eitaa logo
سلام بر آل یاسین
22.9هزار دنبال‌کننده
852 عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• "دلبرِ علی" پله‌ها را دو تا یکی کردم که علی به من نرسد. هنوز صدایش می‌آمد. سریع‌تر گام‌ برمی‌داشتم و سمت خیابان اصلی می‌رفتم. همین که دست دراز کردم یک تاکسی جلوی پایم ترمز زد. سوارش شدم. _کجا برم خانم؟ برگشتم عقب، علی کم مانده بود برسد. _ترمینال. فقط سریع آقا‌. ماشین راه افتاد. صدای عصبی برخورد دست علی را به صندوق ماشین شنیدم. مرد خواست بایستد. _نه آقا برو. با اخم از آینه به عقب نگاه کرد. _مزاحمن آبجی؟ علی مزاحم بود؟! نه! او آرام و قرار من بود... البته بود، یعنی حالا نیست؟ ناله زدم، چرا! کوتاه و مختصر جواب‌ دادم. _نه. نیم نگاهی به پشت انداختم. علی وسط خیابان ایستاده و کلافه به موهایش چنگ می‌زد. چشم گرفتم. گوشی را از داخل کیفم درآورده و شمارهٔ پونه را گرفتم. بعد از چند بوق جواب داد. _بله؟ صدایم می‌لرزید. _الو...پونه...سلام. _سلام‌ چی‌شده؟ بغ کردم و پرسیدم: _هنوز برای مامان‌بزرگت اینا مستأجر پیدا نکردین؟! •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻