eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
4.9هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
# محتواي_دعا دعای قسمت سوم آنگاه در بخش ديگر دعا به ما مي‏آموزد که از خداوند بخواهيم به دادن نعمتهايش بر ما منت گذارد. در اين باره مي‏فرمايد: و امنن علي، خدايا بر من منت گذار (به اين نعمتها): 1- بالصحه، به سلامتي 2- و الامن، و امنيت و آرامش 3- و السلامه في ديني و بدني، و سلامتي در دين و بدنم. 4- و البصيره في قلبي، و قدرت شناخت و بصيرت قلبي. 5- و النفاذ في اموري، و پيشرفت در کارهايم. 6- و الخشيه لک، و ترس (توام با معرفت) از تو (براي تو). 7- و الخوف منک، و بيم و خوف از (مجازات) تو. 8- و القوه علي ما امرتني به من طاعتک، و توانايي بر اطاعت و فرمانبرداري از تو. 9- و الاجتناب لما نهيتني عنه من معصيتک، و دوري از معصيت و نافرمانيت که مرا از آن نهي کرده‏اي. 10- و امنن علي بالحج و العمره، و منت گذار به انجام حج و عمره. 11- و زياره قبر رسولک، و زيارت مرقد پاک رسولت (ص). چنانکه ملاحظه مي‏شود، درخواستهايي که امام (ع) به ما مي‏آموزد همواره موجب سعادت دنيا و آخرت است، و عمل به آنها و تلاش در زمينه‏ي کسب آنها، دنيا و آخرت ما را تامين مي‏کند. در حقيقت دعاهايي که پيامبر (ص) و ائمه‏ي معصومين (ع) به ما آموخته‏اند، دستورات زندگي است. و آنها همچون طبيب که به بيمار خود دوا مي‏دهد، براي سلامتي روحي و رواني و حفظ سلامتي و عافيت دنيا و آخرت نسخه‏هايي را در قالب دعا در اختيار ما قرار داده‏اند. و دقت در اين دعاها و معرفت يافتن نسبت به آنها حقيقتا علاوه بر نيايش خدا، هدايتگر انسان در دنيا و آخرت مي‏باشد. امام (ع) در جهت استفاده‏ي هدفدار از عافيت، در فراز ديگر دعا مي‏فرمايد: و اشرح لمراشد دينک قلبي، و دلم را براي اهداف و مقاصد دينت بگشا (مرا شرح صدر و بصيرت کاملي در فهم اصول حقايق دين عطا فرما). سپس در فراز ديگر دعا خود و فرزندان و ذريه‏ي خويش را از امور زير که مي‏توانند به نوعي «عافيت» جسمي و روحي و دنيوي و اخروي انسان را به خطر بياندازند، در پناه خداوند قرار مي‏دهد: 1- از شر شيطان 2- از شر جانوران زهردار کشنده (مثل مار و غيره) نکشنده (مثل زنبور) و همه‏ي جانوران 3- چشم زخم 4- از شر سلطان و حاکم ستمگر 5- مترف (فرورفته در ناز و نعمت) 6- و از شر هر که براي پيامبر (ص) و خاندانش جنگي (دشمني) برپا کرده و آشکار ساخته. در مجموع از تمامي طبيعي و شيطان و همراهان و پيروانش به خدا پناه مي‏برد. و به ما مي‏آموزد اينگونه به خداوند پناه ببريم. ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
موانع استجابت دعا_۸.mp3
14.71M
۸ ✳️ دعا را نمی‌شود خواند ! دعا را نمی‌شود به زبان راند ! دعا را باید زندگی کــرد... دعا را باید فهمید ! و بدنبال دعا باید دویــد... خواستن و نشستن ، باهم جور نمی‌شوند. 👤 استاد 🙏لطفا با ما شنونده ی این سلسله گفتگو ها باشید ☑️کانال انس با 🆔 @sahife2
◀️سيد عليخان در روضه ‏ي بيست و هفتم از شرح صحيفه‏ ي سجاديه مي‏فرمايد: ✳️ با خدا عبارت از تنهائي بنده در جائي که خلوت مي‏کند در آن جا از تمام کارها سواي خدا از محسوسات ظاهري و باطني، همت و نيتش را صرف مي‏کند به رو آوردن به سوي خدا و از همه چيز جز او جدا مي‏شود با خدا پيدا مي‏کند و از غير خدا وحشت دارد، از بعضي از عابدان پرسيدند چطور به تنهائي خو گرفته ‏اي؟ گفت: من تنها نيستم من همنشين خداي عزوجل هستم هرگاه بخواهم خدا با من سخن بگويد کتابش را مي‏خوانم و هرگاه بخواهم من با او حرف بزنم نماز مي‏خوانم. ◀️واعظ کم‏ نظير و خطيب توانا مرحوم حسينعلي ، در شرح حال پدرش مرحوم آخوند ملا عباس نوشته : ✳️ شب بسيار سرد زمستاني از کاريزک زادگاه آن مرحوم به تربت مي‏رفتيم مريدي داشت به نام شيخ حبيب همراه ما بود يک ساعت به اذان صبح مانده بود پدرم همانطور که راه مي‏رفت اش را مي‏خواند شيخ حبيب هم با او همراهي مي‏کرد چون به روستاي حاجي آباد رسيديم صبح شد در آن هواي سرد تندبادي مي‏وزيد روي آن زمين هاي يخ زده بدن انسان را خشک مي‏کرد مرحوم حاج آخوند جلو ايستاد رو به قبله اذان گفت همراهش به او اقتدا کرد او نماز صبح را با همان طمأنينه و خضوع و خشوعي خواند که هميشه مي‏خواند در حالي که از چشمان من از شدت سرما اشک مي‏ريخت و دانه‏ هاي اشک روي گونه يخ مي ‏بست و من در آن زمان نه يا ده سال داشتم . ⏺کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵بخشی از یکی از مناجاتهای جانسوز امام سجاد علیه السلام 🔹فهَا أَنَا ذَا، يَا إِلَهِى، وَاقِفٌ بِبَابِ عِزِّكَ وُقُوفَ الْمُسْتَسْلِمِ الذَّلِيلِ، وَ سَائِلُكَ عَلَى الْحَيَاءِ مِنِّى سُؤَالَ الْبَائِسِ الْمُعِيلِ🔹 🖋 کانال انس با صحیفه سجادیه @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️اللّهُمّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنّا فَبِفَضْلِكَ، وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذّبْنَا فَبِعَدْلِكَ‏ فَسَهّلْ لَنَا عَفْوَكَ بِمَنّكَ، وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِكَ بِتَجَاوُزِكَ، فَإِنّهُ لَا طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِكَ، وَ لَا نَجَاةَ لِأَحَدٍ مِنّا دُونَ عَفْوِكَ‏ 🙏الهی العفو العفو العفو العفو ..... 👌فرازی از دعای ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⏪برنامه ی روزنامه ی ✅ کریم 👈 روزی یک صفحه 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ اعمال روزها و شب های 🙏 آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز 👉🏻 1da.ir/pxKPaI 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ تنها راه نجات در امام رضا (علیه‌السلام) در حدیثی می¬‌فرمایند ظلمتی که در آخرالزمان اتفاق می¬‌افتد همان ظلمتی است که در ابتدای خلقت انجام شد و به واسطۀ آن ظلمت ملائک خدا که خلقت¬شان از نور بود در عبادت خدا متوقف شدند. می‌¬فرماید این قدر ظلمت در آخرالزمان زیاد می¬‌شود که شما هیچ راه نجاتی ندارید مگر اینکه سراغ اهل¬‌بیت خصوصا علیه السلام بروید. # 🔴 در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداوندانند مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد که در آن آینه صاحب نظران حیرانند لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ عشقبازان چنین مستحق هجرانند مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند زاهد ار رندی نکند فهم چه شد دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند 🔅 برنامه ی روزانه ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
◀️عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند 📜حافظ می خواهد بگوید که نقطه پرگار ، دایره هستی را ترسیم میکند .اگر سر پرگار در جای خودش قرار نگیرد ، دایره ترسیم نمی شود ، یک غیر موحّد و یک ملحد لزوما هستی را دایره نمی داند عرفاء و موحدّین ، کلّ هستی را یک دایره می دانند ، چون از نقطه ای آغاز می شود که پایان هستی ،بازگشت به همان نقطه است . عاقلان نقطه پرگار وجودند . وجود کلّ هستی را از ملک تا ملکوت شامل می شود . وجود ، کلّ هستی است . نقطه این پرگار کجاست؟ این پرگار از کجا شروع می شود؟ پرگاری که کلّ هستی را از ملک تا ملکوت ترسیم می کند ، از کجا شروع می شود؟ بی تردید از عقل ، در عین حال نظر حافظ می تواند این باشد که هستی آگاهانه شروع شده است ، نه احمقانه . این حرف هم توحیدی است . اگر حافظ غیر موحّد بود این حرف را نمی زد . آغاز هستی هم آگاهانه است . حافظ می گوید : عاقلان نقطه پرگار وجودند ؛ یعنی هستی از عقل شروع می شود یک دور نامتناهی می زند و دوباره به عقل باز می گردد . حافظ در اینجا در واقع برای عقل عظمت خاصّی قائل است . این بیت حافظ ،عظمت عقل را نشان می دهد . براساس آنچه حافظ می گوید ،چیزی جز عقل وجود ندارد و اساسا همه چیز عقل است . در این ترسیم حافظ همه هستی ظهور عقل است . 👤دکتر ابراهیمی ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
از قانون 6 عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل در جان و دل عاشقانی که هنوز به وصال معشوق نرسیده اند، همواره ناله ها و دل مشغولی هایی وجود دارد که در چهره و ظاهر آنان آشکار می شود و انسان آگاه می تواند از طریق شناختن این علائم، راز عاشقان را دریابد و به درمان رنج درونی آنان همت گمارد. بیماری دل در وجود انسان علائمی ایجاد می کند که اگر طبیبان الهی نباشند و رمز و راز جان ما را نشناسند، طبیبان ظاهری این علائم را بر بیماری جسمی حمل می کنند و درمان آنها بی اثر می شود و گاهی هم نتیجه معکوس می دهد و لذا هیچ بیماری ای به اندازه بیماری دل اهمیت ندارد. مولوی خود چنین می گوید: علت عاشق ز علت ها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست می بینیم که جلال الدین درد عاشقی را از سایر دردها و بیماری ها جدا دانسته و آن را پدیده ای می داند که اسرار حقیقت از آن شناخته می شود. ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت سوال پیامبر صل الله علیه و آله از و جواب گفتن او قسمت اول 🔴 گفت پیغامبر صباحی زید را کیف اصبحت ای رفیق با صفا گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت کو نشان از باغ ایمان گر شکفت گفت تشنه بوده‌ام من روزها شب نخفتستم ز عشق و سوزها تا ز روز و شب گذر کردم چنان که ز اسپر بگذرد نوک سنان که از آن سو جملهٔ ملت یکیست صد هزاران سال و یک ساعت یکیست هست ازل را و ابد را اتحاد عقل را ره نیست آن سو ز افتقاد گفت ازین ره کو ره‌آوردی بیار در خور فهم و عقول این دیار گفت خلقان چون ببینند آسمان من ببینم عرش را با عرشیان هشت جنت هفت دوزخ پیش من هست پیدا همچو بت پیش شمن یک بیک وا می‌شناسم خلق را همچو گندم من ز جو در آسیا که بهشتی کیست و بیگانه کیست پیش من پیدا چو مار و ماهیست این زمان پیدا شده بر این گروه یوم تبیض و تسود وجوه پیش ازین هرچند جان پر عیب بود در رحم بود و ز خلقان غیب بود الشقی من شقی فی بطن الام من سمات الجسم یعرف حالهم تن چو مادر طفل جان را حامله مرگ درد زادنست و زلزله جمله جانهای گذشته منتظر تا چگونه زاید آن جان بطر زنگیان گویند خود از ماست او رومیان گویند بس زیباست او چون بزاید در جهان جان و جود پس نماند اختلاف بیض و سود گر بود زنگی برندش زنگیان روم را رومی برد هم از میان تا نزاد او مشکلات عالمست آنک نازاده شناسد او کمست او مگر ینظر بنور الله بود کاندرون پوست او را ره بود اصل آب نطفه اسپیدست و خوش لیک عکس جان رومی و حبش می‌دهد رنگ احسن التقویم را تا به اسفل می‌برد این نیم را این سخن پایان ندارد باز ران تا نمانیم از قطار کاروان یوم تبیض و تسود وجوه ترک و هندو شهره گردد زان گروه در رحم پیدا نباشد هند و ترک چونک زاید بیندش زار و سترگ جمله را چون روز رستاخیز من ادامه دارد .... قسمت اول برنامه ی - - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ حکایت سوال پیامبر صل الله علیه و آله از و جواب گفتن او قسمت دوم 🔴 فاش می‌بینم عیان از مرد و زن هین بگویم یا فرو بندم نفس لب گزیدش مصطفی یعنی که بس یا رسول الله بگویم سر حشر در جهان پیدا کنم امروز نشر هل مرا تا پرده‌ها را بر درم تا چو خورشیدی بتابد گوهرم تا کسوف آید ز من خورشید را تا نمایم نخل را و بید را وا نمایم راز رستاخیز را نقد را و نقد قلب‌آمیز را دستها ببریده اصحاب شمال وا نمایم رنگ کفر و رنگ آل وا گشایم هفت سوراخ نفاق در ضیای ماه بی خسف و محاق وا نمایم من پلاس اشقیا بشنوانم طبل و کوس انبیا دوزخ و جنات و برزخ در میان پیش چشم کافران آرم عیان وا نمایم حوض کوثر را به جوش کاب بر روشان زند بانگش به گوش وان کسان که تشنه بر گردش دوان گشته‌اند این دم نمایم من عیان می‌بساید دوششان بر دوش من نعره‌هاشان می‌رسد در گوش من اهل جنت پیش چشمم ز اختیار در کشیده یک‌دگر را در کنار دست همدیگر زیارت می‌کنند از لبان هم بوسه غارت می‌کنند کر شد این گوشم ز بانگ آه آه از خسان و نعرهٔ واحسرتاه این اشارتهاست گویم از نغول لیک می‌ترسم ز آزار رسول همچنین می‌گفت سرمست و خراب داد پیغامبر گریبانش بتاب گفت هین در کش که اسبت گرم شد عکس حق لا یستحی زد شرم شد آینهٔ تو جست بیرون از غلاف آینه و میزان کجا گوید خلاف آینه و میزان کجا بندد نفس بهر آزار و حیاء هیچ‌کس آینه و میزان محکهای سنی گر دو صد سالش تو خدمتها کنی کز برای من بپوشان راستی بر فزون بنما و منما کاستی اوت گوید ریش و سبلت بر مخند آینه و میزان و آنگه ریو و پند چون خدا ما را برای آن فراخت که بما بتوان حقیقت را شناخت این نباشد ما چه آرزیم ای جوان کی شویم آیین روی نیکوان لیک در کش در نمد آیینه را کز تجلی کرد سینا سینه را گفت آخر هیچ گنجد در بغل آفتاب حق و خورشید ازل هم دغل را هم بغل را بر درد نه جنون ماند به پیشش نه خرد گفت یک اصبع چو بر چشمی نهی بیند از خورشید عالم را تهی یک سر انگشت پردهٔ ماه شد وین نشان ساتری شاه شد تا بپوشاند جهان را نقطه‌ای مهر گردد منکسف از سقطه‌ای لب ببند و غور دریایی نگر بحر را حق کرد محکوم بشر همچو چشمهٔ سلسبیل و زنجبیل هست در حکم بهشتی جلیل چار جوی جنت اندر حکم ماست این نه زور ما ز فرمان خداست هر کجا خواهیم داریمش روان همچو سحر اندر مراد ساحران همچو این دو چشمهٔ چشم روان هست در حکم دل و فرمان جان گر بخواهد رفت سوی زهر و مار ور بخواهد رفت سوی اعتبار گر بخواهد سوی محسوسات رفت ور بخواهد سوی ملبوسات رفت گر بخواهد سوی کلیات راند ور بخواهد حبس جزویات ماند همچنین هر پنج حس چون نایزه بر مراد و امر دل شد جایزه هر طرف که دل اشارت کردشان می‌رود هر پنج حس دامن‌کشان دست و پا در امر دل اندر ملا همچو اندر دست موسی آن عصا دل بخواهد پا در آید زو به رقص یا گریزد سوی افزونی ز نقص دل بخواهد دست آید در حساب با اصابع تا نویسد او کتاب دست در دست نهانی مانده است او درون تن را برون بنشانده است گر بخواهد بر عدو ماری شود ور بخواهد بر ولی یاری شود ور بخواهد کفچه‌ای در خوردنی ور بخواهد همچو گرز ده‌منی دل چه می‌گوید بدیشان ای عجب طرفه وصلت طرفه پنهانی سبب دل مگر مهر سلیمان یافتست که مهار پنج حس بر تافتست پنج حسی از برون میسور او پنج حسی از درون مامور او ده حس است و هفت اندام و دگر آنچ اندر گفت ناید می‌شمر چون سلیمانی دلا در مهتری بر پری و دیو زن انگشتری گر درین ملکت بری باشی ز ریو خاتم از دست تو نستاند سه دیو بعد از آن عالم بگیرد اسم تو دو جهان محکوم تو چون جسم تو ور ز دستت دیو خاتم را ببرد پادشاهی فوت شد بختت بمرد بعد از آن یا حسرتا شد یا عباد بر شما محتوم تا یوم التناد مکر خود را گر تو انکار آوری از ترازو و آینه کی جان بری قسمت دوم برنامه ی - - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
👈در منابع معتبر اسلامی، این مکاشفات در حالات حارثة بن سَراقه، از انصار پیامبر آمده و ظاهراً مولانا این شخص را با زید بن حارثه اشتباه گرفته است. به هر صورت قصه‌ها و روایت‌ها برای مولانا، وسیله بیان معانی عارفانه است و در درستی جزئیات قصه اصراری ندارد. ما متن این حدیث را به همان گونه که در اصول کافی آمده است می آوریم تا معلوم گردد که این یافتن نه تنها حکایت معصومان (ع) بلکه جوانان پاک و پاکیزه ای است که به مقام یقین رسیده و از چشم بصیرت برخوردار گردیده اند و این که این نه حکایت افسانه بلکه مطابق عیان و حق و حقیقت است و افرادی عادی بدان نیز دست یافته اند. از کتاب‌ «کافی‌» از إسحق‌ بن‌ عمّار روایت‌ است‌ که‌ گفت‌: از حضرت‌ صادق‌ علیه‌ السّلام‌ شنیدم‌ که‌ می گفت‌: رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ در مسجد نماز را با مردم‌ بجای‌ آورد. و نظرش‌ افتاد به‌ جوانی‌ که‌ نشسته‌ بود، و چرت‌ و پینکی‌ وی‌ را گرفته‌، سرش‌ را به‌ پائین‌ می‌آورد؛ رنگش‌ زرد و جسمش‌ نحیف‌ و لاغر و چشمانش‌ در سرش‌ فرو رفته‌ بود. رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ او گفت‌: کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلا َ نُ؟! «ای‌ فلان‌! حالت‌ چطور است‌؟!» قَالَ: أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَهِ مُوقِنًا! «پاسخ‌ داد: حالم‌ اینطور است‌ ای‌ رسول‌ خدا، که‌ در حال‌ یقین‌ میباشم‌!» فَعَجِبَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ [ مِنْ قَوْلِهِ، وَ قَالَ لَهُ: إنَّ لِکُلِّ یَقِینٍ حَقِیقَهً؛ فَمَا حَقِیقَهُ یَقِینِکَ؟! «رسول‌ خدا از جوابش‌ به‌ شگفت‌ آمد، و به‌ او گفت‌: هر یقینی‌ حقیقتی‌ دارد؛ حقیقت‌ یقین‌ تو چیست‌؟!» فَقَالَ: إنَّ یَقِینِی‌ ـ یَا رَسُولَ اللَهِ ـ هُوَ الَّذِی‌ أَحْزَنَنِی‌ وَ أَسْهَرَ لَیْلِی‌ وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِی‌، فَعَزَفَتْ نَفْسِی‌ عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا. کَأَنِّی‌ أَنْظُرُ إلَی‌ عَرْشِ رَبِّی‌ وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلا َ ´ئِقُ لِذَلِکَ وَ أَنَا فِیهِمْ! وَ کَأَنِّی‌ أَنْظُرُ إلَی‌ أَهْلِ الْجَنَّهِ یَتَنَعَّمُونَ فِی‌ الْجَنَّهِ وَ یَتَعَارَفُونَ عَلَی‌ الاْرَآئِکِ مُتَّکِئُونَ. وَ کَأَنِّی‌ أَنْظُرُ إلَی‌ أَهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ. وَ کَأَنِّی‌ الآنَ أَسْمَعُ زَفِیرَ النَّارِ یَدُورُ فِی‌ مَسَامِعِی‌. «جوان‌ گفت‌: یقین‌ من‌ است‌ ـ ای‌ رسول‌ خدا ـ که‌ مرا به‌ حزن‌ و اندوه‌ فکنده‌ است‌، و خواب‌ شب‌ را از چشمم‌ ربوده‌، و روزهای‌ گرم‌ را در حال‌ روزه‌ و عبادت‌ بر من‌ آورده‌ است‌، بطوریکه‌ نفس‌ من‌ از دنیا و آنچه‌ در دنیاست‌، بیرون‌ رفته‌ و پهلو تهی‌ نموده‌ و برکنار نشسته‌ است‌. و گویا من‌ نگاهم‌ به‌ عرش‌ پروردگارم‌ افتاده‌ است‌ که‌ برای‌ حساب‌ خلائق‌ برپا شده‌ و خلائق‌ برای‌ حساب‌ محشور گردیده‌اند، و من‌ هم‌ در میان‌ آنها هستم‌! و گویا می‌بینم‌ اهل‌ بهشت‌ را که‌ در آن‌ متنعّم‌ میباشند، و با یکدگر به‌ رفت‌ و آمد و سخن‌ مشغولند، و بر روی‌ نیمکت‌ها تکیه‌ داده‌اند. و گویا من‌ می‌بینم‌ اهل‌ آتش‌ را که‌ در میان‌ آن‌ معذّب‌ میباشند، و صیحه‌ و فریاد می‌زنند. و گویا من‌ می‌شنوم‌ صدای‌ شعله‌ور شدن‌ و بالاگرفتن‌ آتش‌ را که‌ در گوشهای‌ من‌ دوران‌ دارد!» فَقَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ [: هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَهُ قَلْبَهُ بِالاْءیمَانِ. ثُمَّ قَالَ لَهُ: الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ! «رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌: این‌ بنده‌ای‌ است‌ که‌ خدا دل‌ او را به‌ نور ایمان‌ روشن‌ گردانیده‌ است‌. و سپس‌ به‌ آن‌ جوان‌ گفت‌: بر این‌ حالی‌ که‌ داری‌ پایدار باش‌!» فَقَالَ الشَّآبُّ: ادْعُ اللَهَ لِی‌ یَا رَسُولَ اللَهِ: أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَهَ مَعَکَ. فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ [؛ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی‌ بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِیِّ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَهِ نَفَرٍ، وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ. «جوان‌ گفت‌: ای‌ رسول‌ خدا! از خدا برای‌ من‌ بخواه‌ که‌ شهادت‌ همراه‌ تو را روزی‌ من‌ کند! رسول‌ خدا برای‌ او دعا کرد. خیلی‌ طول‌ نکشید که‌ با رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلّم‌ در بعضی‌ از غزواتش‌، برای‌ جنگ‌ بیرون‌ رفت‌، و بعد از نُه‌ نفر که‌ به‌ شهادت‌ رسیدند، او شربت‌ شهادت‌ نوشید؛ و او دهمین‌ نفر از ایشان‌ بود.» 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
منازل سلوک – حسین انصاریان .pdf
693.3K
📗منازل سلوک در قرآن و تفاسیر اهل بیت(علیم السلام) 👤استاد ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️شرح حالى از شيخ على اكبر ◀️اين قضيه مقدارى باورش مشكل است، اما قبرى در است كه من صاحب آن را نديده ام، ولى خواهرزاده هايش را مى شناختم. يكى از خواهرزاده هايش وجود مبارك مرحوم آيت الله حاج شيخ بود كه شصت سال در مشهد محور علم بود و يكى از عظيم ترين كتاب هاى معارف قرآن را در شش جلد نوشت. آن مرد دايى حاج شيخ مجتبى بود. نمى دانم از او چه تعبيرى كنم. مرحوم آيت الله حاج شيخ على اكبر الهيان نام داشت. خدا مى داند نسبت به درون گرايى، اين مرد در چه افقى بود. خيلى كم دعوت كسى را قبول مى كرد. دعوتى را قبول مى كرد، كه ساده ترين سفره ها را مى انداختند سينى گوشت با نان را روى سفره گذاشته بودند، ايشان «بسم الله» را گفت، تكه نانى برداشت و دست خود را طرف گوشت دراز كرد، بعد نان را انداخت و نخورد.گفتند: چرا نمى خوريد؟ گفت: از لاى گوشت صدا بلند شد: اكبر! ذبح شرعى نشده است، حرام است، نخور. 👤استاد در بحث منازل سلوک شادی روحش فاتحه مع ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2