eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
883 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیات عذاب برای عقب‌نشینی‌های غیرتاکتیکی! | منبع : جلسه ۹۴ از مبحث شرح زیارت جامعه کبیره . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
1403.07.07-Panahian-Shabake2-AsarVaNatayejeShahadatSeyedHasanNasrollah-32k.mp3
7.46M
🔉 آثار و نتایج شهادت سید حسن نصرالله 📅 یک جلسه | ‌۱۴۰۳/۰۷/۰۷ 📺 گفتگوی زنده | شبکۀ ۲ سیما 👈 برخی از عناوین مهم این جلسه: ➖لزوم توجه به ابعاد معنوی شهادت ➖آثار و نتایج شهادت سید حسن نصرالله ➖وظیفه ما در شرایط موجود ➖دستگاه محاسباتی خود را دست ابلیس ندهیم ➖هزینه مقاومت از هزینه سازش بسیار کمتر است ➖چرا خداوند برای ما دشمنانی را قرار داده است؟ ➖عقل حکم می‌کند که مقاومت، ضروری است ➖سازش، خیلی هولناک است و عواقب شومی دارد ➖ما باید آمادگی برای مقاومت داشته باشیم ➖ظرفیت مردم و جامعه مهم است . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 پدر اگر بتواند خوب ورود کند معجزه می‌کند. پدر هم برای دختر خوب است هم برای پسر. ‌‌‎‌‎‌‎‌‎‎‌‎‌‎‌ ╲\╭┓ ╭ 👩‍💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
               ✘ اسرائیل بدست ایرانیان، پیش از ظهور قائم نابود می‌شود! (کافی جلد 8 / صفحه 206) امشب خیلی دعا کنیم برای رزمندگان مقاومت 🤲🤲 . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : از ترس بیدار شدنشون تو اتاقشون نرفتم و از دور فقط تماشاشون کردم تا یکم دلتنگیم برطرف شه و بعد دوش گرفتمو بعد از پوشیدن لباسهای بیرون ، خواستم برم که نگاهم به آینه افتاد رد انگشت‌های امیرحسین هنوز تو صورتم مونده بود ؛ دست کشیدم روی صورتمو بغض لعنتیی که تو گلوم بود مجال بیشتری برای خودنمایی پیدا کرد از تو کشو کرم پودرمو برداشتم و مالیدم به صورتم کامل از بین نرفت اما خیلی از قبل بهتر شد ، با صدای بسته شدن در ورودی بلند شدمو از اتاق رفتم بیرون و با دیدن خاله سلام کردم _ سلام عزیزم خوبی ...چطور شده که دل کندی از امیرحسین ؟ _ مگه میشه ازش دل کند خاله امروز دادگاه داشتم اومدم خونه که دوش بگیرم و لباس‌هامو عوض کنم بعد دادگاه دوباره برمی‌گردم بیمارستان ... می‌دونم بچه‌ها بهونه می‌گیرن و اذیتتون می‌کنن اما فعلاً شرایط اینطوریه شرمندم _ دلواپس بچه‌ها نباش ماشالاشون باشه هر روز یکی میاد می‌برتشون بیرون و اونقدر خسته شون میکنند که دیگه فرصتی برای بهونه گرفتن ندارند _ خدا رو شکر موقع امتحاناتم هست موندم چیکار کنم _ نگران اونم نباش راضیه و رضوان میان و باهاشون کار می‌کنند لبخندی از سر حرص روی لبم نشست که دستمو کشید به سمت آشپزخانه _ بیا بشین صبحانه‌ تو بخور ، دلواپس اونام نباش دشمنشون که نیستن بالاخره خواهرند ... امیرمحمدو زینبم خوب بلدن چه جوری باهاشون رفتار کنند ، چند بار خواستن ببرنشون خونه ی خودشون که گفتن الا بلا نمیایم این بنده خداها هم مجبور شدن که خودشون بیان صندلی رو عقب کشیدمو نشستم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : _ تو رو خدا غصه ی اینا رو دیگه نخور قشنگ دستشون اومده که بچه ها دلشون با تو و این زندگیه و نمیخوان برن پیش اونا ... بیا خاله جان اینم چاییت ، بخور که توان داشته باشی تشکری کردمو گفتم : اگر بخوان دوباره داستان درست کنند واقعا دیگه نمیکشم _ نمی‌کنند دیگه امیرحسین برگشته خدا رو شکر که مجتبی و میثمم مردونگی به خرج دادن ... بخور عزیزم آره دیگه نباید مهم باشه ... الان باید غذامو خوب می‌خوردم ... باید انرژی و توانمو بالا می‌بردم تا بتونم از این به بعد ستونی بشم برای این خونه ... می‌تونستم ... باید کمکش میکردم برای همین کنار صحبت‌های خاله چند لقمه‌ای رو به زور خوردمو بعد راه افتادم به سمت دادگاه ؛ وقتی تو سالن انتظار نشسته بودم دیدنِ بدبختی های مردم باعث شد یکم بدبختی خودم یادم بره و حالم بهتر بشه خوشبختانه دادگاه زود تموم شدو ساعت ۱۱ برگشتم بیمارستان وقتی رسیدم تو اتاق دراز کشیده بودو ساعد دستش روی چشماش بود و این یعنی نور اذیتش می‌کرد چادرمو برداشتمو با کیفم گذاشتم تو کمد و رفتم به سمت پنجره و پرده ها رو کشیدم _ ولوله بانوی من دوباره برگشته ؟ انگار ی نسیم خنک از روی قلبم رد شد ، عجیب شیرینی ولوله گفتنش به دلم نشست ... با لبخندی برگشتم به سمتش _ سلام ببخشید بیدارت کردم _ بیدار بودم پشتی تختشو بلند کردمو گونه شو بوسیدم _ می‌دونستی مریم جون میده برای دیدن این چشمای مشکیِ بیدار ، آقای دکتر گوشه ی لبش بالا رفت ، اونقدر خواستنی که نتونستم عقب بکشم و کنار لبشو بوسیدم دستمو تو دستش آروم فشار داد و گفت : عزیزم در بازه یکی میاد تو _ اون یکی صدای پا نداره ؟ می‌فهمیم دیگه رفتم دستشویی و دست صورتمو شستم و آناناسی رو که خریده بودم از پلاستیک درآوردم و نشونش دادم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
_ می‌دونستی مریم جون میده برای دیدن این چشمای مشکیِ بیدار؟ با وجود اتفاقاتی که گذشت شنیدن این جمله از زبون مریم بعید نبود لینک نظرات در مورد رنج عشق 😉🌱 https://harfeto.timefriend.net/16754453658294
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 دوستان عزیزی که درخواست vip رنج عشق رو دارند به کانال زیر مراجعه بفرمایید 📌لطفا لطفا شرایط رو کامل مطالعه بفرمایید و بعد درخواست بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/2619605629C0053ba088f ✅دوست داشتین رمان و کانال خودتون رو ساپورت کنید. وگرنه اینجا توی کانال اصلی تا پایان رمان، رایگان تقدیم حضورتون میشه. 💢💢💢💢💢💢💢💢💢