eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.9هزار دنبال‌کننده
861 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ بہ قلم ✍ : - آقا سید : چرا جوجه آوردیم که تو برای همه درست کنی - امیرحسین : دور منو خط بکشید که سر جمع از دیشب تا حالا ۳ ساعتم نخوابیدم آقا حامد چیزی در گوشش گفت که امیر حسین با لبخندی مشتی به بازوش زدو گفت : دیشب تا دو بیرون بودم اومدم ی کله افتادم تا نماز صبح بعدشم که پاشدیم اومدیم اینجا - لیلا : مریم جون اینا رو تا صبح ولشون کنی همینطوری سربه سر همدیگه میزارن بیا بریم بشینیم با کمک رضوان روی زیر اندازی که انداخته بودند نشستم - آقا سید اشاره کرد به قوری روی آتیش و گفت : میبینم که به خودتونم حسابی رسیدید و ضیافت راه انداختید - امیرحسین: چه ضیافتی ی چایی بوده با دو تا بيسکوئيت کلا همتون بد زوم کردید رو ماها - رضوان : داداش من براتون لقمه نون پنیر گردو آوردم ، بخورید تا ناهار آماده بشه - دستت درد نکنه آبجی ، از این داماد که خیری بهمون نمیرسه ، حداقل تو بهمون برس - من : ببخشید میون کلامتون ، بچه ها رفتند اون طرف ، اونجا پرتگاهه، خطرناکه و با این حرفم مردا بلند شدنو رفتند تا بچه ها رو بیارن - بیتا : بچه ها میگم ... شما همه تون اولین بارتونه که میایید اینجا ، میشه رفتید زیارت برای ما هم دعا کنید که خدا به ما هم بچه بده ، مخصوصا تو ریحانه ، بارداری شاید خدا کرمی کردو لطفش شامل ما هم شد و بعد اشک تو چشماش جمع شد دیدم بچه ندارند ، ولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که بپرسم چرا تا به حال بچه دار نشدن - لیلا : ای جانمممم گریه چرا ؟ بیتا جون ، ان شاءلله خدا ی دفعه ی سه قلو بزاره تو دامن تو این مریم -‌ بیتا : خدا کنه - تو آخه به من چکار داری ، برای بیتا دعا کن - لیلا : خب تو هم بچه نداری دیگه - من حالا حالاها بچه نمیخوام - ریحانه : چرا مریم ، بچه شیرینی زندگیه - آخه باید اول پروانه ی وکالتمو بگیرم خیالم که راحت شد بعد بهش فکر میکنم لیلا رو کرد به رضوانو گفت : تحویل بگیر خواهر شوهر تازه بعد از گرفتن پروانش میخواد فکر کنه - بیتا : اشتباه میکنی ، با بچه هم میشه همه ی این کارا رو کرد منو ببین ، منم اونقدر معطل کردم که نتیجش شد اینی که میبینی ۱۰ ساله ازدواج کردیم حسرت به دل صدای خنده های یک بچه تو خونمونیم - رضوان : بیتا جون ی بار دیگه بیایید تهران و برید رویان شاید این دفعه جواب داد - مصطفی دیگه نمیاد ، میگه اگه خدا بخواد ، بهمون میده و بعد شروع کرد به گریه کردن - ریحانه : عزیزم درست میشه ان شاءلله ، تو که حکمت خدا رو نمیدونی لیلا برای هرکس ، ی کوچولو چایی ریخت ، چون ی قوری روی آتیش بودو اونم پر نبود از چایی و بعد همگی رفتیم برای زیارت ، و از ته دل براشون دعا کردم که خدا بهشون بچه بده ، واقعا حیفه همچین آدمای با خدا و مهربونی بچه نداشته باشند 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110