════۰⊹🌻🌿⊹۰════
در وی آی پی رمان زیبای
#شیفتِشب🌙تموم شده
♧♧♧35000♧♧♧
به شماره کارت
╭┈──☆───•──☆──
🪴 5029381014826804
╰──☆───•──☆──➤
به نام مریم حسینه فراهانی
واریز بفرمایید و بعد از ارسال شات واریزی به
👇👇👇
@hoseiny110
لینک وی آی پی را دریافت کنید.
😍😍😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆پس کجایی یاسین ما؟
#امام_زمان
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ چرا برکت از زندگی هامون رفته بیرون؟
🎙حجةالاسلام #مومن
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روش آسان برای گرفتن غذای حضرتی
#به_اشتراک_بگذارید
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو نهایت عشقی نهایت دوست داشتن
و لا به لای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم که تو رو دارم ...
یا انیس النفوس🥺💚
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
🔹﷽🔹
#ࢪَنْجِ_عشـــق💞
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت1158
آسانسور که اومد سوار شدمو رفتم بالا ... تو راهرو یکی یکی شماره اتاقها رو نگاه می کردم و میرفتم جلو تا بالاخره اتاقشو پیدا کردم و در زدم
_ بله ؟
جوابی ندادم ، دوباره در زدم
بیفکر نادون انگار داشت رمز اتاقشو میزد تا باز بشه
این بشر فکرش اونقدری قد نمیده که تو چه گوه خونهای پا گذاشته ؟
عه عه عه داره درو باز میکنه ....
الکی نبود دلم شور میزد
همین که در باز شد چشمم دوخته شد به چشمای عسلی غمگینش ، سرخ بود و معلوم بود گریه کرده
با دیدنم به آنی غم انباشته تو چهرهاش رنگ باخت ، اخماشو کرد تو هم و تا خواست درو ببنده ، دستمو گذاشتم رو در و نذاشتم بسته بشه
_ میخواستی بگی بیان جَمَم کنند ... منتظرم بگو بیان
_ دستتو بردار از روی در
_ اون روی خریتت زده بالا متوجه نیستی کجا پا گذاشتی با چِندر غازی که جلوش گذاشتم فروختت ؛ حتی به خودشون زحمت ندادن باهات تماس بگیرند
فکر کردی اینجا براشون این چیزا اهمیتی داره ؟ اگه یکی سرشو بندازه بیاد اتاقت به هیچ جاشون نیست
اینا به هیچی اعتقاد ندارند ، با یک یورو هم آدم فروشی میکنند ؛ تو هم که کودنتر از یه دختر بچه ۵ ساله تا صدای درو شنیدی باز کردی ... آخه من به تو چی ...
_ درست حرف بزن
هم صدام از تو بلندتره ، هم میتونم بدتر از خودت بیادب باشم ، اصلا به درک که اون آدم فروشی کرده مگه تو این هتل اون یه نفره ؟
یه جیغ بزنم ۱۰۰ نفر ریختن اینجا میخوای امتحانش کنی ببینی من احمقم که درو باز کردم یا تویی که اومدی بالا ؟
_ مریم داری یه کاری میکنی که اون روی سگ من بالا بیادا
انگشت اشارهشو آورد بالا و گفت : مریم تموم شد ... فقط خانم صبوری اونم اگر مجبور شدی میتونی صدام کنی
من اگر از پس شعورِ نداشته ی تو و امثال تو بر نمیومدم که این همه مدت تو ایران تک و تنها نمیتونستم زندگی ۶ تا بچه رو بچرخونم
از این به بعد یاد میگیری آقای محترم که با احترام صحبت کنی وگرنه خودم یادت میدم
جمله ی آخرش تموم نشده در به هم کوبیده شد
🔹
🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
🔹
⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست.
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
🔹﷽🔹
#ࢪَنْجِ_عشـــق💞
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت1159
باید اعتراف کنم جا خوردم ، تا به حال این روشو ندیده بودم اونقدر تند تند کلماتو کنار هم ردیف میکردو برام خط و نشون میکشید که حواسم نبود دستم رو در شل شده
و این باعث شد که خیلی راحت بتونه درو محکم به روم ببنده
کلافه دست کشیدم رو صورتمو خندهای عصبی رو لبم نشست
یعنی الان فقط تو گوشی لازم بود!
چند دفعه در زدم و باز نکرد
نه نمیرفتم ... اونقدر در میزدم تا از رو ببرمش امشب به هیچ قیمتی نمیذاشتم اینجا بمونه ، دم عمیقی گرفتم و سعی کردم با آرامش بیشتری حرف بزنم تا راضیش کنم
_ خیله خب ... خانوم محترم ... سرکار خانم صبوری لطف کنید منت بزارید ...
بلافاصله درو باز کرد و با عصبانیت دست به سینه تماشام کرد
_ خب بقیهش ؟
چشمامو بستم و از لای دندونای چفت شدم گفتم : لطفاً ... تشریف ببرید وسایلتونو جمع کنید تا با هم گورمونو از اینجا گم کنیم
_ آقای محترم ... جناب دکتر پارسا
۴ ساله اومدی اینجا فرهنگ کشورتو یادت رفته ؟ ی خانم اصیل ایرانی هیچ وقت بارو بندیلشو نمیبنده راه بیفته دنبال یه آقای غریبه ی نامحرم ؛ این گوه خوری های اضافه مخصوص خانمای اینجاست که شعور نداشته ی شما منو با اونا اشتباه گرفته
و با چشم غرهای سر تاپامو از نظر گذروند و دوباره در با صدای بلندی به هم کوبیده شد
چشمام گرد شد ، دوباره درو روم بست ؟؟؟!!! این ... این اصلا اینطوری نبود ... با کی گشته تو نبود من که اینقدر هار شده ؟؟؟
باشه بچرخ تا بچرخم اگه اینی تو من از تو بد ترم
_ مریم تا پنج میشمارم ، اگر این در باز نشه میشکونمش و میام تو
_ یک ... دو ...
Gab es ein Problem?
_ مشکلی پیش اومده ؟
Die private Angelegenheit hat nichts mit Ihnen zu tun
_مسئله خصوصیه به شما ربطی نداره
بدون اینکه چیزی بگه در اتاق مریمو زد و به زبون آلمانی گفت :
sagte auf Deutsch: „Madam, bitte kommen Sie kurz.“
خانوم چند لحظه لطفا تشریف بیارید
Frau
_ خانوم ؟
بالاخره درو باز کرد و نگاهی به منو بعد به اون آقا انداخت
اون آقا به آلمانی پرسید : ایشون مزاحمتون شدند ؟
Maryam: I don't understand your language, please speak in English
_ مریم : زبون شما رو متوجه نمیشم به انگلیسی صحبت کنید لطفا
Oh... I didn't remember, I asked, did this gentleman bother you?
_ اوه ... یادم نبود پرسیدم این آقا مزاحمتون شدند
بدون مکثی جواب داد : نه
_ Then what is the problem that you did not see this man?
_ پس مشکل چیه که این آقا رو راه نمیدید
چنان اخماشو کرد تو هم و جدی جوابشو داد که خندم گرفت
Do I have to explain to you?
_ باید به شما توضیح بدم ؟
مردِ با لبخندی گفت :
"Definitely not, but the corridor should be quiet for guests. Please stay in your room if you have an argument."
قطعا خیر ، اما فضای اینجا باید برای مهمانان ساکت باشه لطفا اگر بحثی دارید تو اتاق خودتون باشه
خندمو خوردمو سعی کردم جدی بگم :
Okay... now go
_ باشه ... حالا تشریفتو ببر
🔹
🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
🔹
⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست.
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
این مریم بود ؟؟!!!
من 😳😳🤭🤭😧😧👀
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢
دوستان عزیزی که درخواست vip رنج عشق رو دارند به کانال زیر مراجعه بفرمایید
📌لطفا لطفا شرایط رو کامل مطالعه بفرمایید و بعد درخواست بفرمایید
https://eitaa.com/joinchat/2619605629C0053ba088f
✅دوست داشتین رمان و کانال خودتون رو ساپورت کنید. وگرنه اینجا توی کانال اصلی تا پایان رمان، رایگان تقدیم حضورتون میشه.
💢💢💢💢💢💢💢💢💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ حرکت کاروان #امام_حسین علیهالسلام
🌦 امام در دل شبِ یکشنبه دو روز مانده از #ماه_رجب به همراه گروهی از اصحاب و اهلبیتش، بهسمت مکه رهسپار گشت درحالیکه این آیه از قرآن را تلاوت میفرمود:
⛈ «ﻓَﺨَﺮَﺝَ ﻣِﻨْﻬَﺎ ﺧَﺎﺋِﻔَﺎً ﻳَﺘَﺮَﻗَّﺐُ ﻗَﺎﻝَ ﺭَﺏِّ ﻧَﺠِّﻨﻲ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻘَﻮْﻡ ﺍﻟﻈَﺎﻟِﻤﻴْﻦ».
⛈ پس موسی ترسان و نگران درحالیکه (حوادث تلخی را) انتظار میکشید از شهر بیرون رفت، (در آنحال) گفت: پروردگارا! مرا از این مردم ستمکار نجات بده.
📚 الإرشاد شيخ مفيد؛ص،٣٤-٣٥
#امام_زمان
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401