📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم
🔹 امروز؛ صفحه نود و نه قرآن کریم
سوره مبارکه النساء
💠 @sajdeh63
🏴 #سنگره_خاطره
مسئول گروهان بعثت از گردان زهیر، لشکر ۱٠ سیدالشهدا بود. مداحی هم میکرد و روضه های علی اصغرش عجیب بود. بار آخر هم توی حسینیه سنندج از حضرت علی اصغر(ع) خواند. آخرش هم تیر خورد توی گلویش و مثل علی اصغر شهید شد...
#شهیدعلی_جابری
💠 @sajdeh63
🏴 #سنگر_خاطره
صفات برجسته و ويژه ای داشتند كه نتيجه ی اخلاص ايشان بود. با وجودی كه اهل ذوق و اهل فن در ذكر مصيبت اهل بيت بود ولی در مجالس غالبا مستمع بود. يادم می آيد يكبار در منزل يكی از دوستان با اصرار صاحب خانه شروع به خواندن كرد اما چون مداح ديگری در آن مجلس جلوه كرده بود سعی كرد خودش جلوه نكند به خاطر همين به چند بيت اكتفا و دعا كرد. با وجودی كه با آمادگی كامل به آن مجلس آمده بود. بعد از جلسه صاحبخانه از آقا غلامعلی گلايه كرد كه چرا بيشتر و بهتر از فلانی نخواندی؟! ايشان گفتند: هيئت جای كشتی گرفتن مداحان نيست؛ بلكه محل ادب است.
#شهيد_غلامعلی_رجبی
💠 @sajdeh63
🏴 #سنگره_خاطره
ماه محرم، خانهی هرکدام از همسایهها یا فامیل که روضه بود خودم را میرساندم و شیر خوردن محمّدحسین را طوری تنظیم میکردم که توی روضه باشم دلم میخواست مِهر امام حسین(؏) با شیری که میخورد به جانش نفوذ کند و گوشهایش صدای روضه و گریه برای اهل کربلا را بشنود. هر بار هم که در خانه شیرش میدادم. برایش روضههایی را که آقای کافی خوانده بود و من حفظ بودم زمزمه میکردم
▫️به روایت: مادر شهید
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
💠 @sajdeh63
تنت را نیزهها بوسیده بودند
به روی خاکها پاشیده بودند
نشد کاری کنم وقتی رسیدم
تو را با اسبها کوبیده بودند
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام💔
#هشتم_محرم
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
پسرک کیفش را انداخته روی دوشش. کفش هایش را هم به پاهایش کرده. مادر دولا میشود که بند کفش را بندد. پاهای کوچک، یک قدم عقب میروند. انگشتهای کوچک پسرک خود گره شلی به بند ها میزنند و پسرک می دود از در بیرون تا با بچه های دیگر محله و دوستانش فوتبال بازی کنند. توی ظل گرمای تابستان، بچه ها سه تا تیم شده اند. توی کوچه ی هجده متری. تیم مهدی یک گل عقب است. عرق از سر و صورت بچه ها می ریزد. چیزی نمانده ببازند. اوت آخر است. مادر می آید روی تراس: مهدی! آقا مهدی! برای ناهار نون نداریم ها برو از سرکوچه دو تا نون بگیر. توپ زیر پایش می ایستد. بچه ها منتظرند. توپ را می اندازد طرفشان و می دود سر کوچه.
#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠 @sajdeh63
🚩 #کلام_رهبری
اگر شهیدان درست معرفی شوند، جوانان آنها را به عنوان الگو انتخاب میکنند. اگر جوانان ما به شهدا دل ببندند، راه آنان را دنبال میکنند. اگر راه شهدا را دنبال کنند، این نقطهی مقابل آن حرکتی است که سعی میکند جوان ما به هرزگی دل ببندد. چیتسازیان، ابراهیم هادی، وزوایی؛ نمونه شهدایی که بخاطر معرفی خوب، جوانها به آن دل بستند. ۹۸/۹/۲۵
#مقام_معظم_رهبری
💠 @sajdeh6
🚩 #سنگر_خاطره
بعدِ شهادت اومد توی خوابم گفت؛ اگه میخواهید بچه هاتون مثل من بشن. بهشون تاکید کنــید نماز اول وقت و زیارت عاشورا هر شب شون ترک نشه...
#شهیـد_عباس_دانشگر
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگره_خاطره
▫️شب تاسوعا در اردوگاه
▪️اولین سال اسارتمان و شب تاسوعا بود، با شکنجه هایی که کشیده بودیم با آن غربت اسارت دلمون پر می کشید برای عزاداری. می دانستیم ممنوع است و مجازات سختی دارد. عراقی ها از همان روزهای اول عملا به ما فهمانده بودند مراسم مذهبی را تحمل نمی کنند. البته رسماً هم گفته بودند نماز جماعت و ... ممنوع است. اما به هرحال با همه این مشکلات ما خیلی دوست داشتیم عزاداری کنیم.
▪️عزاداری ما لو رفت!
شب تاسوعا، بعد از نماز مغرب و عشاء، ما هر کدام در حال راز و نیاز و سوگواری برای اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران با وفایش بودیم که ناغافل نگهبان عراقی سر رسید و دید که تعدادی در غم و اندوه هستند. مسئول آسایشگاه را صدا زد و گفت: اینجا چه خبره!؟ مسئول آسایشگاه که اسمش ناصر بود اهل اهواز و با عراقی ها رابطه همکاری و جاسوسی داشت و بعداً هم پناهنده شد گفت: امشب شب تاسوعاست و اینها دارند عزاداری می کنند. نگهبان همه آنهایی را که عزاداری می کردند جمع کرد، با حرف های زشت و بد و بیراه گفتن، یکی، یکی رو جلو پنجره می برد و به آنها سیلی می زد.
▪️حسین از ما بود و خودمان هم...!
در همان هنگام که ارشد اردوگاه از این موضوع خبردار شده دستور داد صدای تلویزیون را که ترانه پخش می کرد را زیاد کنند تا روحیه ما را خرد کند و به این طریق خواست به امام حسین (ع) بی احترامی کند و گفت: هیچکس حق گریه و عزاداری ندارد چون در ارتش ممنوع اس. اصلأ شما برای چی عزاداری می کنید؟ حسین از ما بود و خودمان هم کشتیم. شما چه حقی دارید که برایش عزاداری کنید!؟
▪️شکنجه عزاداران
صبح آن شب فرا رسید نگهبان ها وارد آسایشگاه شدند بعد از گرفتن آمار همه افراد برای قدم زدن به محوطه رفتند غیر از آنهایی که عزادای کرده بودند، بعد شروع شد کتک کاری و گفتند: تا شب باید روی دوپا بصورت سر پایین بنشینید. هر کدام که حرکتی میکرد و یا پا به پا می شد کتک میخورد.
▪️نماز در یک فرصت کوتاه!
ظهر فرا رسید فقط یک ربع به ما وقت دادند که نهار بخوریم ولی ما از این فرصت کم استفاده کردیم و هم نماز خواندیم و هم نهار خوردیم.
▪️سلول انفرادی بخاطر عزاداری
روز بعد ما را با ضرب و شتم به سلول های انفرادی بردند. سلول های تنگ و نمناک و تاریک که شب و روز را نمی شد تشخیص داد و به سختی می شد نفس کشید می بایست در همانجا رفع حاجت کرد و غذا خورد و نماز خواند بصورت نشسته با اوقات شرعی تقریبی، چون همیشه تاریک بود.
▫️راوی ؛ رضا رفیعی، آزاده اردوگاه تکریت ۱۱
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگره_خاطره
اولین تابستان اسارت تمام شد و پائیز از راه رسید. ماه محرم با پیام مصیبت اهل بیت علیهم السلام رسالتش را آغاز کرد. این محرم برایمان حال و هوای دیگری داشت. حالا احساس میکردیم قدری اسارت اهل بیت را درک میکنیم. آنگاه که دشمن بخاطر گریه برحسین علیهالسلام و حسینی بودن شکنجهات میکرد و فاتحانه بر سینهات میایستاد و میگفت: برای ابوالفضل سینه میزنی؟ حالا بگو ابوالفضل بیاد و تو رو از زیر پاهام نجات بده، بر گوشه چشمت اشک شوق جمع میشد، اشکی از شوق ابوالفضلی شدن. دشمن فحش میداد اما تو ساکت بودی و افتخار میکردی که از آن همه مصیبت اهل بیت اندکی هم نصیب تو شده است. ▪️راوی: احمد چلداوی، آزاده تکریت ۱۱
💠 @sajdeh63
🚩 #وصیت_نامه_شهید
زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ بی خون خدا مرده ای بیش نیست و سر مبارک امام شهید بر فراز نی رمزی است میان خدا و عشاق؛ یعنی که این است بهای دیدار
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
💠 @sajdeh63
مادرش او را نذر عباس علیه السلام کرده بود. همه او را با همان زمزه ی "ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم" به یاد میآوردند. البته زمزمه نبود. خبر داشت و روز تاسوعا بود که عباس را در آغوش گرفت رحمت خدا بر آنها که به عباس اقتدا کردند تا ریشه یزید ها خشکانده شود و گلوله حرمله ها هیچ علی اصغری را شهید نکند.
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
روزی که میرفت سوریه ازش پرسیدن: حسین کی برمیگردی؟ گفت: طولی نمیکشه، ولی تاسوعا خونه ام؛ که صبح تاسوعا شهید میشه و برش میگردونن...
#شهـید_مدافع_حرم_حسین_جمالی
#شهید_تاسوعای_حسینی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
شب عاشورا، سیداحمد همه بچه ها رو جمع کرد و شروع کرد براشون حرف زدن، گفت: حُر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد. بیاید ما هم امشب حُر ِامام حسین(؏) بشیم؛ نصفه شب که شد گفت: پوتین هاتون رو در بیارین بندهای پوتین ها رو به هم گره زد بعد توی پوتین ها خاک ریخت و انداخت شون روی دوشمون، گفت: حالا بریم! چند ساعتی توی بیابون های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه میکرد تا اون موقع نشنیده بودیم
#شهید_سیداحمد_پلارک
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
یه دستش قطع شده بود، اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند: «با یه دست که نمیتونی بجنگی، برو عقب.» میگفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود: والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابداً عن دینی» عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود. حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده. با عدهای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت. لحظههای آخر که قمقمه رو آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود: «مگه مولایمان امام حسین علیه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم» شهید که شد، هم تشنه بود هم بی دست
#شهید_شاپور_برزگر_گلمغانی
#فرمانده_محور_عملیاتی_لشکر۳۱_عاشورا
💠 @sajdeh63
أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ
سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه
أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ
سلام بر آن کشته مظلوم
أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَةِ
سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ
سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان ها
أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان
سلام بر آن دفن شدگان بدون کفن
📚زیارت ناحیه مقدسه
#ظهر_عاشورا #عاشورا #گودال
💠 @sajdeh63
حسین جان
تو کیستی
که از غم از دست دادنت
مردان ما
شبیه زنان گریه می کنند...💔
#عاجزانه_ملتمس_دعایم
#سید_مرتضی_بامشکی
💠 @sajdeh63