eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
847 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸•°• ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : زن عمو احمد خندید و گفت : - عروس خانم چیزی نیست ؛ شما خودتو ناراحت نکن . به روی خودم نیاوردمو شروع کردم به سبزی پاک کردن که فریده گفت : - بادمجونا با من هم پوست می گیرمشونو هم سرخشون میکنم - اگه میدونستم نیروی کمکی می رسه که بیشتر می خریدم . - وحید : دیگه چی میخوای ؟ بگو من میخرم . خودمو زدم به نشنیدنو به پاک کردن ادامه دادم - بابابزرگ : مریم جان بابا ، اگه چیزی لازمه بگو وحید میگیره - خودم بعدا میگیرم بابابزرگ . - وحید : من هستم میرم میخرم دیگه تا جایی که تونستم خودمو براش گرفتم و جوابشو ندادم . - وحید : خب پس من میرم ، هرچی دلم خواست میخرم! اصلا سرمو بلند نکردم که بخواد حرفاشو باهام ادامه بده . خودمم ازین حرکات بچه گانه راضی نبودم ،اما واقعا دلم ازش گرفته بود ،دوست نداشتم دیگه باهاش صحبت کنم - زن عمو محمد: وحید جان اگه میخوای خرید کنی ، لوبیا سبز و گوجه و کرفس هم بخر که خورد کنیم و سرخ کنیم - فریده : هویج هم بخر ، من خورد کرده میزارم آماده تو فریزر و باهاش هویج پلو درست می کنم ، اینقدر خوشمزه میشه . اینا هم جو گیر شده بودن نمی فهمیدن با همینا تا شب کمر درد میگیریم ؟ - وحید : خیله خب من رفتم ، ولی یه غذای خوشمزه برام درست کنید. با رفتنش ، زن عمو محمد رو کرد به منو گفت : - مریم گناه داره ؛ داره منت کشیتو میکنه - کار به کار من نداشته باشه ،من منت کش نمیخوام . - بابابزرگ : یه چیزی بوده دیگه گذشته ، فراموشش کن بابا جان - فریده : مریم جون به خدا خیلی دوستت داره ، جونش برای تو در میاد ؛ تمام فکرو ذکرش شده آینده ی تو نمیدونی چقدر این چند وقته تو خونه کلافه و بد اخلاق بوده همش میگه لیاقت مریم این نیست . دستم با جمله ی آخرش خشک شد ؛ خیلی عصبی شدم . سرمو بلند کردمو تو چشمای فریده زل زدمو گفتم : - پس همینو بگو فریده جان ؛ تازه شروع ی ماجرای دیگه ست !!!!! خواستم بلند شمو برم که زن عمو دستشو گذاشت روی پامو گفت : - کجا میری ؟ - فریده : نه ، به جان سمیرام منظوری نداشتم . - من دیگه تحملم تموم شده بیشتر از این نمیکشم ، اگه وحید میخواد ی الم شنگه ی دیگه راه بندازه لطفاً پاشید برید خونه تون - بابابزرگ : اِ.....اِ ....مریم ؟ فریده بلند شد و گفت : - اصلا نمیشه باهات حرف زد - آره نه میشه باهام حرف زد ، نه میتونم حرف کسی رو تحمل کنم . بابا بزرگ تن صداشو بالا برد و گفت : - ای بابا صلوات بفرستید ، مریم بسه دیگه چاقو رو ول کردم تو سبزی ها و گفتم : - بابابزرگ بهتون گفته بودم ، اینا اومدن امیرعلیو ببرن ! حالا هم فریده خانم بهونه دارید ؛ بلند شو برو به وحید گزارش بده بیاد ببرتش ! دیگه چی از جونم میخواید؟ 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ⛔️هرگونه کپی برداری پیگرد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست ⛔️ ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 ارتباط با ما: https://eitaa.com/hoseiny110