eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
849 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : _ چطور ... چیزی شده ؟؟؟ حرفی نزدمو از پنجره به حیاط خیره شدم _ لیلا : مریم ... نمی‌خوای حرف بزنی ؟؟؟ نمیدونم چرا ی دفعه زدم زیر گریه که بغلم کرد _ باید خیلی محکم‌تر از این حرفا باشی ، تو که مامانتو با چشم خودت دیدی ...گذاشت شماها اشکشو ببینید ؟ اونقدری که من تو رو شناخت دارم فکر می‌کنم تمام سعیشو کرده تا بچه‌هاشو تو فضایی شاد بزرگ کنه ما می‌تونیم مریم مطمئن باش از خودش جدام کردو خیره تو چشمام ادامه داد : می‌خوام بهت ی چیزی بگم که تا به حال به هیچکس نگفتمو نمی‌خوامم بگم اما به نظرم تو باید بدونی ... محمد و مرضیه دیگه بزرگ شدن ... بعد از دیدن پیکر باباشون وحشتناک بی‌تابی می‌کردند ، شبا مرضیه تو خواب جیغ می‌کشید، روزای اول مصیبتم یکی دوتا نبود ، هر کدومشون آروم می‌گرفت اون یکی شروع می‌کرد ، حضورش تو خونه خیلی پر رنگ بود بچه ها بیش از حد بهش وابسته بودند روز پنجم بعد از خاکسپاریش دیگه بریده بودم ...مطهره که روی پام به خواب رفت گذاشتمش رو زمینو از زور خستگی کنار بچه‌ها دراز کشیدم و پتو رو رو سرم کشیدمو تا تونستم گریه کردم شبش خواب دیدم که کلید انداخت و در خونه رو باز کرد اومد کنار بچه ها و دست کشید رو سرشون ؛ بلند شدمو نشستم گفتم سید کجایی خیلی بی‌تابی تو می‌کنند نمی‌دونم دیگه چیکارشون کنم با یه لبخند خیلی قشنگی پیشونیمو بوسید و یه تسبیح گذاشت کف دستم و گفت لیلا جان هر شب بعد از نماز عشا سر سجادت بشین و با خانم حضرت زینب حرف بزن ازشون صبر بخواه و سختی‌هاتو به ایشون بگو ... خانوم همه رو برات حل می‌کنند 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401