eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت 2 🔴 صلاح ظاهر خیلی مورد اهتمام خدای متعال است و نباید از آن غافل شد؛ اما نباید به آن اکتفا کرد. در ادامه حضرت یک جمله برای صلاح ظاهر فرموده‌اند و چهار جمله برای صلاح باطن. آنچه مربوط به صلاح باطن و غنی‌سازی درون و پربار بودن ملکوت شخصیت انسان است، چندین برابر اهمیت دارد. مؤمن به صلاح ظاهر بسنده نمی‌کند و صلاح ظاهر برای او مقدمه و وسیله است. اصل مسئله صلاح باطنی است. حضرت از اینجا آغاز می‌کنند و از خدا می‌خواهند که به مدد و هدایت قرآن کریم، از اینکه سلامت درونی بر اثر وسوسه‌ها آسیب ببینند، حفظ شوند؛ لذا به خداوند عرضه می‌دارند: «وَ احْجُبْ بِهِ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ عَنْ صِحَّةِ ضَمَائِرِنَا». تعبیری که برای باطن در اینجا استفاده شده، ضمیر است. وساوس نیز جمع وسوسه است. نوعاً وسوسه‌ها نفوذکننده هستند و به صورت پنهانی و ظریف و از طریق خیال و وهم، وارد محیط درونی ما می‌شوند. دروازه‌ی ورود وسوسه‌ها خیال است. اگر کسی آنجا را صیانت کند، می‌تواند به جایی برسد. نفوذ وسوسه‌ها به صورت غیرمحسوس و غیرآشکار است و قلب انسان (ضمیر) را هدف قرار می‌دهند. صحت هم دقیقاً نقطه‌ی مقابل مرض است. جالب است که حضرت برای شما سلامت درون را فرض گرفته‌اند؛ یعنی حداقل رتبه‌ای از صحت ضمیر و سلامت روان را در شما مفروض گرفته‌اند و می‌فرمایند: خدایا! به مدد قرآن و هدایت آن، سلامت ضمیر مرا در برابر وسوسه‌های شیاطین جن یا انس یا نفس اماره، حفظ کن. آلودگی‌های درونی، محرومیت‌های بزرگ در پی دارد. اگر انسان به مرض نفاق یا شک یا ریا مبتلا شود، محرومیت‌های بزرگی برایش ایجاد می‌شود. خطورات از همین قبیل است و اگر به آنها میدان داده شود، ضمیر انسان را آلوده می‌کنند و آنجا مستقر می‌شوند؛ به‌گونه‌ای که آلودگی وضعیت ثابت شخص می‌شود و فضای درونی او با آلودگی انس می‌گیرد. قرآن می‌گوید برخی به‌قدری آلوده می‌شوند که گناهان، آنانآنانا را در بر می‌گیرد: «مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ؛ كسى كه بدى به دست آورد و گناهش او را در ميان گيرد، پس چنين كسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود». اینکه حضرت فرمودند چشم خود را مواظبت کنید، به این دلیل است که اگر صحنه‌ی شهوت‌انگیز از چشم شما عبور کرد، مستقیم به قلب شما نفوذ می‌کند و آنجا را آلوده می‌سازد. نگاه حرام تیر مسموم شیطان است[۳] که مستقیماً به قلب شما اصابت می‌کند. ضمیر ما محل اتصال ما به ملکوت عالم است و خط تماس ما با باطن عالم، قلب و باطن ما است. اگر این باطن صحیح باشد و بینایی و شنوایی مناسب داشته باشد، می‌تواند جلوه‌های ملکوتی را مشاهده کند و نغمه‌های ملکوتی را بشنود. اگر قلب کسی بیمار شود، یعنی اعضا و جوارحی که زمینه‌ساز انس با ملکوت عالم است، ازدست‌رفته و معیوب خواهد بود. چنانچه گوش قلب کسی مریض باشد، محرومیت‌های غیرقابل شمارشی خواهد داشت. حضرت فرض گرفته‌اند که درون شما صحیح است، حال باید از قرآن کریم مدد بگیریم تا این صحت صیانت شود و دچار بیماری نشود. 👈 ادامه دارد ... 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 3 🔴 اگر واقعاً به محضر قرآن برویم و آن را بفهمیم و با اشتیاق سراغ آن برویم و ادب مع القرآن را رعایت کنیم، یکی از برکاتش این خواهد بود که صحت فعلی ضمیر ما حفظ می‌‌شود. قرآن ذکر است و صیانت می‌دهد و به برکت آن، انسان سریع خطر را درک می‌کند و می‌تواند از آن دوری کند یا خود را از تیررس وسوسه‌ها کنار بکشد. اگر مقدّمات یک معاشرت ناسالم شروع شد، به برکت قرآن کریم، انسان سریعاً خود را کنار می‌کشد؛ چراکه می‌داند در ادامه صحت درونش دچار مشکل خواهد شد. دوستان خیلی مراقب محیط‌های وسوسه‌انگیز باشند و این را هم بدانید که افراد با هم فرق می‌کنند و تیر‌ها برای انسان‌های مختلف، متفاوت هستند. با تقویت انس خود با قرآن کریم، می‌توانید خود را حفظ کنید. این جمله‌ی حضرت (علیه السلام) ناظر به این بود که صحت ضمیر ما، هر مقدار که هست، حفظ شود و آن را از دست ندهیم. در جمله‌ی بعدی بیان می‌شود: «وَ اغْسِلْ بِهِ دَرَنَ قُلُوبِنَا وَ عَلَائِقَ أَوْزَارِنَا»؛ از خدای متعال می‌خواهیم که بتوانیم با حمام قرآن به صفای برتر دست پیدا کنیم. حضرت در مورد ظاهر یک جمله فرمودند اما در مورد درون تعابیر مختلفی بیان داشتند که هر یک در مورد بخشی از نیاز‌های درونی ما است. واژه‌ی «درن» به معنای چرک است. در گام اول باید مراقب باشیم دل به وسوسه‌ها مبتلا نشود. اما چنانچه مبتلا شد، گام دوم آن است که آن مقداری را که کثیف شده است، در محضر قرآن پاکیزه کنیم. «علائق» هم به معنای بار‌ها و اوزاری است که مانند بار اضافه به دست و پای دل ما بسته شده و از جنس خباثت و کثیفی و نجاست درونی است. ویژگی‌اش این است که انسان را سنگین می‌کند و امکان اعتلا و رشد و پرواز را از او می‌گیرد. پاکسازی فقط کارِ خود قرآن کریم است. در محضر قرآن با خدای متعال سخن می‌گویید و خدا با شما سخن می‌گوید. بنابراین هر یک از این آیه‌ها به‌تنهایی برای اصلاح ما کافی است. برای مثال به آیاتی اشاره می‌کنیم که در مورد سه نفری است که در جریان جنگ تبوک تخلف کردند. قرآن کریم می‌گوید کارشان به جایی رسید که نه‌فقط سینه‌ی آنان تنگ شد، بلکه زمین با این بزرگی، برای آنها تنگنا شد و دیگر نمی‌توانستند نفس بکشند. به بیابان رفتند و از اهل و عیالشان فاصله گرفتند. کارشان به جایی کشید که از یکدیگر فاصله گرفتند. قرآن کریم وقتی می‌خواهد حال این افراد را برای شما توضیح دهد، می‌گوید: «ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا؛ پس [خدا] به آنان [توفيق] توبه داد تا توبه كنند». اگر آنها در مقام اصلاح رابطه‌ی خود با خدای متعال برآمدند، به خاطر آن است که خدای متعال این آتش را در آنها روشن کرد و او است که اینها را می‌خواهد. اقبال خدای متعال، اولین منزل از منازل توبه است و اساساً توبه از آنجا آغاز می‌شود که مولی روی خوش نشان می‌دهد. این اقبال باعث می‌شود شخص به هیجان بیاید، اشک بریزد و شعله‌ی درونی‌اش روشن شود. ممکن است این آیه‌ی کریمه را به عنوان یک حکایت تاریخی بخوانید و از کنار آن بگذرید؛ اما یک وقت ممکن است به این آیه عنایت داشته باشید و لطایف آن را دریافت کنید و این است که انسان را آتش می‌زند. حمام قرآن که مورد اشاره قرار گرفت، همین است. 👈 ادامه دارد ... 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 4 🔴 گاهی خدای متعال با اسامی خودش، این شعله را در انسان برمی‌افروزد. مخصوصاً اسم‌های دوگانه چنین کاری با انسان می‌کند؛ نظیر آنجا که در سوره‌ی نور می‌فرماید: «تَوَّابٌ حَكِيمٌ؛ توبه‏‌پذير سنجيده‏‌كار». اگر فضل و اقبال خدا نباشد، مگر کسی می‌تواند پاک شود و به مقام طهارت درون و شکوفایی درونی برسد؟! خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا؛ و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ‌كس از شما پاك نمى‌شد». این آیه که یک قاعده است و استثنا ندارد، می‌خواهد بگوید چشم خود را باز کنید و ببینید که چطور در احاطه‌ی فضل خدا قرار گرفته‌اید. یکی از دوگانه‌هایی که خیلی راهگشا است، دوگانه‌ی «رَءُوفٌ رَحِيمٌ رئوف و مهربان» است و دیگری «قَرِيبٌ مُجِيبٌ؛ نزديك [و] اجابت‏‌كننده». اگر انسان با قرآن کریم انس پیدا کند و مفاهمه داشته باشد، برکات فراوانی پیدا می‌کند که یکی از آنها همین غسل است. ماجرای مشهور فضیل را شنیده‌اید که در دل شب، در آن وضعیت خاص، این آیه‌ را تلاوت می‌کرد: «أَلَم‌ْ يَأْن‌ِ لِلَّذِين‌َ ءَامَنُوَّاْ أَن تَخْشَع‌َ قُلُوبُهُم‌ْ لِذِكْرِ اللَّه‌ِ وَ مَا نَزَل‌َ مِن‌َ الْحَق‌ِّ؛ آيا براى كسانى كه ايمان آورده‏اند، هنگام آن نرسيده كه دل‌هايشان به ياد خدا و آن حقيقتى كه نازل شده، نرم [و فروتن] گردد؟». همین یک آیه کافی است که شخص را از حضیض جهنم به اوج بهشت ببرد. پاکسازی‌های قرآنی، هم دفعی و هم تدریجی است. زمینه‌هایی را می‌سازد که شخص در یک لحظه به طهارتی می‌رسد که سعادتِ شهادت را پیدا می‌کند. ما نمونه‌های این پاکسازی لحظه‌ای را در جنگ دیده‌ایم. این ایام، ایامِ کربلای پنج است، در آن عملیات در یک لحظه برخی رزمندگان به مقام طهارت می‌رسیدند و صفای باطن پیدا می‌کردند، به نحوی که دیگر یک لحظه نباید در معرض آلودگی قرار می‌گرفتند؛ لذا خریدارشان خدای متعال می‌شد و به فیض شهادت می‌رسیدند. نتیجه‌ی این شد که صلاح ظاهرمان را که مربوط به انتظام عملی و سیمایی و رفتاری است، باید از قرآن کریم دریافت کنیم. صلاح ظاهر اهمیت دارد، ولی صلاح و صفای باطن چند برابرِ آن مهم است و همه‌ی اینها را می‌توان از رهگذر قرآن کریم به دست آورد. 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ همین یک آیه کافی است 🔴 ماجرای مشهور را شنیده‌اید که در دل شب، در آن وضعیت خاص، این آیه‌ را تلاوت می‌کرد: «أَلَم‌ْ يَأْن‌ِ لِلَّذِين‌َ ءَامَنُوَّاْ أَن تَخْشَع‌َ قُلُوبُهُم‌ْ لِذِكْرِ اللَّه‌ِ وَ مَا نَزَل‌َ مِن‌َ الْحَق‌ِّ آيا براى كسانى كه ايمان آورده‏اند، هنگام آن نرسيده كه دل‌هايشان به ياد خدا و آن حقيقتى كه نازل شده، نرم [و فروتن] گردد؟ همین یک آیه کافی است که شخص را از حضیض جهنم به اوج بهشت ببرد. پاکسازی‌های قرآنی، هم دفعی و هم تدریجی است. زمینه‌هایی را می‌سازد که شخص در یک لحظه به طهارتی می‌رسد که سعادتِ شهادت را پیدا می‌کند. ما نمونه‌های این پاکسازی لحظه‌ای را در جنگ دیده‌ایم. این ایام، ایامِ کربلای پنج است، در آن عملیات در یک لحظه برخی رزمندگان به مقام طهارت می‌رسیدند و صفای باطن پیدا می‌کردند، به نحوی که دیگر یک لحظه نباید در معرض آلودگی قرار می‌گرفتند؛ لذا خریدارشان خدای متعال می‌شد و به فیض شهادت می‌رسیدند. 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅بیایید تا خون حاج گرم است میثاق ببندیم که این راه را ادامه بدهیم؛ همین جا باید مدافع حریم ولایت و مدافع حرم باشیم... 👤 🆔 @sahife2
◀️ جامع ! از این کسان مباش! «20. «(از کسانى مباش که) غنیمت را غرامت و غرامت را غنیمت مى شمرد»; (یرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً). غنیمت» چیزى است که در راه خدا و براى خدا صرف شود و «غرامت» اموالى است که در راه شهوات و هوا و هوس ها هزینه گردد. قرآن مجید در مذمت و نکوهش جمعى از اعراب ضعیف الایمان یا منافق مى گوید: «(وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَماً وَیَتَرَبَّصُ بِکُمُ الدَّوَآئِرَ); گروهى از (این) اعراب بادیه نشین، چیزى را که (در راه خدا) انفاق مى کنند، غرامت محسوب مى دارند و انتظار حوادث ناگوار براى شما مى کشند» در آیه بعد، در برابر آنها مى فرماید: «(وَمِنَ الاَْعْرَابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَات عِنْدَ اللهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللهُ فِى رَحْمَتِهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ); گروهى (دیگر) از عرب هاى بادیه نشین، به خدا و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه را انفاق مى کنند، مایه تقرب به خدا و دعاى پیامبر مى دانند; آگاه باشید اینها مایه تقرّب آنهاست خداوند به زودى آنها را در رحمت خویش وارد خواهد ساخت، به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است». 21. «(از کسانى مباش که) از مرگ مى ترسد ولى فرصت ها را از دست مى دهد»; (یَخْشَى الْمَوْتَ وَلاَ یُبَادِرُ الْفَوْتَ). ترس از مرگ گاه به سبب از دست دادن اموال و ثروت ها و مقامات و لذات دنیوى است که شیوه افراد بى ایمان یا ضعیف الایمان است و گاه به سبب از دست رفتن فرصت ها براى انجام اعمال نیک و اندوختن حسنات. گروهى ترسشان از مرگ به ظاهر از قبیل قسم دوم است; ولى عجیب است که به انجام اعمال نیک پیش از آن که وقت از دست برود نمى پردازند. در واقع این نیز نوعى تناقض در میان عقیده و عمل است و این گونه تناقض ها، چنان که در عبارات سابق نیز آمده در میان دنیاپرستان کم نیست. 22. «(از کسانى مباش که) معصیت هاى کوچک را از دیگران بزرگ مى شمارد در حالى که بزرگ تر از آن را از خود ناچیز مى بیند، (همچنین) آنچه را از طاعات دیگران کوچک مى شمرد از خودش بزرگ و بسیار مى پندارد»; (یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَیَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ). چنین شخصى باز دچار تناقض دیگرى است; عمل واحدى را که از خود و دیگران سر مى زند دوگونه مى بیند; از خودش بسیار بزرگ و از دیگران بسیار کوچک. این در مورد اعمال نیک است و به عکس در گناه واحدى که از او و دیگرى سر زده، از دیگران را بزرگ و آن را از خودش کوچک مى انگارد و اینها همه از آثار حب ذات است که مانع از قضاوت یکسان درباره خود و دیگران مى شود. درست به عکسِ مؤمنان راستین که شرح حالشان در روایتى از امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمده است که براى مؤمن ده علامت شمرده شده از جمله: «یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَیَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِه; او اعمال خوب زیادى را که از خودش سر زده ناچیز مى شمارد; اما اعمال خیر اندک دیگران را بزرگ مى بیند». فى المثل هرگاه کسى کتاب مهمى در چندین جلد بنویسد با دیده حقارت به آن مى نگرد; اما خود اگر جزوه کوچکى به رشته تحریر در آورد آن را یک اثر مهم تاریخى مى شمارد و در هر مجلسى از آن سخن مى گوید. همچنین در مورد بناهاى خیر و کمک به نیازمندان و مانند آن. 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ جامع ! از این کسان مباش! 23. «(از کسانى مباش که پیوسته) به (کارهاى) مردم خرده مى گیرد; اما از کارهاى خود با مسامحه و مجامله مى گذرد»; (فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ). به بیان بعضى از بزرگان اخلاق اگر خارى به پاى دیگران رود آن را مى بینند; اما اگر شاخه درختى در چشمشان فرو رود نمى بینند و این تناقض و تضاد نیز از آثار حب ذات است. خلاصه این که کوچک ترین عیوب دیگران را مى بیند اما از بزرگ ترین عیب خود با مسامحه مى گذرد حتى در آنچه متعلق به دیگرى است خرده مى گیرد; مثلاً اگر از فرزند دیگرى کار کوچک خلاف اخلاقى سر بزند گاه او را فاسد الاخلاق و بى بند و بار مى شمرد در حالى که اگر از فرزند خودش کارهاى خلاف بیّن ببیند مى گوید جوان است، این مسائل اهمیتى ندارد. در حکمت دیگرى که در ادامه کلمات قصار ـ إن شاءالله ـ خواهد آمد امام(علیه السلام) مى فرماید: «أَکْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیکَ مِثْلُهُ; بزرگ ترین عیب این است که چیزى را بر دیگران عیب بگیرى که در خودت همانند آن وجود دارد (آن را عیب نمى دانى چه رسد به این که عیبى که در تو هست از عیب او هم بزرگ تر باشد)» 24. «(از کسانى مباش که) لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقیران محبوب تر است»; (اللَّهْوُ(32) مَعَ الاَْغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ). این دو خصلت، دو عیب بزرگ است; مشغول لهو و لعب بودن یک عیب و با اغنیاى بى درد و بى خبر از حال فقرا همنشین شدن عیبى دیگر; اما با فقیران زیستن خود یکى از محاسن اخلاقى است و ذکر خدا با آنان گفتن فضیلت دیگرى است. 25. «(از کسانى مباش که) همواره به نفع خود و به زیان دیگران حکم مى کنند; اما هرگز حق را به دیگران نمى دهند»; (یَحْکُمُ عَلَى غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلاَ یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ). در حالى که نشانه مؤمنان راستین ـ بر پایه صریح آیات و روایات ـ این است که طرفدار حق باشند، هرچند به زیان آنها باشد و باطل را رها کنند، هرچند به ضرر آنها باشد. قرآن مجید مى گوید: «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالاَْقْرَبِینَ); اى کسانى که ایمان آوردید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید. براى خدا گواهى دهید، اگر چه به زیان شما یا پدر و مادر یا نزدیکانتان بوده باشد». امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: مؤمن بر مؤمن دیگر هفت حق دارد که ساده ترین آنها این است: «أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَتَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِک; آنچه براى خود دوست مى دارى براى دیگران دوست بدار و آنچه براى خود نمى پسندى براى دیگران مپسند» 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ جامع ! از این کسان مباش! 26. «(از کسانى مباش که) دیگران را هدایت و خود را گمراه مى سازد و در نتیجه مردم از آنها اطاعت مى کنند; اما خودش خدا را معصیت»; (یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَیُغْوِی نَفْسَهُ. فَهُوَ یُطَاعُ وَیَعْصِی). به این ترتیب سخنان هدایتگر آنها سبب نجات دیگران مى شود; اما خودشان از آن بهره نمى گیرند، او به باغبانى مى ماند که دیگران از میوه هاى درخت او بهره مند مى شوند و خود از گرسنگى جان مى دهد. امیرمؤمنان(علیه السلام) از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: «إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَحَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَقَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَأَدْخَلَ الدَّاعِیَ النَّارَ بِتَرْکِهِ عِلْمَهُ وَاتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَطُولِ الاَْمَلِ; شدیدترین ندامت و حسرت دوزخیان ندامت کسى است که یکى از بندگان را به سوى خدا فراخوانده و او دعوتش را اجابت نموده و قبول کرده پس اطاعت خدا نموده و خداوند وى را وارد بهشت کرده است، در حالى که دعوت کننده به سبب ترک علم و پیروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و درازش وارد دوزخ شده است». 27. «(از کسانى مباش که) حق خود را به طور کامل مى گیرد; ولى حقوق دیگران را نمى پردازد»; (وَیَسْتَوْفِی وَلاَ یُوفِی). قرآن مجید نیز درباره این گونه افراد مى گوید: «(وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ * الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ); واى بر کم فروشان! * آنان که وقتى براى خود چیزى از مردم با پیمانه مى گیرند، (حق خود را) به طور کامل دریافت مى دارند; ولى هنگامى که براى دیگران پیمانه یاوزن مى کنند، کم مى گذارند». کم فروشى مسئله کیل و وزن را تداعى مى کند; اما از یک نظر مفهومى عام دارد که تمام حقوق را در همه زمینه ها شامل مى شود; کم فروشان واقعى کسانى هستند که در هر زمینه اى حق خود را از مردم به طور کامل مى گیرند و گاه بیشتر از حق خود; اما در پرداختن حق کوتاهى مى کنند و بخل مى ورزند. بسیار دیده ایم که افرادى براى انجام کارى در برابر اجر معینى در ساعاتى مشخص استخدام یا اجیر و یا مأمور مى شوند و هنگام کار از ساعات خود مى کاهند و از گوشه و کنار آن مى زنند و طبق تعهد عمل نمى کنند; ولى به هنگام دریافت اجر و مزد ذره اى از قرارداد خود عقب نشینى نمى کنند. 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ جامع ! از این کسان مباش! 28. امام(علیه السلام) در آخرین توصیه به نقطه اصلى دردها و انحرافات اخلاق و آلودگى به گناه اشاره کرده مى فرماید: «(از کسانى مباش که) از خلق خدا از آنچه معصیت خدا نیست مى ترسد ولى خودش از خدا (در مورد ستم کردن) درباره مخلوقش پروا ندارد»; (وَ یَخْشَى الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ، وَلاَ یَخْشَى رَبَّهُ فِی خَلْقِهِ). شبیه همین معنا با تعبیر دیگرى در غررالحکم از آن حضرت نقل شده است: «شَرُّ النّاسِ مَنْ یَخْشَى النّاسَ فی غَیْرِ رَبِّهِ وَلا یَخْشى رَبَّهُ فِى النّاسِ». آرى چون پاى کارهایى که بر خلاف میل مردم است در میان مى آید از مردم مى ترسند و حساب مى برند و آن را رها مى کنند; اما هنگامى که زمینه ها براى نافرمانى خداوند به وجود مى آید از خدا نمى ترسند و آلوده آن مى شوند. کار به جایى مى رسد که گاه از انجام اعمالى در برابر کودکى چند ساله ترس یا شرم دارند ولى در خلوت از انجام معاصى کبیره در برابر خداوند بزرگ که در همه جا حاضر و ناظر است نه ترسى دارند و نه شرمى. این نیز یکى دیگر از تناقض ها و تضادهایى است که در اعمال این گروه بر اثر ضعف ایمان و غلبه هواى نفس حاصل مى شود. در میان این اوصاف بیست و هشت گانه اى که امام(علیه السلام) در این کلام نورانى و پربارش به آن هشدار مى دهد اوصافى است که نسبت به یکدیگر تقارب و نزدیکى دارد ولى امام(علیه السلام) با قدرت فوق العاده اى که در امر فصاحت و بلاغت داشته براى اهمیت موضوع با تعبیرات مختلفى از آن یاد کرده و هشدار داده است و همان گونه که اشاره کردیم غالب آنها ناشى از تناقض در شخصیت و رفتار است که در دو مصداق از امر واحدى به واسطه انگیزه هاى شهوانى دوگونه عمل یا قضاوت مى شود; ولى آنها که ایمان قوى و تسلط بر نفس دارند از این گونه تناقض ها بر کنارند. 👈 ادامه دارد ..... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ جامع ! از این کسان مباش! به یقین هر کس این کلام نورانى را نصب العین قرار دهد و آن را برنامه زندگى خویش بشمارد براى نجات او در دنیا و آخرت کافى است. ازاین رو مرحوم سید رضى در پایان این گفتار حکیمانه مى فرماید: «اگر در این کتاب جز این کلام نبود براى موعظه سودمند و حکمت رسا و بینایى بینندگان و عبرت ناظرانِ اندیشمند کافى بود»; (قالَ الرَّضِیُ وَلَوْ لَمْ یَکُنْ فی هذَا الْکِتابِ إلاّ هذَا الْکَلامُ لَکَفى بِهِ مَوْعِظَةً ناجِعَةً وَحِکْمَةً بالِغَةً وَبَصیرَةً لِمُبْصِر وَعِبْرَةً لِناظِر مُفَکِّر). مرحوم محقق شوشترى در شرح نهج البلاغه خود نقل مى کند که ابن عباس این سخن را از امام(علیه السلام) گرفت و آن را به فرزندش وصیت کرد سپس به او گفت: این سخن باید براى تو گنجى باشد که آن را ذخیره مى کنى. در حفظ و نگهدارى آن از حفظ و نگهدارى طلاى سرخ کوشاتر باش! چرا که اگر آن را رعایت کنى خیر دنیا و آخرت نصیب تو خواهد شد. به راستى کلام مولا(علیه السلام) چقدر پرارزش و راهگشاست که تنها یک بخش کوچک آن مى تواند ضامن سعادت انسان در دنیا و آخرت باشد. 👈 قسمت پایانی شرح 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
1_644479486.mp3
3.47M
1⃣هیچ حسب ونصبی بهتراز نیست 2⃣هیچ شرافتی بالاتراز نیست 👌ادامه ی شرح 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
❇️ قرآن کریم هر روز یک آیه تفسیر نور – استاد محسن قرائتی سوره أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لاَّ يَشْعُرُونَ (12) آگاه باشيد! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمى فهمند. 👌 منافقان دائماً در حال فساد هستند. «المفسدون» 👤استاد ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
👆این نرم افزار را نصب کنید و از روی آن در این دوره ی تفسیر خوانی با ما همراه باشید
❇️ اعمال روزها و شب های 🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز 👉🏻 1da.ir/oh2u 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم به رندی شهره شد میان همدمان لیکن چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم 🔅 برنامه ی روزانه ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
🔹و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي مَنَّ عَلَيْنا بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ - سپاس مخصوص خداست، كه بر ما به وجود محمد صلي الله عليه و آله منّت نهاد؛ دُونَ الْاُمَمِ الْماضِيَةِ، وَالْقُرُونِ السَّالِفَةِ، نه بر امّت‏هاي گذشته و زمان‏هاي سپري شده ... 👌بخشی از دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ صلى الله عليه و آله‏ قسمت اول 🔴 روح بزرگ و پاكدامنى و عفّت و فضيلت و تقواى او چيزى نيست كه آيينه بيان و گردش قلم، بتواند آن را نشان بدهد. گويى دست تقدير، واقعيّت‏ها و كرامات نفسى و فضايل انسانى را با خاك وجود او عجين كرده بود تا لياقت همسرى گوهر يكدانه گنجينه خلقت را پيدا كند و دخترى چون فاطمه زهرا، مادر يازده امام معصوم و حافظان فرهنگ حق تا قيامت، از وجود ذى جود او پديد آيد! خديجه اوصاف محمّد را دهان به دهان شنيده بود، ولى وصفى كه ميسره غلام او در پايان سفر تجارتى از محمّد صلى الله عليه و آله داشت بيش از پيش قلب وى را به آن كانون عظمت وكرامت نزديكتر كرد: بانوى من، نمى‏دانى امين چه جوان نازنينى است! چه بزرگوار است! چه مهربان است! چه جوانمرد است! جمالش، خصالش، سخن گفتنش، راه رفتنش، نوازش و مهربانيش، هر كدام صد كتاب تعريف دارد، او آقاى من بود، البتّه نماينده شما بود و به جاى آقاى من ايستاده بود. ولى با من همچون يك برادر حرف مى‏زد، كمكم مى‏كرد، همراه من به پرستارى شتران مى‏آمد، من از اين موجود اسرار آميز حكايت‏ها در اين سفر دارم، از وى عجايبى ديده‏ام كه به شرح و بيان نمى‏آيد. در ميان راه دو شتر از شترهاى ما رنجور شدند من دلتنگ شدم، گفتم چكار كنيم؟ لبخندى زد و دلداريم داد و بعد به پيش شتران از راه مانده و از كار افتاده آمد، دست‏هاى با عظمت و پنجه‏هاى بلندش را پيش برد و سر و گوش شترها را نوازش داد. زبان بسته‏ها تا حرارت دست اين مرد را احساس كردند مثل اين كه جان تازه و جوانى تازه‏اى يافته باشند، از جا برجستند و به رقص و طرب آمدند. ميسره مى‏گفت و خديجه مى‏شنيد، در اين حال ديگر صداى ميسره به گوش خديجه نمى‏رسيد؛ زيرا فكرش مستقلًّا با امين صحبت مى‏كرد و از امين صحبت مى‏شنيد. او به خاطر خطوط مشتركى كه در پاكى و فضيلت با امين داشت به دوست و محبوب راه يافته بود، ديگر چه حاجت به اين كه با ميسره حرف بزند؟ بى‏اختيار به او مى‏گويد: بس است، علاقه مرا به او دو چندان كردى، برو تو و همسرت را آزاد كردم و دويست درهم و دو اسب و لباس گران‏بهايى در اختيارت مى‏گذارم. سپس آنچه را از ميسره شنيده بود براى ورقة بن نوفل كه داناى عرب بود نقل مى‏كند، او هم در جواب مى‏گويد: صاحب اين كرامات پيامبر است! خديجه بزرگوار اين انسان والا، كه معارف اسلامى درباره‏اش گفته‏اند: خديجه از زنان بافضيلت بهشت است. 👈 ادامه دارد ..... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 178 دعای 🆔 @sahife2
✳️ صلى الله عليه و آله‏ قسمت 2 🔴 شيخ متقدّمين حضرت صدوق از رسول اسلام صلى الله عليه و آله نقل كرده كه: بهشت مشتاق چهار زن است: مريم، آسيه، خديجه، فاطمه. و هم اوست اوّل زنى كه بى‏چون و چرا در لحظه اوّل بعثت به تمام واقعيّت‏هاى الهيّه ايمان آورد. روزى در خانه‏اش نشسته بود و عدّه‏اى در منزل در خدمتش بودند، از جمله يكى از دانشمندان يهود، اتفّاقاً امين از آن جا گذشت، دانشمند يهودى از خديجه خواست از امين بخواهد لحظاتى در آن مجلس شركت كند، امين وارد مجلس شد، دانشمند يهودى از امين خواست بگذارد علايم نبوّت را در صورت ظاهر او ببيند، امين پذيرفت. خديجه به دانشمند يهودى گفت: هر گاه عموهايش از كنجكاوى تو خبر شوند عكس العمل سختى نشان خواهند داد؛ زيرا آنها از يهود بر وى مى‏ترسند. مرد يهودى گفت: صدمه زدن به امين محال است، چرا كه دست تقدير او را براى خاتميّت و ارشاد ناس مى‏پروراند. خديجه گفت: از كجا مى‏گويى؟ گفت: من نشانه‏هاى پيغمبر آخر الزمان را در تورات ديده‏ام و از نشانه‏هاى او اين است كه پدر و مادرش مى‏ميرند و جدّ و عموى وى از او نگهدارى مى‏كنند و از قريش زنى را انتخاب مى‏كند كه سيّده قريش است، سپس به خديجه اشاره كرد و گفت: خوشا به حال كسى كه افتخار همسرى او را پيدا كند! خديجه شبى در عالم رؤيا ديد: خورشيد فروزان بالاى شهر مكّه چرخ خورد و سپس پايين آمده به خانه وى فرو شد. خواب خود را براى ورقه حكايت كرد، ورقه گفت: با مرد بزرگى ازداواج مى‏كنى كه شهرت او جهانگير خواهد شد. اين واقعيّت‏ها و از همه مهم‏تر صفا و پاكى و سلامت و فضيلت و عفّت و تقواى خود خديجه كه وى را از تمام رسوم جاهليّت حفظ كرده بود، باعث شد كه از طرف وى به امين پيشنهاد ازدواج شود. امّا از آن طرف: محمّد صلى الله عليه و آله در ايّام فراغت در بيابان‏هاى مكّه و به خصوص در كوه حرا كنار غار مشغول سير فكرى در آفاق و انفس مى‏شد. براى وجود مقدّسش معلوم بود كه ماسواى حق- عزّوعلا- در معرض زوال است و فنا، حقيقتش معلومى است معدوم و صورتش موجودى است موهوم، ديروز نه بود داشت و نه نمود، امروز نمود است بى بود؛ و پيداست كه فردا از وى چه خواهد گشود. زمام انقياد به دست آمال و امانى نمى‏داد و پشت اعتماد بر اين امور فانى نمى‏نهاد. دل از همه بركنده بود و به خداى عزيز نهاده، از همه گسسته بود و به او پيوسته، به او كه هميشه بود و هميشه باشد و چهره بقايش را خار هيچ حادثه نخراشد. توحيد يگانه گردانيدن دل است، يعنى تخليص و تجريد او از تعلّق به ما سواى حق- سبحانه-، هم از روى طلب و ارادت و هم از جهت علم و معرفت. يعنى طلب و ارادت او از همه مطلوبات و مرادات منقطع گردد و همه معلومات و معقولات از نظر بصيرت او مرتفع شود. محمّد صلى الله عليه و آله تا كار به دست مى‏آمد از كار رو برنمى گردانيد، چوپانى، باغبانى، كشيدن آب از چاه، نوشانيدن آب به شترها و گوسپندها، نگهبانى از نخلستان‏ها و ... هر چه به وى پيشنهاد مى‏دادند انجام مى‏داد و اجرتش را به عموى خود مى‏پرداخت تا رنج سختى زندگى را از چهره پاك عمو بزدايد. عمو از اين برادرزاده عزيز كه هم يادگار برادر جوانمرگش بود وهم يادبود محبت‏ها و مهربانى‏هاى پدر بزرگوارش عبدالمطّلب را با خود مى‏داشت، خيلى راضى بود، ولى يك نگرانى مبهم دم به دم قلبش را مى فشرد، آهسته از خود مى‏پرسيد بالأخره چه بايد كرد؟ اشكال در چيست؟ چه بايد كرد؟ مسئله ازدواج اين جوان را كه اكنون پا به بيست و پنج سالگى گذاشته است چه بايد كرد؟ خديجه آن بانوى محترمه و شريفه و دانا به وسيله زنى به نام «نفيسه» خواسته خود را به پيامبر اعلام كرد، پيامبر عزيز ميل خديجه را با عموهايش در ميان گذاشت و پس از بحث و مباحثه با پانصد درهم مهريه بنا شد اين پيوند ملكوتى صورت بگيرد. خديجه كبرى‏ با راز ونياز به درگاه حضرت حق، خود را به اين شرافت عظمى‏ مشرّف نمود: اى كه خاك شوره راتو نان كنى وى كه نان مرده را تو جان كنى‏ اى كه خاك تيره را تو جان دهى عقل و حسّ و روزى و ايمان دهى‏ شكّر از نى، ميوه از چوب آورى از منى مرده بُت خوب آورى‏ گُل ز گِل، صفوت ز دل پيدا كنى پيه را بخشى ضياء و روشنى. اى خداوند لطيف بى نظير اين ز پا افتاده را خود دستگير رحمتى فرما ز رحمتهاى خاص اى كه جز از رحمتت نبود خلاص‏ تا سزاى خدمت سلطان شوم لايق درگاه شاه جان شوم‏ (مولوى) 👈 ادامه دارد ..... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 178 دعای 🆔 @sahife2
✳️ صلى الله عليه و آله‏ قسمت 3 🔴 چون مجلس ازداوج با شركت بزرگان طرفين بر پا شد حضرت ابوطالب جهت خواستگارى، خطبه زير را خواند: «سپاس خداوندى را كه ما را از ذريّه ابراهيم و فرزند زادگان اسماعيل قرار داد ما را از اركان مَعَد و عناصر اصلى قبيله مُضَر و پاسداران خانه خود و خدمت‏گزاران حرم خويش شرافت داد و براى ما خانه‏اى اختيار فرمود كه همگان به سوى آن مى‏آيند و آن حرم امن است، سپاس بر او كه حكومت بر اين منطقه را به ما عنايت كرد. همانا برادرزاده‏ام محمّد صلى الله عليه و آله با هيچ مردى مقابله نمى‏شود، مگر اين كه سنگين‏تر و برتر است و اگر هم از نظر مال دنيا فقير باشد مهم نيست كه مال سايه زود گذر و چيزى است كه دست به دست مى‏شود. محمّد صلى الله عليه و آله را خوب شناخته‏ايد و قرابت او را مى‏دانيد، خديجه دختر خويلد را خواستگارى مى‏كند و كابين او را آنچه مربوط به حال و آينده است از مال من داده؛ سوگند به خدا كه از اين پس خبر او بزرگ و گران قدر خواهد بود». خديجه بانويى عفيف و مهربان و صميمى بود، زنى هوشيار و دانا بود، به محمّد صلى الله عليه و آله گفته بود دوستت دارم؛ و راست گفته بود. اين زن در اين ازدواج، مقام اجتماعى خود را تا همسرى با يك جوان كه به محمّد يتيم مشهور بود به پايين كشيد، ولى خودش مى‏دانست كه مقام معنويش را در سايه محمّد تا عرش برين بالا برده است. زن‏هاى متشخّص و متفرعن قريش، ديگر با وى معاشرت نمى‏كردند، دخترانى كه شب و روز دور برش همچون منظومه شمسى مى‏چرخيدند نظام خود را گسسته و پريشان و پراكنده شده بودند، امّا از اين لحاظ يك ذرّه هم دلتنگ و مكدّر نبود. اين زن آن قدر، روشنفكر و كار آزموده بود كه همچون وزيرى مدبّر و با تدبير طرف مشورت امين قرار مى‏گرفت. وى تنها زنى بود كه توانست در زندگى محمّد چنين مقامى را دريابد. وى نزديك به چهل ميليون سكّه طلا از ثروت خود را در راه محمّد و عقيده و ايمان و فرهنگ او خرج كرد. او تا زنده بود تنها همسر پيغمبر بود و پس از مرگش اين احترام و شرف به يك عشق آسمانى عوض شده بود. پيغمبر خديجه را پس مرگش، همانند زمان حياتش عاشقانه دوست مى‏داشت عاشقانه از وى ياد مى‏كرد تا آن جا كه چند بار عايشه را به سخنان نيش‏دار وادار كرد. عايشه مى‏گويد: گوسپندى را سر بريده بوديم، رسول اكرم براى دوستان كهنسال خديجه از اين گوسپند چند سهم مقرّر فرمود و چنان صميمانه از خديجه ياد كرد كه حسّ حسادت من سخت به هيجان در آمد: يا رسول اللَّه! فكر مى‏كنم كه تو در اين دنيا جز خديجه هيچ زنى را زن نمى‏شمارى! پيامبر در جوابم سكوت كرد و اين سكوت تصديق منش، آتش به جانم زد، گفتم: يا رسول اللَّه! بس نيست كه اين همه از يك پيره زن سپيد مو ياد مى‏كنى؟ خدا را سپاس گوى كه پس از مرگش دختران جوان بهره‏ات ساخته. احساس كردم كه رسول خدا خشمناك شد، آن وريد آبى گون كه ميان دو ابرويش قرار داشت پر شد و برجسته گرديد و فرمود: «خوب است بس كنى عايشه، در آن روزگار كه خديجه دوستم داشت كسى دوست و يارم نبود؛ در آن روزگار كه او به نبوّت من تصديق كرد همه تكذيبم كردند؛ در آن روزگار كه سخت بينوا و تهيدست بودم ثروت گزافش به اختيارم افتاد و بالاتر از همه فاطمه از وى به يادگار مانده است. خديجه كبرى‏ تا زنده بود براى پيامبر يارى راستين و تكيه گاهى عظيم بود؛ پيامبر در هر مصيبت و رنجى كه از كفّار و مشركان مى‏ديد، با ملاقات با خديجه، دل روشن مى‏داشت و رفع غم و غصّه مى‏نمود. 👈 ادامه دارد ..... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 178 دعای 🆔 @sahife2
✳️ صلى الله عليه و آله‏ قسمت 4 🔴 همسر بزرگوار رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از تحمّل تنهايى و مصايب و آلام زياد به خصوص اقامت اجبارى سه ساله در شعب ابوطالب از پا در آمد و به بستر بيمارى افتاد، تنها سر پرست و يار او محمّد صلى الله عليه و آله بود؛ زيرا تمام زنان قريش و مكّه به خاطر ازدواجش با پيامبر و تهيدست شدنش وى را تنها گذاشته بودند. آرى، بانويى كه روزگارى ملكه قريش و سيّده حجاز بود، بانويى كه بانوان مكّه به معاشرت و دوستيش بر خود مى‏باليدند، تنها مانده بود. بانويى كه دستگاه بازرگانيش، ثروتمندترين و غنى‏ترين دستگاه‏هاى تجارتى عرب بود به روز مرگ تك و تنها در اطاقى كوچك، خود بر فرش بوريايى افتاد و جز شوهر عالى مقامش محمّد صلى الله عليه و آله و دختر كوچكش فاطمه زهرا عليها السلام هيچ كس را در كنار نداشت. دختران ديگرش زينب و رقيّه در مكّه حضور نداشتند. آهسته آهسته نفس بيمار به شماره افتاده بود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور فرمود كه فاطمه زهرا را از اطاق مريض به اطاق ديگرى ببرند و خود پنجه‏هاى لاغر خديجه را كه اندك اندك حرارت تب با حرارت حيات از زير پوست‏هاى خشكيده‏اش مى‏گريخت و جاى خود را به برودت مرگ مى‏سپرد در دست داشت. براى آخرين لحظه، چشمان خدابينِ خديجه از هم گشوده شد و نظرى به‏ ديدگان اشك آلود شوهرش انداخت: يا رسول اللَّه! از من راضى باش. پيامبر فرمود: اميدوارم كه خداى من هم از تو راضى باشد. خديجه آهى كشيد و گفت: فاطمه كو؟ - به خاطر فاطمه نگران مباش خداى تو نگهبان اوست. - خداى من ... خدا نگهبان خوبى است، خدا كافى است. پيامبر روى صورت خديجه خم شد و فرمود: هم اكنون جبرئيل بر من وارد شده و سلام خدا را به تو مى‏رساند. خديجه لبخندى از منتهاى رضايت و خشنودى به لب آورد و گفت: انَّ اللَّهَ هُوَ السَّلامُ و مِنْهُ السَّلامُ وَإلَيْهِ السَّلامُ وَعَلى‏ جَبْرئيلَ السَّلام. به درستى كه خدا سلامت و بى‏عيب است و سلامت از او سرچشمه مى‏گيرد و به سوى او باز مى‏گردد و بر جبرئيل سلام و درود باد. در آخرين نفس به وحدانيّت الهى و رسالت محمّد صلى الله عليه و آله شهادت داد و براى هميشه ديده از جهان فرو بست. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 178 دعای 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا