دو تایی بار اولمان بود می رفتیم مکه؛ برای برآورده شدن سه حاجت شرعیمان در اولین نگاه به #کعبه سجده کردیم....
او زودتر از من سرش رو آورد بالا....
به من گفت: "توی سجده باش! بگو خدایا! من و کل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت کن، خرج امام حسین(ع) کن!"
وقتی نگاهم به خانه کعبه افتاد، گفت: "ببین خدا هم مشکی پوش حسینه!"
خیلی منقلب شدم حرفهاش آدم رو به هم می ریخت...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب
#قصه_دلبری
#مدافع_حرم
✅ @sajdeh63
#همـت_مقـاومـت
حضور او در سوریه با عنوان مربی آموزشی شروع شد، اما چنان در بین نیروها درخشید که مورد توجه فرماندهان ارشد نظامی واقع شد و بعد از مدتی به عنوان فرمانده تیپ هجومی سیدالشهداء(؏) منصوب شد.
محمدحسین را در سوریه به نام «حاج عمار» میشناختند. حاج قاسمسلیمانی نگاه ویژهای به او داشت و در یکی از دیدارهایش گفته بود: «عمار برای من مثل «همت» بود.
شجاعت و دلاوریاش باعث شده بود که همواره او را در خط مقدم ببینند. دل بیباک و سر نترس محمدحسین در بین نیروهایش مشهور بود. در عین فرماندهی و هوش نظامی، همیشه در میانه میدان بود. تا اینکه ۱۶ آبان سال ۹۴، آرزوی دیرینهاش تحقق یافت و در حومه شهر حلب به خون سرخ خویش آغشته گشت و خود را به قافله شهدا رسانید.
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#سالروز_شهادت
✅ @sajdeh63
#فاطمیه
ایام فاطمیه سال 92 بود. قرار شد ماکت خونه حضرت زهرا (س) رو درست کنیم. در و دیوار خونه رو گل زدیم. موقع آتیش زدن در که شد، محمد حسین رفت بیرون، گفت:" خودت این قسمتشو انجام بده، طاقت دیدن این قسمتو ندارم... اون سال ایام فاطمیه با اون تمثال خونه حضرت زهرا (س)،حالو هوایی داشت.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
✅ @sajdeh63
بهش گفتـم:
راضیام شهیـد بشی
ولی الان نه ! تو هنوز جـوونی
تو جـواب بهم گفـت :
لذتی که علی اکبر از شهادت بُرد
حبیب ابن مظاهر نبرد !
✍ راوی : همسر شهید
#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
💠 @sajdeh63
سجده بر خاک
🚩 شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی 💠 @sajdeh63
🚩 ایستگاه خاطره...
🔹️دو تایی بار اولمان بود میرفتیم مکه برای برآورده شدن سه حاجت شرعیمان در اولین نگاه به کعبه سجده کردیم. او زودتر از من سرش رو آورد بالا. به من گفت: "توی سجده باش! بگو خدایا! من و کل زندگی و همه چیزم رو خرج خودت کن، خرج امام حسین(ع) کن!"
🔹️وقتی نگاهم به خانه کعبه افتاد، گفت: "ببین خدا هم مشکی پوش حسینه!" خیلی منقلب شدم حرفهاش آدم رو به هم می ریخت...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب #مدافع_حرم
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
ایام فاطمیه سال ۹۲ بود. قرار شد ماکت خونه حضرت زهرا سلام الله علیها رو درست کنیم. در و دیوار خونه رو گل زدیم. موقع آتیش زدن در که شد، محمد حسین رفت بیرون، گفت:" خودت این قسمتشو انجام بده، طاقت دیدن این قسمتو ندارم... اون سال ایام فاطمیه با اون تمثال خونه حضرت زهرا سلام الله علیها ،حال و هوایی داشت...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🕊
💠 @sajdeh63
🚩همـت مقـاومـت...
حضور او در سوریه با عنوان مربی آموزشی شروع شد، اما چنان در بین نیروها درخشید که مورد توجه فرماندهان ارشد نظامی واقع شد و بعد از مدتی به عنوان فرمانده تیپ هجومی سیدالشهداء(؏) منصوب شد.
محمدحسین را در سوریه به نام «حاج عمار» میشناختند. حاج قاسمسلیمانی نگاه ویژهای به او داشت و در یکی از دیدارهایش گفته بود: «عمار برای من مثل «همت» بود.
شجاعت و دلاوریاش باعث شده بود که همواره او را در خط مقدم ببینند. دل بیباک و سر نترس محمدحسین در بین نیروهایش مشهور بود. در عین فرماندهی و هوش نظامی، همیشه در میانه میدان بود. تا اینکه ۱۶ آبان سال ۹۴، آرزوی دیرینهاش تحقق یافت و در حومه شهر حلب به خون سرخ خویش آغشته گشت و خود را به قافله شهدا رسانید.
#پاسـدار_مدافـع_حـرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#سالـروز_شهادت🕊
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
ایام فاطمیه سال ۹۲ بود. قرار شد ماکت خونه حضرت زهرا سلام الله علیها رو درست کنیم. در و دیوار خونه رو گل زدیم. موقع آتیش زدن در که شد، محمد حسین رفت بیرون، گفت:" خودت این قسمتشو انجام بده، طاقت دیدن این قسمتو ندارم... اون سال ایام فاطمیه با اون تمثال خونه حضرت زهرا سلام الله علیها ،حال و هوایی داشت...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
عاشـق حضرت زهـرا سلام الله علیها بود
روضههـای فاطمیــه را با ســـوز می خونـــد یک وقتایی هم آخر شب زنگ میزد. میگفت: باهـات ڪار دارم! حالا دو تـا هیئـت رفتـه، مداحـــی ڪرده؛ روضــه خونــده، گریه ڪرده، سینــه زده...! امّــا آخــر شب میگفت: بیا روضـهی چند نفـری بخونیم و گــریه ڪنیـــــم...! میگفت : هر چـی برای مـــادر گــریه ڪنیــم ڪمــه... ڪنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسمـاء متبرڪ اهل بیـت(ع) را با خط خـوش مینوشت و زیباترینش هم نام مبارڪ فاطمــه زهــرا(س) بود.
▫️به نقل از : دوست شهید
#پاسـدار_مدافـع_حــرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#ما_بچههای_مادر_پهلو_شکستهایم
💠 @sajdeh63
🚩 همت مقاومت...
حضور او در سوریه با عنوان مربی آموزشی شروع شد، اما چنان در بین نیروها درخشید که مورد توجه فرماندهان ارشد نظامی واقع شد و بعد از مدتی به عنوان فرمانده تیپ هجومی سیدالشهداء(؏) منصوب شد.
محمدحسین را در سوریه به نام «حاج عمار» میشناختند. حاج قاسمسلیمانی نگاه ویژهای به او داشت و در یکی از دیدارهایش گفته بود: «عمار برای من مثل «همت» بود.
شجاعت و دلاوریاش باعث شده بود که همواره او را در خط مقدم ببینند. دل بیباک و سر نترس محمدحسین در بین نیروهایش مشهور بود. در عین فرماندهی و هوش نظامی، همیشه در میانه میدان بود. تا اینکه ۱۶ آبان سال ۹۴، آرزوی دیرینهاش تحقق یافت و در حومه شهر حلب به خون سرخ خویش آغشته گشت و خود را به قافله شهدا رسانید.
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
ایام فاطمیه سال ۹۲ بود. قرار شد ماکت خونه حضرت زهرا سلام الله علیها رو درست کنیم. در و دیوار خونه رو گل زدیم. موقع آتیش زدن در که شد، محمد حسین رفت بیرون، گفت:" خودت این قسمتشو انجام بده، طاقت دیدن این قسمتو ندارم... اون سال ایام فاطمیه با اون تمثال خونه حضرت زهرا سلام الله علیها ،حال و هوایی داشت...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
💠 @sajdeh63
🚩 سنگر خاطره...
عاشـق حضرت زهـرا سلام الله علیها بود
روضههـای فاطمیــه را با ســـوز می خونـــد یک وقتایی هم آخر شب زنگ میزد. میگفت: باهـات ڪار دارم! حالا دو تـا هیئـت رفتـه، مداحـــی ڪرده؛ روضــه خونــده، گریه ڪرده، سینــه زده...! امّــا آخــر شب میگفت: بیا روضـهی چند نفـری بخونیم و گــریه ڪنیـــــم...! میگفت : هر چـی برای مـــادر گــریه ڪنیــم ڪمــه... ڪنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسمـاء متبرڪ اهل بیـت(ع) را با خط خـوش مینوشت و زیباترینش هم نام مبارڪ فاطمــه زهــرا(س) بود.▫️به نقل از : دوست شهید
#پاسـدار_مدافـع_حــرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#ما_بچههای_مادر_پهلو_شکستهایم
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
عاشـق حضرت زهـرا سلام الله علیها بود
روضههـای فاطمیــه را با ســـوز می خونـــد یک وقتایی هم آخر شب زنگ میزد. میگفت: باهـات ڪار دارم! حالا دو تـا هیئـت رفتـه، مداحـــی ڪرده؛ روضــه خونــده، گریه ڪرده، سینــه زده...! امّــا آخــر شب میگفت: بیا روضـهی چند نفـری بخونیم و گــریه ڪنیـــــم...! میگفت : هر چـی برای مـــادر گــریه ڪنیــم ڪمــه... ڪنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسمـاء متبرڪ اهل بیـت(ع) را با خط خـوش مینوشت و زیباترینش هم نام مبارڪ فاطمــه زهــرا(س) بود.
▫️به نقل از : دوست شهید
#پاسـدار_مدافـع_حــرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#ما_بچههای_مادر_پهلو_شکستهایم💔
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگره_خاطره
ایام فاطمیه سال ۹۲ بود. قرار شد ماکت خونه حضرت زهرا سلام الله علیها رو درست کنیم. در و دیوار خونه رو گل زدیم. موقع آتیش زدن در که شد، محمد حسین رفت بیرون، گفت:" خودت این قسمتشو انجام بده، طاقت دیدن این قسمتو ندارم... اون سال ایام فاطمیه با اون تمثال خونه حضرت زهرا سلام الله علیها، حال و هوایی داشت
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
عاشـق حضرت زهـرا سلام الله علیها بود
روضههـای فاطمیــه را با ســـوز می خونـــد یک وقتایی هم آخر شب زنگ میزد. میگفت: باهـات کار دارم! حالا دو تـا هیئـت رفتـه، مداحـــی کرده؛ روضــه خونــده، گریه کرده، سینــه زده...! امّــا آخــر شب میگفت: بیا روضـهی چند نفـری بخونیم و گــریه کنیـــــم...! میگفت : هر چـی برای مـــادر گــریه کنیــم کمــه... کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسمـاء متبرک اهل بیـت(ع) را با خط خـوش مینوشت و زیباترینش هم نام مبارک فاطمــه زهــرا(س) بود.
▫️به نقل از : دوست شهید
#پاسـدار_مدافـع_حــرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#ما_بچههای_مادر_پهلو_شکستهایم💔
💠 @sajdeh63