🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت597
- برو بیرون خوشم نمیاد هر وقت حالم به هم میخوره میای و میبینیم
- مهم منم که بدم نمیاد
- آهان ببخشید ، حواسم نبود که من اصلا مهم نیستم
کلافه از تو آیینه نگام کردو گفت :
مریم ...جون هر کیو که دوست داری ، بزار حالت روبراه بشه بعد تا هر موقع بخوای دعوا رو از سر میگیریم باشه ؟ فقط الان دست از لج بازی بردار
- لج بازیه میگم برو بیرون ؟؟؟
متوجه نیستی که چقدر زشته جلوی این همه آدم اومدی با من تو دستشویی ؟
- این همه آدم کور نبودن ، دیدن حالت بد شده
- ای خداااا....
حالم خوب شد ، دیگه برو بیرون
از جاش تکون نخورد و بدون اینکه ذره ای گوشه ی لبش بالا بره که دلم خوش باشه داره شوخی میکنه گفت : اگه حالت خوب شده که تنها نباید برم تو هم با من میای
- کار واجب دارم ، حتما باید ازت اجازه بگیرم ؟
جدی به چشمام خیره مونده بود که اشاره کردم به درو گفتم : بیرون
بالاخره رفت ، به خودم تو آیینه نگاه کردم ، رنگ به صورتم نمونده بودو اینا هم گیر داده بودن که باید بمونیم و تازه میخواستند این وسط سوپرایزم راه بندازن
چند بار آب به صورتم زدمو درو که باز کردم دیدم ایستاده پشت در
کلافه دستمو به پیشونیم گرفتمو چشمامو بستم که به دنبالش کشیده شدم به سمت اتاق و بعدم درو بست
نشستم رو تخت یک نفره ی گوشه اتاق و همین که کنارم نشست ، ضربه ای به در زده شد و بعد زن دایی با یه شربت اومد تو
- بهتری مریم جان ؟
- بله ... شرمندم زن دایی دست خودم نبود
- مریم دیگه این حرفو به منی که یه عمر با خانمای حامله سرو کار داشتم نگو ، من حال تو رو بهتر از هر کسی درک میکنم ؛ بیا عزیزم این شربت نعناست خودم درستش کردم معجزه میکنه ، بخور حتماً بهتر میشی
- امیرحسین : ممنون زن دایی ، امروز حسابی تو زحمت انداختیمتون
- خواهش میکنم این چه حرفیه ، مریم جان اینو بخور تا بعدش بتونی غذاتم بخوری ، دیگه ازین بعد خیلی بیشتر از بیشتر باید مواظب خودتو کوچولوهات باشی
- ابروهام پرید بالا و با دهن باز به زن دایی خیره شدم
انگار تازه متوجه شد داره لو میده برای همین سریع گفت : امممم ... منظورم به بچههاست ، طفلیا خیلی از ظهر تا حالا عذاب کشیدنو غصه خوردند
- امیرحسین : مریم که غذاشو بخوره میبرمشون بیرون
- زن دایی : آره آره حتماً ، گناه دارن طفلکیا
و رو کرد بهم و با چشمکی ادامه داد من برم ببینم این جمیله خانوم بالاخره غذاها رو آماده کرد یا نه
با رفتنش شربتو خوردم و انصافاً چه چیز محشری بود !
کم کم همون حالت تهوع خفیفم هم از بین رفت ، یادم باشه دستورشو ازش بپرسم
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110