🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸•°•🌸
🌸•°•🌸
🌸
✨﷽✨
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت600
دستاشو دو طرف خودش روی نیمکت ستون کردو خودشو یکم به سمت جلو متمایل کرد و خیره شد به سطح آب
چند دقیقهای بینمون سکوت بود تا بالاخره گفت : ی زمانی فکر میکردم محاله روزی برسه که مال من بشی میترسیدم پا پیش بزارم که جواب رد بشنوم ، وقتی تو بیمارستان جلوی خودم ازت خواستگاری کردن تازه فهمیدم دیگه نمیتونم بدون تو زندگی کنم به خودم جنبیدمو دلمو زدم به دریا و خدا هم خواست و مهرم به دلت افتاد و با اون همه سختی بالاخره پا گذاشتی به زندگیم
تو اون جنجال دم عروسیمون پای همه چیزم وایستادی ، همون موقع به خودم قول دادم همه چیزمو به پات بریزم
همه تلاشم رو هم کردم تا اونی باشم که میخوای ، ولی انگار جز رنج برات چیزی ندارم ؛ هرچی دست و پا میزنم انگار دستم برات خالیتر از خالیه
آوردمت خونه ی خودم که برات بهترین زندگی رو بسازم اما برعکس شده
برادرتو گرفتم ، آسایشتو گرفتم ، آرامشتو گرفتم اونقدر که تصورت این شد که اشتباهی پاتو به این زندگی گذاشتی که حتی اشتباهی داری مادر میشی ؛ نمیدونم چرا نتونستم
- شک کردم مریم ، شک کردم که اصلاً عشقی بینمون وجود داره یا نه
- مسئله اینجاست که اتفاقا منم شک کردم ؛ اگه کسی عاشق باشه هر اتفاقی که بیفته بازم عشقشو فراموش نمیکنه ، تو اون لحظه همه ی هم و غمت بچهت بود اصلاً منو ندیدی
- مریم چرا متوجه نمیشی من عصبی بودم
- آره آره ... کاملا متوجه ام عصبی بودی ؛ چون فرزانه جلوی اون همه آدم لو داد براش چیکار میکردی ؛ و من نباید میفهمیدم و فهمیدم
که تو اون بیپولی صبح تا شب کار میکردی تا براش اون چیزی رو بخری که خانم به چشمشون بیاد ، بیشتر از ۱۰ دفعه بهش زنگ میزدی و قربون صدقهاش میرفتی
- چرت گفته عزیزِ من
- بزار حرفمو بزنم ؛ وقتت که آزاد میشد صبح تا شب با هم بیرون بودید ، و آره میدونم نمیخواد بگی ؛ اون موقع منی وجود نداشته که بخوام حسادت زنونه داشته باشم نسبت بهش
اما ازین میترسم که در کنار تموم اینا چیزای دیگه هم بوده باشه
- مریمممممم
با حرص گفتم : اینقدر مریم مریم نکن ، این حرفای قشنگی که به من میزنی به اونم حتماً زدی
میدونی چی کشیدم وقتی اینا رو میشنیدم ؟
نگاه ترحم آمیز دیگران دیگه داره حالمو به هم میزنه
اشکی که از گوشه ی چشمم چکید رو پاک کردم و ادامه دادم : ولی بدبختیم اینجاست که با همه ی این حرفا من بازم دوستت دارم
اما تو خیلی راحت نیومدی خونه و برات مهم نبود من چی میکشم با نیومدنت ؛ هر لحظهای که میگذشت انگار راه نفسم بستهتر میشد ؛ لحظه به لحظش برام حکم مرگو داشت ، اون وقت نشستی برای من میگی شک کردی ؟؟؟؟
از دیروز تا به حال همش دارم از خودم میپرسم اگر جای من بودی عکس العملت چی بود ، میتونستی ازین به بعدو با آرامش زندگی کنی با وجود دیوونه ای مثل اون ؟
اصلا خاک تو سر تفلونش کنند که مثل آویزونا مدام میخواد خودشو بچسبونه به زندگی ما ، که بعد تو بشینی اینجا اینو بگی
با جمله ی آخرم چشماش گرد شدو ابروهاش پرید بالا و خندش گرفت
🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌸
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110