eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.2هزار دنبال‌کننده
889 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• با خنده ادامه داد: _فکر کردی از اول انقدر اتو کشیده به دنیا اومدم؟ _هوم. نمی‌تونم اونطوری تصورت کنم. _ولی واقعیت اینکه این علی، ساختهٔ همون علی نوجوونیه که دوست نداشت بار کل زندگی رو باباش یه تنه به دوش بکشه... سوگند به این چیزا کار نداشت. بچه بود و دوست داشت جلو دوستاش پُز بده. از اولم از این زندگی ناراضی بود. ماشین را کنار یک پارک کوچک نگه داشت. _بریم یکم هوا بخوریم. _به شرطی که بقیه‌ش رو تعریف کنی. پلک‌هایش را بست. _چشم خانم. فقط پالتوت رو بپوش، دکمه‌هاشم ببند. اصلا قشنگ نیست عروس خانم دم عروسی‌ش سرما بخوره! به توصیهٔ علی گوش کردم و پالتویم را پوشیدم. از ماشین پیاده شدم و دنبال علی راه افتادم. صدای پیرمردی که گاری باقالی و لبو داغش را حرکت می‌داد در کل پارک منعکس می‌شد. روی اولین نیمکتی که نزدیک‌مان بود نشستم. به محض نشدن سریع گفتم: _وویی چه سرده! علی هم محتاط نشست و کمی در جایش جا به جا شد. _هوم...خیلی! مشتاق به صورتش زل زدم. _خب بقیه‌ش... به صورتم نگاه کرد. _خوشت اومده‌ها‌‌... نق زدم‌. _تعریف کن دیگه. _باشه خانم کوچولو‌. هیچی دیگه کار و بار بابا راه افتاد. بالاخره تونست با تلاش و زحمت خودش این خونه رو بخره‌. البته منم کمکش کردم. سال آخره دبیرستان هم درسم رو می‌خوندم هم کار می‌کردم. وقتی پزشکی قبول شدم و شهریه‌های گزاف دانشگاه‌و دیدم خواستم انصراف بدم. ولی بابا نذاشت‌.‌.. گفت حیفه انقد زحمت کشیدم و حالا ولش کنم. رومم نمی‌شد بابا رو توی سختی بندازم. کنار درس دانشگاه کارای متفرقه می‌کردم و شهریهٔ دانشگاهم رو درمی‌اوردم. نفسی گرفت و دمش را در هوا فوت کرد. بخار سفیدی تا تیرگی آسمان رفت. _خلاصه‌ش کنم... این منی که اینجاست حاصل تربیت مادرم و روزی حلال پدرمه. با لبخندی سرم را به شانه‌اش تکیه دادم. _چقدر من به این دوتا بزرگوار واسه داشتن تو مدیونم!! •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻