eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
861 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• گردنش را کج کرد. _این مراقبت‌ها برای خودته. از اتاق بیا بیرون ولی بدون ماسک نه! هوفی کردم و لب برچیدم. _همینشم غنیمته. پس ناهار رو در کنار خونواده میشه خورد؟ _تو با ماسک می‌تونی ناهار بخوری خانم باهوش؟ دست به تخت گرفتم که علی زیر بازویم را گرفت. چون بهم نزدیک شده بود ماسکش را بالا کشید. _خب سر کاناپه میشینم. دست انداخت و از دو طرف بازو‌هایم را گرفت. _هر طور شده می‌خوای بیای بیرون آره؟ نق زدم و عنق گفتم: _خو حوصله‌م سر رفت تو اتاق پوسیدم! اضافه وزن گرفتم. در را برایم باز کرد. _اون که به خاطر کورتونه جانان‌. اخم‌هایم را درهم کشیدم و پشت چشم نازک کردم. _باید یه داروی مخصوص واسه خانما اختراع باشه که توی همچین شرایطی چاق نشن و از ریخت نیوفتن. چشمکی زد و بامزه گفت: _ما زشت شمارو هم خریداریم. مثل حالا. چشم‌ غره‌ای رفتم. _الان یعنی من زشتم؟؟ می‌کشمت علی! چشم‌هایش را لوچ کرد. _دلت میاد؟ _هوم قلوه‌مم میاد. راستی دیشب با مامان اینا در مورد پیشنهادت حرف زدم. جلوی در سرویس رسیده بودیم. مشتاق گفت: _خب... دلم شیطنت خواست و تلافی. _صبر کن بذار برم کارم رو بکنم میام میگم بهت. قیافهٔ علی ماسید. خنده‌ای کردم و داخل رفتم. •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻