✳️ حکایت #کودک_حلوافروش
شیخ احمد خضرویه از عرفای قرن سوم هجری است. درگذشت او را به سال 240ق، نوشته اند. حکایتی که مولانا از او نقل می کند در تذکرة الاولیاء #عطار و رسالهْ قُشیریه با اختلاف در جزئیات آمده وصاحب اسرار التوحید مشابه آن را از کرامات شیخ ابو سعید ابوالخیر نقل کرده است.
او که کارش گرفتن وام از ثروتمندان و خرج آن برای فقرا بود تا در بستر مرگ افتاد و چون طلبکاران و وامداران با خبر شدند هجوم آوردند تا طلب خود را که چهارصد دینار بود بستانند اما شیخ به جای پرداخت وام آنان در دنیای خیال خوش خویش سیر می کرد و این بی توجهی شیخ به طلب کاران موجب ترشرویی و ناراحتی آنان می شد تا اینکه صدای کودک حلوافروشی از کوچه رسید و شیخ به خدمتکارش دستور داد تا برود و همه حلوا را بخرد و خادم همه حلوا را به نیم دینار خرید و به دستور شیخ بین طلبکاران تقسیم کرد تا بخورند و مدتی از ترشرویی غافل شوند. زمانی که ظرف حلوا خالی شد کودک حلوا فروش پول حلوا را طلب کرد اما شیخ از پرداخت پول حلوا خودکاری کرد و کودک دائما التماس می کرد و شیخ از پرداخت بهای حلوا خودداری می نمود که موجب اعتراض بقیه طلبکاران شد که مال ما را خوردی بس نبود دیگر مال این کودک درمانده را چرا می خوری؟ تا آنکه مدتی گذشت و کودک همچنان گریه می کرد و بقیه طلبکاران نا امید و منتظر نشسته بودند که خادم با طبقی که در آن چهارصد دینار زر و نیم دینار دیگر قرار داشت آورد و گفت که این را یکی از کریمان فرستاده است و در اینجا بود که طلبکاران به عذر خواهی بر خاسته و راز این کار را از شیخ جویا شدند که شیخ بصیر فرمود سر این کار در این بود که دریای رحمت الهی به گریه کودک حوا فروش موکول شده بود:
تا نگرید کودک حلوا فروش
بحر رحمت در نمی آید به جوش
نتیجه: از نظر مولانا دیدگان ما همچون کودک حلوا فروش هستند که برای جذب و جلب رحمت الهی باید آنها را بگریانیم تا قطرات اشک ما با لطف و نظر آن کریم یگانه تکریم گردد و ارزش یابد و به اقیانوس رحمت الهی تبدیل شود و این اشک می تواند اشک ندامت یا اشک شوق و امید باشد اما هرچه که هست باید ناب و خالص باشد و از دل که جایگاه تجلی حق است سرچشمه گرفته باشد.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #کودک_حلوافروش
(این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 1
🌺 بود شیخی دایما او وامدار
از جوامردی که بود آن نامدار
ده هزاران وام کردی از مهان
خرج کردی بر فقیران جهان
هم بوام او خانقاهی ساخته
جان و مال و خانقه در باخته
وام او را حق ز هر جا میگزارد
کرد حق بهر خلیل از ریگ آرد
گفت پیغامبر که در بازارها
دو فرشته میکنند ایدر دعا
کای خدا تو منفقان را ده خلف
ای خدا تو ممسکان را ده تلف
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 1
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت #کودک_حلوافروش (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 1
🔴 بود شیخی دایما او وامدار
از #جوامردی که بود آن نامدار
⏹ معنای لغات
از: براى، به خاطر.
از ریگ آرد کردن: اشارت است به داستانى که در تفسیر طبرى آمده است که خدا را ابراهیم خلیل خود خواند که وى در قحط سالى نزد دوستى به موصل یا مصر رفت تا گندمى فراهم آرد، لیکن چیزى به دست نیاورد. با خود گفت: جوال خود را پر از ریگ کنم تا کسان نپندارند دست خالى آمدهام و غمگین شوند. چون به خانه رسید کسان وى جوال بگشودند، آن را پر از آرد دیدند و از آن نان پختند. ابراهیم گفت: آرى او را از دوستم، اللَّه، گرفتم.
ریگها هم آرد شد از سَعیشان
پشمِ بُز ابریشم آمد کش کشان
گفت پیغمبر...: برگرفته از حدیث «ما مِن یَومٍ یُصبِحُ العِبادُ فِیهِ إلاَّ مَلَکانِ یَنزِلانِ فَیَقُولُ اَحَدُهُما اللَّهُمَّ أعطِ مُنفِقاً خَلَفاً وَ یَقُولُ الآخِرُ اللَّهُمَّ أعطِ مُمسِکاً تَلَفاً: هیچ روز بندگان در آن بامداد نکنند جز آن که دو فرشته فرود آید. پس یکى گوید: خدایا انفاق کننده را جایگزینى بخش و دیگرى گوید: خدایا امساک کننده را نابودى (مال) ده.» و نظیر این روایت با اندک اختلاف در الفاظ، از امالى صدوق آمده است و جمله آخر روایت چنین است: «اللَّهُمَّ عَجِّل لِلمُنفِق مالَهُ خَلَفاً وَ لِلمُمسِکِ تَلَفاً فَهذا دُعاؤُهُما حَتَّى تَغرُبَ الشَّمسُ».
ایدر: همیشه، دائماً، اینگونه و چنین است.
انفاق:از ارزشهای دینی است که از سوی افراد مؤمن و جوانمرد انجام میپذیرد و در اصطلاح اهل طریقت به آن «فتوت» گویند. فتوت، ترجیح دادن دیگری بر خود است که آن را به ایثار به مال، ایثار به جاه و مقام و ایثار به نفس تعریف کردهاند. جوانمرد باید در کار دیگران همّت گمارد و لغزشهای مردمان را نبیند و نفس را به اعمال نیک وادارد.
👈 شیخ مورد نظر مولانا، از اشخاصی بوده است که همهچیز را در راه خدا داده است. حضرت حق نیز با عنایت خاص به چنین شخصی، موجبات ادای وامهای او را فراهم میآورد. عنایت الهی بهگونهای است که گاه ریگ را هم به آرد تبدیل میکند؛ همانگونه که برای دوستش ابراهیم خلیل(ع) انجام داد. خلاصه این است که: ابراهیم پیامبر و آن روز که او برای گذران خانوادهاش آرد نداشت، به فرمان حق کیسهای را پر از ریگ بیابان کرد و ریگها تبدیل به آرد شد. سپس مولانا به حدیث نبوی اشاره میکند که: «هر روز که بندگان برمیخیزند، دو فرشته فرود میآیند؛ یکی از آن دو میگوید: خدایا! بخشندگان را عوض نیکو بده و دیگری میگوید: خدایا بخیلان را دچار تباهی مال کن». مولانا میگوید از این حدیث، ارزش انفاق فهمیده میشود.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 1
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #کودک_حلوافروش
(این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 2
🌺 خاصه آن منفق که جان انفاق کرد
حلق خود قربانی خلاق کرد
حلق پیش آورد اسمعیلوار
کارد بر حلقش نیارد کرد کار
پس #شهیدان زنده زین رویند و خوش
تو بدان قالب بمنگر گبروش
چون خلف دادستشان جان بقا
جان ایمن از غم و رنج و شقا
شیخ وامی سالها این کار کرد
میستد میداد همچون پایمرد
تخمها میکاشت تا روز اجل
تا بود روز اجل میر اجل
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی #شهید
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 2
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت #کودک_حلوافروش (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 2
👈 اما #انفاق دیگری نیز هست که بسی ارزشمندتر از انفاق مال است و آن انفاق جان است. منظور از «جان» حیوانی است که اگر کسی آن را در راه خدا انفاق کند، خداوند در عوض «جان بقا» یا جان باقی به او میدهد، جانی که از غم و رنج ایمن است. مولانا چنین کسی را به اسماعیل تشبیه میکند که گلوی خود را در اجرای فرمان الهی، با تیغ اطاعت پدر دمساز کرد و شهیدان به همین سبب، زنده و خوشاند. چه قدر خوب است که تو مانند مردم بیدین، به زندگی دنیایی فکر نکنی . زیرا حق تعالی اگر چه روح حیوانی شهیدان را هلاک کرد، ولی در عوض به آنان جانی داد که از غم و رنج و بدبختی آزاد است. شیخ همواره به مانند یک مددکار و قیم، از توانمندان وام میگرفت و به بینوایان میبخشید و تا میتوانست از راه انفاق تخم نیکو میکاشت تا هنگام مرگ، در نزد خدا و خلق حرمت داشته باشد.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 2 #خوشوقت
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #کودک_حلوافروش
(این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 3
🌺 چونک عمر شیخ در آخر رسید
در وجود خود نشان مرگ دید
وامداران گرد او بنشسته جمع
شیخ بر خود خوش گدازان همچو شمع
وامداران گشته نومید و ترش
درد دلها یار شد با درد شش
شیخ گفت این بدگمانان را نگر
نیست حق را چار صد دینار زر
کودکی حلوا ز بیرون بانگ زد
لاف حلوا بر امید دانگ زد
شیخ اشارت کرد خادم را بسر
که برو آن جمله حلوا را بخر
تا غریمان چونک آن حلوا خورند
یک زمانی تلخ در من ننگرند
در زمان خادم برون آمد بدر
تا خرد او جمله حلوا را بزر
گفت او را کوترو حلوا بچند
گفت کودک نیم دینار و ادند
گفت نه از صوفیان افزون مجو
نیم دینارت دهم دیگر مگو
او طبق بنهاد اندر پیش شیخ
تو ببین اسرار سر اندیش شیخ
کرد اشارت با غریمان کین نوال
نک تبرک خوش خورید این را حلال
چون طبق خالی شد آن کودک ستد
گفت دینارم بده ای با خرد
شیخ گفتا از کجا آرم درم
وام دارم میروم سوی عدم
کودک از غم زد طبق را بر زمین
ناله و گریه بر آورد و حنین
میگریست از غبن کودک های های
کای مرا بشکسته بودی هر دو پای
کاشکی من گرد گلخن گشتمی
بر در این خانقه نگذشتمی
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 3
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
انس با صحیفه سجادیه
✳️ حکایت #کودک_حلوافروش (این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید) بخش 3
🔴 چونک عمر شیخ در آخر رسید
در وجود خود نشان مرگ دید
👈 مولانا میگوید: این کار ارزشمند شیخ تا روز مرگ وی ادامه داشت و هنگامیکه نشانههای مرگ در او نمایان شد، عدهای از طلبکاران برای وصول بدهی خود، ناامیدانه و اخمآلود در کنار بستر شیخ حاضر شدند و گمان ناروا به شیخ بردنند و زبان به ملامت گشودند؛ اما شیخ فارق از این بداندیشیها، برای پیوستن به پروردگار شادمان بود. ادامه داستان به لحاظ شیوایی سخن، نیازی به شرح چندانی ندارد؛ تنها چند نکته اخلاقی را گوشزد میکنیم:
1. در انجام کار نیک نباید از ملامتِ ملامتگران خسته شد و از کار خیر صرف نظر نمود، بلکه باید با اخلاص بهکار خوب ادامه داد؛ همانگونه که کارشکنیها و دشمنیهای ابولهب، پیامبر را از امر دعوت و هدایت و ارشاد، باز نداشت. و یا تعصب یهودیان عنود، عیسای پیامبر را از دَم الهی مانع نشد، زیرا به قول مولانا، عامه مردم راه رسیدن به حقیقت را نمیدانند و کورانه عصا میزنند؛ پس طبعاً ممکن است به کسی که در راه حق مانند قندیل نورافشانی میکند، اهانت کنند.
2. ای کاش برای درک حقایق، همانند موسی، سالک وار، البته بدون اعتراض، همراه خضر آگاه به زمان و آشنا به اسرار حق که با چشم تیزبین ماورای افلاک را میدید، به راه میافتادیم.
3. در ظاهر قصه، با طفل حلوا فروش روبهرو هستیم، اما آن طفلی که باید بگرید تا رحمت حق به جوش آید، چشم مرد آگاه است. این چشم باید بر زندگی مادی و انسانی که اسیر این زندگی است بگرید و از خدا بخواهد که جان او را از اسارت این زندگی مادی برهاند.
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 3
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #کودک_حلوافروش
(این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 4
🌺 صوفیان طبلخوار لقمهجو
سگدلان و همچو گربه رویشو
از غریو کودک آنجا خیر و شر
گرد آمد گشت بر کودک حشر
پیش شیخ آمد که ای شیخ درشت
تو یقین دان که مرا استاد کشت
گر روم من پیش او دست تهی
او مرا بکشد اجازت میدهی
وان غریمان هم بانکار و جحود
رو به شیخ آورده کین باری چه بود
مال ما خوردی مظالم میبری
از چه بود این ظلم دیگر بر سری
تا نماز دیگر آن کودک گریست
شیخ دیده بست و در وی ننگریست
شیخ فارغ از جفا و از خلاف
در کشیده روی چون مه در لحاف
با ازل خوش با اجل خوش شادکام
فارغ از تشنیع و گفت خاص و عام
آنک جان در روی او خندد چو قند
از ترشرویی خلقش چه گزند
آنک جان بوسه دهد بر چشم او
کی خورد غم از فلک وز خشم او
در شب مهتاب مه را بر سماک
از سگان و وعوع ایشان چه باک
سگ وظیفهٔ خود بجا میآورد
مه وظیفهٔ خود برخ میگسترد
کارک خود میگزارد هر کسی
آب نگذارد صفا بهر خسی
خس خسانه میرود بر روی آب
آب صافی میرود بی اضطراب
مصطفی مه میشکافد نیمشب
ژاژ میخاید ز کینه بولهب
آن مسیحا مرده زنده میکند
وان جهود از خشم سبلت میکند
بانگ سگ هرگز رسد در گوش ماه
خاصه ماهی کو بود خاص اله
می خورد شه بر لب جو تا سحر
در سماع از بانگ چغزان بی خبر
هم شدی توزیع کودک دانگ چند
همت شیخ آن سخا را کرد بند
تا کسی ندهد به کودک هیچ چیز
قوت پیران ازین بیش است نیز
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 4
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #کودک_حلوافروش
(این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 5
🌺 شد نماز دیگر آمد خادمی
یک طبق بر کف ز پیش حاتمی
صاحب مالی و حالی پیش پیر
هدیه بفرستاد کز وی بد خبیر
چارصد دینار بر گوشهٔ طبق
نیم دینار دگر اندر ورق
خادم آمد شیخ را اکرام کرد
وان طبق بنهاد پیش شیخ فرد
چون طبق را از غطا وا کرد رو
خلق دیدند آن کرامت را ازو
آه و افغان از همه برخاست زود
کای سر شیخان و شاهان این چه بود
این چه سرست این چه سلطانیست باز
ای خداوند خداوندان راز
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 5
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
✳️ حکایت #کودک_حلوافروش
(این قسمت به علت طولانی بودن در چند بخش تنظیم گردیده و بمرور می آید)
بخش 6
🌺 ما ندانستیم ما را عفو کن
بس پراکنده که رفت از ما سخن
ما که کورانه عصاها میزنیم
لاجرم قندیلها را بشکنیم
ما چو کران ناشنیده یک خطاب
هرزه گویان از قیاس خود جواب
ما ز موسی پند نگرفتیم کو
گشت از انکار خضری زردرو
با چنان چشمی که بالا میشتافت
نور چشمش آسمان را میشکافت
کرده با چشمت تعصب موسیا
از حماقت چشم موش آسیا
شیخ فرمود آن همه گفتار و قال
من بحل کردم شما را آن حلال
سر این آن بود کز حق خواستم
لاجرم بنمود راه راستم
گفت آن دینار اگر چه اندکست
لیک موقوف غریو کودکست
تا نگرید کودک حلوا فروش
بحر رحمت در نمیآید به جوش
ای برادر طفل طفل چشم تست
کام خود موقوف زاری دان درست
گر همیخواهی که آن خلعت رسد
پس بگریان طفل دیده بر جسد
برنامه ی #مثنوی_خوانی
#مولوی - #مثنوی_معنوی
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 6
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2
👈ما ز موسی پند نگرفتیم کو
گشت از انکار خضری زردرو
چکیده منظور مولانا از این داستان آن است که اولیاى خدا را حالتها و #مکاشفه هاست که مردم عادى را قدرت فهم آن نیست. در آن حالتها بسا که سخنها گویند یا کارها کنند که بر حسب میزانهاى ظاهرى مخالف عرف، و گاه در دیده بعضى مخالف شرع است و بود که ناآگاهان بر آنان خرده گیرند. چنان که موسى (ع) بر همراه خود #خضر علیه السلام خرده گرفت و سرانجام معلوم شد که آن چه آن همراه کرده صواب بوده است.
نیز تذکر این معنى که «براى درخواست از خدا، باید چشمى گریان و دلى لرزان داشت.»
👈تا نگرید کودک حلوا فروش
بحر رحمت در نمیآید به جوش
چنان که در قرآن کریم است: «اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً: پروردگار خود را با زارى و نهانى بخوانید.»
#مثنوی_معنوی_دفتر_دوم_11 قسمت 6
🙏کانال انس با #صحیفه_سجادیه
🆔 @sahife2