eitaa logo
قربان صحرائی چاله‌سرائی
182 دنبال‌کننده
509 عکس
284 ویدیو
4 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم در این کانال بخشی از دست نوشته‌ها، مقالات، گزارشات و تصاویر تهیه شده توسط اینجانب درج می‌شود. راه ارتباط 👇 @sahraei
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 برگی از تاریخ انقلاب مشروطیت ✍ ۱۱۳ سال پیش در چنین روزی، ۱۳ صفر ۱۳۳۰ هجری مطابق با ۱۲ بهمن ۱۲۹۰ شمسی، دلاورمردانی از گیلان زمین توسط اشغالگران گیلان و ایران در صحرای ناصریه ی رشت مظلومانه و ناجوانمردانه به شهادت رسیدند: ملاعبدالعزیز شریعتمدار کرگانرودی، یوسف خان جوبنه ای ، کاظم خان کمیسر و صالح خان مژدهی که شهیدان انقلاب مشروطیت گیلان هستند در این مکان آرمیده اند. رشت ابتدای خیابان پرستار، حاشیه ی بیمارستان سوانح پورسینا، مزار و یادمان شهیدان انقلاب مشروطیت ۱۴۰۰/۰۶/۲۹ مطابق با ۱۳ صفر ۱۴۴۳ هجری 🍃🌸🍃🌺🍃 توفیقی شد دیروز ۱۴۰۰/۰۶/۲۸ بر مزار شهیدان انقلاب مشروطیت گیلان حاضر و با نثار سلام و صلوات نام و یادشان را گرامی داشتم. 🍁🍁🍁 🔵 🔰 @sahranevesht
👨‍🎓 امروز اولین روز حضور محمداحسان در مدرسه بود. او را به مدرسه بردم تا با معلم و کلاس و حال و هوای کلاس و مدرسه آشنا شود. نام مدرسه اش «دبستان پیامبر اعظم ص» هست و نام کلاس وی «امام علی علیه السلام». و نام معلمش «آقای ». وقتی آقای مهدوی از محمداحسان نامش را پرسید به یاد روزی در ۴۲ سال پیش افتادم که معلم من نامم را از من پرسید. به خوبی یادم هست وقتی خانم معلم، « » از من پرسید نام تو چبست؛ به همان لفظ محلی و روستایی پاسخ دادم: «قربون، قربون صحرائی» و خانم معلم نامم را اصلاح کرد و گفت: «بگو قربان، نام تو قربان صحرائی است». امروز اما « » به معلمش کامل و صحيح پاسخ داد: «محمد احسان صحرائی چاله سرائی». آقای مهدوی خوشش آمد و تکرار کرد: محمداحسان صحرائی چاله سرائی. 🏫 من کلاس‌هاي اول تا پنجم دبستان را در مدرسه سيزده آبان روستاي چاله سرا در گيلان سپري کردم؛ سالهاي آغازين انقلاب اسلامي يعني از ۴۲ سال پيش. گرچه محيط و ساختمان و فضاي اجتماعي مدرسه محمداحسان با مدرسه من چه از بعد زماني و چه از بعد مکاني به کلي متفاوت بود ولي در فضاي عمومي هردو مدرسه از نظر معلم و شاگردي و همکلاسي تفاوت چنداني مشاهده نمي‌شد. تصاوير شايد اندکي گويا باشد: 📷 عکس پائین، مدرسه ۱۳ آبان چاله‌سرا سال ۱۳۶۰ 📸 عکسها، دبستان پيامبر اعظم ص پرديسان قم، پاييز ۱۴۰۰ 💚 آرزوي موفقيت و سلامتي دارم براي همه معلمان و دانش‌آموزان سرزمينم، ايران. ۱۴۰۰/۰۷/۰۱ 🌹🇮🇷🌹 ص 🌼 🔰 @sahranevesht
🍁 برگی از تاریخ انقلاب مشروطیت ✍ ۱۱۳ سال پیش در چنین روزی، ۱۳ صفر ۱۳۳۰ هجری مطابق با ۱۲ بهمن ۱۲۹۰ شمسی، دلاورمردانی از گیلان زمین توسط اشغالگران گیلان و ایران در صحرای ناصریه ی رشت مظلومانه و ناجوانمردانه به شهادت رسیدند: ملاعبدالعزیز شریعتمدار کرگانرودی، یوسف خان جوبنه ای ، کاظم خان کمیسر و صالح خان مژدهی که شهیدان انقلاب مشروطیت گیلان هستند در این مکان آرمیده اند. رشت ابتدای خیابان پرستار، حاشیه ی بیمارستان سوانح پورسینا، مزار و یادمان شهیدان انقلاب مشروطیت ۱۴۰۰/۰۶/۲۹ مطابق با ۱۳ صفر ۱۴۴۳ هجری 🍃🌸🍃🌺🍃 با تشکر از 🔺@MasalNews
قربان صحرائی چاله سرائی: 🥀 خبر کوتاه و گویا بود؛ برای گلتاج ماشی پیام ببرید: چشمت روشن، محمود تو برگشته! 🌷 آری؛ محمود ۲۰ساله، ۴۱ سال پیش که برای پاسبانی از مرز و بوم این دیار در مقابل اشرار و گروهکهای معاند و منحرف به بانه در کردستان رفته بود، اینک با کوله باری از حماسه و ایثار و افتخار به آغوش شهر بازگشته. 🌷 اما تو ای تاجی ماشی، ۳۵ سال چشم به در دوختی تا مگر باد صبا بیاید و شاید نسیمی از یوسف گمگشته ات بر دیدگانت هدیه کند؛ 🌷 افسوس ای مادر رنجدیده که نیستی تا حسرت دیدار محمودت را پایان یافته ببینی. 🌷 🥀 اردیبهشت بود که محمود رفت و اینک در فصل خزان و با مهر، درست در آستانه هفتمین سالگشت کوچ تو به بهشت، از سفر آمده است. 🌷 تاجی ماشی مهربان! باقی مانده از جسم جوان رعنای ۲۰ ساله ات، پس از ۴۱ سال از سفری دور و دراز و دیر، خسته و خاک آلود بازگشته است. 🌷 او آمده است تا با لالایی سوزناک تالشی مادرانه ات در آغوشت و در خوابی ناز و ابدی آرام گیرد. 🌷 او اینک آمده است تا بشنود نجوای مادرانه ات را: بخس لای لای، بخس محمود، روز آبه نیه چمن دیدار ت کو سیر آبه نیه، ... 🌷 🦋 چشم تو روشن، مادر و روح ما شاد، با یاد تو ای شهید محمود ۱۴۰۰/۰۷/۱۴ 🥀🇮🇷🌷🇮🇷🥀🇮🇷🌷🇮🇷🥀 ⚫️ 🔰 @sahranevesht
❇️ سه نماد ماسال در یک قاب ✍🏻 عصر امروز که به زیارت شهیدان شهر رفتم، این چشم انداز از شهر نظرم را جلب کرد؛ سه نماد مشهور ماسال: 🕌 مسجد جامع؛ پایگاه عبادی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی شهر؛ ⛰ شالوارکوه؛ بام و طبیعت و تکیه گاه طبیعی شهر؛ 🌳 سقه دار (درخت آزاد)؛ قرارگاه بسیاری از مسائل فردی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم شهر. 🇮🇷 و اینک مزار شهیدان وطن نیز در دامنه شالوارکوه و در پرچله مسجد جامع و در سایه سار سقه دار، جمیع ابعاد مذهبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ‌را در مرکز شهر، گلستان شده است؛ گلزاری با بیش از یکصد لاله پرپر شده برای دفاع از دیانت و حیثیت و ناموس وطن؛ ایران بزرگ. آدینه ۱۴۰۰/۰۷/۳۰ 🥀🇮🇷🌷🇮🇷🥀 ⛰ 🔰 @sahranevesht
❇️ سه نماد ماسال در یک قاب ✍🏻 عصر امروز که به زیارت شهیدان شهر رفتم، این چشم انداز از شهر نظرم را جلب کرد؛ سه نماد مشهور ماسال: 🕌 مسجد جامع؛ پایگاه عبادی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی شهر؛ ⛰ شالوارکوه؛ بام و طبیعت و تکیه گاه طبیعی شهر؛ 🌳 سقه دار (درخت آزاد)؛ قرارگاه بسیاری از مسائل فردی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم شهر. 🇮🇷 و اینک مزار شهیدان وطن نیز در دامنه شالوارکوه و در پرچله مسجد جامع و در سایه سار سقه دار، جمیع ابعاد مذهبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ‌را در مرکز شهر، گلستان شده است؛ گلزاری با بیش از یکصد لاله پرپر شده برای دفاع از دیانت و حیثیت و ناموس وطن؛ ایران بزرگ. آدینه ۱۴۰۰/۰۷/۳۰ 🥀🇮🇷🌷🇮🇷🥀 ♦️ @MasalNews
🔺ایشان سردار دلاور و مجاهد سپاه اسلام، ؛ سلحشور مردی از تبار ی افسانه های فولکلوریک مردم تالش با فرهنگ . 🔹او سالهاست فرمانده SNSF یا یگان تکاور دریایی و جانشین برحق سردار شهید حاج است. 🔹 زمانه ما سالهاست مقابل نوادگان وحشی و تروریست و غارتگر ایستاده و آنان را به دفعات تحقیر کرده است. 👊 آخرین حماسه اش، بازپس گرفتن دزدی شده ی ملت بزرگ ایران اسلامی از چنگال نوادگان کریستف کلمپ در روزگار جنایتکار است که در نیمه اول آبان ۱۴۰۰ رخ داد. 🔹 ملت غیور ایران، با افتخار شادی امروز خود را مدیون این مرد دلاور و نیروهای تحت امرش هستند. 🔻 راستی؛ شیر اگر پیر هم باشد " " است؛ و کفتارها باید با احساس خطر همیشگی؛ همواره مواظب بازی با دم شیر باشند! ┈••✾🌹🍃🇮🇷🍃🌹✾••┈ 🌼 🔰 @sahranevesht
🔺ایشان سردار دلاور و مجاهد سپاه اسلام، ؛ سلحشور مردی از تبار ی افسانه های فولکلوریک مردم تالش با فرهنگ . 🔹او سالهاست فرمانده SNSF یا یگان تکاور دریایی و جانشین برحق سردار شهید حاج است. 🔹 زمانه ما سالهاست مقابل نوادگان وحشی و تروریست و غارتگر ایستاده و آنان را به دفعات تحقیر کرده است. 👊 آخرین حماسه اش، بازپس گرفتن دزدی شده ی ملت بزرگ ایران اسلامی از چنگال نوادگان کریستف کلمپ در روزگار جنایتکار است که در نیمه اول آبان ۱۴۰۰ رخ داد. 🔹 ملت غیور ایران، با افتخار شادی امروز خود را مدیون این مرد دلاور و نیروهای تحت امرش هستند. 🔻 راستی؛ شیر اگر پیر هم باشد " " است؛ و کفتارها باید با احساس خطر همیشگی؛ همواره مواظب بازی با دم شیر باشند! ┈••✾🌹🍃🇮🇷🍃🌹✾••┈ ♦️ @MasalNews
💖 سلام اي ماه؛ ای ماه دلارام، اي عباس! ┈•••✾•💞🌺💞•✾•••┈ یاد تو، ذکر نام زیبای تو، و سلام بر روی ماه تو که بهانه نمیخواهد؛ چه آنکه تو خود بهانه ای؛ اصل بهانه؛ پس ای بهانه! با بهانه؛ بی بهانه؛ بر تو سلام ای ماه همیشه تابان. 🍃🌸🍃 محرم که می‌شود عاشقان حسينت؛ از هر قوم و قبيله‌اي که باشند؛ در هر مقام و منزلتي که باشند؛ از هر رنگ و نژادي که باشند؛ از هر دين و مذهبي که باشند؛ از هر ملت و مليتي که باشند؛ از هر جنس و سن و سالي که باشند؛ از هر ...که باشند؛ تک به تک، رج به رج، صف به صف، دسته به دسته، گروه گروه، در تکایا و حسینیه ها و مساجد، حاضر می‌شوند؛ با عشق، با شور و اشتیاق، با پای دل. 🍃🌸🍃 اربعین حسینت را که دیگر نگو و نپرس؛ دریای مواج بنی آدم است که؛ فوج فوج مسير عاشقي نجف تا کربلا را؛ با صفای ذکر نام بلندآوازه ات، هروله مي‌کنند، تا بر آستان آسمانیت سر فرود آورند و بر درگاه حسينت بوسه زنند. اربعين است ديگر، عاشقان را ولوله در جان می افتد، کس چه مي‌داند اين عشق و عاشقي چيست که اينگونه ميليون‌ها مشتاق عاشق را به سوي يک معشوق مشترک همچون سيلي خروشان، روان می‌کند؟! 🍃🌸🍃 اي دريا دريا ادب؛ همه ی عالم قربان معرفت و ادبت، عبّاس! دستي را كه بوسه‌گاه پنج امام باشد، قربان و هزاران هزار قربان كه رقمي نيستند تا قربان يك موي آن دست شوند؛ اين قربان و قربان‌ها در حلقه كمند تو فتاده‌اند عباس، اما صيد لاغرند؛ از كرامت و سخاوتت بعيد است، اما واي بر قربان‌ و قربان‌ها باد از آن‌ روزي كه به حساب‌شان نياوري؛ تصور این مصیبت عظیم هم عذابی الیم است، ای کهکشان غیرت و رافت. 🍃🌸🍃 وقتي كفي از آب پرواز كرد به عرش لبانت، ناگهان از آسمان دستانت اين بارانِ آب بود كه به دريا آبشار شد؛ در آن لحظه فرات، طوفاني ادب تو شد عباس؛ گويي فُرات، تشنه‌تر بود؛ تشنه ی باران ادبت ... 🍃🌸🍃 اي عباس! اي نگاهت از هر نظر، باغ نظر ديگران نازند و تو از نازنينان نازتر از ما تمناي نيازي و از تو ناز نگاهي، نگاه نازي ... 🍃🌸🍃 علیه السلام علیه السلام ✍🏻 ┈•••✾•💞🌺💞•✾•••┈ 🌕 🔰 @sahranevesht
🍁برگي از جنگل ـ آخرین نامه ۳۶ روز قبل از شهادت 🌹 🔻 هوالحق ✍🏽 آقای میرآقا ـ دام‌ اقباله العالی دوست عزیزم، در این موقع که پاره‌ای از دوستان ما امتحان بی‌وفائی خود را داده، محرمانه و آشکار، تسلیم دشمن شده و با مقاصد آنان همراهی می‌نمایند، مراسله شما را زیارت کرده، فوق‌العاده مسرور و خوشحال گردیدم. آری آقای من، دوستان را در مواقع سخت باید امتحان نمود. من از این مسئله مسرورم که رفقای همراه به هیچ وجه لغزشی در افکار آنها، راه نیافته و با کمال قوّت قلب، مصمّم به دفاع و فداکاری هستند. عجالتاً با رویّه‌ای که دشمنان ما پیش گرفته‌اند و شما به خوبی مسبوق هستید، شاید به ‌طور موقّت یا دائم توانستند موفقیت حاصل نمایند، ولی اتّکای بنده و همراهان به خداوند دادگری است که در بسیاری از این اتفاقات ما را در پرتو توجهات خود محافظت کرده است. به جز از خداوند، به هیچ کس مستظهر نبوده و امیدوارم که توجهات کامله‌اش شامل حال و یار و معین ما باشد. ☹️ افسوس می‌خورم که مردم ایران پس از محو ما خواهند فهمید ما که بوده‌ایم، چه می‌خواستیم و چه کردیم. معروف است (النعمه اذا فقدت، عرفت) مردم همه منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری به میان نباشد. پس از آنکه نتایج تلخی از سوء افکار و انتظار خود دیدند، آنوقت دو دست ندامت به سر کوفته، قدر و هویت ما را می‌فهمند. بلی آقای من، امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب می‌کنند، در صورتی که هیچ قدمی جز در راه آسایش مردم و حفاظت مال و جان و ناموس آنها برنداشتیم. ما هرگونه اتهاماتی را که به ما نسبت می‌دهند، می‌شنویم و حکمیّت را به خداوند قادر و حاکم علی‌الاطلاق واگذار می‌کنیم. عجالتاً تحت تقدیرات الهی هستیم تا ببینیم کار به کجا منتهی خواهد گردید. در خاتمه، سلامتی و دوام شما را از خداوند مسئلت داشته، ادعیه خالصانه خود را تقدیم می‌دارد. ✍🏽 لیله شنبه ۵ عقرب ۱۳۰۰ 🌼🍂🍁🍂🌼 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 🍁 🔰 @sahranevesht
🍁 برگی از جنگل، ✍🏻 دوبیتی از سردار جنگل، شهید میرزاکوچک جنگلی: 🍃🌸 گيسه گئسه كودي جالستن ره 🌸🍃 رئسه رئسه كودی والستن ره 🍃🌸 مي‌ديله او ميين دبسته بوسته 🌸🍃 بميرم تي دبس وابستن ره برگردان به فارسی توسط آقای از رودسر: گيسوانت را بافتي براي آويزان كردن موهایت را تابيدي ( یا رشته رشته کردی ) و به صورت ريسمان درآوري براي دست و پا گير شدن دل من در آن ميان بسته شده ( اسیر شده ) بميرم برای باز و بسته کردن موهایت ( گیسوانت ) 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ┈•••✾•💞🌺💞•✾•••┈ 🍁 🔰 @sahranevesht
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁 برگی از جنگل 🔺مستند 🔹میرزا: البته بعد از محو ما خواهند فهمید؛ که بوده‌ایم، چه خواسته‌ایم و چه کرده‌ایم ... بله، این جمله‌ای است که میرزا در خلال یکی از نامه‌هایش خطاب به یکی از دوستانش به نام میرآقا عربانی نوشته‌ است. 🔹 در طول قیام هفت ساله‌ای که در جنگل‌های غرب گیلان رهبری کرد، گرچه علاوه بر مبارزه با فساد دوره قاجار و استبداد باقي مانده از دوره مشروطه و سپس دیکتاتوری رضاآلاشتی، مبارزه برای نجات ايران از دست بيگانگاني چون روس تزار و بريتانيا و بیرون راندن آن اشغالگران بود، ولیکن در همان فرصت کوتاه به اقدامات عمران آبادی و فرهنگی متعددی دست زد که آثار برخی از آن هنوز در گوشه و کنار گیلان، به خصوص غرب گیلان باقی مانده است. اقداماتی از قبیل مدرسه‌سازی و به خصوص راه‌سازی. در آن زمان بین شاندرمن و دیگر نقاط گیلان راه ارتباطی مناسبی وجود نداشت. ... 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ┈•••✾•💞🌺💞•✾•••┈ 🎙گزارشگر: 🎥 تصویربردار: ✍️ محقق: 📌این مستند قبل از شیوع کرونا به تاريخ ۱۳۹۸/۰۹/۱۰ تصویر برداری شده است. ♦️ @MasalNews 🍁 🔰 @sahranevesht
🔻 ظل السلطان ✍🏻 نقل است یکی از حکام قاجاری اصفهان هرچند وقت یکبار با تصمیماتی جنون آمیز دستور میداد بخشی از آثار معماری نفیس و بی نظیر باقی مانده از عصر صفوی و دیگر اعصار این شهر تاریخی را تخریب کنند و یا آثار هنری آن را از بین ببرند! کینه صفویان در دلش و عقده حقارت وی به قدری شدید بود که چشم دیدن آن همه شکوه و عظمت را نداشت و وجود آثار بی نظیر به یادگار مانده از گذشتگان را نمی‌توانست تحمل کند! انگار از روی عقده سیاهی که در سینه اش سنگینی می کرد با خود می‌گفت: حالا که نمیتوانم اثری نفیس خلق کنم و از خود به یادگار بگذارم، این کار را میکنم تا لااقل نامم در تاریخ گم نشود! این تجربه ی گرانسنگ شاهزاده قجری!!! امروز شده سرمشقی برای امثال دهباشیها و نازیباکلام ها و این آخری هم عبدالرضا داوری!! خدایا این میرزاکوچک جنگلی مظلوم اگر نبود، اینها به چه چیز چه کسی می‌خواستند حلق آویز شوند تا نامشان در تاریخ گم نشود؟! 🤔🤔 🌼🍂🍁🍂🌼 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ✍🏻 🍁 🔰 @sahranevesht
🔻 ماجرای تخریب آثار تاریخی توسط ظل السلطان ✍🏻 نقل است یکی از حکام قاجاری اصفهان هرچند وقت یکبار با تصمیماتی جنون آمیز دستور میداد بخشی از آثار معماری نفیس و بی نظیر باقی مانده از عصر صفوی و دیگر اعصار این شهر تاریخی را تخریب کنند و یا آثار هنری آن را از بین ببرند! کینه صفویان در دلش و عقده حقارت وی به قدری شدید بود که چشم دیدن آن همه شکوه و عظمت را نداشت و وجود آثار بی نظیر به یادگار مانده از گذشتگان را نمی‌توانست تحمل کند! انگار از روی عقده سیاهی که در سینه اش سنگینی می کرد با خود می‌گفت: حالا که نمیتوانم اثری نفیس خلق کنم و از خود به یادگار بگذارم، این کار را میکنم تا لااقل نامم در تاریخ گم نشود! این تجربه ی گرانسنگ شاهزاده قجری!!! امروز شده سرمشقی برای امثال دهباشیها و نازیباکلام ها و این آخری هم عبدالرضا داوری!! خدایا این میرزاکوچک جنگلی مظلوم اگر نبود، اینها به چه چیز چه کسی می‌خواستند حلق آویز شوند تا نامشان در تاریخ گم نشود؟! 🤔🤔 ✍🏻 🌼🍂🍁🍂🌼 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 @Gilan_Press
🌷 شهید محمود حسرتی، در جمکران🥀 ◾ پنج شنبه ۱۴۰۰/۰۷/۱۵ وقتی باقی مانده ی پیکر خسته و خاک آلود جوان رعنای شاندرمنی، شهید محمود حسرتی معاف پس از ۴۱ سال و شش ماه فراق بر دستان مردم شهر به سوی بهشت بدرقه می شد، سعی کردم از زوایای مختلف این پرواز و استقبال و بدرقه بسیار شکوهمند، فیلم و تصاویر ی را برای دلم و شاید برای تاریخ، ضبط و ثبت کنم. شباهنگام همه فیلم و عکسها را به یک فلش با ظرفیت ۳۲ گیگ حجم منتقل کردم و مدتی بعد راهی قم شدم. چند روز بعد سراغ فلش رفتم تا تصاویر را جهت بازنگری، دسته بندی و بایگانی به رایانه ام انتقال دهم، اما فلشی در کار نبود! هرچه به دنبالش گشتم پیدا نشد که نشد! گویی قطره آبی شده و برای همیشه در قعر اقیانوسی فرو رفته! 🔻 حدود ۳۰ گیگابایت اطلاعات برایم در آن ذخیره بود، اطلاعاتی که برخی از آن دیگر هرگز بدست نمی آمد؛ از جمله حدود ۴ گیگ تصاویر و فیلمی که خودم از مراسم شهید حسرتی ضبط کرده بودم! به هرجایی که در آن هفته رفته بودم سر زدم اما ... از یافتنش ناامید شدم. تا اینکه در سفر دوباره ام به شاندرمن، سه شنبه ۱۴۰۰/۰۸/۰۴ به زیارت مزار شهید حسرتی مشرف شدم و پس از زیارت و قرائت فاتحه، تصاویری از سنگ مزار جدیدش که تازه نصب شده بود گرفتم. 📸 در حین عکسبرداری خطاب به شهید حسرتی با شوخی گفتم: ⚘ مرد مومن! اگر دوست نداشتی از مراسم تشییع تو عکاسی کنم پس چرا دعوتم کردی!؟ چرا فلشم را از من گرفتی؟! تو چه رفیقی هستی که فلشم را به من بازپس نمی دهی؟! خواهش می‌کنم اگر صلاح می بینی آن را به من برگردان! 🍃🌸🍃 ◾ سفر تمام شد و به قم بازگشتم. 🕌 شب ۴شنبه ۱۴۰۰/۰۸/۱۸ به مسجد مقدس جمکران مشرف شدم. در آستانه ی اذان مغرب به همراهانم گفتم تا اذان نگفته سری به دفتر اشیاء پیدا شده بزنم، خدا را چه دیدی، شاید ...! رفتم و پرسیدم. نامم را پرسید. پاسخ دادم: صحرائی چاله سرائی هستم. گفت: زهرا صحرائی با تو چه نسبتی دارد؟ گفتم، ایشان دخترم هست! در میان انبوهی از انواع اشیای بزرگ و کوچک، کشوی میز کارش را گشود و پاکت پلاستیکی کوچکی از آن بیرون کشید و مقابلم گرفت. داخلش فلشم قرار داشت و برچسبی روی آن زده شده بود و روی آن نام و کد ملی زهرای من نوشته شده بود؛ گفت: فلشتان همین است؟! 🌺🙏🌺 ⚘ رفیق بامرامم شهید محمود! 🥀 کار شما شهیدان همچون راهتان، دقیق و درست است. نمی‌دانم چه کسی و کجا و کی فلش را پیدا کرده که البته از وی بسیار سپاسگزارم. ولی من حضور تو را در سرای منتطران، مسجد مقدس جمکران حس کردم؛ با تمام وجود حس کردم. ما که از پس پرده و عالم بالا خبر نداریم؛ شاید همه ی این ماجرا رخ داد تا تلنگری باشد به اینکه یادمان نرود؛ بلکه واقعا باور کنیم: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. ⚘ بله، رفیق بامرامم شهید محمود عزیز! این کمترین کاری است که شهیدان می‌توانند و تو یک چشمه اش را نشانم دادی، بخاطر همین من توقعم از تو بسی بالاتر رفت. از تو می‌خواهم در روزی که دست نیازم به شدت خالی است، از شفاعتت دریغم نکنی. ⚘ رفیق بامرامم شهید حسرتی! ای امان از یوم الحسرت؛ تمنا دارم حسرت شفاعتت را به دلم باقی نگذاری. 🍃🥀🍃🇮🇷🍃🥀🍃 🥀 ۲۵ آبان ۱۴۰۰، چهلمین روز رجعت شهید محمود حسرتی معاف به وطن پس از پاسبانی ۴۱ ساله از مرزهای وطن اسلامی، ایران بزرگ 🌹🌹🌹 ✍🏻 🔴 🔰 @sahranevesht
❇️ حرکت صد در صد اسلامي و ايراني 🔶ميرزاکوچک، يک روحاني است، يک طلبه است. در اينکه طلبه بوده، در اينکه روحاني بوده شکي نيست. در حوزه رشت هم بزرگاني در آن وقت بوده است که مي‌توانسته از آنها استفاده کند. در اين هيچ ترديدي نيست. بنابراين منشا حرکت ميرزاکوچک خان يک منشا صددرصد ديني و اعتقادي است. رفتار او هم يک رفتار ديني و اعتقادي است. يعني انسان مشاهده مي‌کند با اينکه در درون تشکيلات خودشان مخالفيني داشت، و برخي اقشار گوناگون ممتاز هم با او مخالفت مي‌کردند، مرحوم ميرزاکوچک در برخورد با اينها کاملا حدود شرعي را رعايت مي‌کرده. کساني بودند مثلا مخالفت اعتقادي با ايشان داشتند. آن افراطي ها مي‌گفتند: آقا اينها را ببريد سرکوب کنيد، ميرزاکوچک نمي‌گذاشته جلوي اينها را مي‌گرفته و مانع مي‌شده از اين که اين کار را بکنند. يعني رفتار هم، يک رفتاري ديني است و حرکت، حرکت صد در صد اسلامي و ايراني است. 🍁 🔷 بخشي از پيام حضرت آقا به کنگره ميرزاکوچک خان جنگلي در آذرماه ۱۳۹۱ در رشت 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ┈•••✾•💞🌺💞•✾•••┈ 🍁 🔰 @sahranevesht
🍁 برگي از جنگل ✍🏽 بيگانه‌اي در کنار کوچک‌خان ♦️ در سال ۱۹۲۱ که من کوچک‌خان را ديدم مردي بود حدوداً چهل و پنج ساله، ميانه‌قامت، قوي با صورتي گرد و گونه‌هايي برجسته، سرخ‌رو بود و هميشه خنده‌ي ملايمي بر چهره داشت با سيمايي جذاب. موهايش سياه و صاف و قيچي کرده بود که تا روي شانه‌اش مي‌رسيد. بسيار ساده لباس مي‌پوشيد و چيزي بر سر نمي‌گذاشت. شلوار سواري خاکي‌رنگي از پارچه محلي زمختي بر تن داشت که آن‌را در بالاي کمرش مي‌بست. «چموش [پاافزار و کفش سنتي محلي تالشي و گيلکي]» به پا مي‌کرد و پيراهن ضخيمي با بندي گره‌زده به شلوار بر تن مي‌کرد و روي آن عباي سياه‌رنگ ايراني نازکي داشت. وقتي بر اسب مي‌نشست به جاي عبا، کت نظامي به تن مي‌کرد و بر کمر هفت‌تير اتوماتيک مي‌بست. تقريباً هيچگاه تسبيح کهربايي‌اش را زمين نمي‌گذاشت و دائماً آن‌را در دست مي‌گرداند. نسبت به ايرانيان در آن زمان فرد باسوادي بود و لقب ميرزايي داشت. قدري روسي مي‌دانست. اين‌طور که مي‌گويند در ابتدا آخوند بوده و بسيار خداپرست. هنگام نيايش به هيچ‌کس اجازه نمي‌داد که خلوت او را بر هم بزند. اموال شخصي نداشت. در خانه‌ي کوچکي در سرفرماندهي زندگي مي‌کرد، يا نزد خان‌هايي که از دوستانش بودند به سر مي‌برد. روي حصير مي‌خوابيد، عباي خود را مي‌پيچيد و زير سر مي‌گذاشت و در مجموع بسيار ساده زندگي مي‌کرد. مردم عادي او را قديسي مي‌انگاشتند. وقتي که از محلي عبور مي‌کرد مردم از دوردست‌ها به سوي او مي‌دويدند و در برابرش تعظيم مي‌کردند. براي بچه‌هاي کوچک پول خرد مي‌ريخت، هرچند هيچ‌گاه پولي با خود بر نمي‌داشت. در مجموع مورد علاقه مردم، خان‌هاي گيلان و به ويژه جوان‌هاي مترقي بود. 📚 منبع: بيگانه‌اي در کنار کوچک‌خان، يان کولارژ، ترجمه رضا ميرچي، نشر فرزان روز، ص ۱۲۶ 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ┈•••✾•💞🌺💞•✾•••┈ 🍁 🔰 @sahranevesht
🍁 برگي از جنگل ✍🏽 بيگانه‌اي در کنار کوچک‌خان ♦️ در سال ۱۹۲۱ که من کوچک‌خان را ديدم مردي بود حدوداً چهل و پنج ساله، ميانه‌قامت، قوي با صورتي گرد و گونه‌هايي برجسته، سرخ‌رو بود و هميشه خنده‌ي ملايمي بر چهره داشت با سيمايي جذاب. موهايش سياه و صاف و قيچي کرده بود که تا روي شانه‌اش مي‌رسيد. بسيار ساده لباس مي‌پوشيد و چيزي بر سر نمي‌گذاشت. شلوار سواري خاکي‌رنگي از پارچه محلي زمختي بر تن داشت که آن‌را در بالاي کمرش مي‌بست. «چموش [پاافزار و کفش سنتي محلي تالشي و گيلکي]» به پا مي‌کرد و پيراهن ضخيمي با بندي گره‌زده به شلوار بر تن مي‌کرد و روي آن عباي سياه‌رنگ ايراني نازکي داشت. وقتي بر اسب مي‌نشست به جاي عبا، کت نظامي به تن مي‌کرد و بر کمر هفت‌تير اتوماتيک مي‌بست. تقريباً هيچگاه تسبيح کهربايي‌اش را زمين نمي‌گذاشت و دائماً آن‌را در دست مي‌گرداند. نسبت به ايرانيان در آن زمان فرد باسوادي بود و لقب ميرزايي داشت. قدري روسي مي‌دانست. اين‌طور که مي‌گويند در ابتدا آخوند بوده و بسيار خداپرست. هنگام نيايش به هيچ‌کس اجازه نمي‌داد که خلوت او را بر هم بزند. اموال شخصي نداشت. در خانه‌ي کوچکي در سرفرماندهي زندگي مي‌کرد، يا نزد خان‌هايي که از دوستانش بودند به سر مي‌برد. روي حصير مي‌خوابيد، عباي خود را مي‌پيچيد و زير سر مي‌گذاشت و در مجموع بسيار ساده زندگي مي‌کرد. مردم عادي او را قديسي مي‌انگاشتند. وقتي که از محلي عبور مي‌کرد مردم از دوردست‌ها به سوي او مي‌دويدند و در برابرش تعظيم مي‌کردند. براي بچه‌هاي کوچک پول خرد مي‌ريخت، هرچند هيچ‌گاه پولي با خود بر نمي‌داشت. در مجموع مورد علاقه مردم، خان‌هاي گيلان و به ويژه جوان‌هاي مترقي بود. 📚 منبع: بيگانه‌اي در کنار کوچک‌خان، يان کولارژ، ترجمه رضا ميرچي، نشر فرزان روز، ص ۱۲۶ برداشتی از: 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ┈•••✾•💞🌺💞•✾•••┈ @Gilan_Press
🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 🍁 🔰 @sahranevesht
❇️ کوچک بزرگ 👈🏼 اینجا «اَلاشستان» است، با قامت‌های قیام کرده دوره «گرمشَه وا» سپری شده، برگی بر راشی نیست بادی سرد و سوز می‌وزد، از سمت «اسکله» گویی صدای خشن سرخ‌پوشان است که بدین سو زوزه می‌کشد نهیب قلدر هم شنیده می‌شود، از «پل منجیل» اما اینجا «ماسوله»‌ است، حومه «فومنات» 🍂 مردی «شکَه‌پوش» می‌آید، «باشْلَق» به دوش و «چموش» را گره زده است به «پاتاوَه» «چَنگیلَه»ای» در کار نیست، اما «گیرَوِه»اش رنگین است یادگاری است از «مَشتَه گیریَه‌ناز» «چَرَه» را «کَبلا تَمَز» آورده بود «مَشتَه نازَقَه» از «بورچِمَه کاوی» پشم چید، با دست سیادتش نَخَش را «گلنجَه بی‌بی» رِشْت، با عشق به آزادگی و «جواهرخانم» به پایش کرد، روز عسل 🍂 اینک «پَمْچالَه گل» پژمرده، بر پای این گیله‌مرد روی پنجه‌ی پا، راه می‌رود با قامت تنومندش سینه‌کش «مولومَه بند» را طی می‌کند، با گام‌های بلندی «جیرَپِرَه» و «کَفاسوئَه» برایش هموار است، همچون «نَرَه ‌بَند» 🍂 شاید آن‌سوی این دیار، بیابد یاوری را دیگر غریب و بی‌کس افتاده این آزاده‌مرد 🍂 «غلامعلی بابا» رفته است، همانی «که خود آسان بشد و کار وی را مشکل کرد» «نعمت‌خان» هم که پر کشید، سیاه‌پوش شد «آلیان» بر «پَرَچِلَه» خانه «مَشتی علیشاه» پرچم سوگ نصب است ... اینک غریب و بی‌کس است، این گیله‌مرد تنها 🍂 وزش طوفان، سهمگین است و ناجوانمردانه ... از «اولَسَبِلَنگاه» می‌گذرد، «سوئَه چالَه» را نیز و «نَمْنَه پِشت» را رد می‌کند ... هیچ قزاق و سرخ‌پوشی حریفش نشد حتّی قلدر با بریگاد و کبکبه‌اش امّا این طوفان و «بوران» پیامی دارد دیگر رمقی نمانده است 🍂 «خزر» موج می‌زند در آن «کاسَه چِمون» «گائوک» در جا می‌زند و بر جای می‌ماند زانوان گیلِه‌مرد سست می‌گردد «پَمْچالَه گلِ» «گیرَوِه»اش» ساعتی است یخ زده اما «مبارک با»یش آشکار است و این اولین تبریک است به پهلوانِ قهرمانِ عرصه تاریکی 🍂 تسبیح تربت سالار کربلا یخ می‌زند بر دستش و بر نگین انگشترش قندیل «فُرات» است آویزان ... و ساعتی بعد، سفیدیِ برف، رنگ فلق می‌گیرد از خون شهید و محاسن بلندش را خضاب می‌بندد‌ یا للعجب! اینجاست که خون، حنا می‌شود! و اینگونه بود که «اَلالَه پِشْتَه»متولد شد ... راستی! چقدر تو رواج داری در گستره «الاشستان» ایران، ای «کوچک» بزرگ!! 🍂 منبع: سايت ايمان http://www.rangeiman.ir/9880// 🍂🌼🍂 🥀 يازدهم آذر ۱۴۰۰ 🥀 🥀 يکصدمين سالگشت شهادت ميرزاکوچک جنگلي 🥀 ✍🏻 🍁 🔰 @sahranevesht