هدایت شده از KHAMENEI.IR
🏴روش تحلیل زندگی پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله):
▫️حوادث زندگی پیغمبر در جهاد مستمر دوران حیاتشان معنا میشود
👈 رهبر انقلاب: هر حادثهاى در زندگى پیغمبر آن وقتى معناى حقیقى خودش را پیدا میکند که در مجموعهى این تاریخ بیستوسهساله و دوران حیات پیغمبر، مورد ملاحظه قرار بگیرد و معناى آن حادثه در جهاد مستمرّ رسول خدا درج بشود؛ وَالّا بسیارى از این حوادثى که شما شنیدهاید از زندگى پیغمبر، به طور مجرّد و تنها، آن معناى حقیقى خودش را نمیدهد.
یا امام رضا سلام.mp3
6.6M
✔️یا امام رضا سلام
پویانفر
🏴 شهادت حضرت ثامن الائمه، امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد.🏴
@salamfereshte
#مناسبتی
#امام_رضا علیه السلام
#شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با خانواده شهید خانطومان محمد بلباسی پس از ۵ سال چشمانتظاری
@salamfereshte
#شهدا
#مناسبتی
#شهادت
🌺 أمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : لاَ تُكْثِرَنَّ اَلْعِتَابَ فَإِنَّهُ يُورِثُ اَلضَّغِينَةَ وَ يَجُرُّ إِلَى اَلْبَغِيضَةِ وَ كَثْرَتُهُ مِنْ سُوءِ اَلْأَدَبِ .
🍀امام على عليه السلام فرمود : زياد گِله مكن كه اين كار ، كينه مى آورد و به نفرت مى انجامد. زياد گِله كردن ، از بى ادبى است.
📚تحف العقول, ص 84؛ کنز الفوائد , جلد۱ , صفحه۹۳
@salamfereshte
#حدیث
1_534104208.mp3
1.89M
◼️سخاوت امام حسن عسگری
استاد رفیعی
🔘صلی الله عَلَیکَ یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ
◼️شهادت امام حسن عسگری علیه السلام، تسلیت باد◼️
@salamfereshte
#شهادت
#امام_عسگری علیه السلام
#مناسبتی
فقط در زبان فارسیه که میشه 19 تا فعل رو کنار هم گفت:
داشتم
میرفتم
دیدم
گرفته
نشسته
گفتم
بذار
بپرسم
ببینم
میاد
نمیاد
دیدم
میگه
نمیخوام
بیام
بذار
برم
بگیرم
بخوابم
یکی بخواد اینو به انگلیسی ترجمه کنه رباط صلیبی مغزش پاره میشه😂😂
@salamfereshte
#زنگ_تفریح
💥تا به حال به این فکر کرده ای که خواستگاری که یک یا دو عیبی دارد که با کمی تحمل و صبر، می توانی ان را ندید بگیری، به خاطر امر ولایت فقیه رد نکنی و قبول کنی؟
☘️چه امری؟
ازدواج کنی که فرزند بیاوری و نسل شیعه را زیادتر کنی..
🌸آنوقت فکر می کنی، این ازدواج، باعث خوشنودی ولی فقیه ، امام و خدا می شود یا آن ازدواجی که تمامی ملاک هایت را بی چون و چرا، دنبال کنی و سالها منتظر بمانی..
#تلنگر
#تفکر
#خود_خواهی
@salamferehste
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🚨پیام رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسه در پی اقدام توهینآمیز رئیسجمهور فرانسه درباره پیامبر اعظم(ص)
🔻اظهارات امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه در تأیید کاریکاتور توهینآمیز به پیامبر اسلام صلواتاللهعلیهوآله، باعث خشم مسلمانان در سرتاسر جهان شده است. به همین علت حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی خطاب به جوانان فرانسوی پیامی کوتاه صادر کردند. متن این پیام که به زبان فرانسوی در شبکههای اجتماعی منتشر شد، به شرح زیر است:
🏳بسمه تعالی
🔰جوانان فرانسه !
🔹️از رئیس جمهور خود بپرسید: چرا از اهانت به پیامبر خدا حمایت میکند و آن را آزادی بیان میشمارد؟ آیا معنی آزادی بیان این است: دشنام و اهانت، آن هم به چهرههای درخشان و مقدس؟ آیا این کار احمقانه، توهین به شعور ملتی نیست که او را به ریاست خود انتخاب کرده است؟
🔹️سوال بعدی این است که چرا تردید در هولوکاست جرم است؟ و اگر کسی چیزی در اینباره نوشت باید به زندان برود، اما اهانت به پیامبر آزاد است؟
سیدعلی خامنهای
۷ آبان ۱۳۹۹
@Khamenei_ir
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
🔸همسفر قطار شیراز 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🚂این اواخر، حفاظت شخصیتها کمی شل و سفت میکرد. زمانی که محافظ میفرستادند مانع نمیشدیم و زمانی هم که نمی فرستادند پا پی نمیشدیم؛ نوعی برخورد علی السویه جاری بود.
🚂 بگذریم، پدر از زمانی که راه آهن شیراز افتتاح شده بود، اکثر رفت و آمدنشان به شیراز را از این طریق انجام می دادند. فشار تحمل سفرهای طولانی با ماشین، رفته رفته برایشان طاقت فرسا شده بود و به سفرهای هوایی هم که اصلاً عقیده نداشتند. سفرها را هم بیشتر اوقات با خالۀ ما که اخیراً پس از وفات مادر، با پدر محرم شده بود میرفتند. البته گاه گداری هم ایشان همراه نبود.
چون بلیط قطار هم کمی گران شده بود دیگر بصورت کوپۀ دربست، تدارک نمی شد و فقط برای خودشان و یک همراه بلیط میگرفتند. نکته قابل تأمل آن بود که در این شرایط باید چندین ساعت را شب تا صبح، همراه با دو مسافر غریبه که میتوانست هرکسی باشد سپری میکردند و این برای یک چهره ملی که سه دهه بالاترین مسئولیت سیاسی یکی از پیچیده ترین استانهای کشور را به عهده داشته و بواسطه مواضع سیاسی و اجتماعی هم در بین برخی از اقشار جامعه، دشمن کم ندارد فضای مناسبی نبود و در قطار حتماً باید ولو یک همراه همراهی میکرد.
در این سفر، خاله جان ما بنا به مسأله ای در برگشت موفق به همراهی نبودند و زودتر با سفر هوایی رفته بودند. حفاظت شیراز هم می گفت چون حفاظت ایشان به قم منتقل شده، ما فقط در حریم شیراز مأموریت حفاظت داریم و نه خارج از آن. بگذریم به هرصورت قرعه این همراهی کما فی سابق بنام من افتاد ...
🚂 پدر با اشتیاق زائد الوصفی وارد کوپه شدند. همیشه این بشّاشیت در قطار در تمام وجودشان حس می شد. یکی از دلایلش هم آن بود برای رسیدن قطار به شیراز، چند دهه تلاش مجدانه کرده بودند تا بالأخره در دولت نهم با پشتکار و همراهی استاندار آن زمان فارس -مهندس رضازاده- به این آرزوی دیرینه رسیده بودند.
🚂 خودشان ساک ها را روی تخت بالا گذاشتند، روزنامه را برداشتند و کنار پنجره نشستند. من خدا خدا می کردم در کوپه ما فرد غریبه ای نباشد تا فضا را با آرامش تا قم سپری کنیم. همین که این فکر از ذهنم عبور کرد در کوپه باز شد. مرد میانسال کمی چاق و سیبیلو با موهای کم پشت و رنگ کرده و اخمی که در ابرو ها جای خود را باز کرده بود، وارد شد. بههمراه پسرش نگاهی به من کرد. سلام کردم. خیلی سرد و بی جوهره پاسخ داد. نگاهش به پدر افتاد، ابروهایش گره کور تری خورد و به پسرش گفت: «بیا بیرون؛ اینجا جای ما نیست».
🚂 من خوشحال در کوپه را بستم و از لای پرده دیدم دارد با مهماندار چانه میزند و بلند می گفت: «من از اینا بدم میاد، حالم بهم میخوره، میبینمش خوابم نمیبره، کهیر میزنم. باید جا به جا بشم».
مهماندار کوپه ها را چک کرد و گفت: «باید تا اصفهان تحمل کنید تا بعداً ببینم چی میشه».
برگشتند. کمی مضطرب شدم. مستقیم ساکش را زیر صندلی گذاشت و روبروی من نشست. پسرش را فرستاد روبروی پدر، و با اخمی غلیظ و شدید به من گفت: «تو با این هستی!؟» من گفتم: «بله با ایشان».
پدر که گویی تازه متوجه حضور ایشان شده بود، بلند گفت: «سلام علیکم»
پاسخی دریافت نشد. البته پدر بدلیل مشکل شنوایی ای که داشتند، بعضاً منتظر پاسخ نبودند. نگاهی با محبت همراه با لبخند کردند و گفتند: «شیرازی هستید؟ چند بار با قطار به شیراز مسافرت رفتید؟ راضی هستید؟ ...» ولی باز جوابی نیامد!
🚂 به روی خودشان نیاوردند و روزنامه را مجدداً باز کردند و با دقت و تمرکزی بیشتر به مطلب خیره شدند. بعد یواش در گوش من گفتند: «چیزی همراهمان هست که از ایشان پذیرایی کنیم؟» گفتم: «نه چیز خاصی نیست. همین فلاسک و بیسکویت که برای آنها هم هست.»
در فنجان کنار خودشان چای ریختند و بیسکویت را بزحمت باز کردند و به طرف مرد گرفتند و گفتند: «آقاجان بفرمایید»
مرد هیچ واکنشی نداشت!
دوباره گفتند: «این مال شماست ... بفرمایید ... »
قطار در حال حرکت بود و نگهداری فنجان در حرکت کار ساده ای نبود.
گفتند: «من برای شما دستم را گرفتم ها»
مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت.
(ادامه دارد) ...
@haerishirazi
هدایت شده از نکات و تمثیلات آیت الله حائری شیرازی
ادامه ...
🚂 مرد از روی ناچاری چای را گرفت و کنار میزش گذاشت.
بعد پدر شروع کردند به اصرار که «یخ میشود، اسراف است، بفرمائید ... »
هر چه مرد کمتر همراهی میکرد، پدر گرم تر و صمیمی تر با او حرف میزد و مزاح میکرد.
🚂 قطار برای نماز مغرب و عشاء ایستاد. همراه پدر برای تجدید وضو رفتم. بنظرم آنها پیاده نشدند. نماز را قدری زودتر تمام کردند و بسرعت و زحمت به سمت مغازه آن طرف ریل رفتند و نان و پنیر خریدند. مقداری تنقلات و تخمک و یک ظرف شبیه گز یا شیرینی محلی. برگشتیم در کوپه و جعبه را روی میز آنها گذاشتند. تنقلات را به اصرار به پسر دادند و با دست خود، لقمه نان و پنیر میگرفتند و به اصرار به آنها میدادند. خرد خرد، یخ مرد سبیلو هم آب شد و لقمه ها را میگرفت و میخورد. چراغ را خاموش کردیم و پدر با نردبان بالا رفت و روی تخت بالا خوابید و من پایین دراز شدم.
🚂 بیشتر اوقات تخت بالا را انتخاب میکردند چون برای نماز شبشان فضا مناسبتر از پایین بود. ساعت یک یا دو نیمه شب بود که چشمم را باز کردم و دیدم مرد سبیلو نشسته و خیره خیره به پدر نگاه میکند و ایشان با توجه به حرکت شمالی قطار، قبله را مشخص کرده و نشسته نمازشب میخوانند و اشک میریزند. دیدم آن مرد نیم نگاهی به پدر میکند و از پنجره نیم نگاهی به بیرون، و اشک خود را پاک میکند. ساعتی بعد، قطار برای نماز صبح ایستاده بود و من خواب مانده بودم. پدر قطار را ترک کرده بودند. من سراسیمه به دستشویی و وضو خانه رفتم و وضو گرفتم. در نمازخانه با چشم بدنبالشان گشتم. نبودند با اضطراب نماز را خواندم. قطار داشت سوت سوار شدن را میزد. در کوپه نبودند. دوباره بیرون رفتم. اینطرف و آنطرف را گشتم نبودند. یک لحظه دیدم آن مرد سبیلو دست پدر را گرفته و از آنطرف بسمت من میآیند. به من رسید و با ترشرویی گفت: «اینجوری هوای حاج آقا رو داری!؟» داشتند اشتباهی سوار آن یکی قطار میشدند.
همزمان با قطار ما، قطار دیگری که مقصدش جای دیگری بود نیز توقف کرده بود و پدر جهت حرکت را اشتباه کرده بودند و از طریق دالان، بسمت آن قطار رفته بودند و آن مرد سبیلو از روی ریل ها به آن سمت رفته بود و ایشان را برگردانده بود.
🚂 حرکاتش عجیب شده بود برای بالا رفتن از پله، دست پدر را گرفت و بین واگن ها را با دست نگه میداشت تا پدر رد شود. حتی برای بالا رفتن پدر از نردبان حائلشان شد. پدر که در جای خود مستقر شد گفت: «حاجی چُخ ممنون» و او دست به روی چشم گذاشت.
چراغ خاموش شد. من به قصد دستشویی از کوپه خارج شدم. دستشویی پر بود. منتظر شدم. مرد سبیلو هم که شاید میخواست سیگار بکشد به همان قسمت آمد. گفت شما نگهبان (محافظ) ایشان هستید؟ گفتم خیر پسرشان هستم. بعد گفت او همان حائری شیرازی معروف است؟ سر تکان دادم. گفت من به دلایلی از سالها قبل تنفری از ایشان در قلبم شکل گرفته بود، اما این همراهی باعث شد درک کنم که این، آن بتی نبود که سالها در دل می انگاشتم. هر جور حساب کردم دیدم این آدم آن آدمی نیست که من فکر میکردم. اگر قبل از این سفر کسی به من می گفت اگر با حائری همسفر شوی چه میکنی، میگفتم گردنش را خرد میکنم! اما حالا تحمل نمیکنم کوچکترین آسیبی بهش برسه. هوایش را داشته باش. از این آخوندهاا که آدم را یاد خدا بیندازه دیگه کمتر پیدا میشه ...
🚂 وقتی در ایستگاه قم پیاده شدیم جریان را به پدر گفتم. نگاهی به آسمان کردند. گفتند هر وقت از راه تواضع رفتم، نبود جز اینکه خدا قلب ها را به رویم گشاده و نرم کرد و هر جا تکبر بود، نبود جز آنکه درها برویم بسته شد و نرسیدم.
کاش هیچوقت محافظ نداشتیم تا حائل بین ما و مردم نبودند. این مردم همین قدر صاف و زلالند که با دیدن کمترین تواضع، قلبشان دگرگون و نرم میشود ...
منبع: (@dralihaeri در تلگرام)
@haerishirazi
امشب سخن ازجان جهان بایدگفت
توصیف رسول(صلی الله علیه و آله) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم
تبریک به صــاحب الزمان (عج الله) باید گفت
💐 فرا رسیدن میلاد مسعود و پربرکت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و امام صادق(علیه السلام) بر شما مبارک 💐
@salamfereshte
#مناسبتی
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و اله
1_522270383.mp3
1.43M
🎵 چرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) هر هفته پرونده اعمال ما را نگاه میکنند؟
@salamfereshte
#کلیپ_صوتی
#مناسبتی
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
💎تو چنان باش که باید...
چنان برگه ها را روی میزش درهم و برهم ریخته بود که هر بار سر میز می نشستم، یک ساعت فقط طول می کشید که جایی برای گذاشتن برگه های خودم باز کنم. تازه اعتراض هم می کرد که چرا میزم را به هم ریخته ای. خیلی ها هم به او گفته اند که اینقدر شلخته نباشد اما هر بار می گفت: "نظم از این بهتر!" انصافا هم وقتی خودش پشت میز بود، کارها را سریع انجام می داد و یک ذره هم دنبال برگه ای نمی گشت. چطور آن برگه مالیاتی را از لای دیگر برگه ها بدون خطا در می آورد نمی دانم. همه زونکن ها، خالی، گوشه ای افتاده بود و روی میز، پر بود از کاغذ و برگه و فیش ها.
🌱تا وقتی خودش بود مشکلی نبود اما حالا که کرونا آمده و ما را خانه نشین کرده و دور کاری شده ایم، روزهایی که او اداره نیست، من که هستم باید کارهای ارباب رجوع را انجام دهم و مصیبتی است برایم. تصمیم گرفتم هر روز، نیم ساعتی زودتر سر کار بیایم و این آشفتگی را سامان بدهم. بالاخره مجبور می شود این نظم را یاد بگیرد. این طور که نمی شود. آمدیم و یک برگه، قاتی ورق های ارباب رجوع رفت و گم شد. آن وقت تکلیف چیست. بالاخره کار را باید درست انجام داد. هزینه اش همین نیم ساعت و هر روز شنیدن غرزدن های اوست دیگر..
🌺پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى يُحِبُّ إذا عَمِلَ أحَدُكُم عَمَلاً أن يُتقِنَهُ .
🌱خداوند متعال دوست دارد كه هرگاه فردى از شما كارى مى كند آن را درست (بى عيب) انجام دهد.
📚كنز العمّال : 9128.
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث
💎مشغله های شادی آور
🍃آنقدر سرش را شلوغ کرده است که وقت سرخاراندن هم ندارد. هر چه به او می گویم : بابا جان، ی کمی استراحت کن. ی کمی بیشتر به خودت برس. فایده ندارد که ندارد. فقط جوابش همین است که: "الان هم دارم به خودم می رسم پس چی فکر کرده ای؟ ورزشم به راه است. خانواده داری ام به راه است. بازی با بچه هایم سرجایش است. کارم سرجایش است. مطالعه و خریدکردن هایم هم سرجایش. دید و بازدیدهایم هم سرجایش است. این همه دارم به خودم می رسم. اصلا بگو ببینم، مشکلت با کارهای من چیست؟ "
🌸همیشه هم با همین سوال جوابش را پایان می دهد و من هم می گویم: مشکلی ندارم. اما ته دلم ، مشکلم با همین دید و بازدیدهایش است. بیچاره خانمش که او را هم همراه خودش کرده. هی به این خانواده سر بزن و با آن خانواده خرید برو و با این خانواده شال و کلاه می کند و سفر زیارتی می بردشان و با یک خانواده ی دیگر استخر می رود و ... به من هم هر بار زنگ می زند که تو هم خانواده ات را بردار و با ما بیا.. ادرس می دهد و ساعت.. اما من که حال و حوصله ندارم. دراز کشیدن جلوی تلویزیون و روی مبل راحتی بنفشی که تازه خریده ام را ترجیح می دهم.
🌹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صلى الله عليه و آله : خَلَّتانِ كثيرٌ مِن الناسِ فيهِما مَفتونٌ : الصِّحَّةُ و الفَراغُ .
☘️پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : دو چيز است كه مايه فتنه (آزمايش يا فساد) بسيارى از مردم است: تندرستى و فراغت (بيكارى).
📚تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , جلد۱ , صفحه۳۶
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث
✨"خط مقدم" ، عنوان کتابی زیبا و روایتی است داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی ایران با محوریت زندگی شهید حسن طهرانی مقدم..
✍️به بهانه روز شهادت این شهید، برش مختصری از این کتاب را با هم می خوانیم:
☘️ساعت بدون نگهبان رسید. عملیات سرّی حسن آقا با ظاهری کاملا موجه آغاز شد. چند نفر ایستادند بیرون سالن که اگر نگهبان لیبیایی آمد، خبر بدهند. حسن آقا و حاج آقا لشگریان و حاجی زاده و چند نفر دیگر وارد سوله شدند. چراغ ها را کامل روشن کردند و حواسشان بود که اگر احیانا لیبیایی ها متوجه ورودشان شدند، برای هر کارشان یک توجیه ظاهری داشته باشند. ابتدا با طمانینه و قدم های کوتاه به سمت انتهای سوله، جایی که آب از سقفش چکه می کرد، حرکت کردند. حسن آقا خودش مکان سوراخ را به حاج آقا نشان داد و درباره کارهایی که می شد برای تکرار نشدن این ماجرا انجام داد، با او حرف زد.
🌿همان طور که حاج آقا چشمش روی سقف بود و دنبال نشتی های احتمالی می گشت، حسن آقا به آرامی، به یکی از جعبه های جوبی بزرگ نزدیک شد. پلمب جعبه ها شکسته شده بودند و دیگر حتی قفل هم نبودند. با احتیاط در یکی از آن ها را باز کرد. چیزی را که می دید باور نمی کرد. خنده اش گرفته بود. توی جعبه سراسر پر بود از...
📚خط مقدم، فائضه غفار حدادی، نشر شهید کاظمی، فصل"خط ششم"
@salamfereshte
#معرفی_کتاب
#شهید
#مناسبتی
به نیت اطاعت از کلام ولی امرمون، قربه الی الله👇👇👇
✍️یک فهرستی از صفات رذیله و زشت تهیه کنیم و ببینیم که هر کدام از آنها در ما هست، سعی کنیم آن را را کنار بگذاریم. همچنین یک فهرستی از خلقیات نیک تهیه کنیم و سعی کنیم با تمرین، آنها را برای خود فراهم کنیم.
🍃البته عامل پیشرفت در این راه، محبت است؛ محبت به خدا، محبت به پیامبر، محبت به این راه، محبت به آموزگاران اخلاق - یعنی پیامبران و ائمهی معصومین (علیهمالسّلام) - این عشق است که انسان را در این راه با سرعت پیش میبرد؛ این عشق را باید در خودمان روزبهروز بیشتر کنیم. «
🌸الّلهم ارزقنی حبّک و حبّ من یحبّک و حبّ کلّ عمل یوصلنی الی قربک»؛ محبت خدا، محبت محبوبان الهی و محبت کارهایی که محبوب الهی است؛ این عشقها را در دل خود برویانیم.
📚بیانات مقام معظم رهبری در دیدار بسیجیان در تاریخ ۱۳۸۵/۰۱/۰۶
@salamfereshte
#آیت_الله_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری
💎یک دقیقه های طلایی..
🌺نگاهش به کتابی بود که روزها کنار دستش گذاشته بود و فقط توانسته بود نصف صفحه اش را بخواند. ظاهر کتاب را که می دیدی، انگار که هفته ها ورق خورده است آنقدر که هر جا می رفت، آن را با خود می برد بلکه فرصتی گیربیاورد و بخواند اما فقط نصف صفحه. همان طور که پوشک بچه را عوض می کرد، نگاه حسرت بارش را به کتاب انداخت. از عمق وجودش آهی کشید و ادامه نصف صفحه داستانی را که خوانده بود برای خودش تخیل کرد.
🌿جوراب نوزادش را پوشاند. او را در آغوش گرفت و بوسید. بویید و روی دست چپش گرفت. از جا بلند شد و پوشک را راهی زباله دانی کرد. دستش را جدا جدا شست. نوزادش را کمی تکان تکان داد تا بخوابد اما شیر می خواست. بشقابی برداشت. با یک دست، سیبی شست و داخل بشقاب گذاشت. خرمایی درون دهان خود گذاشت و شیره اش را مکید. کمی از خوشه های انگوری که قبلا خیسانده بود را زیر آب گرفت و داخل بشقاب گذاشت. نوزاد به گریه افتاد. بشقاب را برداشت و به اتاق رفت. دست کودک دیگرش را گرفت و همان طور که با او مهربانانه حرف می زد و فاصله پذیرایی تا اتاق خواب را با نوازش روی سرش طی می کرد، روبروی بشقاب نشاند تا میوه بخورد. خودش هم کنارش نشست تا به تغذیه نوزادش برسد. دقایق می گذشت. با بچه دیگرش حرف می زد و لحظه ای به حرفهایش گوش می داد. باز هم فرصت نکرد لای کتاب را باز کند.
☘️خوشه انگور، لخت شده بود و هسته های سیب، داخل بشقاب باقی مانده بود. کودکش مشغول بازی بود و نوزاد، خوابش برده بود. آرام روی تختش گذاشت. ساعت را نگاه کرد. وقت خواب نبود اما او، گیج خواب بود. کنار نوزاد دراز کشید. کتاب را روی دست گرفت و باز کرد و مشغول خواندن شد. تازه چشمانش گرم شده بود که با صدای گریه نوزاد چرتش پاره شد. ساعت را نگاه کرد. ده دقیقه بیشتر نگذشته بود. کتاب را نگاه کرد. سه صفحه خوانده بود. کتاب را بست. نوزاد را در آغوش گرفت و تکان تکان داد تا آرام شود. بوسید و بوییدش. کودک دیگرش هنوز مشغول بازی بود.
🌺الإمامُ الباقرُ عليه السلام : بادِرْ بانتِهازِ البُغيَةِ عِندَ إمكانِ الفُرصَةِ ، و لا إمكانَ كَالأيّامِ الخالِيَةِ مَع صِحَّةِ الأبدانِ .
🌱امام باقر عليه السلام :
👈چون فرصت دست دهد به سوى هدف خود بشتاب، و هيچ فرصتى مانند روزهاى فراغتِ همراه با تندرستى نيست.
📚تحف العقول : 286.
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث
ورزش ذهنی
سودوکو 1
یکی از بهترین روش ها برای قوی تر شدن ذهن و قدرت تفکر و حافظه ، حل جدول سودوکو است.
@salamfereshte
#سودوکو
#ورزش_ذهن
#جدول
#قوی_شویم
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📖 کتابخوانی | کتاب مضر
1⃣ حضرت آیتالله خامنهای: «بعضی کتابها مضر است. مجموعهای که متصدی امر کتاب است، نمیتواند با اتکاء به این فکر که ما آزاد میگذاریم، خودشان انتخاب کنند، هر کتاب مضری را وارد بازار کتابخوانی کند.» ۹۰/۴/۲۹
💻 @khamenei_ir | #کتاب
💥شب درسی
- میای بریم بیرون؟
+ بدم نمی یاد اما خب الان شب درسیه. باشه اخر هفته که وقت استراحتم هست.
- ای بابا. چقدر درس می خونی. این همه ساعت سر کلاس بودی یادداشت برداشتی ، وقت استراحتش رو هم مرور کردی و بازم کلاس بعدی و همین بساط. بابا یک کمی استراحت بده . من به جای تو هنگ کردم
+ استراحت باشه اخر هفته. تازه مگه درس خوندن چه کار شاقی هست که نیاز به استراحت داشته باشه. خوبه که. خیلی کیف داره درس خوندن.
- برو بابا تو ام. بچه زرنگی دیگه.
📝 برنامه اش را بالا و پایین می کند که بتواند ساعاتی که بچه ها در اتاق گعده می گیرند، او هم باشد و ساعاتی که وقت استراحت شان است وچراغ ها را خاموش می کنند، کارهایی را انجام دهد که نیاز به چراغ نداشته باشد. خیلی برنامه را به خاطر بچه ها تغییر می دهد چون بچه ها برنامه ثابتی ندارند اما خوشحال است که رویه اش را طوری انتخاب کرده و بچه ها هم پذیرفته اند که طول هفته اش را برای درس بگذارد. اگر به کارهای دیگر بپردازد، نمی تواند سربلند و موفق، به روستایشان برگردد و آنجا را آباد کند.
🌺امام صادق علیه السلام : المُتَعَلِّمُ يَحتاجُ إلى رَغبَةٍ وإرادَةٍ وفَراغٍ ونُسُكٍ وخَشيَةٍ وحِفظٍ وحَزمٍ.
🍀مصباح الشريعة - در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است - : دانشجو به علاقه و اراده و فراغت و عبادت و بيم و حفظ و استوارانديشى نيازمند است .
📚مصباح الشريعة : ص 348 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 32 ح 25
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث
⌛️لحظه ای که برنمی گردد
👈"حالا باشد سر فرصت، با تمرکز، انجام خواهم داد. الان تازه از سرکار آمده ام و خسته ام. " این جمله ای است که هر روز، چند بار به خودم می گویم برای انجام کارهای مختلف، برنامه ام را که نگاه می کنم و با صفحه سفید مواجه می شوم که تیک نخورده و این همه کارهای روزانه ام انجام نشده است، آن هم به علت همین سرفرصت و با تمرکز، شصتم را خبردار می کند که این روش درست نیست.
☘️امروز که از سر کار برگشته ام، لباس هایم را در آورده ام و آبی به سر و صورت زده ام، تا خانم زحمت می کشند و مقدمات ناهار را فراهم می کنند، لب تاب را روشن می کنم و می نویسم. کمی از آن دغدغه هایی که داشته ام.. چند خطی. ذخیره می کنم و لب تاب را می بندم. کمک خانم می روم و زیرسفره ای و بشقاب ها را سر سفره می گذارم.. خوشحالم که یکی از کارهایم تیک خورده است. به روزهای قبل فکر می کنم. روزهای قبل، این زمان را یا بین کانال ها می چرخیدم بی هیچ هدفی، یا روبروی تلویزیون لم می دادم. امروز بهتر عمل کرده ام.
🌸بچه ها خوابیده اند. خانم هم استراحت می کند. من از خواب بیدار شده ام. می توانم باز هم بخوابم اما ارزش ندارد. یک ربعی به اذان مغرب مانده. بهتر است بلند شوم. وضو می گیرم و کمی فکر می کنم. یادم به جای خالی برنامه ام می افتد. قرآن را برمی دارم و سوره واقعه هر روزم را تلاوت می کنم. هنوز چند دقیقه ای تا اذان مانده. خانم بیدار شده. از جا بلند می شوم. جانمازم را پهن می کنم و این چند دقیقه را به ذکر استغفاری که در برنامه داشتم مشغول می شوم.
😊خوشحالم. دو مورد دیگر از برنامه روزانه ام را ولو کم، انجام داده ام.. قبلا این ساعتی که بیدار می شدم را همان طور دراز می کشیدم و به اتفاقات روز و چیزهای الکی فکر می کردم یا باز هم کانال ها را بالاپایین می کردم. امروز بهتر عمل کرده ام. خدا را شکر
🌺 امام على عليه السلام : إذا أمكَنَتِ الفُرصَةُ فَانتَهِزْها ؛ فإنَّ إضاعَةَ الفُرصَةِ غُصّةٌ .
☘️هرگاه فرصت دست داد، آن را شكار كن؛ زيرا تلف كردن فرصت مايه اندوه است.
📚غرر الحكم : 4124.
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث
🌺استاد خود گول زنی
☘️با خودش فکر می کند چند روز است حال و حوصله نماز خواندن ندارم چه رسد به اول وقت خواندنش..
- آخر این چه وضعی است؟! اگر من مثلا مذهبی حال نماز خواندن نداشته باشم پس بقیه مردم چه؟
+ اصلا چه ربطی داشت به بقیه مردم. آن ها شاید از من خیلی بالاتر باشند. کی گفته که تو بالاتری مرد؟
- حالا اصلا این را ولش کن. چه کار باید بکنم؟ روز اول که بیخیال شدم و اخر وقت خواندم. روز دوم هم همین طور. دیگر روز سوم کم مانده بود نماز صبحم قضا شود. حالا قضا هم می شد شاید ناراحت نمی شدم. چقدر بد شده ام. اصلا حال و حوصله ندارم ها
+ مثل همین الان که اذان را گفته اند و اینجا نشسته ای آسمان ریسمان به هم می بافی.
- دقیقا.. این چند روز هم از وقت اذان همین طور هی با خودم کلنجار رفتم تا آخر وقت دیگر خودم را به زور بلند کردم.
+ چقدر گرمت است. بلند شو آبی به سر و صورتت بزن.
_ راست می گی ها. باشه.
+ حالا که تا اینجا آمده ای، یک باره یک وضو هم بگیر.
- آره. وضو گرفتن که کاری ندارد.. بفرما این هم وضو.. قربه الی الله
+ آفرین. چطور است به جای اینکه اینجا بنشینی به نماز و این ها فکر کنی، یک سر بروی بیرون و یک دوری بزنی و چیزی بخری.. چرخی بزنی.. خریدی بکنی. چطور است؟
- باشه. خوبه. کی از خرید بدش می آید. شاید یک پیراشکی بخرم. نزدیک ناهار است و حسابی گرسنه ام.
لباس هایش را می پوشد. از خانه بیرون می زند بلکه یک خریدی بکند. صدای الله اکبر از بلندگوی مسجد بلند است. مردم مشغول نماز اول وقت هستند.
+ تو که وضو داری. تا اینجا هم آمده ای. حالا یک نمازت را اینجا بخوان و بعد برو خرید که معطل هم نشوی. می دانی که نماز نخوانی به همان اندازه و بیشتر معطل می شوی
- آره. باشه. بریم مسجد.
🌸نماز ظهر را می خواند و با خود می گوید: نماز عصر را هم بخوانم که بهتر است. عصر را هم می خواند. پیراشکی را می خرد و به خانه برمی گردد. خوشحال و شاداب است. اصلا برنامه مسجد و نماز جماعت نداشت اما حالا ببین چه شد. راهش همین است.
🌺الإمامُ عليٌّ عليه السلام :خادِعْ نفسَكَ في العِبادَةِ ، و ارفُقْ بها و لا تَقهَرْها ، و خُذْ عَفوَها و نَشاطَها ، إلاّ ما كانَ مَكتوبا علَيكَ مِن الفَريضَةِ ، فإنّهُ لا بُدَّ مِن قضائها و تَعاهُدِها عندَ مَحَلِّها .
☘️امام على عليه السلام : براى عبادت كردن نفْس خود را بفريب و با آن ملايمت كن و به زور [به عبادت ] وادارش مكن و در زمان فراغت و نشاطش او را به عبادت گير ، مگر در عباداتى كه بر تو واجب گشته است كه در اين صورت بايد آنها را به موقع انجام دهى و بر آنها مواظبت كنى .
📚نهج البلاغة : الكتاب 69
@salamfereshte
#داستانک
#تولیدی
#حدیث
هدایت شده از نو+جوان
nojavan-1-21.apk
37.39M
*😍 نسخه (۱.۲۱) #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان*
📱نرمافزار نو+جوان جاییست که دهههشتادیها میتوانند راحت و ساده اخبار، بیانات و اندیشههای رهبر انقلاب را دنبال کنند. نو+جوان توصیههای آقا برای پیشرفت و آینده درخشان نوجوانان را یکجا جمع کرده است.
✅ با داشتن حساب کاربری در نرمافزار نو+جوان، میتوانید عضوی از شبکه اختصاصی نوجوانان کشور شوید.
♦️جدا از همه اینها، میتوانید #دستچین (باحالترین و مفیدترین محصولات صوتی و تصویری که میخواهید با دیگر نوجوانان به اشتراک بگذارید) و #دستباف (تولیدات صوتی و تصویری و گرافیکی و متنی که تولید خودتان است) درست کنید و در #فراخوان ها و #ماموریت ها شرکت کنید.
🌺 کسانی که در نو+جوان هستند با توجه به فعالیتشان و مطالبی که به اشتراک بگذارند امتیاز میگیرند، برترینهای هفته هم این امتیاز را دارند که به دیگران معرفی شوند و مطالبشان بیشتر و بیشتر دیده شود.
📲 اگر تاکنون به نو+جوان نپیوستید، فرصت را از دست ندهید.
*🚨 اگر هم کاربر نرمافزار هستید برای دسترسی بهتر و ارتقای قابلیتها، حتما نسخه ۱.۲۱ را دریافت و نصب کنید🚨*
➕ در این نسخه، تغییرات و قابلیتهای جدیدی افزوده شده است، مثل:
- دریافت اعلان پیامها (نوتیفیکیشن)
- امکان ارسال فایل صوتی در مطالب
- رفع برخی اشکالهای گزارششده شما
💻 همچنین میتوانید نسخه ۱.۲۱ را از نشانی ذیل دریافت و نصب کنید👇
http://nojavan.khamenei.ir/documents/20142/249114/nojavan.apk/2e12d1a7-6594-7f47-9ae3-0d567b1a66a3?download=true
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei