eitaa logo
قربان صحرائی چاله‌سرائی
182 دنبال‌کننده
509 عکس
284 ویدیو
4 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم در این کانال بخشی از دست نوشته‌ها، مقالات، گزارشات و تصاویر تهیه شده توسط اینجانب درج می‌شود. راه ارتباط 👇 @sahraei
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ از مجموعه کتاب‌هايي که از نمايشگاه مجازي کتاب تهران خريدم، امروز ۱۴۰۰/۱۱/۱۱ اولين عنوانش به دستم رسيد: 📚 کتاب «ابعاد بين‌المللي نهضت جنگل» نوشته دوست فرهيخته‌ام آقاي دکتر مجيد رحماني. بسته‌ را که باز کردم بوي «نم جنگل» در آن موج مي‌زد... تو گويي با خود عطر جنگل‌هاي گيلان را از عمق تاريخ برگرفته و در لابلاي اوراق اين کتاب جاي داده و به مشام من در شهر خشک و کويري قم رسانده است. 🍃 برای من آن بوی نم، عطری بهشتی داشت که مرا به خاطرات کودکي‌هايم برد؛ همان روزگاري را که گلچين گيلاني وضعيت ده‌ سالگي مرا سرود و گفت: «...توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم ازلب جوی ...» 🍂 حالا اما در فاصله جغرافيايي دور از گيلان، عطر جنگل‌هايش در لابلاي برگهاي کتابي که از رشت آمده بود را با تمام وجود احساس کردم و مترصد شکار فرصتي هستم تا با مطالعه اين کتاب ارزشمند تراويده از اندیشه، قلم و ذوق دانشور ارجمند، مجيد رحماني بشنوم: «اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی، پندهای آسمانی در گردش يک روز ديرين که نه، هفت سال دیرین را توی جنگل های گیلان تا يادم آرد يک روز باران...» از جنگل، و روزگار سردار بزرگ جنگل، ميرزاکوچک خان جنگلي؛ آن مرد بارانی و باران خورده روزگار را. 🌺 البته در جریان نگارش جدید این کتاب توسط دکتر مجید هستم و منتظرم تا به زودی چاپ دوم ان را نیز روی میز مطالعه داشته باشم ان شاءالله. 📚 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 دل حیدری محمد احسان صحرائی چاله سرائی 🔸️ دانش آموز کلاس امام علی علیه السلام آقای مهدوی 🔹️ دبستان پیامبر اعظم ص پردیسان قم ┈••••✾•💞🍃🌺🍃💞•✾•••┈ ص 🎥 🔴 🔰 🆔 @sahranevesht
🔹 پسرم، محمد احسان دیروز ۱۴۰۰/۱۱/۲۵ سنش از شش سال و نیم گذشت. امروز صبح که از خواب بیدار شد با شوق و ذوق زیبا و عجیب کودکانه اش گفت: بابا دیشب خواب دیدم میرزاکوچک خان زخمی شده و بر تخت بیمارستان است و دکترها، زنده اش کردند. بعد از تخت بیمارستان بلند شد و یک کتاب به تو داد و رفت با دشمنان جنگید و تو هم همراهیش کردی. او در جنگ شهید شد ولی دکترها دوباره زنده اش کردند و همینطور چند بار او شهید شد و دکترها دوباره زنده اش کردند! پرسیدم: شکل و قیافه اش چطوری بود؟! گفت: دقیقا شبیه همین عکسها با موی سر و ریش بلند، فقط ریشش سفیدتر بود! 🤔 خدایا! چه حکمتی، چه رازی و چه تاویلی در این خواب کودکانه محمداحسان نهفته است؟! ۱۴۰۰/۱۱/۲۶ 🌸 مطابق با سیزدهم رجب المرجب، سالروز میلاد مولای متقیان، امیر مظلومان، علی علیه السلام ┈••••✾•💞🍃🌺🍃💞•✾•••┈ 🔴 🔰 🆔 @sahranevesht
🔹🔸 ساعتی در رنگ ایمان 👇👇👇
🔸️🔹 ساعتی در رنگ ایمان ✍ توفیقی حاصل شد تا عصر پنجشنبه ۱۴۰۰/۱۱/۲۸ به دیدار پژوهشگری بروم که بی تکلف و آرام در میانه ی انبوهی از کتاب نشسته و به تحقیق و پژوهش در تاریخ معاصر، بخصوص تاریخ گیلان و به ویژه تاریخ نهضت جنگل و تاریخ مشروطه اهتمام تمام دارد. میرزا پژوهیِ گسترده و عمیقش، وی را میرزاشناسی برجسته و دقیق پرورانده و الحق که در شناخت و شناساندن سردار جنگل، میرزاکوچک خان در ابعاد مختلف، صاحب نظر و دارای اطلاعات وسیع و عمیق و دقیق است. او شخصیتی دانشور و خوش بیان، و در عین حال متین، متواضع و بی ریا، بدون کمترین بُخل و خسّاست با تو به گفتگو می نشیند و با حوصله و دقت به صحبتهایت گوش فرا می دهد و به گاه سخن گفتن در موضوع مورد گفتگو، شمرده و روان و عالمانه با تو سخن می گوید و تو اگر استعداد شنیدن داشته باشی از بیاناتش نکات و ظرائفی را گلچین می کنی که از آنها می توانی نوشتارها تالیف و تدوین و گفتارها تنظیم کنی. پایگاه مجازی رنگ ایمانش، در حقیقت کتابخانه ای مجازی از نوشتارها، گفتارها، مقالات، سخنرانی ها، اسناد، عکسها، گزارشهای تحلیلی و تصویری و آنچه که لازمه شناخت تاریخ مبارزات اسلامی مردم استان گیلان هست را در نظمی مشخص و قلمی رسا مقابل پژوهشگران و محققان به زیبایی و سهولت گسترده است که انصافا قابل تحسین و سزاوار تقدیر است. او کسی نیست جز دکتر میثم عبداللهی، گیله مردی رشتی الاصل که هم اکنون در شهر علم و اجتهاد و عشّ آل محمد، قم مقدس و در جوار حرم مطهر کریمه اهل بیت علیهم السلام ساکن است. دکتر عبداللهی به اتفاق برادر محترمش حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر مرتضی عبداللهی دست به دست هم داده اند و با تحقیقات و پژوهشهای وسیع و عمیق خود علاوه بر تدوین مقالات متعدد، کتب ارزشمندی تالیف و به جامعه علمی ایران اسلامی تقدیم کرده اند که ضمن برشمردن فهرست برخی از عناوین آن آثار ذیل این یادداشت، برای این محققان برجسته و ارجمند گیلان و ایران اسلامی عمری باعزت و طولانی توام با توفیقات روزافزون از درگاه خدای سبحان تمنا دارم. 🔷🔸💠🔸🔷 ۱. فرهنگ‌نامه علمای مجاهد گیلان، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج۱، میثم عبداللهی و محمد عبداللهی، ناشر: مولف، قم، اول، پاییز ۱۳۹۶، در ۴۹۶ صفحه. ۲. آیت الله العظمی شهید حاج ملا محمد خمامی: جریان مشروعه خواهی گیلان و رهبر آن در نهضت مشروطه، میثم عبداللهی، صحیفه معرفت، قم، اول، تابستان ۱۳۹۳، در ۴۸۰ صفحه. ۳. شهید آیت الله ربانی املشی، میثم عبداللهی، صحیفه معرفت، قم، اول، پاییز ۱۳۸۹، در ۱۰۸ صفحه. ۴. سردار شهید جنگل در گذر ایام، میثم عبداللهی، صحیفه معرفت، قم، اول، زمستان ۱۳۸۸، در ۱۰۶ صفحه. (چاپ دوم: پاییز ۱۳۹۰) و برخی از آثار موسسه رنگ ایمان: ۵. روز نارنجک: سیری در زندگی سردار شهید سیدمهدی نقیبی راد، تحقیق و نگارش: مجموعه فرهنگی دینی عترت رشت – کانون ثقلین، حرف نو، رشت، ۱۳۸۸، پالتویی، در ۶۴ صفحه. ۶. آیه ایمان: سیری در زندگانی شهید عبادالله عزت پژوه، تدوین: حسن مقدمی شهیدانی، گرداوری و تحقیق: کانون فرهنگی دینی ثقلین، صحیفه معرفت، قم، ۱۳۹۰، اول، پالتویی، ۱۳۸ صفحه. ۷. شب نشینی با خدا: گزیده ای از دلنوشته های شهدای استان گیلان، گرداوری: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گیلان – معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی، تدوین: کانون فرهنگی دینی ثقلین شهرستان رشت، صحیفه معرفت، قم، اول، ۱۳۹۰، پالتویی، ۱۴۴ صفحه. ۸. رنگ ایمان: بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در گیلان، تحقیق: موسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان، کانون فرهنگی دینی ثقلین، رشت، اول، بهار ۱۳۸۹ ، ۱۳۹۲، پالتویی، ۱۲۶ صفحه. ┈••••✾•💞🍃🌺🍃💞•✾•••┈ ✍🏼 🌺 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 به نیابت از همه شما مخاطبین محترم: 💖 السلام علیک یا فاطمه معصومه، یا بنت رسول رحمت و مهر، یا بنت امیر خوبان، علی اعلی، یا بنت فاطمه الزهرا سلام الله علیهم اجمعین 🍃🌸🍃 🎥 🌺 🔰 🆔 @sahranevesht
🔹 من و «قصه های من و بابام» ✍ اوايل دهه ۱۳۶۰ که روزگار خوش کودکي و دوران ابتدايي مدرسه را در دبستان ۱۳ آبان روستاي در مي‌گذراندم، گاهي مجله را مي‌توانستم تهيه کنم. در اين مجله که در آن روزگار به شکل هفتگي منتشر مي‌شد، هر هفته قصه‌اي کودکانه همراه با نقاشي‌هاي کاريکاتوري با عنوان «قصه‌هاي من و بابام» چاپ و منتشر مي‌شد و من از خواندن آن قصه‌ها و نقاشي‌هاي مربوط بسيار لذت مي‌بردم و هنوز هم شيريني حال و هواي آن‌روزگار در ذائقه‌ي پستوي خاطراتم وجود دارد. بعدها حدود سه دهه بعد وقتي کتاب «قصه‌هاي من و بابام» را در کتابفروشي ديدم آن را براي فرزندانم خريدم تا آنان نيز از قصه‌هايش لذت ببرند. با اينکه بيش از سه دهه از روزگاري که اولين مرتبه اين قصه‌ها را در کيهان بچه‌ها خواندم مي‌گذرد ولي هم اکنون که داستان‌هايش را براي مي‌خوانم اگر بگويم همان لذت سابق را مي‌برم اغراق نکرده‌ام. اين کتاب مصور «قصه‌های من و بابام» که اثري از «اریش اُزر» هنرمند و تصویرگر آلمانی است، ماجراهایی را بازگو می‌کند که در زندگی یک پدر و پسر خاص پیش می‌آید. اریش ازر این قصه‌های دل‌نشین را برای پسرش کریستیان، نقاشی کرده است. این مجموعه که در نسخه‌ی اصلی فقط نقاشی است و نوشته‌ای به همراه ندارد، یکی از کتاب‌های برجسته‌ و پرفروش‌ کودکان در جهان به شمار می‌آید. 🔹🌺🔹 در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «یکی بود، یکی نبود. یک پدر بود و یک پسر بود. پدر نامش اریش اُزر بود و در سال ۱۹۰۳ در شهر پلاوئن در آلمان به دنیا آمد. در دانشکده‌ی هنر در شهر لایپزیگ هنر نقاشی را آموخت. بیست‌وهشت ساله بود که پسرش کریستیان، به دنیا آمد. آن‌ها در دوران حکومت استبدادی زندگی می‌کردند. پدر از راه نقاشی‌کردن با این حکومت ظالم مبارزه می‌کرد. اریش اُزر، برای پسرش هم قصه‌های دلنشین می‌گفت و آن‌ها را نقاشی می‌کرد. این قصه‌ها، که فقط نقاشی است و نوشته‌ای به همراه ندارد، یکی از برجسته‌ترین کتاب‌های کودکان جهان است. سه کتاب قصه‌های من و بابام برداشتی است از این قصه‌های تصویری که برای کودکان ایرانی بازپرداخت و نوشته شده است.» مجموعه «قصه‌های من و بابام» سه کتاب «بابای خوب من»، «شوخی‌ها و مهربانی‌ها» و «لبخند ماه» را دربرمی‌گیرد. 📚 پیشنهادم به پدران و مادران تهیه این کتاب برای فرزندانشان است. —💠🍃🌺🍃💠— 🌺 🔰 🆔 @sahranevesht
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 خلبان شهید، حسین فرزانه به روایت کودکان شهر 🌷 🎙 راوی اول: 🌺 دانش آموز: محمد احسان صحرائی چاله سرائی 🌺 کلاس: اول امام علی علیه السلام 🌺 مدرسه: پیامبر اعظم ص، پردیسان قم 🌺 آموزگار: آقای علی اصغر مهدوی 🌺 معاون پرورشی: آقای شادباش 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🎙 راوی دوم: 🌸 دانش آموز: ناهید علی پور مقدم 🌸 کلاس: دوم نرگس 🌸 مدرسه: انامقلی ماسالی، ماسال گیلان 🌸 آموزگار: خانم لیلا عاشوری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🔹 مکان: ماسال گیلان ⏰ یکشنبه ۱۴۰۰/۱۲/۰۸ —💠🍃🌺🍃💠— 🎥 🌺 🔰 🆔 @sahranevesht
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 خلبان شهید، حسین فرزانه به روایت کودکان شهر 🌷 🎙 راوی اول: 🌺 دانش آموز: محمد احسان صحرائی چاله سرائی 🌺 کلاس: اول امام علی علیه السلام 🌺 مدرسه: پیامبر اعظم ص، پردیسان قم 🌺 آموزگار: آقای علی اصغر مهدوی 🌺 معاون پرورشی: آقای شادباش 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🎙 راوی دوم: 🌸 دانش آموز: ناهید علی پور مقدم 🌸 کلاس: دوم نرگس 🌸 مدرسه: انامقلی ماسالی، ماسال گیلان 🌸 آموزگار: خانم لیلا عاشوری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🔹 مکان: ماسال گیلان ⏰ یکشنبه ۱۴۰۰/۱۲/۰۸ —💠🍃🌺🍃💠— 🎥 🌺 ♦️ @MasalNews
🍂 ظهر آدینه ۱۴۰۰/۱۱/۰۸ به دیدار دوست از دست رفته ام مرحوم دکتر به آرامستان بهشت معصومیه قم رفتم. کنار مزارش که در قطعه علما به شماره ۳۰ قرار دارد، زانو زدم و ضمن قرائت فاتحه، اندکی از فراق گفتم؛ درد فراق ... فراق دوستانش بادا یاران که ما را دور کرد از دوست داران ... 😢😢😢 ◾ سپس در کوچه پس کوچه های همسایگانش گشتی زدم؛ تقریبا همه از اهل علم بودند؛ اما در میان هم میهنانش دیگرانی نیز آرمیده بودند که از جغرافیای بسیار دوری آمده بودند تا علم و دانش و فرهنگ فراگیرند و به دیارشان برگردند و تبلیغ دین و مذهب کنند، ولی رزقشان این بود تا خاک قم سرای ابدی آنان باشد. بر مزار برخی حاضر شدم و با ذکر صلوات و فاتحه قبرشان را شستشو دادم تا احساس غریبی نکنند ... مسافرانی از: و ... که اینک برای ابدیت قمی شده بودند ... 😭 تا کجا باشد مزار ما؟ 🌑🌑🌑 🖤 🔰 @sahranevesht
💖 میلاد ماه بنی هاشم، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مبارک🚩 🍃🌸🍃 ✍🏼 سال ۱۳۸۶ که برای اولین بار به کربلای معلی مشرف شده بودم، وقتی که در بین الحرمین بودیم از روحانی کاروان که از دوستانم بود پرسیدم: برای حضرت علامه مصباح یزدی ره سوغاتی چی ببرم؟ 🔸️ بی درنگ جواب داد: یک عدد مهر، اگر میتوانی مقداری تربت سیدالشهداء همراه با پرچم حرم حضرت عباس علیه السلام. پرسیدم پرچم ...؟! گفت: بله، پرچم قرمز رنگ حرم حضرت قمر بنی هاشم. زیرا علامه مصباح یزدی علاقه ی بسیار و ارادتی ویژه به حضرت عباس علیه السلام دارند و او را باب الحسین علیه السلام می داند. 🍃🌸🍃 🌹 حضرت علامه مصباح ره معمولا به زائران حرم امام حسین علیه السلام توصیه می فرمودند: "هنگامی که به کربلا مشرف شدید، ابتدا به زیارت حضرت أباالفضل العباس علیه‌السلام رفته و اذن زیارت أباعبدالله علیه السلام را از ایشان بگیرید؛ زیرا حضرت عباس، باب الحسین است، پرچمدار و علمدار حسین است. زیارت با معرفت سیدالشهداء را از حضرت اباالفضل بخواهید ..." ┈••••✾•💞🍃🌺🍃💞•✾•••┈ علیه السلام ✍🏼 ❤️ 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌 مقام حضرت عباس (ع) دراروپا 🎥 به گزارش خبررگزاری حوزه: 🔹مردم کشور آلبانی که درجنوب شرق اروپا قرار دارد، معتقدند که حضرت ابا الفضل العباس (علیه السلام) به کشور آنان رفته و با اسب خود بر روی یک از کوه ها رفته است و دلیل آنان این است که جای پای اسب و عمود پرچم روی سنگ باقی مانده است. 🔸حقیقت این است که زمانی برخی از مؤمنین در سال ۱۶۲۰ میلادی یک مشت از خاک قبر حضرت عباس (علیه السلام) را برای تبرک و طلب شفا به آلبانی بردند و مردم برکت این خاک را دیدند، پس تصمیم گرفتند که باقی مانده این خاک را در بالای کوه "تیموری" که ۲۰۰ کیلومتر از شهر "تیرانا" پایتخت این کشور فاصله دارد، دفن کردند. با گذشت زمان بنایی در محل دفن خاک ساخته شد و اسم این کوه به کوه (عباس علی) تغییر یافت. 👥 مردم آلبانی از ادیان و اقشار مختلف، از آن زمان پنج روز از سال را (۲۰ تا ۲۵ آگوست) در این مکان مراسم می گیرند و از ارتفاع ۲۴۱۷ متری بالا می روند، ذبح می کنند، غذا می پزند و به نام حضرت قمر بنی هاشم (ع) در میان فقرا و بی نوایان توزیع می کنند. ✳️ شایان ذکر است که در سال ۲۰۱۳ میلادی "ستیوان بوب دیمتروف" (Stefan Popdimitrov) هنرمند بلغارستانی مجسمه ای از تمثال حضرت عباس (ع) ساخته که بر روی اسب سوار است و دو کودک در آغوش دارد که می خواهد به آنان آب بنوشاند. این تمثال بالای کوه نصب شده است. 💖 السلام علیک با ابا الفضل العباس ايها اﻷخ المدافع عن أخيه المجيب إلى طاعة ربه ┈•••✾•💞🍃🌺🍃💞•✾•••┈ علیه السلام ❤️ 🔰 🆔 @sahranevesht
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶 مداحی میلاد امام حسین علیه السلام ✍🏼 توفیقی شد پس از قرائت زیارت عاشورای صبح پنج شنبه ۱۴۰۰/۱۲/۱۹ در ساختمان پردیسان موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، چند بیت شعر بخوانم. غزلی در مدح امام حسین علیه السلام از شاعر آئینی ما، سرکار خانم فرزانه قربانی. 🍃🌺🍃 هر نسیمی تربتت را از سفر می‌آورد عطر سیب کربلا را بیشتر می‌آورد قاصدک از کهکشان‌ها هر زمان رد می‌شود از ستاره‌بازیِ چشمت خبر می‌آورد شور بر پا می‌شود در سینه‌ي پاک صدف لحظه‌ای که فاطمه دُرّ و گوهر می‌آورد رود جاری می‌شود از چشمِ ابرِ بیقرار محتشم وقتی برایت شعر تَر می‌آورد با چه شوقی زیر پاهایِ تو می‌اندازدَش هرکسی که پیشکش نزد تو، سر می‌آورد فُطرسِ قلبم جدا شد از فرشته‌ها ولی تو اگر باشی شفیعش بال در می‌آورد 🍃🌸🍃❤️🍃🌸🍃 علیه السلام شاعر 🔈 ❤️ 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 علاوه بر تشویق به کتابخوانی، لازم‌است گاهگاهی بچه ها را به کتابفروشی ببریم و اجازه بدهیم در راهروهای غرفه ها، خصوصا غرفه کودکان پرسه بزنند تا کتاب را ببینند، بردارند، لمس کنند، ورق بزنند، بگذارند ووو تا مشامشان حداقل با بوی کاغد و کتاب عطرآگین شود ... 👦 محمد احسان در غرفه دنیای کتاب مجتمع تجاری صفائیه، قم، خیابان شهدا (صفائیه)، ۱۴۰۰/۱۲/۲۶ 🔹 محمد احسان، دانش آموز کلاس اول امام علی علیه السلام دبستان پیامبر اعظم ص پردیسان قم ✍🏼 🍃🌺🍃🌸🍃📚🍃🌸🍃🌺🍃 📚 🔰 🆔 @sahranevesht
✍ قربان صحرائی چاله سرائی: ايام نوروز است و ديدار با اقوام و آشنايان و دوستان اما گروهي هم منتظر ديدار هستند، دوستان و آشنايان و خصوصا فاميلي که اعياد گذشته در کنار ما و مانند ما بودند و اين عيد و اعياد آتي ديگر حضور فيزيکي در بين ما ندارند، 🍂🌸🍂 مهدي عزيزي شکاري يکي از آناني است که سال گذشته وسال‌هاي گذشته در جمع ما بود ولي اکنون در جوار حضرت حق براي ابديت آرميده است. او پسرخاله، هم‌بازي روزگار کودکي، و دوست دوران نوجواني و جواني من بود. یادش بخیر گرچه قريب به سي سال بود که روزگار بين ما فاصله انداخته بود و خیلی کم یکدیگر را می دیدیم ولي هرگاه در سفرم به شمال همديگر را ملاقات مي‌کرديم خاطرات گذشته را با هم مرور مي‌کرديم. خاطراتي که در راه ۱۳ آبان تا دران را با هم با بازي‌گوشي‌هاي کودکانه طي مي‌کرديم ... 🍂🌹🍂 بعدها پس از امتحانات خردادماه مدارس، تابستان‌ها من و مهدي باهم به کارگري مي‌رفتيم. بيشتر در فصل شاليزار براي دروي برنج مي‌رفتيم. معمولا او با کارفرما قرارداد مي‌کرد. روزي براي دروي يکي از شاليزارهاي مرحوم حاج ارس رفته بوديم. مهدي با مرحوم حاج ارس بر سر مقدار دستمزد به قول معروف قدري چانه‌زني کرد. مرحوم حاج‌ارس آدم خوش‌برخورد و خوش مشربي بود. توافق انجام شد و درو را شروع کرديم. 🌾🌾🌾 در ميانه‌ي کار، گاهي مرحوم حاج ارس براي سرکشي به شاليزار مي‌آمد و با مرحوم مهدي شوخي مي‌کرد و به زبان تالشي مي‌گفت: «مِهدي، ت هنتَه م دَخْشَردِرَه!!» 😃 🌿🌿🌿 يک روز شير آبي را بازکردم و مشغول وضوي نماز ظهر شدم. مهدي هم کنارم ایستاده بود؛ طوري وضو مي‌گرفتم تا قطرات آب به صورت مهدي بپاشد، يه وقت با لبخند به من گفت: تو داري براي خودت وضو مي‌گيري يا براي من؟!! 😁 🍁🍁🍁 روز تاسوعایی صدای مرثیه ای از بلندگوهای صحن و سرای مسجد و بقعه امامزاده شفیع گوشها را نوازش و دیدگان را بارانی میکرد. پدربزرگ از من پرسید این صدای سوزناک کیست؟ گفتم: نمیدانم! نزدیک تر که رفتیم دیدیم مهدی میکروفون به دست، کنار دیوار مسجد ایستاده و نوای حزین "خوش آمدی نزد ما یا حبیب، یا حبیب"ش فضا را پر کرده. 🏴🏴🏴 آخرین باری که مهدی را دیدم اول مهر ۱۴۰۰ بود. نزد خاله (مادر مهدی) نشسته بودم، خاله به من گفت از درخت خج (گلابی محلی) جلوی منزلش خج بچینم. همان لحظه مهدی همراه با همسر و دخترش نازنین فاطمه رسیدند. مهدی نردبان را اماده کرد و در چیدن گلابی کمکم نمود. نازنین فاطمه هم برایم سوره کوثر را قرائت کرد ... 🍁🍁🍁 امروز اما مهدی در میان ما نیست. خدایش غریق رحمت وسیعش بفرماید به برکت صلوات بر محمد و آل محمد و عجل فرجهم. او و دختر خردسالش در آخر مهر ۱۴۰۰ بر اثر سانحه تصادف به رحمت حق پیوستند. روحشان شاد. پ.ن: مرا در تنگنا قرار دادي!! ┈•••✾•💞🍁🌹🍁💞•✾•••┈ دایی 🌑 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍🏼 اینجا زادگاه، خانه و سرای سردار نامی و آزاده مرد دوران، میرزاکوچک خان جنگلی است. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🏡 در این مکان که در محله استادسرای شهر رشت واقع شده، یونس استادسرایی متولد شد و رشد و نمو کرد تا در برهه ای از تاریخ ایران بزرگ، در حالیکه خفقان و تاریکی و ظلمت بر پیکره ی این مرز و بوم چنبره انداخته بود، برخیزد و اتاق فکری به نام "اتحاد اسلام" تشکیل دهد تا یک اندیشه ی والای ایرانی با برنامه ای اسلامی، "ایران" را از یوغ استعمار بریتانیا، استکبار روس و استبداد حکومت مرکزی نجات دهد. 🔹 آدم با ورود به این مکان، به فضا و جغرافیای سیاسی، تاریخی، اجتماعی بیش از یکصد سال پیش سیر می کند؛ بخصوص اگر میرزاشناس فرهیخته ای مثل دکتر مجید رحمانی، با بیان شیوا، رسا، دقیق و علمی خود ظرافت ها و نکات ناشنیده، کمتر شنیده و حتی شنیده ی تاریخی را در قالب جملاتی شنیدنی به عمق گوش دل تو نفوذ دهد. ⏰ ساعتی که در این خانه بودیم گروه گروه از بازدیدکنندگان با سکوتی دیدنی پای گفتارهای شیرین و شنیدنی دکتر مجید، سراپا گوش می شدند تا سردار نام آور ایران، میرزاکوچک خان جنگلی و نهضتش را بیشتر و بهتر بشناسند و شنیده های توام با دیده ها را به عنوان سوغات معنوی با خود به شهر و دیارشان ارمغان ببرند. ┈•••✾•💞🍁🌺🍁💞•✾•••┈ 🎥 & ✍ @m.r.ghoghnoos @sardare.jangal1300 🍁 🔰 🆔 @sahranevesht
🔺دوچرخه شخصی که قبل از انقلاب هنگام معلمی و بعد از انقلاب در موقع فرمانداری از آن استفاده می کرد. @Gilan_Press
❇️ ميرزا خودش فرستاده بود ... ✍🏽 ساعتی از وقت نماز مغرب و عشاء روز يکشنبه ۱۴۰۱/۰۱/۰۷ گذشته بود که با دکتر مجيد رحمانی عزیز براي زيارت مزار سردار جنگل به سليمان‌داراب رفتیم. وقتی رسیدیم با دَرِ بسته بقعه مواجه شدیم! سه چهار نوجوان داخل محوطه بودند. آنان وقتي متوجه شدند براي زيارت ميرزا آمده‌ايم بدون اينکه چيزي بگوييم از همان‌جا گفتند: الآن تعطيل است و عکاسي هم ممنوع؛ برويد و فردا بياييد! هوا خیلی سرد بود و محمداحسان از سرما مي‌لرزيد. آقاي دکتر رحماني، محمداحسان را در شال گردنش‌ پيچيد و يک قرص سنگگ‌ داغ از نانوايي گرفت و محمداحسان مشغول خوردن شد. 😞 با ناامیدی پشت دَرِ بسته ایستاده و به حضرت میرزا سلام دادم و پيشانيم را روي نرده‌هاي شبکه‌ي در گذاشتم و در دلم خطاب به سردار جنگل گفتم: میرزاجان! پس از دو سال دوري، این همه راه از قم برای عرض سلامِ عید آمدم؛ حال دَرِ سرايَت به رويم بسته است و اجازه ندارم به مضجع شریفت بیایم؟ حاشا به رأفتي که از تو سراغ داريم! 😌 در حالیکه دکتر رحمانی کنارم ايستاده بود و شماره خادم مسجد سليمان‌داراب را می‌گرفت تا بیاید و در را باز کند، من پشت نرده‌ها از مزارش عکس می‌گرفتم. در همين حال یکی از آن نوجوانان چند بار گفت: آقا عکاسی ممنوع است!! و مرتب با صداي بلند تاکید می‌کرد: عکاسی ممنوع، عکاسي ممنوع! 🤫 خادم گوشی را بر نداشت. با ناامیدی برگشتیم. همان زمان ماشین سمندی از خيابان و از کنارمان گذشت و تا ما را دید توقف کرد. مردي موقر و رشيد و پا به سن گذاشته، پیاده شد. مستقیم آمد سراغ دکتر رحمانی. سلام و احوالپرسی گرمی و عیدمبارک گفت. و با شوخی گفت: «پشتِ دَرِ میرزا مانده‌اید»؟! و بعد بدون اينکه چيزي غير از احوالپرسي از ما بشنود، کلید انداخت و در را باز کرد و همگی با هم رفتیم برای سلام عید به محضر حضرت میرزا! 💖 گویی آقامیرزای عزیز آن آقا که دکتر رحمانی ايشان را جناب آقاي توفيقي، يکي از مسئولان محترم هیات امناي مسجد و بقعه سليمان‌داراب معرفی‌اش کرد را فرستاده بود تا در را به روی زائرش از قم بگشاید ...! 🍃🌺🍃 بله، ميرزا، خودش آقاي توفيقي را فرستاده بود؛ سردار جنگل نااميدي زائرانش را نپسنديد و بار عام داد تا به حضورش برسند و سلام عيد و عرض ارادت ابراز نمايند. ┈•••✾•🌺🌿🇮🇷🌿🌺•✾•••┈ ✍🏽 @m.r.ghoghnoos 🍁 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💝 حضرت خورشید؛ به تو از دور سلام به تن صد پاره پاره پیکر تو از دور سلام به پیکر بی سر تو از دور سلام به سینه ی شکافته به خنجر تو از دور سلام به زخم فزون از اختر تو از دور سلام به حضرت ماه منور تو از دور سلام به علی اکبر، آن شبه پیمبر تو از دور سلام به علی اصغر، آن طفل خشکیده حنجر تو از دور سلام به خواهرت، زینب مضطر تو از دور سلام به رقیه، سه ساله دختر تو از دور سلام به سکینه ی منتظر با دیده ی تر تو از دور سلام به حبیب بن مظهر تو از دور سلام به بریر و به زهیر و به عبدالله بن یقطر تو از دور سلام به عون و به محمد بن عبدالله جعفر تو از دور سلام به قاسم آن دردانه ی برادر تو از دور سلام به پهلو شکسته ی مادر تو از دور سلام به مظلومیت شاه نجف، آن پدر حیدر تو از دور سلام به کننده ی دروازه ی خیبر تو از دور سلام به جگر پاره پاره ی برادر تو از دور سلام به همه ی وجود بر هستی برتر تو از دور سلام به تو از دور، به تو از دور، به تو از دور سلام به تو از دور سلام، به تو از دور سلام، به تو از دور سلام ... 🌿🌼🍃🌺🍃🌼🌿 @beofogh_behesht ✍🏼 🌙 🔰 🆔 @sahranevesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 بوی بهشت می وزد از کربلای تو 💝 🌹 ای صد هزار جان گرامی فدای تو 💝 🌿🌼🍃🌺🍃🌼🌿 @beofogh_behesht 🌙 🔰 🆔 @sahranevesht
📻 ٤ ارديبهشت، سالروز تاسيس بسم الله الرحمن الرحيم 🗓 امروز ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ مطابق با ۸۲مین سالروز تأسيس راديو در ايران است. در ۴ ارديبهشت ۱۳۱۹ اولين فرستنده راديويي ايران در تهران با نام راديو تهران آغاز به کار کرد. از آن تاريخ تاکنون راديو يکي از گسترده‌ترين رسانه‌اي است که مورد استفاده عموم مردم ايران قرار دارد. 📻📻📻 براي بنده نيز راديو جذابيت‌هاي خاص خودش را داشته و دارد و عليرغم فراگيرشدن انواع و اقسام رسانه‌هاي شنيداري و ديداري و نوشتاري، همچنان راديو يکي از رسانه‌هاي شنيداري جداناشدني و هميشگي است. گرچه امروزه راديو را بيشتر به هنگام رانندگي و ... گوش مي‌دهيم اما جايگاه راديو همچنان ويژه و اختصاصي است. هرچند قبل از ورود راديو به خانه ما، پدر ارجمندم در سال ۱۳۵۴ يک دستگاه ضبط صوت از مشهد مقدس خريد ولي دقيقاً يادم نيست اولين‌باري که راديو به خانه ما آمد چه تاريخي بوده؟ اما گمان مي‌کنم از سال ۱۳۵۵ خورشيدي راديو هم کنار آن ضبط صوت، روي رَفْ خانه‌ي تخته‌پوش ما در ييلاق قرار گرفته است. به همين خاطر بنده از گوش دادن به راديو لذت برده و مي‌برم و از آن خاطرات بسياري دارم. 📻📻📻 چه از روزگاري که با نواي ملکوتي اذان مرحوم استاد محمد در شهريور ۱۳۵۶ که پدرم افطار خويش را با آن باز مي‌کرد و این اولین نوای آشنا از رادیو در گوشم هست و يا برنامه «» که از راديو رشت پخش مي‌شد و چه بعدها در دهه شصت، انواع و اقسام اخبار مربوط به را از طريق راديو مطلع مي‌شديم. 📻📻📻 حتي در آن‌ سالها شبها از راديو عراق که ساعتي به زبان فارسي برنامه پخش مي‌شد، صداي برخي از اسراي ایرانی جنگ تحمیلی را مي‌شنيديم که براي خانواده‌هاي خود پيام سلامتي مي‌دادند. علاوه بر اينها، «»، «»، «» را در دهه شصت به صورت هفتگي پيگيري مي‌کرديم. همچنين «» و «» از جمله برنامه‌هاي راديويي بودند که اواخر دهه شصت و سالهاي پاياني نوجواني و آغاز جواني آن‌را دنبال مي‌کردم. 📻📻📻 بعدها خودم براي برنامه‌ي «فرهنگ مردم» راديو سراسري مطالبي از مي‌نوشتم و شب‌هاي شنبه (جمعه‌شب‌ها) منتظر مي‌ماندم تا آن‌را از راديو بشنوم و چه لذتي داشت وقتي مطلب کوتاهي از نوشته‌هايم را مجريان فرهنگ مردم با احترام و اعزاز قرائت مي‌کردند. 📻📻📻 از راديو خاطرات فراواني دارم. زمستان ۱۳۶۸ که سال سوم دبيرستان بودم، روزي گوینده آقای در موضوع خانه و خانواده سخن مي‌گفت. آن‌روزها دختربچه‌اي از همسايگان، مادرش را از دست داده بود. همان‌روز وقتي سر کلاس درس حاضر شديم، معلم انشاي ما جناب آقاي گفتند امروز به اختيار يک انشاي توصيفي بنويسيد. بنده بلافاصله انشايم را با جمله‌اي از سخنان آقاي شجاعي‌مهر که آن‌روز شنيده بودم شروع کردم و با گريزي احساسي به حادثه مرگ آن مادر و وضعيت آن دختربچه و البته اميد به آينده، انشايي توصيفي نوشتم. نيم ساعت بعد متن انشاء را براي همکلاسي‌ها و آقاي ولي‌زاده خواندم. استقبال آنان از انشاي في‌البداهه‌ام ديدني و البته برايم بسيار جالب بود که شیرینی اش را فراموش نخواهم کرد. 📻📻📻 ┈••••✾•💞🍃🌺🍃💞•✾•••┈ ✍🏼 🌙 📻 🔰 🆔 @sahranevesht
🔹 پدر کاغذي را که در دست داشت بازکرد وگفت: داماد آقامو شهيد شد. مادر آهي کشيد و به کاغذ خيره شد و ابراز احساسات نمود... کلاس سوم دبستان بودم؛ حدود نيمه ارديبهشت ۱۳۶۰. پدر کمي به کاغذ نگاه کرد و بعد آن‌را به من داد ومن نيز کنجکاوانه از دستش گرفتم و ديدم اعلاميه مجلس ختمي است که در ميانه آن عکس جوان رشيدي با محاسنی بلند نقش بسته و با قلم درشت زير آن نوشته «شهيد صمد صفياري» در ادامه مجلس يادبود شهيد صمد صفي‌ياري درج شده بود. چهره‌ي شهيد صفي‌ياري برايم جذابيت خاصي داشت و همين عامل باعث شد سيماي شهيد درذهنم براي هميشه حک شود و به يادگاربماند. 🥀 درطول سالهاي پس از آن هميشه دلم مي‌خواست از سرگذشت شهيد بيشتر بدانم. تا اينکه موفق شدم در اسفند ۱۳۹۷ نشاني از همسرشهيد بیابم. زنگ زدم و... ما را به مهماني دعوت کرد، نپذيرفتم. اصرار کرد، بازهم نپذيرفتم... تا اينکه گفت: شما مهمان شهيدصفي‌ياري هستید؛ با افتخار پذیرفتم. جمعه ۱۳۹۷/۱۲/۲۴ به اتفاق همسر وفرزندانم به ضیافت شهیدصفیاری رفتیم به صرف غذای خوزستانی مَچبوس درخیابان شهید قم. آنگاه پس از ۳۷سال از شهادتش پای خاطراتی نشستیم که همسرش برایمان گفت. بارها گریستم وگریستیم، زیرا خاطرات شهیدی را می شنیدیم که حنظله وار ۶روز پس از ازدواج به آسمان شهادت پرکشیده بود... 🌷 ⏰ امروز ۱۴۰۱/۰۲/۰۸ مطابق با ۴۱مین سالروز شهادت شهید است. یادش جاویدان و روح ما با یادش شاد. 🥀 پ.ن: مرحوم سیدقدرت اله ، مشهور به از اقوام مادرم، در ی ساکن بود. 🥀 ✍🏼 🌙 🔰 🆔 @sahranevesht