eitaa logo
سلمان رئوفی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
329 ویدیو
187 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۱ ۲ 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆علوم عقلی ۱)فلسفه: 🔆پرداختن به مقدمه بودن فلسفه برای اجتهاد از مباحثیست که در علوم مقدماتی مورد بحث قرار نگرفته گرچه دانستن فلسفه برای فهم و حل بعضی مباحث علم اصول از نظر عده ای لازم است اما لزوم دانستن این علم برای اجتهاد در علم اصول از مباحثیست که در این جایگاه باید مورد بررسی قرار گیرد، همچنین تاثیر داخل کردن فلسفه در اصول به حدیست که دو اصول کاملا متفاوت را میتواند رقم زند لذا در این فصل به آراء فقها و اصولیون در این رابطه خواهیم پرداخت و نکات دیگری را که برای طالبان اجتهاد لازم است مطرح خواهیم کرد. الف) اصل نیاز به فلسفه فارغ از وضع موجود : 🔆ابتدا بهتر است به این موضوع بپردازیم که آیا فلسفه واقعا برای اجتهاد مورد نیاز است یا احتیاجی به این علم نیست ؟ موضوع فلسفه بحث از مطلق وجود است، آنچه در فلسفه کنونی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد وجودات تکوینی اند نه اعتباری فارغ از این نکته، سنخ تحلیلات فلسفه نوعی تحلیل عقلی فلسفی است که به نحوه تحقق وجود، رابطه وجودات از حیث طولی و عرضی، رابطه وجود و ماهیت در خارج و مباحثی ازاین قبیل میپردازد 🔆لذا چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد: ۱- در موضوعات متسالم بین فقها این استکه احکام بر موضوعات عرفی بار شده و موضوعات نیز باید به صورت عرفی فهمیده شوند اما نوع تحلیلات فلسفه عقلی و خاص است پس فلسفه در فهم موضوعات فقهی کاربرد ندارد لذا فقها فتوی داده اند که اگر خون شسته شود و رنگ آن باقی بماند پاک است گرچه از لحاظ فلسفی و دقی جوهر آن باقی است و خون معدوم نشده و باید لباس نجس باشد. ۲- در استنباط احکام نیز فهم عرفی ملاک است نه فهم عقلی و با دقتهای فلسفی چرا که شارع مسلما به زبان عرفی سخن گفته نه زبان علمی ، دقّی و فلسفی. ۳- در علم اصول نیز ما هر گونه این علم را تعریف کنیم و مباحث علم اصول را هرچه بدانیم و مسائل آن را هر چه قلمداد کنیم نمیتوان برای فلسفه نقشی در علم اصول قائل شد چرا که مباحث این علم در ابتدا مربوط به مباحث الفاظ است که این مباحث قطعا عقلائی است و سنخ تحلیلات فلسفی با سنخ تحلیلت عرفی عقلائی متفاوت بوده و نگاه فلاسفه به مباحث الفاظ از زاویه فلسفی است نه از زاویه عقلائی و عرفی. 🔆نوع دیگر مباحث که در اصول مطرح است مباحث ملازمات عقلیست چرا که گاهی عقل حکم به ملازمه بین یکی از احکام خود با احکام شرع میکند که به مباحث مستقلات و غیر مستقلات عقلی تقسیم میشود آنچه حجت است مستقلات است که نوعا باز گشت به حسن عدل و قبح ظلم میکند در این مباحث هم صرفا آنچه عقل میفهمد حجت است و ربطی به مباحث فلسفه و فهم فیلسوف و غیر فیلسوف ندارد علاوه بر اینکه حسن عدل و قبح ظلم به مباحث کلام بیشتر شبیه است تا فلسفه. 🔆مباحث دیگر علم اصول شامل اصول عملیه است که این مباحث هم چه عقل به آنها حکم کند چه شرع ، فلسفه ارتباطی به این مباحث پیدا نمی کند چرا که اگر عقل حکم کند فهم فلسفی و غیر فلسفی دخالتی ندارد و حجت است البته به این سنخ مباحث بیشتر در کلام می پردازند تا فلسفه و اگر شرع حکم کند از احادیث فهمیده میشود که این فهم هم باید عرفی باشد نه فلسفی. 👈یک اشکال : با فهم وجودات حقیقی وجودات اعتباری بهتر فهمیده میشود لذا فلسفه برای فهم وجودات اعتباری که در فقه و اصول زیادند مفید و لازم است. پاسخ: در فلسفه معمولا نحوه تحقق موجودات مورد بررسی قرار میگیرد لذا آنچه در فلسفه عاید ما میشود نحوه تحقق وجودات اعتباری است حال آنکه ما در اجتهاد به دنبال فهم نحوه تحقق وجودات نیستیم بلکه به دنبال فهم احکام آنهاییم که این هم مرتبط با نحوه تحقق آنها نیست بلکه مرتبط با حکمی است که شارع بر آنها بار کرده پس ما مسلما در فقه و اصول اولا و بالذات نیازی به فلسفه نداریم. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۲ ۳ 🔻🔻🔻🔻🔻 مطالب مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆ب) بررسی احتیاج به فلسفه با توجه به نظر علما و وضع کنونی فقه و اصول: به نظر بعضی علما فلسفه نه تنها مقدمه برای اجتهاد نیست بلکه مضر به اجتهاد نیز هست یکی از محققین در این زمینه می فرماید: «و لا دخل للدقّة الفلسفيّة- في العلوم العقليّة- بل ربما يقدح باعتبار خروجها عن الفهم العمومي الّذي بعث الأنبياء عليه بمقتضى قوله تعالى «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ» الآية، نعم تكون سببا لسرعة الفهم، لكنّهما قد تضرّ باعتبار إيجابها لاعوجاج في فهم كلمات أهل البيت عليهم السّلام و ان كان لهم أصحاب مختلفون في فنون العلم، لكن الكلام في الاستنباط الفقهي.» دقت فلسفی - در علوم عقلی – ارتباطی [ به فقه و اصول ] ندارد بلکه گاهی خدشه وارد میکند به این دلیل که از فهم عمومی که بعثت انبیا بر آن بوده خارج میشود به مقتضای قول پروردگار متعال که فرمود : « و ما هیچ رسولی را مگر به زبان قوم خویش نفرستادیم » بله فلسفه سبب سرعت فهم میشود اما این دو [فلسفه و سرعت فهم ] گاهی مضر میشوند چرا که باعث ایجاد انحراف در فهم کلمات اهل بیت میشوند اگرچه ایشان دارای اصحاب مختلفی در فنون مختلف علوم بوده اند ، ولی کلام در استنباط فقهیست. 🔆بعضی دیگر معتقدند اصلا علم فلسفه ربطی به علم اصول و فقه ندارد چرا که قواعد فلسفی در مورد حقائق خارجی جاری میشود و در علوم فقه و اصول که علومی اعتباری هستند جریان پیدا نمی کند. 👈صاحب انوار الاصول میفرماید: «ان من اقسام الامور الاعتباریة التشریعیات التی منها مسائل الفقه (او الحقوق) و هکذا اصول الفقه فلا سبیل الیها للقواعد المنطقیة و الفلسفیة الجاریة فی خصوص الحقائق الخارجیة کقاعدة الواحد و احکام العرض و المعروض بان یقال : ( الصلاة مثلا معروض و الوجوب عرض) او استحالة اجتماع الضدین (بان یقال مثلا : اجتماع الامر والنهی محال لاستحالة اجتماع الضدین ) نعم اجتماع الضدین و اشباهه باطل فی الامور الاعتباریة لکن لان جهة الاستحالة بل من باب کون اعتبارها لغوا و اللغویة شی و الاستحالة شی آخر.» 🔆از اقسام امور اعتباری تحقیقا مباحث تشریعیات اند که مسائل فقه (یا حقوق ) از اقسام آنهاست و همچنین مباحث اصول فقه پس قواعد منطقی و فلسفی که در خصوص حقائق خارجی جاری میشوند راهی به تشریعیات ندارند مثل قاعده الواحد یا احکام عرض و معروض که مثلا اینطور بگوییم نماز معروض و وجوب عرض است یا استحاله اجتماع ضدین که مثلا گفته شود اجتماع امر ونهی محال است بدلیل استحاله اجتماع ضدین البته اجتماع ضدین و نظایر آن در امور اعتباری باطلند اما نه از باب استحاله بلکه از این باب که اعتبار آنها لغو است و لغو بودن یک چیز است و استحاله چیز دیگر. و همچنین میفرماید: «فلا دخل له [ای علم الفلسفة]بعلم الفقه لانه یبحث عن الاعتباریات نعم یمکن ان یقال ان له تاثیرا فی الفقه من باب تاثیره فی علم الکلام فلیس له دخل مباشرة و بلا واسطة.» 🔆پس علم فلسفه ارتباطی به علم فقه ندارد چراکه علم فقه از اعتباریات بحث میکند البته ممکن است گفته شود تاثیری در فقه از دریچه تاثیر در کلام دارد در نتیجه مستقیم و بدون واسطه ارتباطی ندارد. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۳ ۴ 🔻🔻🔻🔻🔻 مطالب مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 👈👈این مباحث تدریس هم شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆مباحث علمی بعضی از بزرگان نیز تاثیر داشتن فلسفه در فقه و اصول واضح است گرچه به طور صریح در کتبشان چیزی نیامده. 🔆از کتاب تهذیب الاصول امام خمینی (ره )استفاده میشود که ایشان دانستن فلسفه را در فهم صحیح بعضی مباحث علم اصول دخیل میدانند چرا که بعضی علمای اصول مباحثی را مطرح کرده و احکامی فلسفی بر آنها بار کرده اند در حالیکه این مسائل اعتباری بوده و نمیشود این احکام را بر آنها جاری کرد یا در جایی میشود از مباحث تحلیل فلسفی کرد هرچند شارع نظر به این مباحث نداشته است. 🔆ما در اینجا به چند مورد آن اشاره میکنیم: ۱) نفس تحقق اعتبار: به نظر ایشان اعتبار شارع امری حقیقی و تکوینی است چرا که اعتبار، فعل شارع است و فعل او امری حقیقی و واقعی است و لباس وجود پوشیده پس قواعد فلسفی شاملش میشود چرا که فلسفه از انواع وجود بحث میکند . ایشان پیرو این عقیده در مباحث امر و نهی و مباحث دیگر به طرز خاصی مشی کرده اند مثلا کراهت نزد ایشان مبدا نهی است. ۲)همچنین به نظر ایشان میشود موضوع حکم را در بعضی موارد تحلیل فلسفی کرد گرچه شارع، که در حقیقت معتبِر است به این سنخ مباحث توجه نکرده باشد لذا ایشان معتقدند اوامر و نواهی به طبیعت تعلق میگیرد نه به فرد یا به وجود ذهنی. ۳) لوازم ذات جعل نمیپذیرند اما ذات جعل میپذیرد مثلا سببیت لازمه ذاتی سبب است و ایجاد آن ایجاد سبب است اما ایشان این قاعده را در امور تکوینی جاری میدانند نه در مور اعتباری ۴)همچنین به نظر ایشان قواعد فلسفی در حکم جریان نمی یابند چرا که حکم یا وضعیست یا تکلیفی و موضوع هم یا اعتباری است مثل نماز و یا واقعی و خارجی و معیار در اعتباری بودن یک قضیه حکم آن قضیه است نه موضوع آن، لذا قواعد فلسفی در احکام جاری نمی شوند به همین دلیل ایشان در جاهای مختلفی با بزرگان دیگر مخالفت کرده اند که دو مورد را متذکر میشویم: الف: جعل امور انتزاعی و رفعش تابع جعل منشا انتزاع و رفعش است: به نظر دیگران شرطیت و مانعیت قابل جعل و رفع نیستند اما به نظر ایشان میشود شرطیت و مانعیت را جعل کرد چرا که قواعد فلسفی در حکم جریان پیدا نمیکند. ب) حکم به عدم تضاد بین احکام خمسه: امام معتقدند که احکام پنج گانه چون اعتباریند تضاد بینشان راه ندارد اما بزرگان دیگر معتقدند دو حکم شرعی چون دو امر وجودیند اجتماعشان در موضوع واحد باعث تضاد است. ج) موردی دیگری که یافت شد حضرت امام در بحث تجری از مباحث فلسفی استفاده کرده اند ایشان در این بحث فرموده اند: تجری باعث ایجاد صورت برزخی و اثر ملکوتی در نفس میشود که این اثر در عالم غیب موثر است . ایشان این مطلب را طبق مبانی فلاسفه تشریح کرده اند فلاسفه قائلند که بهشت و جهنم عوالم مراتب ومنازلی دارد و این مراتب و منازل بر طبق مراتب و منازل کلی نفس سامان یافته و سه مرتبه دارد مرتبه اول بهشت اعمال و جهنم آن، مرتبه دوم بهشت صفات و جهنم آن، مرتبه سوم بهشت ذات و جهنم. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۴ ۵ 👈👈این مباحث تدریس هم، شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆مباحث مطرح شده نظر نهایی نیست، مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 👈اما به نظر میرسد مباحث فلسفی بر سه قسمند ۱) طبیعیات: بعضی از این مباحث صحیح و بعضی هم صحت و سقمشان قابل تحقیق است و بدون شک با رشد علوم طبیعی ثابت شده که بعضی از مباحث فلسفی مردود است به هر حال صحت یا عدم صحت آنها ارتباط و دخالتی در مباحث فقهی و اصولی ندارد. ۲) مباحث معقولات ثانیه: مثل مواد ثلاث ،علت ومعلول و مقولات عشر این مباحث حاصل تجریدات عقلی و تحلیلات فلسفی مختص به فلاسفه اسلامیست و سنخ این تحلیلات با فقه و احکام تکلیفیه یا وضعیه آن تناسب ندارد چرا که در فقه موضوعات و احکام با تحلیل عرفی بررسی میشوند اما در فلسفه با تحلیل خاص عقلی فلسفی لذا بسیاری از اوقات عرض یا شی ای اعتباری در فقه حکم تکلیفی یا وضعی دارد و در فقه بسیار ذی قیمت میباشد اما با توجه به تحلیل فلسفی حکم آن متفاوت خواهد بود و مسلما این تحلیل نزد فقها مقبول نیست چرا که با عث ایجاد فقهی جدید و یا دینی جدید خواهد شد مثل بحث شستن خون که مثالش گذشت. ۳) مباحث الاهیات به معنی الاخص: این مباحث مرتبط با مبدا ومعاد است ممکن است برای فهم صحیح بعضی موضوعات در فقه محتاج به مهارت در این قسم مباحث فلسفی یا تحصیل آن شویم مثلا بحث از طهارت قائلین به وحدت وجود که محتاج به فهم صحیح این موضوع برای صدور حکم به طور صحیح است اما به علت کمی این مباحث نمیتوان به لزوم تحصیل فلسفه برای مباحث فقهی حکم کرد. 🔆البته تحصیل فلسفه به طور دقیق و صحیح برای مجتهد در این موارد لازم است چرا که مباحث فلسفی دارای دقائق عقلی و تحلیلات پیچیده و تجریدات خاصی هستند که فهم آنها محتاج استعداد ذاتی ، قدرت عقلی و همچنین تحصیل به روش صحیح است و امور مذکور در فهم صحیح مباحث فلسفی نقش مهمی دارد علاوه بر اینکه چنین مواردی با آبروی عده مهمی از علمای شیعه مرتبط است و دقت خاص خود را میطلبد. 👈👈به نظر نویسنده اهمیت دانستن فلسفه خصوصا برای یک اصولی - با توجه به وضع موجود علم اصول که بسیاری از مباحث فلسفی داخل در علم اصول شده - در ادراک فرق بین مسائل اعتباری و تکوینی تبلور میابد ، احاطه به مباحث فلسفی باعث ادراک صحیح از عدم ارتباط مباحث تکوینی و فلسفی به مباحث اعتباری و عدم خلط بین این مباحث خواهد شد اگر کسی به دقت حاشیه علامه طباطبائی و مباحث اصولی امام خمینی را پیگیری کند تصدیق میکند که اکثر اشکالات این دو محقق بزرگوار از این نکته سر چشمه گرفته و این دو محقق گرانمایه با استعانت از فلسفه و استدلالات فلسفی اثبات کرده اند که مطالب فلسفی وارد و جاری شده در مسئله اشتباه است 🔆مثلا چه ارتباطی بین قاعده الواحد و مقام آن در فلسفه که مربوط به فعل باری تعالی است و موضوع علم اصول برقرار است و همچنین مباحث دیگری که داخل علم اصول شده و ربطی بین آن مسئله اصولی و مبحث فلسفی نیست. البته اگر کسی بخواهد در هر مقام با استدلالات فلسفی به رد مباحث فلسفی وارد شده بپردازد مسلما باید در فلسفه متبحر باشد و ولی اگر در ابتدا اثبات کند مسائل فلسفی به فقه و اصول ارتباطی ندارد و در همه جا به همان مطلب اول ارجاع دهد احتیاج زیادی به فلسفه نخواهد داشت. بنا بر آنچه گذشت فلسفه از علومی است که اولا و بالذات برای استنباط به آن احتیاجی نیست اما بنا بر روشی که معتقد به رد مباحث فلسفی وارد شده در اصول با استدلالات فلسفیست، فلسفه برای اجتهاد جز علوم لازم محسوب می شود چرا که مباحث اصولی مشحون از مباحث فلسفی شده و دانستن این علم برای بررسی صحیح مباحث اصولی و اثبات عدم ارتباط بین این مباحث یا عدم جریان قواعد فلسفی در جای جای علم اصول لازم است اما بنابر روش اثبات کلی عدم ارتباط فلسفه به فقه و اصول احتیاج خاصی به این علم نیست و جز علوم لازم محسوب نمی شود. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۶ ۷ 👈👈این مباحث تدریس هم، شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆مباحث مطرح شده نظر نهایی نیست، مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆پس قضایای اعتباری که در حقیقت همان قضایایی هستند که محمولاتشان اعتباریست از آنجا که محمولاتشان در خارج نیستند و محمولاتشان فی نفسه مطابَقی در خارج ندارند مگر به حسب اعتبار ؛ یعنی وجودشان به حسب ظرف اعتبار و وهم است نه در خارج ، - و فرقی هم نمیکند که به حسب ظاهر موضوعاتشان امور حقیقی عینی در خارج باشد یا اعتباری باشد – لذا محمولات ذاتی برای موضوع نیستند بدین معنی که اگر موضوع وضع شود قطع نظر از همه موضوعات دیگر ثبوت محمول برای موضوع در جای خود نیست چراکه محمولی در نفس الامر و واقع وجود ندارد پس نسبتی هم وجود ندارد در نتیجه محمول در قضایای اعتباری ضرورتا برای موضوعش غیر ذاتیست و برهان بردار نیست و بدین دلیل که علومی که از آنها بحث میکنند مشتمل بر موضوعاتی هستند که در آنها از اعراض ذاتیشان بحث می شود. اما اعتبار که همان اعطاء حد چیزی یا حکم چیزی به چیز دیگر است از آنجا که تصدیقاتی که منتسب به اعتبار است تصدیقات و علومی ما بین کمال حیوان فاعل بالاراده و نقص اوست - بنا بر آنچه در رساله اعتبارات روشن نمودیم. لذا اینها خودشان مطلوب برای واسطه قرار گرفتن هستند پس طلب علم بواسطه اینها غیریست و هدف و غرض خاصی دارد پس قضیه اعتباری همانطور که مجعول و اعتبار شده به جعل اعتباری برای غرضی حقیقیست که با آن قضایا به آن هدف میرسند مثل مجموعه قضایای اعتباری جعل شده برای غرضی حقیقی یا آنچه همانگونه منتهی به غرض میشود و در تدوین مطلوب است یا برای فراگیری و رسیدن به غرض حقیقی یا آنچه منتهی به آن میشود برای شناخت سره از اسره مثل مجموعه ای از قضایا تدوین شده که فلان علم نامیده میشوند برای فلان غرض یا مطلوب برای فلان غرض. در نتیجه تمایز در علوم اعتباری به اهداف است نه به موضوعات و واجب نیست که محمولات مسائل در آنها ذاتی باشد بلکه واجب صحت حمل است همراه با داخل بودن در غرض مطلوب. از اینجا روشن میشود ضرورتی وجود ندارد که اقتضایش نفی واسطه در عروض محمولات برای موضوعات باشد و همینطور برای شرط مساوات بین موضوعات و محمولات پس محمول میتواند اعم یا اخص مطلق یا اعم من وجه از موضوع باشد مثل این گفتار که : فاعل مرفوع است ای اینکه بگوییم اسم بواسطه شباهتش به حرف مبنی میشود و گفتارمان که نماز واجب است و غیر این مثالها و به آنچه متحمل شده اند برای دفع این محذورات نیازی نیست همانطور که دانستی. همچنین از اینجا روشن میشود که ضرورتی که مقتضیِّ وجود جامع بین موضوعات مسائل باشد وجود ندارد البته گاهی عقلا اذعان دارند که در امور اعتباری متحد در غرض با توجه به وحدت غرض و هدف به اینکه جامع واحدی بین موضوعات مسائل که همه را به حسب موضوع جمع میکند وجود داشته باشد و این را از آثار ذی الغایه میدانند لکن ضروری نیست که نسبت این جامع در حالیکه جامع افراد است نسبت کلیات حقیقی به افرادش باشد همانطور که بیان خواهد شد. 👈ولی حضرت امام از ابتدا به این امر کلی پا فشاری ندارند ولی در هر مبحث با استفاده از فلسفه به رد مباحث فلسفی وارد شده در علم اصول میپردازند و در مواردی هم که ذکر شد به استفاده از فلسفه یا تحلیلات فلسفی روی آورده اند که البته بسیار کم است. 🔆مشی سوم: نیز مشی و روش کسانی است که معتقدند علوم فلسفه و اصول به هم ارتباط دارند و فلسفه به دقت و موشکافی در علم اصول کمک میکند این مشی و اعتقاد مرتبط به محقق غروی اصفهانی است که به شدت مباحث اصولی و فلسفی را گره زده و این مشی نیز ا کنون پیروئی ندارد. 🔆مشی چهارم: مرتبط به افرادی است که معتقدند تحصیل فلسفه به فهم عرفی و فطرت سالم فقهی و اصولی فرد صدمه رسانده و باعث کج سلیقگی در فهم صحیح مباحث فقهی و اصولی میشود این مشی مربوط به مکتب سامرا که بیشتر، افکارش در محقق فشارکی و موسس حوزه محقق حائری تبلور پیدا کرده و مکتب قم که افرادی چون آیت الله بروجردی پرچمدار آنند تبلور پیدا کرده که اکنون نیز پیروانی دارد. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۷ ۸ 👈👈این مباحث تدریس هم، شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆مباحث مطرح شده نظر نهایی نیست، مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆تحلیل تاریخی ورود فلسفه به علم اصول: مباحث تاریخی همیشه روشنگری خاص خود را دارند و باعث اثبات بهتر مبانی فرد مستدِّل خواهند شد 🔆در این مبحث به سیر تاریخی ورود فلسفه به اصول خواهیم پرداخت و سپس به ارائه نظر در مورد لزوم یا عدم لزوم داخل کردن مباحث فلسفی به اصول میپردازیم. 🔆اگر بخواهیم سیر تاریخی مباحث علم اصول را بررسی کنیم و در آن به این نکته بپردازیم که از چه زمانی فلسفه وارد علم اصول شد و به تحلیل تاریخی بپردازیم و در این تحلیل و سیر به کتب و بزرگان تاثیر گذار در تاریخ و مسائل این علم توجه داشته باشیم باید گفت: 🔆گرچه علامه حلی به فلسفه وارد بودند اما اثری از ورود مباحث فلسفی در کتب این دو بزرگوار به چشم نمی آید. و بعد از این هم در کتب اصولی ردی از ورود فلسفه به علم اصول دیده نمی شود. 🔆در نقطه حیات دوباره علم اصول توسط محقق بهبهانی هم بعضی قواعد کلامی وارد علم اصول شد و در ادامه توسط سید مجاهد صاحب مفاتیح الاصول و بعد از ایشان صاحب قوانین و یا صاحب فصول هم ردی از فلسفه مشاهده نمی شود بلکه در قوانین و فصول بیشتر مباحث الفاظ مورد بررسی قرار گرفته و تقریبا جنبه عقلی اصول مورد غفلت قرار گرفته است. 🔆بعد از ایشان هم بزرگانی چون شریف العلما مازندرانی و شیخ اعظم انصاری توجه و نگاهی به فلسفه و ورود آن به این علم نداشته اند. 👈پر واضح است که از زمان صاحب کفایه بعضی قواعد فلسفی آن هم به طور پنهان وارد علم اصول شد لذا در کفایه رد روشنی از قاعده الواحد برای اثبات نیاز یک علم به موضوع واحد وجود ندارد و همچنین در موضوع جبر و اختیار کسی که فلسفه خوانده متوجه میشود که ایشان از منظر فلسفی به حل این معضل می پردازد. 🔆البته در کفایه عقل گرایی شدیدی به چشم می آید که قبل از ایشان به این سنخ سابقه ای ندارد مثلا در بحث تعارض ایشان قائل به عدم توقیفی بودن مرجحات شده اند که با توجه به قرائنی میتواند دلالت بر عقل گرایی شدید ایشان باشد. 👈با ورود این قواعد به اصول مدرسین و مجتهدین علم اصول مجبور شدند به فرا گیری و نقد این مبانی یا توضیح و تشیید آن بپردازند چرا که کتاب کفایه مدار درس و تدریس و نقد و تبیین قرار گرفته بود و از آنجا که تحصیل فلسفه در آن زمان حوزه نجف رایج نبوده و احیانا جرم محسوب می شده بزرگان معمولا به طور پنهان به تحصیل این علم می پرداختند یا در حوزهای دیگر مثل اصفهان این علم را فرا گرفته و بعد در نجف رحل اقامت می افکندند. 🔆مثلا صاحب عروه به طور پنهانی از فیلسوف شهیر عصّار پدر فلسفه را فرا گرفته اند و آیة الله بروجردی در اصفهان در این علم متبحر شده اند. 🔆البته حکمت متعالیه در این عصر در سبزوار توسط محقق سبزواری ترویج و تحصیل می شده و در اصفهان توسط عارف بید آبادی قبلا رواج یافته بود و آیة الله بروجردی بیشتر حکمت مشاء را فرا گرفته بودند و به ذوق این حکمت متمایل بودند تا ذوق حکمت متعالیه. 🔆این تحصیل پنهانی و عدم رواج فلسفه باعث شد بیشتر بزرگان بعدی خصوصا در عصر آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی که شهریه مدرسین و محصلین فلسفه را قطع کردند با توجه به قریحه و استعداد ذاتی خود به کتب فلسفی مراجعه کنند 👈و به طور خود خوان به تحصیل این علم روی آورند و این خود خوانی و خود فهمی باعث شد که قواعد را در غیر جایگاه خود و اصطلاحات را در غیر موضوع له استفاده کنند و با تحلیل های خاص خود به نقد و ابرام بپردازند به طوریکه میتوان گفت ما در این مباحث مثل فلاسفه غرب شدیم که هر فیلسوف مبانی اصطلاحات و قواعد خود را دارد و به رد فلاسفه دیگر می پردازد بر خلاف فلسفه اسلامی که هر فیلسوف مبانی و مطالب فیلسوف دیگر را پیگیری کرده و به استحکام آن مبانی نظر دارد. 👈برای اثبات این مطلب کافیست نگاهی به اصول امام خمینی و علامه طباطبائی بیندازیم. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۸ ۹ 👈👈این مباحث تدریس هم، شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆مباحث مطرح شده نظر نهایی نیست، مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 👈ما در این مقام به یک مثال که شهید صدر اشاره فرموده اند اکتفا میکنیم. 🔆در بحث موضوع علم اصول شهید صدر متذکر شده اند که: 🔆برای ضرورت وجود موضوع عام برای هر علمی به دو دلیل استدلال شده 1- اینکه هر علمی غرضی دارد که دو نوع غرض هم داریم که توضیح میدهند. 2- تطبیق کبرای فلسفی قاعده الواحد لا یصدر الا من واحد بعد از اینکه آنرا به واحد نوعی تعمیم داده اند بعد نقض و ابرامهایی که در این مقام صورت گرفته نقل میکنند و در آخر می فرمایند: 👈👈حقیقت این است که این قاعده که هر علمی موضوع واحدی دارد که مسائل آن علم دور آن میچرخد یک امر ارتکازیست که با کمترین تامل روشن می شود 👈👈اگر در نتیجه دو امر اشتباهی رخ ندهد: 1- تخیل اینکه منظور از موضوع ، موضوعیست که در مرحله تالیف و تصنیف موضوع قرار گرفته ، در حالیکه مقصود از موضوع علم ، محور بحوث علم به حسب مناسبات واقعیه و اقتضائات آن علم است. 2- تفسیر جمعی از عرض ذاتی به اینکه: عرض ذاتی آن چیزیست که عارض بر شیء یا حمل بر آن میشود بعد از فراغ از ثبوت آن که این تفسیر باعث مشکل شدن تطبیق قاعده بر بسیاری از بحثهای علوم شده. 🔆ایشان میفرمایند: بعد از تصحیح این دو نقطه می توان گفت که برای هر علمی موضوعیست که بحوث آن علم را حول محور واحدی سوق میدهد. 🔆سپس ایشان به تعاریف و اشکالات و پاسخهایی که در تفسیر عرض ذاتی آمده می پردازد در ابتدا به تفسیر خاصی که محقق عراقی از عرض ذاتی داده و با همه اصولیون و حکما مخالفت کرده میپردازد و نظر ایشان را مطرح میکند سپس سه اشکال به ایشان وارد میکند و در اشکال سوم می فرماید: بین شیء و آنچه عارض آن میشود دو نسبت وجود دارد 1- نسبت محلیت که منظور از آن اینستکه شیء محل و موضوع برای عَرَض باشد 2- نسبت منشئیت که منظور از آن این استکه شیء سبب برای وجود عَرَض باشد و این دو نسبت گاهی متطابق و گاهی مفارقند مثلا آتش برای حرارت هم محل است هم منشاء در حالیکه برای آب فقط محل است و اگر مجاورت را محل حرارت فرض کنیم آتش فقط برای حرارت منشاء است. 👈👈👈بعد میفرمایند چون محقق عراقی ذاتیت عروض را به این تفسیر کرده که معروض حقیقتا محل برای عَرَض باشد 🔆در کیفیت تطبیق چنین معنایی برای عارض بواسطه امر مساوی آنطور که در کلمات حکما آمده متحیر شده اند 🔆در حالیکه منظور حکما از عرض ذاتی به منشئیت آن بوده نه محلیت آن. 🔆سپس به توضیح دو اقسام واسطه در عرض ذاتی میپردازند و در آخر عارض شدن بواسطه امر مباین را توجیه می کنند 🔆و به اشتباه اصولیون در تفسیر عروض به محلیت اشاره میکنند و میفرمایند: آنها (اصولیون) بعد از اینکه عروض را به محلیت تفسیر کردند مساوات و اعم و اخص بودن را به لحاظ عالم صدق و اتحاد خارجی در نظر گرفتند در نتیجه صورت تباین واسطه از ذی الواسطه در وجود خارجی شامل تعریف نشد پس آن را به قسمی از اقسام عرض غریب اضافه کردند. اما بعد از آنکه واضح شد که منظور از عروض منشئیه حقیقیست نه محل بودن همچنین واضح شد که: منظور از مساوات و اعمیت و اخصیت آن چیزیست که به حسب مورد خارجی منشا باشد فرقی نمیکند که با موضوع متحد در وجود باشد یا نه، چرا که منشئیت و در پی آمدن فرقی نمیکند که منشا متحد در وجود با ناشی باشد یا مباین با آن و بر این اساس عارض بواسطه امر مباین قسم جدیدی برای عرض غریب نیست بلکه اگر واسطه در پی اش نفس موضوع باشد عرض ذاتیست و گرنه عرض غریب است. 👈👈ملاحظه میکنید که فهم اشتباه محقق عراقی و تفسیر اشتباه اصولیون از عَرَض ذاتی باعث شده که شهید صدر چندین صفحه را به تصحیح این مطلب اختصاص دهند و همچنین تصریح کنند که موضوع داشتن یک علم که امری ارتکازی است بواسطه دو اشتباه که یکی از آنها مربوط به فهم اشتباه از عرض ذاتی میشود که نکته ای فلسفی است مورد شک قرار گرفته. لذا باید گفت این طرز تحصیل فلسفه و برخورد با مسائل آن باعث شده خلط و پیچش عجیبی در مباحث بوجود آید و وقت زیادی برای اثبات و نقض این قواعد گرفته شود. حتی میتوان گفت که این سنخ دخالت اصولیون در مباحث فلسفی باعث شده شاهد فلسفه ای مختص به علم اصول باشیم چرا که قواعد فلسفی را در غیر جایگاه خود استفاده میکنند و برای اثبات جریان آنها به فلسفه پردازی و استدلالات فلسفی روی آورده اند و این خود یکی از مسائلیست که باعث شده تورم و آماس در مباحث اصولی بوجود آید. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۹ ۱۰ 👈👈این مباحث تدریس هم، شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆مباحث مطرح شده نظر نهایی نیست، مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆اشکال علمی ورود فلسفه به علم اصول: هر علمی فضای علمی خاص خود را دارد و سنخ تحلیلات خاص خود را میطلبد. 🔆اصولا عدم تداخل سنخ تحلیلات یک علم در علم دیگر از نشانه های سلامت ذوق یک عالم است. تحلیل علمی این مطلب از کارهای مشکلیست که بیانی واضح و تحلیلی دقیق میطلبد آنچه در این زمینه به ذهن میرسد این است که: مباحث این علم در ابتدا مربوط به مباحث الفاظ است که این مباحث قطعا عرفی و عقلائی است و سنخ تحلیلات فلسفی با سنخ تحلیلت عرفی عقلائی متفاوت بوده و نگاه فلاسفه به مباحث الفاظ از زاویه فلسفی است نه از زاویه عقلائی و عرفی به عنوان مثال نگاه اندکاک لفظ در معنی باعث شده تا عده ای استعمال یک لفظ در چند معنی را محال بدانند اما با نگاه و تحلیل عقلائی و عرفی این امر نه تنها ممکن است بلکه واقع شده و همانطور که مشهور است لفظ (عین) چندین معنای مختلف دارد . به عبارت علمی و دقیقتر باید گفت ملا ک صدق قضایای اصولی در اینجا با ملاک صدق قضایای فلسفی متفاوت است و سنخ تحلیل نیز تفاوت دارد. نوع دیگر مباحث که در اصول مطرح است مباحث ملازمات عقلیست چرا که گاهی عقل حکم به ملازمه بین یکی از احکام خود با احکام شرع میکند که به مباحث مستقلات و غیر مستقلات عقلی تقسیم میشود آنچه حجت است مستقلات است که نوعا باز گشت به حسن عدل و قبح ظلم میکند در این مباحث هم صرفا آنچه عقل میفهمد حجت است و تحلیلات فلسفی اگر هم حکمی در زمینه عدل باری تعالی داشته باشد از این زاویه است که آنچه به ظاهر ظلم دیده میشود ظلم نیست بلکه در نظام احسن این عالم اصولا ظلمی وجود نداشته و امور عدمی ظلم یا نقص محسوب نمیشود و لذا زاویه بحث وجود یا عدم وجود ظلم است نه حکم فقهی ملازم با حسن عدل یا قبح ظلم علاوه بر اینکه حسن عدل و قبح ظلم به مباحث کلامی بیشتر شبیه است تا فلسفه. به بیان دیگر در این مباحث زاویه بحث اصولی و فلسفی متفاوت است. 🔆مباحث دیگر علم اصول شامل اصول عملیه است که این مباحث هم چه عقل به آنها حکم کند چه شرع، فلسفه ارتباطی به این مباحث پیدا نمیکند چرا که اگر عقل حکم کند فهم فلسفی و غیر فلسفی دخالتی ندارد و حجت است البته در مباحث فلسفی به تحلیل نظام عالم می پردازند تا تحلیل مبانی و نظام تشریع و در علم کلام بیشتر به مبانی نظام تشریع پرداخته میشود تا در فلسفه و اگر شرع حکم کند از احادیث فهمیده میشود که این فهم هم باید عرفی باشد نه فلسفی. 👈به بیان دیگر هیچ سنخیت و تطابقی در اهداف علم اصول و فلسفه در این بحث دیده نمیشود و در این مباحث هیچ ارتباطی با هم ندارند. 🔆مطلب دیگر اینکه مباحث فلسفه به سه نوع اساسی بازگشت می کند 1) طبیعیات: بعضی از این مباحث صحیح و بعضی هم صحت و سقمشان قابل تحقیق است و بدون شک با رشد علوم طبیعی ثابت شده که بعضی از مباحث فلسفی مردود است به هر حال صحت یا عدم صحت آنها ارتباط و دخالتی در مباحث اصولی ندارد. 2) مباحث معقولات ثانیه: مثل مواد ثلاث، علت ومعلول و مقولات عشر این مباحث حاصل تجریدات عقلی و تحلیلات فلسفی مختص به فلاسفه اسلامیست و سنخ این تحلیلات هم با علم اصول تناسبی ندارد چرا که بحث رابطه علت و معلول در تکوین با تشریع متفاوت است و احکام علوم اعتباری با علوم تکوینی متفاوت لذا در احکام طهارت و نجاست با آسان گیری خاصی از شارع مواجه میشویم حال آنکه شارع دست از نجاست آنها هم بر نداشته مثل جواز نماز خواندن با لباسی که کمتر از یک درهم به خون آغشته است. 3) مباحث الاهیات به معنی الاخص: این مباحث مرتبط با مبدا و معاد است در این مباحث هم فلسفه از زاویه اثبات فلسفی، مبانی فلسفی این مسائل، کیفیت، مراحل و چگونگی این مسائل به آنها می پردازد و از این جهت که این مباحث پایه چه قوانینی در تشریع قرار میگیرند مسائل را بررسی نمیکند لذا زاویه تحلیلات فلسفی باز متفاوت است. 👈👈👈نتیجه: مسائل مباحث اصولی و سنخ تحلیل آنها و همچنین مسائل مباحث فلسفی و سنخ تحلیل آنها و همینطور اهداف و زوایای مباحث فلسفی و مباحث اصولی تناسب و تشابهی با هم ندارند و لذا همانطور که ذوق سلیم اقتضا میکند برهان علمی هم اقتضا دارد که قواعد و سنخ تحلیلات فلسفی و مسائل و سنخ تحلیلات اصولی را از هم جدا کنیم تا علم اصول راه صحیح و علمی خود را طی کند. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۱۰ ۱۱ 👈👈این مباحث تدریس هم، شده است که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆مباحث مطرح شده نظر نهایی نیست، مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔻🔻🔻🔻🔻 🔆چند نکته برای محصلین فقه و اصول نکته اول: طلابی که به تحصیل فقه و اصول مشغولند و دوستدار ادامه این علوم هستند باید از ابتدا به تحقیق در مورد این نکته بپردازند که کدام مشی مقتضای تحقیق و مستدل و مبرهن یا مورد پسند آنهاست و برنامه تحصیلی و اجتهادی خود را با توجه به این مبانی سامان دهند و استاد خود را با توجه به این مباحث انتخاب کنند تا بعد از مدتی تحصیل در مباحث فقه و اصول سردر گم نباشند و راه خود را به طور صحیح بپیمایند. نکته دوم: اگر فردی احساس میکند با تحصیل فلسفه فهم عرفی او به هم ریخته و دقتهای زیادی به خرج میدهد بهتر است بین تحصیل فلسفه و فقه و اصول یکی را انتخاب کند و اگر خواهان تحصیل فقه و اصول است تحصیل فلسفه را رها کند. نکته سوم: بهتر است اساتید فقه و اصول از ابتدا مبنای خود را انتخاب کنند و به دخالت یا عدم دخالت فلسفه در فقه و اصول بپردازند و از تحصیل فلسفه در خلال علم اصول بپرهیزند چراکه یکی از مشکلاتی که اکنون گریبانگیر علم اصول شده همین تحصیل فلسفه در خلال علم اصول است که باعث شده قواعد فلسفی و کاربرد و جایگاه آنها به طور صحیح شناخته نشوند و قواعد در غیر جایگاه خود و اصطلاحات در غیر کاربرد خود استفاده شوند. @salmanraoofi