روز جمعه ؛
به یاد نوجوانی که دائماً
از امام زمان(عج) صحبت میکرد...
او در وصیتنامه خود نوشته است:
«امام زمان(عج) را از یاد نبرید که نامهی اعمال ما هر هفته به دست آقا میرسد و نگذارید نامه اعمالتان جلوی آقا امام زمان سیاه باشد.»
#شهید_حسن_اکرمی
#شهادت_سردشت۱۳۶۶
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام الله علیها. یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد. ابراهیم همینطور که شنا میرفت با صدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت: وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها بخوانم.
#شهید_ابراهیم_هادی
💠 @sajdeh63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 دلبر سه رنگ من!
💠 @sajdeh63
🚩 #وصیت_شهید
روی سنگ قبرم بنویسید
اینجا مدفن کسی است که می خواست
اسرائیل را نابود کند.
#سردارشهید_حسن_طهرانی_مقدم
#پدر_موشکی_ایران
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگره_خاطره
لباسش پاره شده بود. سوزن را نخ کرد و نشست به وصله زدن. گفتم بابا ناسلامتی تو رئیس ستاد لشکری، این طرف و اون طرف جلسه میری، خوب نیست لباست وصله پینه ای باشه. سرش را تکان داد و گفت بزرگان دینمون وقتی که لباسشون پاره میشد، وصله میکردند و میپوشیدن، یعنی شما میگی من از اون بزرگوارها بالاترم؟!
#شهید_اسماعیل_صادقی
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
تعریف هوش و تدبیر و شجاعتش؛ تقریبا به همه رسیده بود. دیگر روی او حساب دیگری باز می کردیم. تصورم از زندگی خصوصی اش یک زندگی سطح بالا و مرفه بود. ناسلامتی فرمانده لشکر بود. شب بعد از شهادتش، رفتم به خانه اش در دزفول سری بزنم. خانه که نه، یک اتاق اجاره ای کوچک بود. وضع اتاق را که دیدم، گریه ام گرفت. یک زیلو، دو تا پتو، چند تکه ظرف و یک کارتن پر از کتاب با چند دست لباس بچه گانه، همه زندگی اش همین بود!
📚پیک افتخار ۳۸ ؛ ص ۹
#سردارشهید_حسن_باقری
💠 @sajdeh63
🚩 #سنگر_خاطره
قلاجه بود و سرمای استخوان سوزش، اورکتها را آورديم و بين بچهها قسمت كرديم، نگرفت گفت: «همه بپوشن، اگه موند، من هم می پوشم» تا آنجا بوديم ، می لرزيد از سرما...
#سردارشهید_محمدابراهیم_همت
💠 @sajdeh63