eitaa logo
سلمان رئوفی
5.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
324 ویدیو
186 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
9 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 🔹 مشی چهارم : مرتبط به افرادی است که معتقدند تحصیل فلسفه به فهم عرفی و فطرت سالم فقهی و اصولی فرد صدمه رسانده و باعث کج سلیقگی در فهم صحیح مباحث فقهی و اصولی میشود این مشی مربوط به مکتب سامرا که بیشتر ، افکارش در محقق فشارکی و موسس حوزه محقق حائری تبلور پیدا کرده و مکتب قم که افرادی چون آیت الله بروجردی پرچمدار آنند تبلور پیدا کرده که ا کنون نیز پیروانی دارد . 👈 آنچه باید متذکر شد این استکه : ▪ طلابی که به تحصیل فقه و اصول مشغولند و دوستدار ادامه این علوم هستند باید از ابتدا به تحقیق در مورد این نکته بپردازند که ⏪ کدام مشی مقتضای تحقیق و مستدل و مبرهن یا مورد پسند آنهاست و برنامه تحصیلی و اجتهادی خود را با توجه به این مبانی سامان دهند و استاد خود را با توجه به این مباحث انتخاب کنند تا بعد از مدتی تحصیل در مباحث فقه و اصول سردر گم نباشند و راه خود را به طور صحیح بپیمایند . ⏪ نکته دوم : اگر فردی احساس میکند با تحصیل فلسفه فهم عرفی او به هم ریخته و دقتهای زیادی به خرج میدهد بهتر است بین تحصیل فلسفه و فقه و اصول یکی را انتخاب کند و اگر خواهان تحصیل فقه و اصول است تحصیل فلسفه را رها کند . ⏪ نکته سوم : بهتر است اساتید فقه و اصول از ابتدا مبنای خود را انتخاب کنند و به دخالت یا عدم دخالت فلسفه در فقه و اصول بپردازند و از تحصیل فلسفه در خلال علم اصول بپرهیزند چراکه یکی از مشکلاتی که اکنون گریبانگیر علم اصول شده همین تحصیل فلسفه در خلال علم اصول است که باعث شده قواعد فلسفی و کاربرد و جایگاه آنها به طور صحیح شناخته نشوند و قواعد در غیر جایگاه خود و اصطلاحات در غیر کاربرد خود استفاده شوند . ✅ تحلیل تاریخی ورود فلسفه به علم اصول : مباحث تاریخی همیشه روشنگری خاص خود را دارند و باعث اثبات بهتر مبانی فرد مستدِّل خواهند شد در این مبحث به سیر تاریخی ورود فلسفه به اصول خواهیم پرداخت و سپس به ارائه نظر در مورد لزوم یا عدم لزوم داخل کردن مباحث فلسفی به اصول میپردازیم . ▪ اگر بخواهیم سیر تاریخی مباحث علم اصول را بررسی کنیم و در آن به این نکته بپردازیم که از چه زمانی فلسفه وارد علم اصول شد و به تحلیل تاریخی بپردازیم و در این تحلیل و سیر به کتب و بزرگان تاثیر گذار در تاریخ و مسائل این علم توجه داشته باشیم باید گفت : ▪ گرچه محقق طوسی و علامه حلی به فلسفه وارد بودند اما اثری از ورود مباحث فلسفی در کتب این دو بزرگوار به چشم نمی آید . و بعد از این دو هم در کتب اصولی ردی از ورود فلسفه به علم اصول دیده نمی شود در نقطه حیات دوباره علم اصول توسط محقق بهبهانی هم بعضی قواعد کلامی وارد علم اصول شد و در ادامه توسط سید مجاهد صاحب مفاتیح الاصول و بعد از ایشان صاحب قوانین و یا صاحب فصول هم ردی از فلسفه مشاهده نمیشود بلکه در قوانین و فصول بیشتر مباحث الفاظ مورد بررسی قرار گرفته و تقریبا جنبه عقلی اصول مورد غفلت قرار گرفته است . بعد از ایشان هم بزرگانی چون شریف العلما مازندرانی و شیخ اعظم انصاری توجه و نگاهی به فلسفه و ورود آن به این علم نداشته اند . ▪ پر واضح است که از زمان صاحب کفایه بعضی قواعد فلسفی آن هم به طور پنهان وارد علم اصول شد لذا در کفایه رد روشنی از قاعده الواحد برای اثبات نیاز یک علم به موضوع واحد وجود ندارد و همچنین در موضوع جبر و اختیار کسی که فلسفه خوانده متوجه میشود که ایشان از منظر فلسفی به حل این معضل میپردازد البته در کفایه عقل گرایی شدیدی به چشم میآید که قبل از ایشان به این سنخ سابقه ای ندارد مثلا در بحث تعارض ایشان قائل به عدم توقیفی بودن مرجحات شده اند که با توجه به قرائنی میتواند دلالت بر عقل گرایی شدید ایشان باشد . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
10 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ▪ با ورود این قواعد به اصول مدرسین و مجتهدین علم اصول مجبور شدند به فرا گیری و نقد این مبانی یا توضیح و تشیید آن بپردازند چرا که کتاب کفایه مدار درس و تدریس و نقد و تبیین قرار گرفته بود و از آنجا که تحصیل فلسفه در آن زمان حوزه نجف جرم محسوب میشده بزرگان معمولا به طور پنهان به تحصیل این علم می پرداختند یا در حوزهای دیگر مثل اصفهان این علم را فرا گرفته و بعد در نجف رحل اقامت می افکندند مثلا صاحب عروه به طور پنهانی از فیلسوف شهیر عصّار پدر فلسفه را فرا گرفته اند و آیة الله بروجردی در اصفهان در این علم متبحر شده اند البته حکمت متعالیه در این عصر در سبزوار توسط محقق سبزواری ترویج و تحصیل میشده و در اصفهان توسط عارف بید آبادی قبلا رواج یافته بود و آیة الله بروجردی بیشتر حکمت مشاء را فرا گرفته بودند و به ذوق این حکمت متمایل بودند تا ذوق حکمت متعالیه . ▪ این تحصیل پنهانی و عدم رواج فلسفه باعث شد بیشتر بزرگان بعدی خصوصا در عصر آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی که شهریه مدرسین و محصلین فلسفه را قطع کردند با توجه به قریحه و استعداد ذاتی خود به کتب فلسفی مراجعه کنند و به طور خود خوان به تحصیل این علم روی آورند و این خود خوانی و خود فهمی باعث شد که قواعد را در غیر جایگاه خود و اصطلاحات را در غیر موضوع له استفاده کنند و با تحلیل های خاص خود به نقد و ابرام بپردازند به طوریکه میتوان گفت ما در این مباحث مثل فلاسفه غرب شدیم که هر فیلسوف مبانی اصطلاحات و قواعد خود را دارد و به رد فلاسفه دیگر میپردازد بر خلاف فلسفه اسلامی که هر فیلسوف مبانی و مطالب فیلسوف دیگر را پیگیری کرده و به استحکام آن مبانی نظر دارد . ▪ برای اثبات این مطلب کافیست نگاهی به اصول امام خمینی و علامه طباطبائی بیندازیم ما در این مقام به یک مثال که شهید صدر اشاره فرموده اند ا کتفا میکنیم . ▪ در بحث موضوع علم اصول شهید صدر متذکر شده اند که : برای ضرورت وجود موضوع عام برای هر علمی به دو دلیل استدلال شده: ⏪ 1- اینکه هر علمی غرضی دارد که دو نوع غرض هم داریم که توضیح میدهند . ⏪ 2- تطبیق کبرای فلسفی قاعده الواحد لا یصدر الا من واحد بعد از اینکه آنرا به واحد نوعی تعمیم داده اند بعد نقض و ابرامهایی که در این مقام صورت گرفته نقل میکنند و در آخر میفرمایند حقیقت این است که این قاعده که هر علمی موضوع واحدی دارد که مسائل آن علم دور آن میچرخد یک امر ارتکازیست که با کمترین تامل روشن میشود ا گر در نتیجه دو امر اشتباهی رخ ندهد : ⏪ 1- تخیل اینکه منظور از موضوع ، موضوعیست که در مرحله تالیف و تصنیف موضوع قرار گرفته ، در حالیکه مقصود از موضوع علم ، محور بحوث علم به حسب مناسبات واقعیه و اقتضائات آن علم است . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
11 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ⏪ 2- تفسیر جمعی از عرض ذاتی به اینکه : عرض ذاتی آن چیزیست که عارض بر شیء یا حمل بر آن میشود بعد از فراغ از ثبوت آن که این تفسیر باعث مشکل شدن تطبیق قاعده بر بسیاری از بحثهای علوم شده . ایشان میفرمایند بعد از تصحیح این دو نقطه میتوان گفت که برای هر علمی موضوعیست که بحوث آن علم را حول محور واحدی سوق میدهد . ▪ سپس ایشان به تعاریف و اشکالات و پاسخهایی که در تفسیر عرض ذاتی آمده میپردازد در ابتدا به تفسیر خاصی که محقق عراقی از عرض ذاتی داده و با همه اصولیون و حکما مخالفت کرده میپردازد و نظر ایشان را مطرح میکند سپس سه اشکال به ایشان وارد میکند و در اشکال سوم میفرماید : بین شیء و آنچه عارض آن میشود دو نسبت وجود دارد ✅ 1- نسبت محلیت که منظور از آن اینستکه شیء محل و موضوع برای عَرَض باشد ✅ 2- نسبت منشئیت که منظور از آن این استکه شیء سبب برای وجود عَرَض باشد و این دو نسبت گاهی متطابق و گاهی مفارقند مثلا آتش برای حرارت هم محل است هم منشاء در حالیکه برای آب فقط محل است و اگر مجاورت را محل حرارت فرض کنیم آتش فقط برای حرارت منشاء است . ▪ بعد میفرمایند چون محقق عراقی ذاتیت عروض را به این تفسیر کرده که معروض حقیقتا محل برای عَرَض باشد در کیفیت تطبیق چنین معنایی برای عارض بواسطه امر مساوی آنطور که در کلمات حکما آمده متحیر شده اند در حالیکه منظور حکما از عرض ذاتی به منشئیت آن بوده نه محلیت آن . سپس به توضیح دو اقسام واسطه در عرض ذاتی میپردازند و در آخر عارض شدن بواسطه امر مباین را توجیه میکنند و به اشتباه اصولیون در تفسیر عروض به محلیت اشاره میکنند و میفرمایند : ▪ آنها ( اصولیون ) بعد از اینکه عروض را به محلیت تفسیر کردند مساوات و اعم و اخص بودن را به لحاظ عالم صدق و اتحاد خارجی در نظر گرفتند در نتیجه صورت تباین واسطه از ذی الواسطه در وجود خارجی شامل تعریف نشد پس آن را به قسمی از اقسام عرض غریب اضافه کردند . اما بعد از آنکه واضح شد که منظور از عروض منشئیه حقیقیست نه محل بودن همچنین واضح شد که : منظور از مساوات و اعمیت و اخصیت آن چیزیست که به حسب مورد خارجی منشا باشد فرقی نمیکند که با موضوع متحد در وجود باشد یا نه ، چرا که منشئیت و در پی آمدن فرقی نمیکند که منشا متحد در وجود با ناشی باشد یا مباین با آن و بر این اساس عارض بواسطه امر مباین قسم جدیدی برای عرض غریب نیست بلکه اگر واسطه در پی اش نفس موضوع باشد عرض ذاتیست و گرنه عرض غریب است . ▪ ملاحظه میکنید که فهم اشتباه محقق عراقی و تفسیر اشتباه اصولیون از عَرَض ذاتی باعث شده که شهید صدر چندین صفحه را به تصحیح این مطلب اختصاص دهند و همچنین تصریح کنند که موضوع داشتن یک علم که امری ارتکازی است بواسطه دو اشتباه که یکی از آنها مربوط به فهم اشتباه از عرض ذاتی میشود که نکته ای فلسفی است مورد شک قرار گرفته 8. 📝 پی نوشت: 8.(بحوث فی علم الاصول ص37 تا ص49 ). ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
12 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ▪ لذا باید گفت این طرز تحصیل فلسفه و برخورد با مسائل آن باعث شده خلط و پیچش عجیبی در مباحث بوجود آید و وقت زیادی برای اثبات و نقض این قواعد گرفته شود حتی میتوان گفت که این سنخ دخالت اصولیون در مباحث فلسفی باعث شده شاهد فلسفه ای مختص به علم اصول باشیم چرا که قواعد فلسفی را در غیر جایگاه خود استفاده میکنند و برای اثبات جریان آنها به فلسفه پردازی و استدلالات فلسفی روی آورده اند و این خود یکی از مسائلیست که باعث شده تورم و آماس در مباحث اصولی بوجود آید . ▪ اشکال علمی ورود فلسفه به علم اصول : هر علمی فضای علمی خاص خود را دارد و سنخ تحلیلات خاص خود را میطلبد اصولا عدم تداخل سنخ تحلیلات یک علم در علم دیگر از نشانه های سلامت ذوق یک عالم است تحلیل علمی این مطلب از کارهای مشکلیست که بیانی واضح و تحلیلی دقیق میطلبد آنچه در این زمینه به ذهن میرسد این است که : 🔹 مباحث این علم در ابتدا مربوط به مباحث الفاظ است که این مباحث قطعا عرفی و عقلائی است و سنخ تحلیلات فلسفی با سنخ تحلیلت عرفی عقلائی متفاوت بوده و نگاه فلاسفه به مباحث الفاظ از زاویه فلسفی است نه از زاویه عقلائی و عرفی به عنوان مثال نگاه اندکاک لفظ در معنی باعث شده تا عده ای استعمال یک لفظ در چند معنی را محال بدانند اما با نگاه و تحلیل عقلائی و عرفی این امر نه تنها ممکن است بلکه واقع شده و همانطور که مشهور است لفظ (عین) چندین معنای مختلف دارد . به عبارت علمی و دقیقتر باید گفت ملا ک صدق قضایای اصولی در اینجا با ملاک صدق قضایای فلسفی متفاوت است و سنخ تحلیل نیز تفاوت دارد. 🔹 نوع دیگر مباحث که در اصول مطرح است مباحث ملازمات عقلیست چرا که گاهی عقل حکم به ملازمه بین یکی از احکام خود با احکام شرع میکند که به مباحث مستقلات و غیر مستقلات عقلی تقسیم میشود آنچه حجت است مستقلات است که نوعا باز گشت به حسن عدل و قبح ظلم میکند در این مباحث هم صرفا آنچه عقل میفهمد حجت است و تحلیلات فلسفی اگر هم حکمی در زمینه عدل باری تعالی داشته باشد از این زاویه است که آنچه به ظاهر ظلم دیده میشود ظلم نیست بلکه در نظام احسن این عالم اصولا ظلمی وجود نداشته و امور عدمی ظلم یا نقص محسوب نمیشود و لذا زاویه بحث وجود یا عدم وجود ظلم است نه حکم فقهی ملازم با حسن عدل یا قبح ظلم علاوه بر اینکه حسن عدل و قبح ظلم به مباحث کلامی بیشتر شبیه است تا فلسفه . ▪ به بیان دیگر در این مباحث زاویه بحث اصولی و فلسفی متفاوت است . 🔹 مباحث دیگر علم اصول شامل اصول عملیه است که این مباحث هم چه عقل به آنها حکم کند چه شرع ، فلسفه ارتباطی به این مباحث پیدا نمیکند چرا که اگر عقل حکم کند فهم فلسفی و غیر فلسفی دخالتی ندارد و حجت است البته در مباحث فلسفی به تحلیل نظام عالم می پردازند تا تحلیل مبانی و نظام تشریع و در علم کلام بیشتر به مبانی نظام تشریع پرداخته میشود تا در فلسفه و اگر شرع حکم کند از احادیث فهمیده میشود که این فهم هم باید عرفی باشد نه فلسفی . 🔹 به بیان دیگر هیچ سنخیت و تطابقی در اهداف علم اصول و فلسفه در این بحث دیده نمیشود و در این مباحث هیچ ارتباطی با هم ندارند ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
13 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ▪ مطلب دیگر اینکه مباحث فلسفه به سه نوع اساسی بازگشت میکند ⏪ 1) طبیعیات : بعضی از این مباحث صحیح و بعضی هم صحت و سقمشان قابل تحقیق است و بدون شک با رشد علوم طبیعی ثابت شده که بعضی از مباحث فلسفی مردود است به هر حال صحت یا عدم صحت آنها ارتباط و دخالتی در مباحث اصولی ندارد. ⏪ 2) مباحث معقولات ثانیه: مثل مواد ثلاث ،علت ومعلول و مقولات عشر این مباحث حاصل تجریدات عقلی و تحلیلات فلسفی مختص به فلاسفه اسلامیست و سنخ این تحلیلات هم با علم اصول تناسبی ندارد چرا که بحث رابطه علت و معلول در تکوین با تشریع متفاوت است و احکام علوم اعتباری با علوم تکوینی متفاوت لذا در احکام طهارت و نجاست با آسان گیری خاصی از شارع مواجه میشویم حال آنکه شارع دست از نجاست آنها هم بر نداشته مثل جواز نماز خواندن با لباسی که کمتر از یک درهم به خون آغشته است . ⏪ 3) مباحث الاهیات به معنی الاخص : این مباحث مرتبط با مبدا و معاد است در این مباحث هم فلسفه از زاویه اثبات فلسفی ، مبانی فلسفی این مسائل ، کیفیت ، مراحل و چگونگی این مسائل به آنها می پردازد و از این جهت که این مباحث پایه چه قوانینی در تشریع قرار میگیرند مسائل را بررسی نمیکند لذا زاویه تحلیلات فلسفی باز متفاوت است . ✅ نتیجه: مسائل مباحث اصولی و سنخ تحلیل آنها و همچنین مسائل مباحث فلسفی و سنخ تحلیل آنها و همینطور اهداف و زوایای مباحث فلسفی و مباحث اصولی تناسب و تشابهی با هم ندارند و لذا همانطور که ذوق سلیم اقتضا میکند برهان علمی هم اقتضا دارد که قواعد و سنخ تحلیلات فلسفی و مسائل و سنخ تحلیلات اصولی را از هم جدا کنیم تا علم اصول راه صحیح و علمی خود را طی کند . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
14 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ✅ 2)علم منطق : بحث از احتیاج و عدم احتیاج به منطق در مباحث بعض بزرگانی که به علوم مقدماتی اجتهاد پرداخته اند به چشم می آید اما نوع دیگری از منطق که به تازگی در دنیا مورد توجه بسیار قرار گرفته و تاثیر این نوع منطق در اجتهاد فقیه مبحث جالب و تاثیر گذاریست که مورد غفلت قرار گرفته لذا در این مبحث به این نکته خواهیم پرداخت . ▪ منطقی که در حوزهای علمیه رواج دارد منطق ارسطوئیست این منطق به گزاره های ارائه شده را به دو قسم صحیح و غلط تقسیم میکند و به بیان دیگر نگاهی رایانه ای و صفرُ و یکی به مسائل دارد اما در حدود هفتاد سال اخیر منطق دیگری به مباحث علمی جهان توسط یک محقق ایرانی وارد شد که به منطق فازی معروف است در نگاه این منطق گزاره ها به صحیح و غلط تقسیم نمیشوند بلکه به طور نسبی به آنها نگاه میشود و مثل معروف این منطق در مورد گزاره ها این است که بین سفید و سیاه خاکستری وجود دارد این نگاه گرچه در مورد علوم طبیعی مثل شیمی کاربرد پیدا کرده ولی در فضای علوم نقلی هم بسیار راه گشاست به طور مثال گر چه احادیث یا صحیحند یا ضعیف اما درجه صحت و ضعف آنها نیز متفاوت است و ضعف بعضی از احادیث را میتوان با قرائن دیگری جبران کرد این روش در بین بعضی فقها رائج بوده و هست اما با ورود علمیِ منطق این نوع مباحث میتوانیم مبانی این روش فقاهتی را متقن تر و مستدل تر ارائه کنیم . ▪ نکته دیگر این که فضای کاربردی این منطق بسیار وسیع است و شامل علم اصول و فقه و رجال هم میشود به عنوان مثال امروزه بحثی در مباحث اصولی وارد شده که آیا تجمع ظنون حجت است یا نه ؟ با این منطق حجیت ظنون متراکم که به حد ظن متآخم به علم یا به تعبیر دیگر اطمینان برسد اثبات میشود چرا که همه حجج در یک رتبه از حجیت قرار ندارند بلکه حجیت امری مقول به تشکیک است . ▪ در روشهای فقه الحدیثی به اصطلاحی که گذشت و نیز نگاههای رجالی بعضی فقها چنین سیره ای داشته اند یکی از محققین در زمینه وثوق به روایت و روش فقه الحدیثی و روش رجالی آیة الله بروجردی چنین نوشته است : یاد آوری این نکته لازم است که بنای اولیه سید در اصل پذیرش روایات بر مناقشه سندی نبود ، زیرا مبنای وی این بود که روایت را با جمع شواهد و قراین بپذیرد ؛ یعنی روایاتی که وثوق به صدور آنها از معصومان پیدا میکرد ، اگرچه صحیح – به اصطلاح متاخران – نمی بود و در روایاتی که به صدور آنها وثوق حاصل نمیکرد – اگر چه تمام رجال سند آن ثقه بودند – درنگ می نمود . ▪ با این حساب ، بررسی سندی و رجالی از نظر وی تنها برای این نبود که با دست یابی به صحت اصطلاحی متاخران روایت را معتبر بداند و بدون آن روایت را ساقط کند ، بلکه از نظر وی همه این تلاشها در کنار قراین دیگر بایست راهی به وثوق به صدور می گشود . بنا بر این ، دقت در اسناد و احوال راویان در بررسی های روایی وی جایگاهی بلند در قرینه سازی داشت . این بود که صرف وثاقت راوی خصوصیتی نداشت ، بلکه تامل تام در مجموع متن و سند میتوانست موجب وثوق به صدور شود . آنچه او میکرد – از جمله تلاش برای اثبات وثاقت راوی – کوششی برای دست یابی به این اطمینان بود . برای همین ، نظر وی را در مورد هیچ یک از مواردی که در روشهای رجالی متاخران اماره وثاقت شمرده میشودیا از این حیث فاقد اعتبار است ، نمیتوان به طور مکانیکی اعلام کرد . چرا که راه وی در ارزیابی روایت دیگر گونه است و بنا بر این بحث در اینکه آیا کدام مورد واقعا اماره توثیق اند بی ثمر است . از دید وی هر یک از این موارد تا حدی میتواند شاهد صدور روایت باشد و شکی نیست که قدر و ارج آن چه اماره وثاقت بودنش نزد دیگران محل بحث است ، در تلاش قرینه یابی وی یکسان نیست . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
🔅عزيزان! طلاب جوان! فضلا! توجه كنيد كه حوزه ى علميه- همانطور كه امام (ره) مكرر فرمودند- قاعده ى نظام جمهورى اسلامى است و همه چيز روى اين قاعده بنا شده و دوام خواهد يافت. اين قاعده بايد محكم باشد. استحكام اين قاعده، با تضمين سه عنصر اصلى امكانپذير است، و هركدام از آنها نباشد و يا كم باشد، اين قاعده متزلزل خواهد شد، و اگر قاعده متزلزل شد، طبيعتاً همهى آنچه كه بر او سوار است، تكان خواهد خورد........ اولين عنصر، فقه است. فقاهت را به همان معناى پيچيده و ممتازى كه امام (ره) براى ما معنا مى كردند و بخصوص در بيانات دو، سه سال اخيرشان بر آن تأكيد داشتند، معنا مى كنيم يعنى تركيبى از متد علمى و دقيق فقاهتى و به تعبير امام (ره): فقه جواهرى حوزه و روحانيت ؛ ص96 @salmanraoofi
🔆غرب تشنه فقه و فلسفه اسلامی 👈امروز حقاً و انصافاً در دنياى فكر و انديشه - حالا آنهایى كه با فكر و انديشه سر و كار ندارند، با آنها كارى نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياى غرب وجود دارد؛ 👈اين خلأ را ديگر پاسخهاى ليبرال دموكراسى نميتواند پر كند، 👈كما اينكه سوسياليزم نتوانست پر كند. 👈👈اين خلأ را يك منطق انسانى و معنوى ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است. 🔅از مرحوم دكتر زرياب كه هم‌دانشگاهیِ مسلطِ خوبى بود، هم طلبه‌ى خوبى بود ـ ايشان دوره‌ى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود - يكى از دوستانمان نقل میكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه 🔅يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، 🔅بعد كه برگشته بود، گفته بود 👈👈👈امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است. 🔅شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است؛ 🔅ملاصدرا حكمت الهى است. 👈👈میگويد من میبينم امروز اينها تشنه‌ى ملاصدرا و شيخ انصارى‌اند. 👈👈اين برداشتِ يك استاد غرب‌شناسِ زبان‌دانِ مسلط به چند زبان اروپایى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است. 🔆در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها ۱۳۸۶/۷/۹ @salmanraoofi
☀️رهبر معظم انقلاب: شیخ صدوق یا شیخ مفید فرموده اند: اگر کسی این شب(شب قدر) را به بپردازد، این افضل از عبادات است؛ بعضی خیال می کنند که این علم همین علمهایی است که دست ماست. نه! آن روز علوم و معارف ائمه داشت گم می شد و امثال اینها مجاهدت می کردند؛ خب بله شب تا صبح را به آن کار بگذرانند مثل نمازشب خواندن و مثل دعای جوشن خواندن است! این مال ما نیست که خیال کنیم برویم دنبال یک علمی مثلا یا حالا خوبهایش را می گویم! یا چند تا روایت مثلا نگاه کنیم، به مذاکره علم گذرانده ایم اینجوری نیست! باید دل را پاک کرد، صاف کرد بایستی شستشو داد! ۸۲،۱،۱۹ 🔅التماس دعا دارم 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
هدایت شده از سلمان رئوفی
نظر استاد سید احمد مددی درباره لیلة الرغائب چند سالی است به مدد تبلیغات صدا و سیما، اعمال «لیلة الرغائب» و به‌جا آوردن آن میان مردم، به‌ویژه نسل جوان خیلی رایج شده؛ ابتدا بخشی از صحبت‌های آیت‌الله مددی در درس خارج اصول در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۰ را نقل می‌کنیم سپس به تحقیق می پردازیم: «همین صلات لیلة الرغائب که باز هم سید بن طاووس این را نقل کرده؛ به عین این سند و متن -که اصلاً متن و سند هم مال آنها {یعنی اهل تسنّن} است- در کتاب موضوعات ابن جوزی {سنّی} آمده!!... اسمش را هم گذاشته‌ اند شب آرزوها!! لیلة الرغائب! یک حدیثی است که آثار جعل از سر تا پای آن واضح است! خوب این چه درجه و قوت احتمالی برای آدم می‌آورد؟!... چون اهل سنّت که شما می‌دانید به چه وضعی نماز تراویح را می‌خوانند در ماه رمضان! بعد از نماز تراویح، در طی سال، شب جمعه اول ماه رجب در مساجد جمع می‌شوند و این نماز لیلة الرغائب را می‌خوانند؛ یعنی لیلة الرغائب از لیالی مشهوره اهل سنّت بعد از تراویح است!! تراویح، درجه اوّل! به خاطر همین حدیث جعلی و لیلة الرغائب، درجه دوم!!...» 🔻🔻🔻🔻🔻 برای توضیح بیشتر می‌توان گفت: بحث لیلة الرغائب و اعمال آن شدیداً در میان عوام اهل سنّت رواج داشته و دارد؛ امّا علمای اهل سنّت از همان ابتدا، با آن مخالفت شدیدی داشتند. برای نمونه می‌توان از ابن جوزی و نووی و دیگر بزرگان حدیث اهل‌سنّت نام برد که سند این روایت را بسیار ضعیف دانسته و عمل لیلة الرغائب را بدعتی ‌بزرگ شمرده‌اند. ابن جوزی می‌نویسد: «هذا حدیث موضوع علی رسول الله صلی الله علیه و سلّم، ... و سمعت شیخنا عبد الوهاب الحافظ یقول: رجاله مجهولون، و قد فتشت علیهم جمیع الکتب فما وجدتهم!» قال النووی: «و هاتان الصلاتان بدعتان مذمومتان منکرتان قبیحتان، و لا تغتر بذکرهما فی کتاب قوت القلوب ـ لأبی طالب المکی ـ والإحیاء ـ للإمام الغزالی ـ ، ولیس لأحد أن یستدل على شرعیتهما بما روی عنه علیه الصلاة والسلام أنه قال : { الصلاة خیر موضوع } فإن ذلک یختص بصلاة لا تخالف الشرع بوجه من الوجوه ، ولا یغتر ببعض مَنِ اشْتَبَهَ علیه حکمهما من الأئمة فصنف ورقات فی استحبابهما فإنه غالط فی ذلک... و قال أبو الفرج بن الجوزی: صلاة الرغائب موضوعة على رسول الله وکذب علیه.» المجموع (4/ 61). امّا مایه تعجّب است که با اینکه علمای شیعه، رشد را در مخالفت اهل سنت می‌دانند و حتی احادیث صحیح آنها را هم(در صورتی که در منابع شیعه مؤیدی برای آن نیابند) رد می‌کنند، با چه ملاک و معیاری این روایت (که فقط در منابع اهل‌سنت، آن هم با سندی غیرقابل‌اعتنا موجود است) را نقل و ترویج نموده‌اند؟! پاسخی که به نظر می‌رسد، این است: ۱- سید بن طاووس بر مبنای قاعده «تسامح در ادلّۀ سنن» و بدون توجه به ضعف سند، آن را نقل کرده. ۲- علمای بعد از سید بن طاووس هم، بر اساس همان مبنا و با توجه به ارادتی که به سیّد و قداست او داشته‌اند، این روایت را نقل کرده‌اند. البته به جز مرحوم سید بن طاووس(ره)، مرحوم شیخ حرّ عاملی(ره) در وسائل و علامه مجلسی(ره) در بحار نیز، این روایت را نقل کرده‌اند: شیخ حر عاملی در وسایل الشیعه این نماز را به عنوان نماز رغائب در شب اول جمعه ماه رجب، با سلسله سندی که علامه حلی به بنی‌زهره اجازه داده است، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‌کند و در پایان می‌گوید: سید بن طاووس این حدیث را مرسلاً از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است. علامه مجلسی این روایت را با سلسله سند اجازه‌نامه علامه حلی به بنی‌زهره از انس از رسول خدا(ص) آورده و نام تک‌تک راویان را با شرح رجالی برخی از آنها در ج 104، ص 123 نقل می‌کند که عبارت‌اند از: 1. علامه (حسن بن یوسف مطهر معروف به علامه حلی): از علمای بزرگ شیعه و مورد اعتماد است؛ 2. الحسن بن الدربی: عالم جلیل‌القدر بود؛ 3. مسعود بن محمد بن ابی الفضل رازی: علامه مجلسی در ج 95 بحار هنگام نقل حدیث می‌نویسد: مسعود بن محمد و ابی الفضل رازی، ولی در توضیحی که در ج 104، ص 123 می‌نویسد: مسعود بن محمد بن ابی الفضل، یعنی این دو یک نفرند؛ نه دو نفر! و بعد می‌نویسد وی فقیهی صالح بود؛ 4. علی بن عبد الجلیل بیاضی رازی: وی متکلم، باتقوا و اهل مناظره بود؛ 5. شرف‌الدین المنتجب بن الحسن بن علی الحسنی: وی فقیهی صالح بود؛ 6. سدیدالدین ابو الحسن علی بن الحسن: با توجه به فراوان‌بودن راویان با نام علی بن حسن، نمی توان به طور قطع وی را مشخص کرد و گفت ثقه هست یا نیست؛ 7. عبد الرحمن بن احمد النیسابوری: شیخ اصحاب ری، حافظ، واعظ و فقیه بود؛ 8. ابو عبدالله الحسین بن علی: علامه مجلسی می‌نویسد مشخص نیست وی چه کسی است؛ اما هر کس باشد، انسان صالحی بوده است؛ @salmanraoofi
هدایت شده از سلمان رئوفی
9. مسموسم (یا سموسم و یا سمرسم)؛ علامه مجلسی می نویسد در کتابهای رجالی و غیره، مشخص نیست وی ثقه است یا نه 10. ابی الفتح نورخان عبد الواحد اصفهانی یا ابو الفتح بن رجاء: در کتاب‌های رجالی، مطلبی دال بر ثقه‌بودن وی یافت نشد 11. عبد الواحد بن راشد الشیرازی یا عبد العزیز بن راشد بندار: در کتاب‌های رجالی، مطلبی دال بر ثقه‌بودن وی یافت نشد 12. علی بن جهضم، ابو الحسن الحمدانی یا همدانی: نام وی در کتاب‌های رجالی شیعه یافت نشد و در کتاب‌های رجالی اهل سنت نیز فقط به نام وی اشاره شده و هیچ کلمه‌ای بر مدح یا ذمش وجود ندارد و در کتاب‌های روایی نیز، بیش از چهار روایت از وی نقل نشده است که یکی همین نماز لیلة الرغائب است که جعلی دانسته شده و در معجم المؤلفین آمده که وی صوفی بود 13. علی بن محمد بن سعید البصری: نام وی در کتاب‌های رجالی شیعه یافت نشد و غیر از حدیث لیلةالرغائب، روایتی از این فرد در کتاب‌های معتبر یافت نشد 14. پدرش: نام وی در کتاب‌های رجالی شیعه یافت نشد و در کتاب‌های اهل سنت نیز توثیق یا رد نشده است و از وی بیش از سه چهار روایت در کتاب‌های اهل سنت و شیعه نقل نشده است 15. خلف بن عبد الله یا خلف بن عبید الله الصنعانی: ابن حجر می‌گوید: وی حدیث لیلة الرغائب را نقل کرده است که ابن جوزی، این روایت را جعلی و ابوموسی چنین روایتی را غریب دانسته است؛ غیر از این روایت، حدیثی از وی در کتاب‌های شیعه و سنی یافت نشد و از سوی دیگر، در کتاب‌های رجالی نامی از وی نیست تا روشن شود ثقه بوده یا نه 16. حمید طوسی: وی را حمید الطویل و حمید بن تیرویه نیز می‌نامند؛ برخی گفته‌اند وی ثقه است؛ چنانچه یحیی بن معین گفته وی ثقه است؛ و برخی دیگر می‌گویند وی تدلیس می‌کرد! 17. انس بن مالک: وی خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بود که البتّه از بیعت و یاری و شهادت‌دادن به نفع حضرت علی(ع) سر باز زد و امام علی(ع) او را نفرین کرد که به برص و کوری دچار شد نتیجه‌گیری: با توجه به بررسی سندی این روایت، می‌توان نتیجه گرفت که چنین حدیثی معتبر و مستند نیست و به دلایل زیر نمی‌توان مستحب‌بودن اعمال لیلة الرغائب را ثابت کرد: 1.توثیق نشدن افراد ذیل در این روایت: سدید الدین ابو الحسن علی بن الحسن؛ مسموسم (یا سموسم و یا سمرسم)؛ ابی الفتح نورخان عبد الواحد اصفهانی؛ عبد الواحد بن راشد الشیرازی؛ علی بن جهضم؛ علی بن محمد بن سعید البصری؛ پدرش؛ خلف بن عبد الله 2.شبیه این روایت با سلسله سندی دیگر، در کتاب‌های اهل سنت آمده است که با راویان آخر این حدیث مورد بررسی، مشترک هستند(علی بن جهضم؛ علی بن محمد بن سعید البصری؛ پدرش؛ خلف بن عبد الله) و کتاب‌های رجالی اهل سنت، به اتفاق آن را جعلی و ساختگی دانسته‌اند 3.روایت سید بن طاووس مرسل و در نتیجه، ضعیف است 4.روایت شیخ حرّ عاملی با همان سندی است که در روایت مجلسی آمده که اعتبارش ثابت نشد 5.غیر از این سه روایت، یعنی روایت وسائل الشیعه و بحار الانوار و روایت اهل سنت و روایت سید بن طاووس که در واقع، همه یک روایت هستند و آن را حمید طویل از انس بن مالک نقل کرده است، روایت دیگری در اثبات مستحب‌بودن نماز و دیگر اعمال لیلة الرغائب وجود ندارد 6. جالب است که خود علامه مجلسی(ره) در کتاب زادالمعاد خویش که شبیه مفاتیح است می‌نویسد: «و ذکر لکل من هذه الصلوات ثواب کثیر لم نذکره بناء على عدم الاعتماد على السند ... و لهذا لم نورد فی هذه الرسالة صلاة لیلة الرغائب المشهورة مع أنّها منقولة عن طرق العامّة!»(زادالمعاد، ص 42) یعنی به همین دلیل(عدم اعتماد به سند) ما نماز لیلة الرغائب مشهور را در این رساله نیاوردیم، علاوه بر اینکه از راه عامّه(اهل تسنّن) هم نقل شده‌است! در پایان باید گفت: قاعده «تسامح در ادلّه سنن» مورد پذیرش همه فقهاء نیست و به دلیل اشکالات سندی موجود، به‌جاآوردن این اعمال، به قصدِ ورود و مستحب‌بودن، اشکال دارد؛ امّا به‌جاآوردن به قصد رجاء، ظاهراً مانعی ندارد اما از آنجا که عموم مردم، قصد ورود و قصد رجاء را متوجّه نمی‌شوند و پس از فراگیرشدن تبلیغات رسانه‌ای، این اعمال را به گمان مستحب‌بودن انجام می‌دهند، باید تا آنجا که می‌شود مردم را آگاه کرد تا مبادا بدعتی چون لیلة الرغائب وارد دین شود و سال‌ها بعد، رنگ سنّت به خود بگیرد! زیرا بدعت، هر چیز عجیب و غریبی نیست که با اصول منافات داشته باشد؛ بلکه بدعت یعنی داخل‌کردن چیزی در دین، که جزء دین نیست(إدخال ما لیس فی الدین، فی الدین!) پس حتی نماز و روزه خاصی که در دین نیست، اگر وارد دین شود، بدعت است! حتی برخی‌ها تعریفشان از بدعت، از این هم وسیع‌تر است و می‌گویند: إدخال ما لم یعلم أنّه من الدین فی الدین! یعنی طبق این تعریف، می‌توان گفت از آنجایی که ما نمی‌دانیم لیلة الرغائب، جزء دین هست یا نه، داخل‌کردنش در دین، بدعت است و بی‌مفسده نیست 🔆منبع وبلاگ هاشم سربندی @salmanraoofi