eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
849 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : با رفتن وحید ، آقا میثم یکی از صندلی‌های تو ایوان رو آورد پایین _ زن داداش بفرمایید بشینید اینجا خودشونم روی پله‌ها نشستند ، آقا مجتبی بعد از چند لحظه سکوت گفت : راستش ... زن داداش من اصلاً کاری ندارم که اگر بچه‌ها پیش شما بمونن مردم چی میگن ... برای من فقط خواهر و برادرم ملاکند و البته شمایی که این چند سال خیلی زحمتشونو کشیدید و می‌دیدم چقدر صادقانه براشون مادری می‌کردید _ الانم هیچ فرقی نکرده آقا مجتبی من تا اونجایی که توان داشته باشم تموم سعیمو می‌کنم براشون مادر باشم _ مجتبی : لطف شما به همه مون ثابت شدست زن داداش ؛ باور کنید امروز راضیه و رضوانم همینو می‌گفتن ؛ بهشون حق بدید اونا بالاخره خواهرند و خیلی نگران آینده ی بچه ها هستن _ حق نمی‌دم آقا مجتبی ، اونا باید در درجه اول نیاز روحی امیرمحمد و زینب براشون مهم باشه نه نگرانی‌های بی مورد خودشون ، تا چشم امیرحسینو دور دیدن رفتارشون صد و هشتاد درجه برگشت _ آقا حامد : مریم خانم به این چیزا توجه نکنید ... یه چیزی میگم بدون اینکه در برابر حرف من جبهه بگیرید ی کوچولو روش فکر کنید الان امیرحسین نیست و شماییدو شیش تا بچه ، تو این دوره زمونه یک بچه هم بخواید تنهایی بزرگ کنید ... _ تنها نیستم آقا حامد ، من برعکس شماها هیچ وقت باور نکردم و نمیکنم که امیرحسین نیست ، اون برمی‌گرده و با هم بچه هامونو بزرگ می‌کنیم سرشو انداخت پایین و چیزی نگفت نفس عمیقی گرفتم تا دوباره بغض لعنتی که دیگه جاش تو گلوم همیشگی شده بود ، مجالی برای بروز پیدا نکنه _ اگه چایی میل دارید ... بفرمایید بریم تو ... اگرم نه که من خیلی خستم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401