eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
853 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : چند روزی گذشت ؛ از دادگاه که با ترنم زدیم بیرون گوشیمو چک کردم _ ترنم : چیزی شده مری ؟ _ آقا حامد پنج بار تماس گرفته ، بعدم آقا میثم هشت بار یک تای ابروشو بالا انداخت و گفت : _ لابد راضیه خانوم دوباره فیلش یاد هندستون کرده _ نه راضیه که دیروز اومد دنبال بچه ها و بردشون پارک با آقا حامد تماس گرفتم که گوشیش خاموش بود ؛ میثم و مجتبی هم همینطور ، دلم شور افتاد ، سریع به خاله زنگ زدم که گفت بچه‌ها رو برده کلاس زبانو سه قلوها هم خونه پیش دریا هستند _ ترنم : نگران نباش چند روز دیگه دو سه روز تعطیلیه لابد می‌خواستن بگن بچه‌ها رو میخوان ببرن پیش خودشون ، به دلت بد نیار چیزی نگفتمو رفتیم دفتر و تا ساعت ۲ چند بار دیگه تماس گرفتم که بازم خاموش بودند یواش یواش دلشوره ی بدی بهم غالب می‌شد ، چند بار خواستم با راضیه و رضوان تماس بگیرم که نتونستم خودمو قانع کنم و باهاشون حرف بزنم کلافه چادرمو سر کردمو کیفمو برداشتم و خداحافظی کردم _ ترنم : هیییی ... کجا سرتو انداختی داری میری ، مگه نمی‌خواستی با هم بریم هایپر برای خونه خرید کنیم ؟ اونقدر ذهنم مشغول بود که اصلا نفهمیدم چی گفت _ ترنم ... میگم ممکنه از امیرحسین خبری شده باشه ؟؟؟ _ مگه آقا حامد قول نداده بود هر خبری شد بهت بگه ؟ _ آره ... خب زنگ زده من دادگاه داشتم ، اگر کارش واجب نبود پنج بار که زنگ نمی‌زد ، بعدشم ۸ بار میثم زنگ بزنه آب دهنشو قورت داد سعی کرد خودشو خونسرد نشون بده دیگه بیشتر ازین تعلل جایز نبود _ باید برم _ کجا ؟ _ ستاد _ وایسا ببینم ... منم میام _ با تاکسی میرم ، تو برو خونه _ برم خونه که از دلواپسی بمیرم ؟ بیا سوار شو با هم میریم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401