eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
859 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• "دلبرِ علی" دستی نوازش‌گر روی صورتم گشت و صدای گرم علی در گوشم پخش شد. غلتی زدم که جای بخیه‌هایم درد گرفت. صورتم درهم شد و پلک‌هایم باز. فکر کردم انقدر به یاد علی بودم، دارم توهم می‌زنم‌. چند بار پلک زدم که علی خندید. عطر خنده‌اش در اتاق پخش شد و به مشامم رسید. _چیه خانم خانما؟ روح دیدی یا دیو و پری؟ با این مدل حرف زدنش مطمئن شدم خودش است‌. خمیازهٔ بلندی کشیدم که دستش را بلند کرد. _اووو! کوه کندی؟ ساعت خواب! با دستان مشت شده چشمم را مالیدم. _سلام. من که گفتم تا دوازده خوابم. پا رو پا انداخت و با خنده‌ای یک‌ور من را نگاه کرد. _نوچ نوچ. مامانم بفهمه همچین عروس خوابالو داره‌ها! اونوقت می‌خوای به ما گشنگی بدی دیگه... مثل او لبخند یک‌ور زدم و خمار گفتم: _ناهار به صرف دست‌پخت مادرشوهر جانم می‌ریم، شبم به صرف دستپخت مامان جونم! حرف دیگه؟ لب‌هایش را غنچه کرد و سرش را تکان داد. _جالبه، عرضی نیست. فقط میگم یه وقت خسته نشی؟ سرم را به نشانهٔ نفی بالا انداختم. _نوچ شما نگران نباش. میگم علی... _جان؟ با چشم‌های ملوسی گفتم: _از قرنطینه دربیام؟ دو هفته‌اس‌ها! •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻