eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
در این زمینه مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود داستان عجیب و تکان دهنده اى از ابن خلکان در کتاب وفیات الاعیان در شرح حال قاضى ابویوسف که از علماى اهل سنت و از دوستان ابوحنیفه بود نقل مى کند که عیسى بن جعفر (از فرزندان منصور دوانیقى) کنیز بسیار زیبایى داشت که هارون الرشید دلباخته او شد. هارون از عیسى خواست که آن کنیز را به او ببخشد یا بفروشد. عیسى که علاقه مند به آن کنیز بود نپذیرفت و گفت: من سوگند یاد کرده ام به طلاق و عتاق (منظور طلاق همه همسران و آزادى تمام بردگان خود) و صدقه دادن جمیع اموالم اگر آن را به کسى بفروشم یا ببخشم. (اهل سنت معتقد بودند که اگر کسى چنین سوگندى یاد کند و مخالفت کند تمام اموال او صدقه مى شود و تمام زنانش از او جدا و کنیزان و غلامانش آزاد مى گردند مطلبى که در فقه شیعه شدیداً با آن مخالفت شده است). هارون الرشید او را تهدید به قتل کرد او تسلیم شد ولى مشکل قسم بر فکر او سنگینى مى کرد. هارون گفت: من مشکل را حل مى کنم. به دنبال ابویوسف فرستاد و گفت: یک راه حل شرعى براى این مسئله پیچیده جهت من پیدا کن. ابویوسف به عیسى بن جعفر گفت: راه حلش این است که نصف آن را به هارون ببخشى و نصف آن را به او بفروشى و در این صورت مخالفتى با سوگندت نکرده اى، زیرا نه تمامش را فروخته اى و نه تمامش را بخشیده اى. عیسى بن جعفر این کار را انجام داد (و نیمى از آن کنیز را به صد هزار دینار به هارون فروخت و نیم دیگر را به او بخشید) و کنیز را براى هارون الرشید بردند در حالى که هنوز در مجلس خود نشسته بود. هارون به ابویوسف گفت: یک مشکل دیگر باقى مانده است. ابویوسف گفت: کدام مشکل؟ گفت: این کنیز قبلاً با صاحبش آمیزش داشته و باید یکبار عادت ماهانه شود و پاک گردد (تا عده او به سر آید) سپس اضافه کرد: به خدا سوگند (چنان دیوانه این کنیزم که) اگر امشب را با او به سر نبرم روح از تنم جدا مى شود. ابو یوسف گفت: آن هم راه دارد. او را آزاد کن و سپس او را بعد از آزادى به عقد خود درآور، زیرا فرد آزاد عدّه اى ندارد. هارون او را آزاد کرد و او را به نکاح خود درآورد (و با نهایت تأسف) تمام اینها در یک ساعت قبل از آنکه هارون الرشید از جاى خود برخیزد انجام شد. آرى هم حاکمان هواپرست و هم مفتیان دنیاپرست این گونه با احکام خدا بازى مى کردند. ادامه دارد ... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ سیزده اندرز گرانبها: قسمت 5 سپس در یازدهمین نکته به مسئله مهم دیگرى اشاره کرده مى فرماید: «حفظ تجربه ها بخشى از موفقیت است»; (وَمِنَ التَّوْفِیقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ). منظور از تجربه در اینجا مفهوم عام آن است و تجربه هاى شخصى و تجارب دیگران را شامل مى شود و تعبیر به «مِنَ التَّوفِیقِ» اشاره به این است که انسان قسمت مهمى از موفقیت خود را در کارها، از تجربه هاى پیشین خود و تجارب دیگران استفاده مى کند و در واقع انباشته شدن تجربه ها بر یکدیگر سبب موفقیت در تمام زمینه هاى علمى و سیاسى و اجتماعى و اخلاقى است و آن کس که خود را از تجربه هاى دیگران بى نیاز بداند و به تجربه هاى پیشین خود اعتنا نکند به یقین گرفتار شکست هاى پى درپى خواهد شد. اساساً بعضى از علوم و دانش ها بر اساس تجربه پیشرفت کرده که نام علوم تجربى هم بر آنها نهاده اند. از کجا طبیب مى داند که فلان دارو براى فلان بیمارى مؤثر است؟ آیا جز از تجربه هاى خویش و تجربه هاى دیگران استفاده کرده است؟ امروز آزمایشگاه ها که ابزار تجربه است در سراسر دنیا در علوم مختلف برپاست و اینها تفسیر روشنى بر کلام امام(علیه السلام) است که مى فرماید: «حفظ تجربه ها بخش مهمى از موفقیت را تشکیل مى دهد». قرآن مجید بخش عظیمى از تاریخ اقوام پیشین را براى مسلمانان شرح داده است که فلسفه آن همان استفاده کردن از تجربه زندگى پیشینیان است. گاه مى فرماید: بروید آثار آنها را در نقاط مختلف زمین ببینید، و عبرت بگیرید. واژه «توفیق» در استعمالات روایات دو معنا دارد: یک معناى آن همان موفقیت در کارها است که در نکته حکیمانه بالا به آن اشاره شده و معناى دیگر آن آماده شدن وسائل اعم از معنوى و مادى است و این که دعا مى کنیم: خدایا! ما را براى کارهاى خیر توفیق عنایت کن; یعنى وسایل آن را اعم از روحانى و جسمانى فراهم نما. به یقین آنچه در اختیار ماست باید خودمان فراهم سازیم و آنها را که از اختیار ما بیرون است باید از خدا بخواهیم و این دو معنا به یک حقیقت باز مى گردند; یعنى هر دو توفیقات الهى و حفظ تجربه ها سبب موفقیت است. در روایات اسلامى درباره اهمیت تجربه تعبیرات بسیار جالبى دیده مى شود. از جمله در حدیثى از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارُبِ; عقل همان حفظ تجربه هاست». و در جاى دیگر: «اَلْعَقْلُ غَریزَةٌ تَزیدُ بِالْعِلْمِ بِالتَّجارُبِ; عقل غریزه اى (الهى) است که با علم و دانش و تجربه افزایش مى یابد». استفاده کردن از تجارب پیشینیان مخصوصاً براى زمامداران و سیاست مداران از اهم امور است تا آنجا که امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «لا یَطْمَعَنَّ ... وَلا الْقَلیلُ التَّجْرِبَةِ الْمُعْجِبُ بِرَأْیِهِ فی رِئاسَة; افراد کم تجربه که تنها به آراى خود تکیه مى کنند هرگز در ریاست موفق نخواهند شد» در نهج البلاغه نیز بارها امام(علیه السلام) بر اهمیت استفاده از تجربه ها تأکید فرموده است; از جمله در خطبه 176 که در آن مواعظ بسیار سودمندى آمده است، با قاطعیت مى فرماید: «وَمَنْ لَمْ یَنْفَعْهُ اللهُ بِالْبَلاءِ وَالتَّجارُبِ لَمْ یَنْتَفِعْ بِشَیء مِنَ الْعِظَةِ; آن کس که خدا او را به وسیله آزمون ها و تجربه ها بهره مند نسازد از هیچ پند واندرزى سود نخواهد برد». در عهدنامه مالک اشتر نیز بر این امر تأکید شده بود، امام(علیه السلام) در خطاب به مالک اشتر در مورد انتخاب کارمندان و اداره کنندگان حکومت مى فرماید: «وَتَوَخّ مِنْهُمْ أهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَیاءِ مِنْ أهْلِ الْبُیُوتاتِ الصّالِحَةِ وَالْقِدَمِ فِى الاْسْلامِ; و از میان آنها افرادى را برگزین که داراى تجربه و پاکى روح باشند و از خانواده هاى صالح و پیشگام و باسابقه در اسلام باشند». این در حالى است که امروزه شعارهاى زیادى در استفاده کردن از نیروى جوانان داده مى شود و متأسفانه به گونه اى تبلیغ شده که بعضى تصور مى کنند باید بزرگسالان را از صحنه حکومت و اجتماع کنار گذاشت در حالى که آنها مجموعه هاى عظیمى از تجاربند. حق مطلب این است که تجربه هاى پرارزش بزرگسالان باید با نیرو و نشاط جوانان آمیخته شود تا موفقیت قطعى حاصل شود; به طور قطع و یقین نه تنها مى توان به نیروى جوان قناعت کرد و نه تنها به تجارب بزرگسالان، بلکه این دو مکمل یکدیگرند. ادامه دارد ... 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
◀️ سیزده اندرز گرانبها: قسمت 6 سپس در دوازدهمین نکته حکیمانه به اهمیت دوستان اشاره کرده مى فرماید: «دوستى، نوعى خویشاوندى اکتسابى است»; (وَالْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ). خویشاوندى گاه از طریق طبیعى مثلاً تولد دو فرزند از یک پدر و مادر حاصل مى شود که این دو به طور طبیعى برادرند; ولى گاه انسان با دیگرى که هیچ رابطه نسبى با او ندارد چنان دوست مى شود که همانند برادر یا برتر از برادر پیوند عاطفى با او پیدا مى کند. این گونه دوستى ها نوعى خویشاوندى اکتسابى است. اسلام آیین دوستى و مودت است و به مسئله دوست صالح آن قدر اهمیت داده که در حدیثى از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «الصَّدیقُ أقْرَبُ الاْقارِبِ; دوست، نزدیک ترین خویشاوندان است». در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: «مَنْ لا صَدِیقَ لَهُ لا ذُخْرَ لَهُ; کسى که دوستى ندارد اندوخته اى (براى مبارزه با مشکلات) ندارد». تا آنجا که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «لَقَدْ عَظُمَتْ مَنْزِلَةُ الصَّدیق حَتّى أهْلُ النّارِ یَسْتَغیثُونَ بِهِ وَیَدْعُونَ بِهِ فِى النّارِ قَبْلَ الْقَریبِ الْحَمِیمِ قالَ اللهُ مُخْبِراً عَنْهُمْ: (فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِینَ * وَلاَ صَدِیق حَمِیم); مقام دوست بسیار والا است تا آنجا که اهل دوزخ از دوست یارى مى طلبند و او را از درون آتش دوزخ صدا مى زنند پیش از آنکه نزدیکان پرمحبت خود را صدا بزنند. خداوند در قرآن از آنها چنین خبر داده که مى گویند: (واى بر ما) ما امروز شفاعت کنندگانى نداریم و نه دوست صمیمى». سرانجام در سیزدهمین و آخرین نکته گرانبها مى فرماید: «به انسانى که ملول و رنجیده خاطر است اعتماد مکن»; (وَلاَ تَأْمَنَنَّ مَلُولاً). دلیل آن روشن است; افرادى که به هر دلیل رنجیده خاطر شده اند، نشاط عمل در آنها مرده است به همین دلیل نمى توان به آنها اعتماد کرد. آنها منتظر بهانه اى هستند تا از کار فرار کنند و هرگز نمى توان استقامت و پشتکار را که لازمه پیشرفت است از آنها انتظار داشت. مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود شرح خوبى براى این معنا ذکر کرده و آن داستان جنگ صفین است که بر اثر طولانى شدن جنگ عده زیادى ملول و رنجیده و خسته شده بودند و منتظر بهانه اى بودند تا جنگ را رها کنند از این رو به مجرد این که دشمن قرآن ها را بر سر نیزه ها کرد دست از جنگ در آستانه پیروزى اش کشیدند. گاه ملول در این جمله نورانى به افراد زودرنج تفسیر شده است. آن هم واقعیتى است که اعتماد به افراد زودرنج بسیار مشکل است، چرا که در گرماگرم کار و انجام برنامه، ممکن است از اندک چیزى آزرده خاطر شوند و همه چیز را رها سازند. هر کدام از این دو تفسیر را بپذیریم بیان واقعیت انکارناپذیرى است و جمع بین هر دو تفسیر در مفهوم کلام امام(علیه السلام) نیز مانعى ندارد. این سخن را با حدیثى از امام(علیه السلام) که تکمیل کننده کلام بالاست و در غررالحکم آمده پایان مى دهیم: «لا تَأمِنَنَّ مَلُولا وَإن تَحَلّى بِالصِّلَةِ فَإِنَّهُ لَیْسَ فِى الْبَرْقِ الْخاطِفِ مُسْتَمْتَعٌ لِمَنْ یَخُوضُ الظُّلْمَةَ; به افراد رنجیده خاطر و زودرنج اعتماد نکن، هرچند دل او را با جایزه اى به دست آورى، زیرا برق جهنده (که لحظه اى مى درخشد و خاموش مى شود) در شب تاریک قابل اعتماد نیست». 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
به راستى اگر انسان از میان تمام کلمات امام(علیه السلام) همین مجموعه فشرده حکیمانه پرمعنا را برنامه زندگى خود قرار دهد، هم در برنامه هاى مادى زندگى پیروز مى شود و هم در جنبه هاى معنوى آن، هم مى تواند فرد را اصلاح کند و هم جامعه را; ولى افسوس که همچون «برق خاطفى» این کلمات نورانى در نظر ما آشکار مى شود و چیزى نمى گذرد که آن را به فراموشى مى سپاریم و همان مسیر زندگى آمیخته با اشتباهات را ادامه مى دهیم. 🖋کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2
❇️ قرآن کریم هر روز یک آیه تفسیر نور – استاد محسن قرائتی سوره ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَا ءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِّنْكُمْ مِّنْ دِيَرِهِمْ تَظَهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَ نِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَرَى‏ تُفَدُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَبِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَآءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَ لِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْىٌ فِى الْحَيَو ةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَمَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏ امّا این شما هستید كه یكدیگر را به قتل مى‌رسانید و جمعى از خودتان را از سرزمینشان (آواره و) بیرون مى‌كنید و بر علیه آنان، به گناه وتجاوز همدیگر را پشتیبانى مى‌كنید. ولى اگر همانان به صورت اسیران نزد شما آیند، بازخریدشان مى‌كنید (تا آزادشان سازید) در حالى كه (نه تنها كشتن، بلكه) بیرون راندن آنها (نیز) بر شما حرام بود. آیا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ایمان مى‌آورید وبه برخى دیگر كافر مى‌شوید؟ پس جزاى هر كس از شما كه این عمل را انجام دهد، جز رسوایى در این جهان، چیزى نخواهد بود و روز قیامت به سخت‌ترین عذاب بازبرده شوند و خداوند از آنچه انجام مى‌دهید، غافل نیست. 🔴 خداوند در این آیه، بنى‌اسرائیل را سرزنش مى‌كند قرآن، كشتنِ دیگران را، به كشتن نفسِ خود تعبیر كرده است تا بگوید دیگركشى، خودكشى است و افراد یك جامعه همچون اعضاى یك پیكرند. «تقتلون انفسكم» 👤استاد ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
❇️ اعمال روزها و شب های 🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز 👉🏻 1da.ir/nJlckp 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
این صاحبنا است ای آقا عجل الله کجای عالمی ؟ ساقی گلعذار کو موسم ِبهارفراسیده و گلهای ِ شادمانی درحال ِ رویش هستند. پس ساقی ِ گلـچهره کجاست؟ چرا تعلُّل می کند، شرابِ لذت بخش کجاست ؟ خوشترزعیش وصحبت وباغ وبهارچیست؟ “ساقی” کجاست گوسببِ چیست؟ 🔈https://b2n.ir/b38334 ✳️گلبن عیش می‌دمد ، ساقی گلعذار کو باد بهار می‌وزد ، باده خوشگوار کو هر گل نو ز گلرخی یاد همی‌کند ولی گوش سخن شنو کجا دیده ، اعتبار کو مجلس بزم عیش را غالیه مراد نیست ای دم صبح خوش نفس نافه زلف یار کو حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو شمع سحرگهی اگر لاف ز عارض تو زد خصم زبان دراز شد خنجر آبدار کو گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو 🔅 برنامه ی روزانه ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
94.07.13_J87_Arman_Rahmat_Elahi_lobolmizan.ir[H].mp3
10.67M
✳️دعای 🔹 استاد اصغر ✔️ جلسه 87 👌 # آرمان ‌ها و آرزو هایی بلند در ذیلِ رحمتِ الهی وَ حَقِّقْ فِى رَجَاءِ رَحْمَتِكَ أَمَلِى ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
طرح هفته 13 از عبارات نورانی 👌صفحه ی ویژه اعضا در روزهای ✳️ عبارت " 🙏 اللّـهُمَّ وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ خداوندا مرا عزت بخش و به فكر (و انديشه بى‏نتيجه) و به مرض تكبر و خودپسندى مبتلا مگردان 🔸 دعای 👈 نظرات، دل نوشته ها و حرفهای صمیمانه ی شما درخصوص عبارت فوق که از هم اکنون برای ما ارسال شود، در این قسمت بارگذاری میشود ◀️ انشاالله سعی کنید در این طرح به عشق امام سجاد علیه السلام و انس بیشتر با این کتاب نورانی ولو درحد یک خط!! مشارکت فرمایید 👌 ادمین 👇 @yas2463 ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
با تشکر از همه دوستانی که در این بحث امروز ما مشارکت داشتند
1) وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ خداوندا مرا عزیز قرار ده و به کبر مبتلا مگردان. در قرآن مجید آمده است«ولله العزة وللرسوله وللمومنین...» عزیز بودن یعنی ذلیل نبودن.خداوند انسان مومن را منتسب به خود دانسته و دوست دارد مثل او عزیز باشد.پس انسان مومن حق ندارد خود را ذلیل کند. امام علیه السلام این مهم را از خداوند طلب میکندوازآن مهمتر ،دفع آفت آن را. ولاتبتلینی بالکبر...مرا به تکبر مبتلا نکن. تکبر دوری از خدای مهربان رابه ذهن می آورد،همان که ابلیس را از عبادت خدا راند. ....بنابراین سزاوار است با دعاازلسان مبارک امام علیه السلام ازخداوندهم عزت وهم تواضع را بخواهیم.....و بگوییم خدایا... «هرکار می خواهی بکن اماعشق خودت را از دل ما برندار....که طاقت دوریت را نداریم... که این عشق به همه چیز می ارزد...» هرچه کنی بکن، مکن ترک من ای نگار من....
1) قرآن شريف فرموده است: لله العزه و لرسوله و للمومنين. عزت براى خداوند است و براى پيمبر خداست و براى افراد باايمان است. راغب در مفردات مى‏گويد: العزه حاله مانعه للانسان من ان يغلب. يعنى «عزت» كه كلمه‏ى بزرگى است و در قرآن آمده همان حالت ترفع و بلندى روح است كه نمى‏گذارد انسان، مغلوب و مقهور چيزى شود و دچار ذلت و گرفتارى آن گردد. كسانى كه در مقابل ثروت‏اندوزى و به دست آوردن مال، يا براى نيل به قدرت و مقام، يا براى طمع داشتن به اموال و ثروتهايى كه در دست مردم است، يا در مقابل شهوات و تمايلات نفسانى مقهور و مغلوب و ذليل‏اند و شخصيت خود را از دست مى‏دهند فاقد عزت‏اند، زيرا در مقابل يكى از اينها شكست خورده و خوار گشته‏اند. عزت براى آن انسان آزاده‏اى است كه خود را در مقابل هيچ يك از تمايلات نفسانى و عناوين مادى مقهور و اسير و زبون نبيند، آزاد زندگى كند و با سربلندى امرار حيات نمايد. چنين انسانى را مى‏توان «عزيزالنفس» دانست و الا بندگان هوى و هوس نمى‏توانند داراى عزت نفس باشند و قادر نيستند كه هدف قرآن مقدس را در وجود خود تحقق بخشند.
2)على (ع) مى‏فرمايد: كسى كه بنده و مطيع بى‏قيد و شرط غريزه‏ى جنسى يا ديگر شهوات نفسانى خويشتن است و نمى‏تواند از اقناع غيرمشروع آنها خود را نگاه دارد، از برده‏ى زرخريد ذليلتر است. چنين انسانى قادر نيست به مقام رفيع عزت نفس دست يابد و خود را مصداق واقعى افراد باايمان واجد عزت نفس بنمايد. عزت واقعى براى كسانى است كه از تذلل در مقابل غير خدا بپرهيزند و از بندگى مخلوق اجتناب نمايند، فقط خداى را معبود خويش بشناسند و تمام تذلل و تضرع خود را در پيشگاه او ابراز نمايند كه اين عاليترين مقام عزت نفس براى اولياى الهى است. از جمله‏ى مناجاتهاى على (ع) در پيشگاه قادر متعال اين بود كه مى‏گفت: الهى كفى بى عزا ان اكون لك عبدا و كفى بى فخرا ان تكون لى ربا. براى من اين عزت كافى است كه بنده‏ى تو باشم و اين افتخار هم كافى است كه تو مالك من باشى. امام صادق (ع) به مردى فرمود: كسى كه در پيشگاه خداوند تذلل و خضوع ننمايد عزت و بزرگى ندارد و آن كس كه در مقابل حضرت حق تواضع و فروتنى نمى‏كند رفعت و بلندى مقام ندارد.
3) در آيه‏ ی لله العزه و لرسوله و للمومنين آمده است: عزت براى خداوند است، رفعت براى پيامبر است، و سرافرازى براى مومنين. اما مى‏دانيم كه عزت خداوند كه آفريدگار عالم و مالك واقعى تمام جهان هستى است با عز مخلوق تفاوت اساسى دارد: او غالب و قاهر بر همه‏ى موجودات و مخلوقات است اما خودش مغلوب و مقهور موجودى نيست، همه‏ى موجودات به او احتياج دارند و او غنى بالذات است و به احدى نياز ندارد. يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد. اى مردم! همه‏ى شما نيازمند به خداوند بزرگيد اما خداوند، غنى مطلق و بى‏نياز است. كمال باريتعالى اين است كه عزتش خالى از ذل و غنايش منزه و بركنار از فقر است.
4) رسول خدا در دعایی می فرمایند : يا من هو عزيز بلا ذل، يا من هو غنى بلا فقر. اى خداوندى كه عزتت خالى از ذلت است، اى پروردگارى كه غنايت مبرى از فقر است: اين كمال الهى است. اما كمال بشر در اين است كه هرگز خدا را فراموش نكند و نيازمندى خويشتن به ذات اقدس او را از ياد نبرد، و در جای دیگری فرموده اند : اللهم اغننى بالافتقار اليك و لا تفقرنى بالاستغناء عنك. بار الها مرا به اينكه دائما به تو محتاج باشم غنى و بى‏نياز دار و مرا از اينكه خود را مستغنى از تو بدانم دچار فقر و بدبختى مكن.
5)درخواست عزت از پيشگاه خداوند به معناى طلب توفيق و تسبيب اسباب در راه رسيدن به عزت نفس و علو فكر است، يعنى دعاكننده مى‏خواهد بگويد: اى خداوندى كه خود عزيز واقعى هستى و بر جميع عوالم وجود سلطه دارى، اى پروردگارى كه قادرى و همه‏ى مخلوقات مقهور تو هستند و بر تمام موجودات غلبه مى‏كنى و هرگز مغلوب نمى‏شوى، بر من منت بگذار و موفقم نما كه داراى قوت نفس و قدرت اراده شوم تا بتوانم در مقابل تمنيات ذلت بار مقاومت كنم و به حول و قوه‏ى تو عز ايمانى خويش را كه مايه‏ى سربلندى دنيا و آخرت است نگاهدارى بنمايم. لازم است توضيح داده شود كه درخواست توفيق از پيشگاه الهى زمانى بر وفق موازين شرع مقدس و نظام علت و معلول خلقت است كه درخواست كننده براى تحقق بخشيدن به موضوع مورد تمنى خود نيت قطعى و عزم ثابت داشته باشد و بدون تصميم درونى، دعاى توفيق نابجا و بى‏مورد است، مثلا شخص محصل زمانى مى‏تواند در راه تحصيل علم و نيل به مدارج كمال دانش از پيشگاه خداوند درخواست توفيق نمايد كه در باطن به درس خواندن مصمم و داراى اراده‏ى جدى باشد. آن كس كه در ضمير خود نيت درس خواندن ندارد يا آنكه دودل و مردد است و در راه فرا گرفتن دانش قدمهاى جدى برنمى‏دارد نمى‏تواند از پيشگاه خداوند درخواست توفيق نمايد. حضرت رضا (ع) فرموده است: اگر كسى براى عفو گناهان خود به زبان استغفار كند و از خداوند طلب بخشش نمايد، اما در دل از اعمال زشت خود پشيمان نباشد او در اين استغفار، خود را مسخره نموده است، اگر كسى از خداوند طلب توفيق نمايد اما در مقام عمل، مجاهده و كوشش ندارد او در طلب توفيق، خويشتن را به استهزاء گرفته است.
6) براى آنكه دعاى افراد باايمان در طلب توفيق براى عزت نفس بجا واقع شود و به طور صحيح آن را از خدا بخواهند لازم است به نكاتى چند توجه نمايند. اول آنكه بدانند حفظ عزت براى مسلمانان از وظايف دينى آنان است و هيچ فرد باايمانى حق ندارد عز خود را درهم بشكند و موجبات خوارى و ذلت خويش را فراهم آورد. رسول اكرم فرموده است: شخص باايمان حق ندارد كه موجبات ذلت و خوارى خود را فراهم آورد. امام صادق (ع) فرموده است: خداوند تمام امور مومنين را به خودشان تفويض نموده، ولى به آنان اجازه نداده است كه خويشتن را ذليل و خوار نمايند. دوم آنكه بدانند عوامل متعددى از قبيل حب مال، علاقه‏ى به مقام، جاه‏طلبى، شهرت دوستى، محبوبيت اجتماعى و نظاير اينها مى‏تواند آدمى را مغرور و مغلوب نمايد و اگر كسى احساس نمود كه در باطن، اسير قدرت اين تمايلات است بايد بداند كه عز و شرفش در معرض خطر قرار دارد. على (ع) فرموده است: هر عزيزى كه تحت قدرتى قرار دارد ذليل و خوار است، براى آنكه از خطر آن تمايلات نفسانى مصون بماند و عز و شرف خود را در راه نيل به آنها از دست ندهد بايد خويشتن را با نيروى ايمان بسازد، از ذات اقدس الهى استمداد نمايد، بر هواى نفس خود غلبه كند و عزت نفس خويشتن را با هيچيك از آن تمايلات معامله ننمايد. سوم آنكه بدانند اولياى گرامى اسلام عليهم‏السلام رذيله‏ى طمع را در نابود ساختن سرمايه‏ى گرانقدر عزت نفس از ديگر رذايل خطرناكتر دانسته ... على (ع) فرموده: ميوه‏ى طمع، ذلت دنيا و آخرت است، يعنى اگر كسى بذر طمع را در دل بيفشاند و آن شجره‏ى خبيثه در باطن رشد كند ميوه‏اى كه از آن برمى‏دارد ذلت است، نه فقط ذلت دنيا بلكه اين صفت هم در دنيا ذلتبار است و هم در عالم آخرت. و نيز فرموده است: كسى كه نفس خود را از پستى طمعها منزه ندارد با اين صفت مذموم، خود را در دنيا ذليل نموده و در آخرت، ذلت و خواريش فزونتر خواهد بود. امام باقر (ع) در وصيت خود به جابر جعفى فرمود: بقاى عز خود را با نابود ساختن طمع در ضمير خود طلب كن و ذلت طمع را با عز نااميدى از آنچه در دست مردم است دفع نما. على (ع) نامه‏ى مبسوط و مفصلى كه حاوى بسيارى از تعاليم الهى و درسهاى سعادت‏بخش است به فرزند خود، حضرت مجتبى (ع)، نوشته و از جمله مسائلى كه در آن نامه خاطرنشان گرديده صيانت نفس و نگاهدارى عز و شرف انسانى است. فرزند عزيز! از هر قسم زبونى و پستى بپرهيز، هر چند آن پستى وسيله‏ى نيل به تمنيات باشد، زيرا در مقابل آنچه از سرمايه‏ى شرافت نفس خود مى‏دهى هرگز عوضى كه با آن برابر باشد به دست نمى‏آورى. بنده‏ى دگرى مباش كه خداوند ترا آزاد آفريده است.
7) آفريدگار حكيم، آدمى را آزاد آفريده و گزينش خوبيها و بديها را به اختيار وى گذارده است، او مى‏تواند در جميع شئون زندگى به پاكى و درستى قدم بردارد يا راه ناپاكى و انحراف در پيش گيرد. حفظ عزت نفس يا تن دادن به ذلت و پستى از جمله‏ى امورى است كه در اختيار انسانهاست. هر فردى اگر بخواهد مى‏تواند به تمنيات ذلتبار خود پشت پا بزند، از آنها چشم بپوشد و عز و شرافت خود را از دستبرد خطر مصون و محفوظ دارد، و مى‏تواند از براى جلب منفعتهاى ذلتبار، شرافت نفس را واپس زند، عزت انسانى را ناديده انگارد، و به انواع ذلتها تن دردهد، و به منفعت مورد نظر خود دست يابد و اين همان است كه در كلام على (ع) آمده است: ارزش شخصيت هر فردى وابسته به روشى است كه اتخاذ مى‏نمايد، اگر نفس خود را از پستى و دنائت بركنار نگاهدارد به مقام رفيع انسانى نايل مى‏شود و مدارج كمال را مى‏پيمايد و اگر عز و عزت و حيثيت معنوى خويشتن را مبتذل و بى‏ارزش تلقى نمايد به پستى و ذلت مى‏گرايد و راه سقوط را مى‏پيمايد.
8)بنى‏اسرائيل دلباخته‏ى ثروت و عاشق مال بودند. از اين رو به زندگى مرفه و پر تجمل قارون كه سرمايه‏دار بزرگ آن روزگار بود با چشم حسرت مى‏نگريستند و تمنى آن را داشتند. فخرج على قومه فى زينته... قارون با تمام زيور و زينت خود در قوم خويش ظاهر گرديد. دلباختگان مال كه جز زندگى دنيا هدفى نداشتند گفتند: اى كاش ما نيز تمولى همانند قارون مى‏داشتيم كه او در زندگى از حظ و بهره‏ى عظيم برخوردار است. اينان اگر مى‏دانستند كه با تملق‏گويى و تذلل در مقابل قارون به قسمتى از سرمايه‏ى وى دست مى‏يافتند مضايقه نداشتند كه شرف انسانى و عزت نفس خود را با آن معامله كنند و به تمول و ثروتى دست يابند.
9)مسلمانان در صدر اسلام، تهيدست و كم بضاعت بودند ولى بر اثر تعاليم نورانى قرآن شريف با عزت نفس و علو همت بار آمدند و به مالداران اعتنا نداشتند زيرا رسول گرامى به آنان فرموده بود: اگر كسى صاحب دنيا را بزرگ بشمرد و روى طمع، او را دوست بدارد مشمول غضب بارى‏تعالى خواهد بود. نصاراى نجران مردمى ثروتمند و متمكن بودند. رسول گرامى اسلام به آنان نامه نوشت و به دين مقدس اسلام دعوتشان نمود. پس از مشورت، به اين نتيجه رسيدند كه هيئتى را، براى مذاكره و احتجاج، به مدينه اعزام دارند. آن هيئت وقتى به نزديك مدينه رسيدند با هم تبادل فكر كردند و گفتند: مسلمانان بى‏بضاعت و فقيرند، اگر ما طلاآلات و زيورهاى گرانقيمتى را كه با خود داريم روى لباسها بپوشيم مسلمانان از مشاهده‏ى آن همه ثروت خاضع مى‏شوند و ما را با ديده‏ى عظمت مى‏نگرند و اين خود موجب پيروزى ما خواهد بود. زيورها و طلاآلات را پوشيدند و خود را به آنها آراستند. وقتى وارد شهر شدند مسلمانان فقير كه ناظر جريان بودند نه تنها خويشتن را در مقابل طلاها نباختند و احساس حقارت ننمودند، بلكه اين عمل موجب تحقير نصاراى نجران گرديد و آنان در نظر مسلمانان حقير و كوچك آمدند، به خود مى‏گفتند: پيمبر اسلام، اينان را براى عز معنوى و تشرف به اسلام دعوت نموده است و آنان ثروت خود را به رخ ما مى‏كشند، بى‏اعتنايى مسلمانان كه نتيجه‏ى تربيت بزرگ اسلام بود در روحيه‏ى نصارى اثر منفى گذارد و دانستند كه با نشاندادن ثروت، عظمتى در قلوب مسلمانان به دست نمى‏آورند و مسلمانان بلندهمت و عزيزالنفس تحت تاثير قرار نمى‏گيرند.