eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
873 عکس
1.6هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : _ امیرحسین : اتفاقی شد بنده پشت لب تاب نشسته بودم که متوجه شدم یه جوجه ی لپ قرمزی داره سعی میکنه در ورودی خونه رو باز کنه ازش پرسیدم : زهرا خانوم برای چی اومدی اینجا؟ اون مرواریدای سفید تو دهنشو بهم نشون داد و گفت بیا بریم با عسل خانم چایی بخوریم ، هیچی دیگه ... ما هم اومدیم با عسل خانم چایی بخوریم _ زهرا ؟؟!!!! _ بله دیگه همگی مشغولید ؛ حواستون به کل از بچه پرت شده اونم اومده پیش من _ چطوری؟؟ زهرا چطوری رفتی پیش بابا ؟؟؟؟ _ از همون دری که شما یادتون رفته ببندید تشریف آورده _ من که همیشه در اونجا رو قفل می‌کنم ؛ حتی همون موقعی که خاله میره پشت سرش میرمو در بیرونو هم قفل می‌کنم _ پس حتماً این ولوله کوچولو پرواز کرده بله ؟ _ زهرا : پَل ندارم تِه ( پر ندارم که ) _ پس از کجا رفتی مامان جون ؟ _ اَژون دره گذاشتش پایین و بچه‌ها رو یکی یکی بوسید نشست روی مبل _ پس یکی کلیدو برداشته اومده اونور ؛ خب بچه‌ها بگید ببینم کی اومده ؟؟؟ _ زینب : ببخشید من اومدم یادم رفت درو ببندم با تعجب پرسیدم چرا آخه زینب ؟؟؟ بغض کرده گفت : دلم برای بابایی تنگ شده بود رفتم از پشت پنجره دیدمش _ عزیزم ما که هر روز میریم دیدنش تازه بعد از اینکه نونمون آماده شد می‌خواستیم بریم پیش بابا _ می‌دونم ، اما من خیلی دلم تنگ شده بود اشک تو چشمای کوچولوش جمع شد و ادامه داد : کمه ... خیلی خیلی کمه مامان دلم اون قدیما رو می‌خواد دلم می‌خواد همیشه پیش ما باشه امیرحسین بهم نگاهی انداخت و اشکای منم که معطل یک تلنگر کوچیک بود برای سرازیر شدن به زور لبخندی زد و بغلش کرد _ انشالله اینجوری نمی‌مونه بابا جون حالم که خوب بشه حتی یک روزم اونور نمی‌مونم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401