بسم الله #ریحان ۴۴
غزل *«کنگره عشق»*
🔸
⭕ دیوان شمع جمع (دیوان #فؤاد_کرمانی) 👇
⚡ کنگره عشق نیست منزل هر بوالهوس
⚡ طایر این آشیان، جان حسین است و بس
⚡ قلهی قاف وجود، منزل عنقا بود
⚡ بر سر این آشیان، پر نگشاید مگس
⚡ پایهی اوصاف او فوق اشارات ماست
⚡ رفعت این پایه نیست، افئده را دسترس
⚡ محفل ایجاد را اوست چراغ ازل
⚡ تا ابد از نور او مشعلهها مقتبس
⚡ وجه جمال و جلال، اوست که بر نیک و بد
⚡ جلوه کند بیحجاب، در نفس باز پس
⚡ گشت چو کرب و بلا عارج معراج عشق
⚡ روح امینش فشاند گرد ز سم فرس
⚡ او قفس تن شکست، تا بهقفس ماندگان
⚡ در پی او بشکنند، قالب تن را قفس
⚡ کشته بسی دیدهام، در هوسی داده جان
⚡ زنده چو او کس ندید، کشته بهترک هوس
⚡ رفت و شد اندر پیاش، قافلهی دل روان
⚡ ما پی این کاروان، شاد به بانگ جرس
⚡ ای شه با فـرّ و نـور، عرش مقام تو را
⚡ لامسهی عقل ما، دم زند از لاتمس
⚡ بحر ثنای تو را عقل نبی زورق است
⚡ جنبش ما اندر او، جنبش خار است و خس
⚡ کشتهی غفلت بود هر که تو را کشته خواند
⚡ ای دم جانپرورت، زنده دلان را نفس
⚡ جان «فؤاد» از ازل، ملتزم نور توست
⚡ چون ز ازل نور تست افئده را ملتمس
⚡ کرد دل از چشم دل، در همه عالم نظر
⚡ غیر تو کس را نیافت تا بدهد دل بهکس
#شعر
#فؤاد_کرمانی
#عشق_الهی
🔸
🏴 کانال «روح و ریحان؛ اشعار الهی»
T.me/Elaahy
@Salehy
1_10566204316.mp3
2.37M
🔈خورشیدِ هزاران شب | مدح مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
🔻شعر از #فؤاد_کرمانی
🔹با نوای سیدحجت #بحرالعلومی طباطبایی
🔸
⚡نه مراست قدرتِ آنکه دم زنم از جلال تو یاعلی
⚡نه مرا زبان که بیان کنم، صفتِ کمال تو یاعلی
⚡تو که ردّ شمس کُنی عیان، به یکی اشارهی ابروان
⚡دو مُسخّر آمده مِهر و مَه، هِله بر هلالِ تو یاعلی
⚡نرسد اگر به علی کسی، به کجا رود به کجا رسد؟!
⚡به خدا قسم که اگر کسی، به علی رسد به خدا رسد
⚡به مریض دل نرسد شفا، غم ما کسی نکند دوا
⚡مگر از محبت مرتضی، همه درد ما به شفا رسد
🔹
🔖 شعر کامل این مدح زیبا
🌐 eitaa.com/salehi786/2977
🔸
@Salehi786
@Salehy
نه مراست قدرت آنکه دم زنم ازجلال تو یا علی - کریمی - شعر فواد کرمانی .mp3
20.2M
🔸مدح مولا
🔻شعر #فؤاد_کرمانی
🔹نوای #حاج_محمود_کریمی
نه مراست قدرت آنکه دم زنم ازجلال تو یاعلی
نه مرا زبان که بیان کنم، صفت کمال تو یاعلی
شده مات عقل موحدین، همه درجمالِ تو یاعلی
چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیان حال تو یاعلی
نبَرد به وصف تو ره کسی، مگر ازمقالِ تو یاعلی
هله ای مُجلّیِ عارفان، تو چه مطلعی تو چه منظری
هله ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری
که ندیدهام به دو دیدهام، چو تو گوهری چو تو جوهری
چه در انبیا چه در اولیا، نه تو را عدیلی و همسَری
به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یاعلی
توئی آنکه غیر وجود خود، به شهود وغیب ندیدهای
همه دیدهای نه چنین بود شه من تو دیدهی دیدهای
فَقرات نفس شکستهای، سُبحاتِ وهم دریدهای
زحدود فصل گذشتهای، به صعودِ وصل رسیدهای
ز فنای ذات به ذاتِ حق، بُوَد اتّصال تو یاعلی
چو عقول و أفئده را نشد، ملکوت سرّ تو مُنکشف
ز بیانِ وصف تو هر کسی، رقم گمان زده مختلف
همه گفتهاند و نگفته شد، ز کتاب فضل تو یک الف
فصحای دهر به عجز خود، ز ادای وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطق خود، شدهاند لالِ تو یاعلی
تویی آن که درهمه آیتی، نگری به چشم خدای بین
تویی آن که از کُشِفَ الغطا، نشود زیاده تورا یقین ...
🔹
🔖 متن کامل این شعر ملکوتی
🌐 eitaa.com/salehi786/2977
🔸
@Salehi786
مدح امیرالمومنین فواد کرمانی .mp3
16.91M
🔸مدح مولا
🔻شعر #فؤاد_کرمانی
🔹نوای برادر عزیز حجتالاسلام #محمدهادی_اصفهانی
eitaa.com/m_h_esfahani/245
t.me/m_h_esfahani/459
🔸
نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یاعلی
نه مرا زبان که بیان کنم، صفت کمال تو یاعلی
شده مات عقل موحدین، همه درجمالِ تو یاعلی
چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیان حال تو یاعلی
نبَرد به وصف تو ره کسی، مگر ازمقالِ تو یاعلی
🔸
@Salehy
بسم الله
#شعر
🔸مدح بسیار زیبای #فؤاد_کرمانی در رثای مولایمان رسول اکرم محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله)
🔻لمعات وجههی ذوالمنن (ستایش رسول اکرم «صلی الله علیه و آله»)
🔹
لمعات وجههی ذوالمَنن، نَه مشعشع آمدی از قَدَم
طلعاتِ هستی ما خَلَق، نه ملمّع آمدی از عدم
نه شموس حکمت و معرفت، ز بروج عِلم زدی عَلَم
نه ز عرش و فرش نشان بُدی، نه زِ لوح و کرسی و از قلم
زِ نهان اگر نشدی عیان «جلوات ذاتِ محمدی»
هله آن مشیّتِ ذات حق، که جهان ظهور مشیّتش
صُوَرِ عوالم کن فکان، همه از بدایع حکمتش
ملکوت موت و حیاترا متصرف آمده قدرتش
نرسد بهدولت زندگی، مگر آنکه مُرد به دولتش
که به هستی آمده نیستی، ز تجلیات محمدی
به جلال حق که نبرده پی، احدی بحقّ جلال او
ملکوتیان جبروتیان، شده محو و مات جمال او
چو ورای عقل بشر بُوَد، درجات عقل و کمال او
منِ بیزبان چه بیان کنم، حسناتِ خُلق و خصال او
«خُلُق عظیم» بیان کند، خبر صفات محمدی
هله آن کتابِ حکیم حق، که مُدَوَّن آمده مِن لَدُن
شده سیرِ اَبْحُرِ سبعه را، کلمات مُتقَـنهاش سُفُن
زِ بیان او شده مرتفَع، درجات معرفت و مُدُن
صفحاتِ هندسهی جهان، که مُنَقَّش است به کِلک کُن
بود این صنیعهی مجملی، زِ مفصلّات محمدی
چو حیات هر دو جهان بُوَد، جلوات پرتو ذات او
بهجهان و هر چه نظر کنم، نگرم به اسم و صفات او
بلی آنکه عاشق او شود، به حیاتِ اوست ممات او
بود این حیات و ممات ما، چو دو جلوه از جلوات او
من و عشق موت که موت من، بُوَد از حیات محمدی
چو کمال معجزه آن بُوَد، که تو را زِ مرگ رها کند
زِ خدات صرف بقا دهد، زِ خودیت محض فنا کند
جَذَبات حق دل بنده را، زِ شئون خلق جدا کند
چو ثبات معجز احمدی، همه نفی غیر خدا کند
عدم است معجز انبیا، بَرِ معجزات محمدی
چو قلم به لوح کریم زد، رقم از بیان ظهور او
کلمات ورد فرشته شد، همه داستانِ ظهور او
بود این دفاتر انبیا، همه در نشاطِ ظهور او
پس از او به عترت او نگر، تو در آسمانِ ظهور او
چو شموس لامعه هر یکی، شده بیّنات محمدی
لمعاتِ عرش از آن بُوَد، که فروغ برده زِ طلعتش
درجات کرسی از آن بُوَد، که خضوع کرده به رفعتش
فلک و کواکب و اختران، همه از اَیادی قدرتش
شب و روز آیت مهر و مه، چو برند سجده به تربتش
دو ملمّع اند به روز و شب، ز ملمّعات محمدی
چو مقام غیب پیمبران، بود از شهودِ شهود او
احدی نیافت زِ انبیا، درجات قرب و صعود او
زِ وجود بهره نَبُرد کس، مگر از مطالع جود او
زِ تعيّنات جهانیان، چو مقدس است وجود او
بود این وجود جهانیان، ز تعیّنات محمدی
چو بهذاتِ مجتمِعِ صمد، همه اوست «اولِ مَن سَجَد»
زِ فروغ سجدهی اصل او، بُوَدی عبادتِ «مَن عَبَد»
متعالی آمده قلب او، زِ حدوث شرک و ز «ما وَلَد»
چو عیان در آینهی دلش، احدی نیامده جز احد
صلوات حق شده مشتمل، همه بر صلوات محمدی
زِ وجود خلق وجود او، چو سبق گرفت بنور حق
زِ تقدم آمده نور او، به ظهور، «اولِ ما خَلَق»
به طفیل او همه خلق شد، ارضین و کرسی و نه طَبَق
چو بود مقام وجود او، بهوجود، اول من سبق
همه کائنات حیاتشان، بُوَد التفات محمدی
زِ محل فرق چو ما نشد، بمقامِ جمع وصول او
که نبود غیرِ خدا کسی، بخروجِ او به دخولِ او
بلی آنکه عارف حقّ شود، چه صعودِ او چه نزول او
بهشبِ عروج که وعده شد، به لقای دوست قبولِ او
خبرِ خداست بما خَلَق، زِ مشاهداتِ محمدی
چو ظهورِ عقل و فؤآد ما، زِ فروغِ آیتِ او بُوَد
برکات و خیر وجود ما، همه از عنایتِ او بُوَد
صلوات ما به روان او، ثمر هدایت او بَوَد
نه همین شفیع گناه ما، شرفِ حمایتِ او بَوَد
که وجود ماست تفضلی، زِ تفضّلاتِ محمدی
هله آن خدیو که از خدا، به لَعَمرُک است خطابِ او
نرسد مشاعرِ خلق را، که کنند وصفِ جنابِ او
که رسد به عالَمِ وصفِ او، که جلالِ اوست حجابِ او
تو بجوی شرح کمال او، زِ کلامِ او بکتابِ او
که مفصل آمده مجملی، زِ مکاشفاتِ محمدی
چو لَدَی الجمالِ ظهورِ حقّ، ظلماتِ خلق بُود عدم
خبری نبوده حدوثرا، زِ قدَم به بارگه قِدَم
بخدا قسم که خدا قسم، نَخُورَد مگر بخدا قسم
قَسم خدای چه والسماء، قسم خدای چه و القلم
قَسَم تجلّی خود بُود، بصفات و ذاتِ محمدی
متجلی آمده چون خدا، بصفاتِ احمد و اسمِ او
زِ تجلّیات ظهو حقِ، احدی نبوده به قِسمِ او
که رسد بگنج هویتش، که وجود اوست طلسم او
چو بُوَد حقیقتِ انبیا، همه از فواضلِ جسمِ او
حُکَما چگونه برند ره، به مجرّدات محمدی
یـَمِ حکمتی است کتاب او، چه بَواطنش چه ظواهرش
تو نکرده غوص به قعرِ یـَم، چه بـَری زِ دُرّ و جواهرش
دُرِ این محیط کسی بَرَد، که غریقِ اوست مشاعرش
تو بجو لَئالی معرفت، زِ بطون سرّ و ضمائرش
که بُوَد کنوزِ رموز حقّ، همه در نکات محمّدی
تو اگر ز امّت احمدی، ملکاتِ صدق و صفا بجو
درکات خشم و غضب بِنِه، درجات سِلم و رضا بجو
گرت آرزوی بقا بود، ز طریق فقر و فنا بجو
ره رستگاری و عافیت، بهسراج علم و تُقی بجو
که بهنور علم بپا بود، عَلَمِ نجات محمدی
.
بِجَهان کُمِيْتِ خود از جهان، که جهان کُمیتهی غم بُوَد
طربش تَعَب، نِعَمَش نِقَم، زر و درهمش همه هَمّ بود
زِ حدود شرع برون مرو، اگرت بهشتِ اِرم بود
قدم ثبات بجو که دین، همه در ثبات قَدَم بود
ز نزول آیهی «فَآسْتَقِمْ»، بِنِـگَـرْ ثبات محمدی
بگشای بینش معرفت، نه مکان ببین و نه لامکان
همه جا ظهورِ خدا نگر، نه زمان بجوی و نه لازمان
که نبود و نیست بجز یکی، همه در ظواهر و در نهان
بخود آی و با دل خود بگو، که زِ کیست بینش و عقل و جان؟!
به خدا ز «چشمِ خــدا» نگر، به توجّهات محمدی
زِ حجاب ظلمتِ حس در آ، لمعاتِ «وجه خــدا» نگر
بگشای دیده چو مشتری، مـَهِ آفتـابِ لقــا نگر
چو فنا فناست مجوی تو، تو بقا بجوی و بقــا نگر
ملکوت غیب و شهاده را، همه در ظهـور و خفــا نگر
که مشعشع آمده هر یکی، ز تشعشعات محمدی
چو سرشتِ آدمِ پاک دم، ز خداست قابل تربیت
که رسد زِ مایهی بندگی، به عُلُوِّ پایهی سلطنت
همه کس نیافت به سعی خود، رهِ این شرافت و منزلت
چه سعادت این کف خاک را، که رسد به جنّت معرفت
درِ این بهشت گشوده شد، ز مجاهدات محمدی
که ز دست نفس گمان بَرَد، که بدست خویش امان بَرَد؟!
به یقین امان نَبَرد کسی، مگر این امان بهگمان بَرَد
دهد آنکه دست به دست او، تو گمان مدار که جان بَرَد
که ز دست نفس بدست خود، که پنجهْ پنجه توان بَرَد؟!
شکنند ساعد او مگر، به مساعداتِ محمدی
زِ ازل به آب محبّتش، چو مُخَمَّر آمده ذاتِ ما
تو بگو فؤاد مدیح او، که دهد جلای، صفاتِ ما
چه غم از هلاک بدن تورا؟ که به «روحِ اوست» نجاتِ ما
چو در این قوالب عنصری به «حیاتِ اوست» حیات ما
نَبُوَد چگونه ممات ما، تبع مماتِ محمدی
🔸
🔻شاعر: #فؤاد_کرمانی
🌐 https://emam8.com/article/78771/در-منقبت-حضرت-محمدص-لمعات-وجههی-ذوالمنن-نه-مشعشع-آمدی-از-قدم
🔹
🔖 بنظر میآید این👆شعر زیبا و بلند عرفانی، دقیقا در شرح مضامینِ این👇 #حدیث مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، پیرامون « تجلیّات نور محمدی (صلی الله علیه و آله) » است
🌐 https://eitaa.com/salehi786/3023
🔸
@Salehi786
@Salehy