eitaa logo
سلمان رئوفی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
329 ویدیو
187 فایل
🔆قال رسول‌الله ص: ان هذا الدين متین 🔆کانال‌سلمان‌رئوفی 🔆مکتب شناسی فقهی، عرفان شیعی ،سیره ائمه ع ،علوم انسانی، فرهنگ و سیاست راه ارتباط @srsr1359 🔆صوت دروس در کانال سروش @salmanraoufi سایت boohoos.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
9. مسموسم (یا سموسم و یا سمرسم)؛ علامه مجلسی می نویسد در کتابهای رجالی و غیره، مشخص نیست وی ثقه است یا نه 10. ابی الفتح نورخان عبد الواحد اصفهانی یا ابو الفتح بن رجاء: در کتاب‌های رجالی، مطلبی دال بر ثقه‌بودن وی یافت نشد 11. عبد الواحد بن راشد الشیرازی یا عبد العزیز بن راشد بندار: در کتاب‌های رجالی، مطلبی دال بر ثقه‌بودن وی یافت نشد 12. علی بن جهضم، ابو الحسن الحمدانی یا همدانی: نام وی در کتاب‌های رجالی شیعه یافت نشد و در کتاب‌های رجالی اهل سنت نیز فقط به نام وی اشاره شده و هیچ کلمه‌ای بر مدح یا ذمش وجود ندارد و در کتاب‌های روایی نیز، بیش از چهار روایت از وی نقل نشده است که یکی همین نماز لیلة الرغائب است که جعلی دانسته شده و در معجم المؤلفین آمده که وی صوفی بود 13. علی بن محمد بن سعید البصری: نام وی در کتاب‌های رجالی شیعه یافت نشد و غیر از حدیث لیلةالرغائب، روایتی از این فرد در کتاب‌های معتبر یافت نشد 14. پدرش: نام وی در کتاب‌های رجالی شیعه یافت نشد و در کتاب‌های اهل سنت نیز توثیق یا رد نشده است و از وی بیش از سه چهار روایت در کتاب‌های اهل سنت و شیعه نقل نشده است 15. خلف بن عبد الله یا خلف بن عبید الله الصنعانی: ابن حجر می‌گوید: وی حدیث لیلة الرغائب را نقل کرده است که ابن جوزی، این روایت را جعلی و ابوموسی چنین روایتی را غریب دانسته است؛ غیر از این روایت، حدیثی از وی در کتاب‌های شیعه و سنی یافت نشد و از سوی دیگر، در کتاب‌های رجالی نامی از وی نیست تا روشن شود ثقه بوده یا نه 16. حمید طوسی: وی را حمید الطویل و حمید بن تیرویه نیز می‌نامند؛ برخی گفته‌اند وی ثقه است؛ چنانچه یحیی بن معین گفته وی ثقه است؛ و برخی دیگر می‌گویند وی تدلیس می‌کرد! 17. انس بن مالک: وی خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بود که البتّه از بیعت و یاری و شهادت‌دادن به نفع حضرت علی(ع) سر باز زد و امام علی(ع) او را نفرین کرد که به برص و کوری دچار شد نتیجه‌گیری: با توجه به بررسی سندی این روایت، می‌توان نتیجه گرفت که چنین حدیثی معتبر و مستند نیست و به دلایل زیر نمی‌توان مستحب‌بودن اعمال لیلة الرغائب را ثابت کرد: 1.توثیق نشدن افراد ذیل در این روایت: سدید الدین ابو الحسن علی بن الحسن؛ مسموسم (یا سموسم و یا سمرسم)؛ ابی الفتح نورخان عبد الواحد اصفهانی؛ عبد الواحد بن راشد الشیرازی؛ علی بن جهضم؛ علی بن محمد بن سعید البصری؛ پدرش؛ خلف بن عبد الله 2.شبیه این روایت با سلسله سندی دیگر، در کتاب‌های اهل سنت آمده است که با راویان آخر این حدیث مورد بررسی، مشترک هستند(علی بن جهضم؛ علی بن محمد بن سعید البصری؛ پدرش؛ خلف بن عبد الله) و کتاب‌های رجالی اهل سنت، به اتفاق آن را جعلی و ساختگی دانسته‌اند 3.روایت سید بن طاووس مرسل و در نتیجه، ضعیف است 4.روایت شیخ حرّ عاملی با همان سندی است که در روایت مجلسی آمده که اعتبارش ثابت نشد 5.غیر از این سه روایت، یعنی روایت وسائل الشیعه و بحار الانوار و روایت اهل سنت و روایت سید بن طاووس که در واقع، همه یک روایت هستند و آن را حمید طویل از انس بن مالک نقل کرده است، روایت دیگری در اثبات مستحب‌بودن نماز و دیگر اعمال لیلة الرغائب وجود ندارد 6. جالب است که خود علامه مجلسی(ره) در کتاب زادالمعاد خویش که شبیه مفاتیح است می‌نویسد: «و ذکر لکل من هذه الصلوات ثواب کثیر لم نذکره بناء على عدم الاعتماد على السند ... و لهذا لم نورد فی هذه الرسالة صلاة لیلة الرغائب المشهورة مع أنّها منقولة عن طرق العامّة!»(زادالمعاد، ص 42) یعنی به همین دلیل(عدم اعتماد به سند) ما نماز لیلة الرغائب مشهور را در این رساله نیاوردیم، علاوه بر اینکه از راه عامّه(اهل تسنّن) هم نقل شده‌است! در پایان باید گفت: قاعده «تسامح در ادلّه سنن» مورد پذیرش همه فقهاء نیست و به دلیل اشکالات سندی موجود، به‌جاآوردن این اعمال، به قصدِ ورود و مستحب‌بودن، اشکال دارد؛ امّا به‌جاآوردن به قصد رجاء، ظاهراً مانعی ندارد اما از آنجا که عموم مردم، قصد ورود و قصد رجاء را متوجّه نمی‌شوند و پس از فراگیرشدن تبلیغات رسانه‌ای، این اعمال را به گمان مستحب‌بودن انجام می‌دهند، باید تا آنجا که می‌شود مردم را آگاه کرد تا مبادا بدعتی چون لیلة الرغائب وارد دین شود و سال‌ها بعد، رنگ سنّت به خود بگیرد! زیرا بدعت، هر چیز عجیب و غریبی نیست که با اصول منافات داشته باشد؛ بلکه بدعت یعنی داخل‌کردن چیزی در دین، که جزء دین نیست(إدخال ما لیس فی الدین، فی الدین!) پس حتی نماز و روزه خاصی که در دین نیست، اگر وارد دین شود، بدعت است! حتی برخی‌ها تعریفشان از بدعت، از این هم وسیع‌تر است و می‌گویند: إدخال ما لم یعلم أنّه من الدین فی الدین! یعنی طبق این تعریف، می‌توان گفت از آنجایی که ما نمی‌دانیم لیلة الرغائب، جزء دین هست یا نه، داخل‌کردنش در دین، بدعت است و بی‌مفسده نیست 🔆منبع وبلاگ هاشم سربندی @salmanraoofi
📌 مشروحی از دیدار اخیر پژوهشگران تمدنی با حجت الاسلام امامی، مدیر مؤسسه مطالعات و از پژوهشگران و صاحب نظران عرصه تمدن اسلامی روایتی صمیمانه از دیدار با رهبری را بازگو کرد. 🔅🔅🔅 ✳ خبری از بریز و بپاش در این دیدار نبود 🔹 در دیداری که یازدهم بهمن ماه با رهبر معظم انقلاب داشتیم، نکته‌های بسیار ظریف و لطیفی به غیر از محتوای دیدار را شاهد بودیم، به امامت ایشان جماعت را اقامه کردیم و ایشان را با تمام مستحبات و با توجهی خاص به جا آوردند و دقایقی پس از نیز راز و نیازی با خدا داشتند. از نقاط مختلف کشور در جمع ما افرادي چون دكتر ، استاد ، استاد طاهرزاده، دكتر ، دكتر ، دكتر ، دكتر و... بودند. 🔹 نکته جالب توجه اینکه شامی تهیه نشده بود و شاهد بریز و بپاش بیت المال هم نبودیم، پذیرایی مختصر و ساده‌ای در حد چند مرتبه چای و یک شیرینی ساده صورت گرفت و حتی قندهایی که در قندان بود از حد معمول قندهایی که در بازار وجود دارد بسیار کوچکتر بود. 🔹 رهبري تك به تك ما را چشم در چشم با نگاه محبت‌‌آميزي مورد تفقد قرار دادند و فرمودند: «الآن ساعت شش و نيم است. من تا هشت خدمت شما هستم». 🔹 دكتر تعريفي از بينش تمدني ارائه كردند. استاد زاويه بحث را به زمينه‌هاي افول تمدن غربي كشانيدند. استاد بحث خوبي در موضوع ، با عنوان فقه فرآيندي ارائه كردند كه رهبري فرمودند: «اين فقه فرآيندي جالب بود!». دكتر بابايي سه مسأله اساسي نوين اسلامي را تعيين نسبت ما و غرب، يأس امت اسلامي و سرعت تحولات دانست. دكتر لك‌زايي هم به تشكيلاتي شدن ارتباط پژوهش‌گران تمدن و تشكيل ستاد پي‌گيري تمدن نوين اسلامي اصرار داشتند. 🔹 بنده در باب بحران تمدن ايران امروز، الگوي تصرف و چگونگي نظام‌سازي فقهي مطالبي عرض كردم. البته دوستان ديگري هم سخن گفتند كه تا حدود ساعت هفت و نيم به طول انجاميد. ✳ سجده شکر به دلیل مباحث مطرح شده در این دیدار 🔹 مباحث مختلفی در این جلسه مطرح شد که موجب شادی انقلاب گشت و ایشان فرمودند من باید پس از این جلسه سجده شکر به جا بیاورم و تأکید کردند که انتظار نداشتم در حوزه مباحث تمدنی تا این حد رشد علمی داشته باشیم. 🔹 مباحثی که مطرح کردند چند نکته مهم داشت: نکته اول اینکه ایشان تأکید داشتند در مباحث ذهنی غرق نشوید و دقت داشته باشید تمدن یک امر عینی و عملی است، یک زمانی مسأله تهاجم فرهنگی مطرح شد اما بیشتر نگاه نظری به مسأله صورت گرفت، اگرچه ممکن است مسائل نظری لازم باشد اما باید برنامه عملی برای مباحث مختلف به ویژه مسأله تمدن و# تمدن سازی وجود داشته باشد. ایشان تأکید کردند که تمدن چیزی نیست که در کتابها می‌نویسید بلکه چیزی است که در کف میدان رقم خواهد خورد، در مباحث ذهنی غرق نشوید. 🔹 البته این نکته را هم باید مطرح کنم زمانی که بنده در محضر انقلاب صحبت می‌کردم به این مسأله اشاره کردم که متأسفانه پژوهشگاه‌ها مشغول مباحث نظری و تئوریک شده‌اند و درگیر با دشمن فرضی هستند و در جواب این موضوع فرمودند که این دیدگاه صحیح است اما بدون نظریه نمی‌توان کاری از پیش برد، در حقیقت ایشان به تولید نظریه و نظریه پردازی در مراکز علمی و پژوهشی تأکید داشتند ولی معتقد هستند طرح عملی در میدان شکل خواهد گرفت. 🍁🍁🍁 @salmanraoofi ادامه مطلب را دنبال فرمایید👇👇👇
📌 آیت الله : 🔹 روش‌شناسی در مورد غفلت واقع شده است. 🔅🔅🔅 ✳ رئیس انجمن و اسلامی علمیه قم گفت: یکی از موضوعاتی که در کمتر به آن توجه شده، بحث روش شناسی است، اگر کسی از روش شناسی در بحث بهره برد، توانسته گام موفقی در عرصه بردارد. 📋✒ به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح؛ آیت‌الله ابوالقاسم ، روز گذشته در نشست «روش شناسی در مسائل نوپیدا» که از سوی انجمن و اسلامی در مدرسه فیضیه برگزار شد، گفت: یکی از موضوعاتی که در کمتر به آن توجه شده بحث های روش شناسی است، اگر کسی دارای روش شناسی در بحث باشد، توانسته گام موفقی در عرصه بردارد. @salmanraoofi ادامه مطلب را دنبال فرمایید👇👇👇
📌 آیت الله : 🔹 روش‌شناسی در مورد غفلت واقع شده است. 🔅🔅🔅 ✳ عضو جامعه مدرسین اظهار داشت: اهمیت بحث در مسئله نوپیدا جاری و ساری است. معتقدیم این نوع مسائل را باید حوزویان عهده دار بوده تا بتوانند اثر گذار باشند. 🔹 وی بیان داشت: روش شناسی مواردی دارد که از جمله آن هستی و فلسفه شناسانه و ناقدانه است. 🔹 این استاد افزود: معتقدیم که فقط در نیست. در طول تاریخ مشکلی بوده این است که اجتهاد را تنها در گزاره فقهی می بردند در حالی که در همه ساحت های دینی،کلامی، تفسیری و … ضروری است. به همین دلیل در مسائل نوپیدا مخصوص فقیه نیست. ✳ آیت الله ادامه داد: اصل که به معنای آشنایی، مدیریت ادله و … است در همه علوم ممکن و جاری است. 🔹 وی افزود:مسائل نوپیدا دارای اقسامی است که از جمله آن معاملات جدید مانند معاملات مشتقه؛ معامله ای که فرع فقهی ندارد مانند این که آیا در فقه سیستم وجود دارد یا نه؟. 🔹 عضو نشست اساتید ابراز داشت: معتقدیم باید رساله و تحریریه داشته باشد یکی به دست متولیان و دیگری را به دست مردم بدهد، تا بدان عمل کنند. ✳ آیت الله گفت: مشکل بانک ها، تنها نیست، بلکه مشکلاتی چون اختلاف طبقاتی است. به همین دلیل اگر کسی می خواهد سیستم را ببیند باید همه نظام های هرمی و… و همچنین ادله را نگاه کند. 🔹 این استاد اظهارداشت: باید مسائل نوپدیدا را ابتدا تبار شناسی کرده و بعد روش مناسب با آن برای حل آن ارائه داد. 🔹 عضو جامعه مدرسین علمیه قم بیان داشت: امروز ظرفیت برای پاسخ گویی به نیازها بسیار زیاد است، لازم است از این ظرفیت نهایت استفاده را کرد. 🍁🍁🍁 @salmanraoofi
آیت الله : فقه حکومتی باید از دل فقه سنتی بجوشد-2 🔅🔅🔅 🔹 وی تأکید کرد: بنده این رساله‌ها را خط به خط خوانده‌ام و معتقدم در شیعه از آغاز عصر غیبت تاکنون هیچ فقیهی به تفصیل و عمق ایشان «الامان»، «الصابئه» و «المهادنه» را به تحریر در نیاورده است. این رسائل به قلم خودشان است و اتصال آن با سنتی کاملاً مشهود است. 🔹 عضو مجلس خبرگان رهبری با بیان این‌که در مقام معظم بحث‌های حکومتی بسیار عمیقی دیده می‌شود که مبتنی بر فقه سنتی است، یادآور شد: چیزی که نظر امام راحل، رهبر انقلاب و بزرگان حوزه است، اینکه فقه حکومتی باید از دل فقه سنتی بجوشد، لذا عمق و اصالت آن بسیار مهم است. این‌که این موضوع منجر به تأسیس فقه جدید نشود برای ایشان(رهبر انقلاب) بسیار مهم است. 🔹 وی اضافه کرد: البته اگر بخواهیم به شکل مبنایی درباره حکومتی بحث کنیم، این امکان وجود دارد که به غیر از این فقه مدون بحث شود. چون یکی از مباحث مبنایی به ساختار فقه باز می‌گردد. آیا ساختار فقه قابل تحول است یا قابل نیست؟ به نظر بنده قابل تحول است. من خودم یک ساختار پیشنهادی آماده کرده‌ام. 🔹 آیت الله با بیان این‌که فقه حکومتی نیازمند چندین پیش نیاز است، اظهار کرد: چند پیش نیاز غیر فقهی وجود دارد که باید حل شود. یکی از این پیش نیازها تدوین فلسفه علوم انسانی اسلامی است. براساس فلسفه علوم انسانی اسلامی باید اسلامی استخراج شود. 🔹 وی افزود: همچنین باید بر پایه نظامات، قواعد فقه استخراج شود. کلید ورود به فقه حکومتی قواعد فقه حکومتی است. قاعده سازی بسیار مهم است. پس از قاعده سازی نوبت به مسائل فقه حکومتی می‌رسد. مسائل حکومتی متناسب با ساختار خود فقه است. تاکنون این کار در حوزه انجام نشده است. ما در اول اسلامی سازی علوم انسانی مانده‌ایم. در نظام سازی باید نظامات استخراج شود، نظامات بحث فقهی نیست فرا فقه است. 🔹 عضو مجلس رهبری در پایان بیان داشت: ما نیز نگاه سیستمی به اسلام را تأیید می‌کنیم. فکر می‌کنیم اسلام سیستم است. ولی افزون بر سیستم، نظام‌هایی نیز دارد لذا یک مجموعه‌ای به هم پیوسته است که یک هدف را تأمین می‌کند، ولی نباید سبب شود از گنجینه‌های گرانسنگ فقه شیعه، دایره المعارف‌های شیعه مانند جواهر فاصله بگیریم. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) 2 ☀گوشه ای از دروس مکتب شناسی فقهی شیخ اعظم انصاری ره پیاده شده از دروس ارائه شده باسمه تعالی برای غیر مجتهدین 1. تسهیل در شناخت یکی از مشکلات خواندن و این است که این کتب به گونه ای درس خارج اند و کسی که میخواهد این مطالب را بفهمد ، نکته ای که طرح نمی شود تئوری این مسائل و نقشه راه این مباحث است یعنی طلبه نمیداند که ره میخواهد به چه روندی به حکم برسد البته غیر از بعضی تقدم و تاخرهایی که فکر جوال شیخ دارد و نظم مباحث را کمی به هم می ریزد، طلبه در و یا که وارد می شود دقیقا مثل این است که بدون مقدمه و شناخت تئوری و روند و روش کار او را به اتاق جراحی ببرند و بگویند جراحی کنید. در درس خارج، استاد می آید موضوعی یا فرعی را مطرح می کند بعد اقوال یا ادله را مطرح می کند، بعد این اقوال و ادله را به روش خودش نقد می کند و بعد به یک نتیجه می رسد، این کلیت درس خارج است، البته در یا در ممکن است مقداری کار متفاوت باشد، ولی محصل باید خیلی گیرایی داشته باشد که متوجه بشود که این استاد چه روندی و چه روشهایی برای رسیدن به نتیجه دارد. مشکلی که در داریم همین است یعنی وارد عمل می شوند اما تئوری و روش کار گفته نمی شود شما باید تئوری و روش را در حین کار یاد بگیرید در واقع اگر کسی هم در شود می شود گفت مجتهد تجربی شده یعنی بدون دانستن نظریة کار، کار را یاد گرفته است. اگر طلبه در ابتدا یک آشنایی اجمالی با روش داشته باشد می داند که الان قاعدتا شیخ این طور کار را شروع می کند و اینطور ادامه می دهد و اینطور به پایان میبرد حالا گاهی تقدم و تاخرهایی در کار هست ولی بالاخره می داند روش کار این است و الان کجای روش کار در است و لذا سر در گمی در کل روش کار ندارد بلکه می داند این روش اجتهادی روندش این گونه است و من مثلا ایستگاه موضوع شناسی یا ظهور گیری یا حل تعارض یا غیره هستم و اشراف به روند دارد الان برای طلبه مکاسب خوان اصلا اشراف به روند در ورود به درس نیست لذا اصلا طلبه از اساس در کار شیخ سر در گم است چون نه تئوری اجتهاد را به طور اجمالی می داند و نه روش کار را مطلع است لذا یک فایده اشراف به روند و گم نشدن در روند اجتهاد مجتهدینی مثل است یا است که این فایده برای غیر مجتهد خیلی بیشتر است ولی برای مجتهد هم نسبتا فایده دارد. @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۱ 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 بسم الله ارحمن الرحیم 📌 نکته های نو در علوم مقدماتی اجتهاد ▪ محققین علم اصول و فقه برای اجتهاد مبانی یا مبادی برشمرده اند که خانه اجتهاد بر آن بنا شده از نظر ایشان توقف اجتهاد بر این علوم توقف مقدمه بر ذی المقدمه است و بدون این علوم اجتهاد ممکن نیست . پرداختن به تعداد این علوم ، مقدار احتیاج به آنها و همه مطالب مربوط به این علوم خود بحثی اجتهادی و مفصل است ، اما بعضی ظرایف مربوط به این علوم که کمتر مورد دقت و بررسی قرار گرفته میتواند افق جدیدی را به روی پژوهندگان فقه و اصول باز کند ما در این مقاله به بررسی این ظرایف و نکات خواهیم پرداخت . ▪ از آنجا که بحث در این مقاله بحث از اثبات یا نفی این مقدمات نیست و هدف ارائه نکات نو در این مقاله است لذا ا کثرا از زاویه جدیدی به مباحث پرداخته شده و بحثهای روشی مطرح گردیده بدین معنی که چگونه باید این علوم را در استنباط به کار گرفت و یا بحث از این زاویه مطرح شده که چه معضلات و مشکلاتی در این علوم وجود دارد و چگونه میتوان به حل آنها پرداخت . ▪ برای بیشتر روشن شدن زاویه بحث در ابتدای بعضی مباحث به زاویه بحث یا نکات مورد بررسی قرار گرفته پرداخته شده . ما در این مقاله ابتدا به بررسی علوم عقلی و نیمه عقلی ، سپس علوم ادبی و بعد از آن علوم نقلی و در آخر به علوم جدید خواهیم پرداخت. علوم عقلی ✳ 1)فلسفه: پرداختن به مقدمه بودن فلسفه برای اجتهاد از مباحثیست که در علوم مقدماتی مورد بحث قرار نگرفته گرچه دانستن فلسفه برای فهم و حل بعضی مباحث علم اصول از نظر عده ای لازم است اما لزوم دانستن این علم برای اجتهاد در علم اصول از مباحثیست که در این جایگاه باید مورد بررسی قرار گیرد همچنین تاثیر داخل کردن فلسفه در اصول به حدیست که دو اصول کاملا متفاوت را میتواند رقم زند لذا در این فصل به آراء فقها و اصولیون در این رابطه خواهیم پرداخت و نکات دیگری را که برای طالبان اجتهاد لازم است مطرح خواهیم کرد . 🔹 الف) اصل نیاز به فلسفه فارغ از وضع موجود : ابتدا بهتر است به این موضوع بپردازیم که آیا فلسفه واقعا برای اجتهاد مورد نیاز است یا احتیاجی به این علم نیست ؟ 🔸 موضوع فلسفه بحث از مطلق وجود است ، آنچه در فلسفه کنونی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد وجودات تکوینی اند نه اعتباری فارغ از این نکته ، سنخ تحلیلات فلسفه نوعی تحلیل عقلی فلسفی است که به نحوه تحقق وجود ، رابطه وجودات از حیث طولی و عرضی ، رابطه وجود و ماهیت در خارج و مباحثی ازاین قبیل میپردازد لذا چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد : ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) ۲ 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 1⃣ 1- در موضوعات متسالم بین فقها این استکه احکام بر موضوعات عرفی بار شده و موضوعات نیز باید به صورت عرفی فهمیده شوند اما نوع تحلیلات فلسفه عقلی و خاص است پس فلسفه در فهم موضوعات فقهی کاربرد ندارد لذا فقها فتوی داده اند که اگر خون شسته شود و رنگ آن باقی بماند پاک است گرچه از لحاظ فلسفی و دقی جوهر آن باقی است و خون معدوم نشده و باید لباس نجس باشد . 2⃣ 2- در استنباط احکام نیز فهم عرفی ملاک است نه فهم عقلی و با دقتهای فلسفی چرا که شارع مسلما به زبان عرفی سخن گفته نه زبان علمی ، دقّی و فلسفی . 3⃣ 3- در علم اصول نیز ما هر گونه این علم را تعریف کنیم و مباحث علم اصول را هرچه بدانیم و مسائل آن را هر چه قلمداد کنیم نمیتوان برای فلسفه نقشی در علم اصول قائل شد چرا که مباحث این علم در ابتدا مربوط به مباحث الفاظ است که این مباحث قطعا عقلائی است و سنخ تحلیلات فلسفی با سنخ تحلیلت عرفی عقلائی متفاوت بوده و نگاه فلاسفه به مباحث الفاظ از زاویه فلسفی است نه از زاویه عقلائی و عرفی . نوع دیگر مباحث که در اصول مطرح است مباحث ملازمات عقلیست چرا که گاهی عقل حکم به ملازمه بین یکی از احکام خود با احکام شرع میکند که به مباحث مستقلات و غیر مستقلات عقلی تقسیم میشود آنچه حجت است مستقلات است که نوعا باز گشت به حسن عدل و قبح ظلم میکند در این مباحث هم صرفا آنچه عقل میفهمد حجت است و ربطی به مباحث فلسفه و فهم فیلسوف و غیر فیلسوف ندارد علاوه بر اینکه حسن عدل و قبح ظلم به مباحث کلام بیشتر شبیه است تا فلسفه . ▪ مباحث دیگر علم اصول شامل اصول عملیه است که این مباحث هم چه عقل به آنها حکم کند چه شرع ، فلسفه ارتباطی به این مباحث پیدا نمیکند چرا که اگر عقل حکم کند فهم فلسفی و غیر فلسفی دخالتی ندارد و حجت است البته به این سنخ مباحث بیشتر در کلام میپردازند تا فلسفه و اگر شرع حکم کند از احادیث فهمیده میشود که این فهم هم باید عرفی باشد نه فلسفی . 🔹 یک اشکال : با فهم وجودات حقیقی وجودات اعتباری بهتر فهمیده میشود لذا فلسفه برای فهم وجودات اعتباری که در فقه و اصول زیادند مفید و لازم است . 🔹 پاسخ : در فلسفه معمولا نحوه تحقق موجودات مورد بررسی قرار میگیرد لذا آنچه در فلسفه عاید ما میشود نحوه تحقق وجودات اعتباری است حال آنکه ما در اجتهاد به دنبال فهم نحوه تحقق وجودات نیستیم بلکه به دنبال فهم احکام آنهاییم که این هم مرتبط با نحوه تحقق آنها نیست بلکه مرتبط با حکمی است که شارع بر آنها بار کرده پس ما مسلما در فقه و اصول اولا و بالذات نیازی به فلسفه نداریم . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) 3 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 🔹 ب ) بررسی احتیاج به فلسفه با توجه به نظر علما و وضع کنونی فقه و اصول : به نظر بعضی علما فلسفه نه تنها مقدمه برای اجتهاد نیست بلکه مضر به اجتهاد نیز هست یکی از محققین در این زمینه میفرماید : و لا دخل للدقّة الفلسفيّة- في العلوم العقليّة- بل ربما يقدح باعتبار خروجها عن الفهم العمومي الّذي بعث الأنبياء عليه بمقتضى قوله تعالى «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ» الآية، نعم تكون سببا لسرعة الفهم، لكنّهما قد تضرّ باعتبار إيجابها لاعوجاج في فهم كلمات أهل البيت عليهم السّلام و ان كان لهم أصحاب مختلفون في فنون العلم، لكن الكلام في الاستنباط الفقهي. 🔸 دقت فلسفی - در علوم عقلی – ارتباطی [ به فقه و اصول ] ندارد بلکه گاهی خدشه وارد میکند به این دلیل که از فهم عمومی که بعثت انبیا بر آن بوده خارج میشود به مقتضای قول پروردگار متعال که فرمود : « و ما هیچ رسولی را مگر به زبان قوم خویش نفرستادیم » بله فلسفه سبب سرعت فهم میشود اما این دو [فلسفه و سرعت فهم ] گاهی مضر میشوند چرا که باعث ایجاد انحراف در فهم کلمات اهل بیت میشوند اگرچه ایشان دارای اصحاب مختلفی در فنون مختلف علوم بوده اند ، ولی کلام در استنباط فقهیست .(1) ▪️ بعضی دیگر معتقدند اصلا علم فلسفه ربطی به علم اصول و فقه ندارد چرا که قواعد فلسفی در مورد حقائق خارجی جاری میشود و در علوم فقه و اصول که علومی اعتباری هستند جریان پیدا نمیکند . ▪️ صاحب انوار الاصول میفرماید : ان من اقسام الامور الاعتباریة التشریعیات التی منها مسائل الفقه (او الحقوق) و هکذا اصول الفقه فلا سبیل الیها للقواعد المنطقیة و الفلسفیة الجاریة فی خصوص الحقائق الخارجیة کقاعدة الواحد و احکام العرض و المعروض بان یقال : ( الصلاة مثلا معروض و الوجوب عرض) او استحالة اجتماع الضدین (بان یقال مثلا : اجتماع الامر والنهی محال لاستحالة اجتماع الضدین ) نعم اجتماع الضدین و اشباهه باطل فی الامور الاعتباریة لکن لان جهة الاستحالة بل من باب کون اعتبارها لغوا و اللغویة شی و الاستحالة شی آخر .(2) 🔹 از اقسام امور اعتباری تحقیقا مباحث تشریعیات اند که مسائل فقه (یا حقوق ) از اقسام آنهاست و همچنین مباحث اصول فقه پس قواعد منطقی و فلسفی که در خصوص حقائق خارجی جاری میشوند راهی به تشریعیات ندارند مثل قاعده الواحد یا احکام عرض و معروض که مثلا اینطور بگوییم نماز معروض و وجوب عرض است یا استحاله اجتماع ضدین که مثلا گفته شود اجتماع امر ونهی محال است بدلیل استحاله اجتماع ضدین البته اجتماع ضدین و نظایر آن در امور اعتباری باطلند اما نه از باب استحاله بلکه از این باب که اعتبار آنها لغو است و لغو بودن یک چیز است و استحاله چیز دیگر. 🔹 و همچنین میفرماید : فلا دخل له [ای علم الفلسفة]بعلم الفقه لانه یبحث عن الاعتباریات نعم یمکن ان یقال ان له تاثیرا فی الفقه من باب تاثیره فی علم الکلام فلیس له دخل مباشرة و بلا واسطة.(3) 🔹 پس علم فلسفه ارتباطی به علم فقه ندارد چراکه علم فقه از اعتباریات بحث میکند البته ممکن است گفته شود تاثیری در فقه از دریچه تاثیر در کلام دارد در نتیجه مستقیم و بدون واسطه ارتباطی ندارد. از مباحث علمی بعضی از بزرگان نیز تاثیر داشتن فلسفه در فقه و اصول واضح است گرچه به طور صریح در کتبشان چیزی نیامده. 📝 پی نوشت: 1. ( مدارک العروة محقق اشتهاردی ج1 ص122) 2.(انوار الاصول ج1 ص20 ) 3.(انوار الاصول ج3ص267) ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
(نشر بدون لینک کانال ممنوع است) 4 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ▪️ از کتاب تهذیب الاصول امام خمینی (ره )استفاده میشود که ایشان دانستن فلسفه را در فهم صحیح بعضی مباحث علم اصول دخیل میدانند چراکه بعضی علمای اصول مباحثی را مطرح کرده و احکامی فلسفی بر آنها بار کرده اند در حالیکه این مسائل اعتباری بوده و نمیشود این احکام را بر آنها جاری کرد یا در جایی میشود از مباحث تحلیل فلسفی کرد هرچند شارع نظر به این مباحث نداشته است . ما در اینجا به چند مورد آن اشاره میکنیم : ⏪ 1) نفس تحقق اعتبار : به نظر ایشان اعتبار شارع امری حقیقی و تکوینی است چرا که اعتبار ، فعل شارع است و فعل او امری حقیقی و واقعی است و لباس وجود پوشیده پس قواعد فلسفی شاملش میشود چرا که فلسفه از انواع وجود بحث میکند . ایشان پیرو این عقیده در مباحث امر و نهی و مباحث دیگر به طرز خاصی مشی کرده اند مثلا کراهت نزد ایشان مبدا نهی است . ⏪ 2)همچنین به نظر ایشان میشود موضوع حکم را در بعضی موارد تحلیل فلسفی کرد گرچه شارع ، که در حقیقت معتبِر است به این سنخ مباحث توجه نکرده باشد لذا ایشان معتقدند اوامر و نواهی به طبیعت تعلق میگیرد نه به فرد یا به وجود ذهنی . ⏪ 3) لوازم ذات جعل نمیپذیرند اما ذات جعل میپذیرد مثلا سببیت لازمه ذاتی سبب است و ایجاد آن ایجاد سبب است اما ایشان این قاعده را در امور تکوینی جاری میدانند نه در امور اعتباری (4) ⏪ 4)همچنین به نظر ایشان قواعد فلسفی در حکم جریان نمی یابند چرا که حکم یا وضعیست یا تکلیفی و موضوع هم یا اعتباری است مثل نماز و یا واقعی و خارجی و معیار در اعتباری بودن یک قضیه حکم آن قضیه است نه موضوع آن ، لذا قواعد فلسفی در احکام جاری نمی شوند به همین دلیل ایشان در جاهای مختلفی با بزرگان دیگر مخالفت کرده اند که دو مورد را متذکر میشویم : 🔹 الف : جعل امور انتزاعی و رفعش تابع جعل منشا انتزاع و رفعش است : به نظر دیگران شرطیت و مانعیت قابل جعل و رفع نیستند اما به نظر ایشان میشود شرطیت و مانعیت را جعل کرد چرا که قواعد فلسفی در حکم جریان پیدا نمیکند . 🔹 ب) حکم به عدم تضاد بین احکام خمسه : امام معتقدند که احکام پنج گانه چون اعتباریند تضاد بینشان راه ندارد اما بزرگان دیگر معتقدند دو حکم شرعی چون دو امر وجودیند اجتماعشان در موضوع واحد باعث تضاد است . 4.(رسائل ج2 ص116و 117) ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ▪ موردی دیگری که یافت شد حضرت امام در بحث تجری از مباحث فلسفی استفاده کرده اند ایشان در این بحث فرموده اند : تجری باعث ایجاد صورت برزخی و اثر ملکوتی در نفس میشود که این اثر در عالم غیب موثر است .(5) ▪ ایشان این مطلب را طبق مبانی فلاسفه تشریح کرده اند فلاسفه قائلند که بهشت و جهنم عوالم مراتب ومنازلی دارد و این مراتب و منازل بر طبق مراتب و منازل کلی نفس سامان یافته و سه مرتبه دارد مرتبه اول بهشت اعمال و جهنم آن ،مرتبه دوم بهشت صفات و جهنم آن ،مرتبه سوم بهشت ذات و جهنم.(6) ▪ اما به نظر میرسد مباحث فلسفی بر سه قسمند ⏪ 1)طبیعیات : بعضی از این مباحث صحیح و بعضی هم صحت و سقمشان قابل تحقیق است و بدون شک با رشد علوم طبیعی ثابت شده که بعضی از مباحث فلسفی مردود است به هر حال صحت یا عدم صحت آنها ارتباط و دخالتی در مباحث فقهی و اصولی ندارد. ⏪ 2)مباحث معقولات ثانیه: مثل مواد ثلاث ،علت ومعلول و مقولات عشر این مباحث حاصل تجریدات عقلی و تحلیلات فلسفی مختص به فلاسفه اسلامیست و سنخ این تحلیلات با فقه و احکام تکلیفیه یا وضعیه آن تناسب ندارد چرا که در فقه موضوعات و احکام با تحلیل عرفی بررسی میشوند اما در فلسفه با تحلیل خاص عقلی فلسفی لذا بسیاری از اوقات عرض یا شی ای اعتباری در فقه حکم تکلیفی یا وضعی دارد و در فقه بسیار ذی قیمت میباشد اما با توجه به تحلیل فلسفی حکم آن متفاوت خواهد بود و مسلما این تحلیل نزد فقها مقبول نیست چرا که با عث ایجاد فقهی جدید و یا دینی جدید خواهد شد مثل بحث شستن خون که مثالش گذشت . ⏪ 3)مباحث الاهیات به معنی الاخص : این مباحث مرتبط با مبدا ومعاد است ممکن است برای فهم صحیح بعضی موضوعات در فقه محتاج به مهارت در این قسم مباحث فلسفی یا تحصیل آن شویم مثلا بحث از طهارت قائلین به وحدت وجود که محتاج به فهم صحیح این موضوع برای صدور حکم به طور صحیح است اما به علت کمی این مباحث نمیتوان به لزوم تحصیل فلسفه برای مباحث فقهی حکم کرد. 🔹 البته تحصیل فلسفه به طور دقیق و صحیح برای مجتهد در این موارد لازم است چرا که مباحث فلسفی دارای دقائق عقلی و تحلیلات پیچیده و تجریدات خاصی هستند که فهم آنها محتاج استعداد ذاتی ، قدرت عقلی و همچنین تحصیل به روش صحیح است و امور مذکور در فهم صحیح مباحث فلسفی نقش مهمی دارد علاوه بر اینکه چنین مواردی با آبروی عده مهمی از علمای شیعه مرتبط است و دقت خاص خود را میطلبد. 5.( انوار الهدایه ج 1 ص 55 ) 6.(اسفار ج9ص21و22وص228تا231) ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ▪️ به نظر نویسنده اهمیت دانستن فلسفه خصوصا برای یک اصولی - با توجه به وضع موجود علم اصول که بسیاری از مباحث فلسفی داخل در علم اصول شده - در ادراک فرق بین مسائل اعتباری و تکوینی تبلور میابد ، احاطه به مباحث فلسفی باعث ادراک صحیح از عدم ارتباط مباحث تکوینی و فلسفی به مباحث اعتباری و عدم خلط بین این مباحث خواهد شد اگر کسی به دقت حاشیه علامه طباطبائی و مباحث اصولی امام خمینی را پیگیری کند تصدیق میکند که اکثر اشکالات این دو محقق بزرگوار از این نکته سر چشمه گرفته و این دو محقق گرانمایه با استعانت از فلسفه و استدلالات فلسفی اثبات کرده اند که مطالب فلسفی وارد و جاری شده در مسئله اشتباه است مثلا چه ارتباطی بین قاعده الواحد و مقام آن در فلسفه که مربوط به فعل باری تعالی است و موضوع علم اصول برقرار است و همچنین مباحث دیگری که داخل علم اصول شده و ربطی بین آن مسئله اصولی و مبحث فلسفی نیست . ▪️ البته اگر کسی بخواهد در هر مقام با استدلالات فلسفی به رد مباحث فلسفی وارد شده بپردازد مسلما باید در فلسفه متبحر باشد و ولی اگر در ابتدا اثبات کند مسائل فلسفی به فقه و اصول ارتباطی ندارد و در همه جا به همان مطلب اول ارجاع دهد احتیاج زیادی به فلسفه نخواهد داشت . ▪️ بنا بر آنچه گذشت فلسفه از علومی است که اولا و بالذات برای استنباط به آن احتیاجی نیست اما بنا بر روشی که معتقد به رد مباحث فلسفی وارد شده در اصول با استدلالات فلسفیست ، فلسفه برای اجتهاد جز علوم پایه محسوب میشود چرا که مباحث اصولی مشحون از مباحث فلسفی شده و دانستن این علم برای بررسی صحیح مباحث اصولی و اثبات عدم ارتباط بین این مباحث یا عدم جریان قواعد فلسفی در جای جای علم اصول لازم است اما بنابر روش اثبات کلی عدم ارتباط فلسفه به فقه و اصول احتیاج خاصی به این علم نیست و جز علوم پایه محسوب نمیشود . ✅ چند نکته در مورد فلسفه : کسانیکه به دنبال اجتهاد هستند باید بعد از گذراندن سطح و قبل از ورود به درس خارج بدانند که چه علومی را به چه مقدار برای اجتهاد نیاز دارند تا مشخص شود به چه مقدار باید در تحصیل این علوم تلاش داشته باشند دانستن این نکات طالب اجتهاد را از سردرگمی و اتلاف وقت نجات خواهد داد و راه اجتهاد را برایش روشن خواهد کرد لذا در این بحث برای روشن شدن مبانی اساتید و مشی آنان نسبت به تحصیل فلسفه نکاتی را متذکر شده ایم تا کسانی که به درس خارج وارد می شوند بهتر بتوانند نسبت به تحصیل فلسفه تصمیم گیری کنند . ⏪ نکته اول : انواع تحصیل فلسفه : مشی های متفاوتی از علمای فقه و اصول در ارتباط با تحصیل فلسفه اتخاذ شده 🔹 مشی رایج : در مدرسین اصول و طلاب مشغول به این علم این است که در هنگام تحصیل علم اصول و در برخورد با هر مسئله اصولی به مباحث فلسفی وارد شده در این علم میپردازند و همزمان به فراگیری و هضم مباحث پرداخته و به نقض ابرام یا اتخاذ یکی از اقوال ارائه شده مبادرت می ورزند و در واقع فلسفه را ذیل مباحث اصولی فرا میگیرند این مشی مشی نوع افراد معتقد به مکتب نجف است که به علت اصالت قائل شدن برای علم اصول چه در مقابل فقه و چه در مقابل فلسفه ، اصولی مفصل و طولانی ارائه کرده و فقه مختصر و فرمولی دارند . 🔹 مشی دوم : این استکه فلسفه را به عنوان یک علم مستقل فرا میگیرند البته اعتقادی به تداخل مباحث فلسفی در مباحث اصولی ندارند و لذا برای اثبات عدم صحت مباحث وارد شده فلسفه در اصول از فلسفه یاری میگیرند این مشی که مشی حضرت امام و علامه طباطبائیست و تابعین ایشان است که اکنون بسیار کمرنگ شده و یا باید گفت از بین رفته . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 👈🏾البته بین این دو مشی نیز تفاوتهایی به چشم می آید از جمله اینکه علامه طباطبائی از ابتدا تصریح کرده اند که علم اصول علمی اعتباری است و قضایای آن هم اعتباریند و علوم اعتباری احکام خاص خود را دارند ایشان در ابتدای شرح عمیقشان بر کفایه میفرمایند : ▪️ثم ان القضايا الاعتبارية و هي التي محمولاتها اعتبارية غير حقيقية حيث كانت محمولاتها مرفوعة عن الخارج لا مطابق لها فيه في نفسها الا بحسب الاعتبار أي ان وجودها في ظرف الاعتبار، و الوهم دون الخارج عنه سواء كانت موضوعاتها أمورا حقيقية عينية بحسب الظاهر، أو اعتبارية فهي ليست ذاتية لموضوعاتها أي بحيث إذا وضع الموضوع و قطع النّظر عن كل ما عداه من الموضوعات كان ثبوت المحمول عليه في محله إذا لا محمول في نفس الأمر فلا نسبة فالمحمول في القضايا الاعتبارية غير ذاتي لموضوعه بالضرورة فلا برهان عليها و لأن العلوم الباحثة عنها تشتمل على موضوعات يبحث فيها عن أعراضها الذاتيّة هذا. ▪️ لكن الاعتبار، و هو إعطاء حد شي‏ء، أو حكمه لآخر حيث كانت التصديقات المنتسبة إليه تصديقات و علوما متوسطة بين كمال الحيوان الفاعل بالإرادة و نقصه على ما بيناه في رسالة الاعتبارات كانت هي بذاتها مطلوبة للتوسيط فطلب العلم بها أيضا غيري مغيا بغاية و غرض ، فالقضية الاعتبارية كما انها مجعولة معتبرة بالجعل الاعتباري لغرض حقيقي يتوصل بها إليه كمجموع القضايا الاعتبارية المجعولة لغرض حقيقي، أو ما ينتهى إليه كذلك هي مطلوبة بالتدوين، أو للتعلم للتوصل إلى غرض حقيقي أو ما ينتهى إليه بتمييز الصحيح عن الفاسد كمجموع قضايا مدونة مسماة بعلم كذا لغرض كذا ؛أو مطلوبة بغرض كذا فالتمايز في العلوم الاعتبارية بالأغراض دون الموضوعات، و محمولات المسائل لا يجب فيها كونها ذاتية بل الواجب صحة الحمل مع الدخل في الغرض المطلوب. فمن هنا يظهر ان لا ضرورة تقتضي نفى الواسطة في عروض محمولاتها لموضوعاتها و لا اشتراط المساواة بين موضوعاتها و محمولاتها فيجوز كون المحمول فيها أعم أو أخص مطلقا من الموضوع أو أعم من وجه كقولنا: الفاعل مرفوع، و قولنا: الاسم يصير مبنيا لشبه الحرف، و قولنا: الصلاة واجبة إلى غير ذلك، و لا حاجة إلى ما تمحلوا به لدفع هذه المحاذير كما عرفت. ▪️و من هنا يظهر أيضا ان لا ضرورة تقضى بوجود جامع فيها بين موضوعات المسائل، نعم ربما أذعنت العقلاء بين الأمور الاعتبارية المتحدة في الغرض بالنظر إلى وحدة الغرض، و الغاية، و عدها من آثار ذي الغاية بوجود جامع واحد بينها يجمعها جميعا بحسب الموضوع غير انه ليس من الضروري كون نسبة هذا الجامع مع كونه جامعا إلى افراده كون نسبة الكليات الحقيقية إلى افرادها الحقيقية كما سيجي‏ء بيانه .(7) ▪️پس قضایای اعتباری که در حقیقت همان قضایایی هستند که محمولاتشان اعتباریست از آنجا که محمولاتشان در خارج نیستند و محمولاتشان فی نفسه مطابَقی در خارج ندارند مگر به حسب اعتبار ؛ یعنی وجودشان به حسب ظرف اعتبار و وهم است نه در خارج ، - و فرقی هم نمیکند که به حسب ظاهر موضوعاتشان امور حقیقی عینی در خارج باشد یا اعتباری باشد – لذا محمولات ذاتی برای موضوع نیستند بدین معنی که اگر موضوع وضع شود قطع نظر از همه موضوعات دیگر ثبوت محمول برای موضوع در جای خود نیست چراکه محمولی در نفس الامر و واقع وجود ندارد پس نسبتی هم وجود ندارد در نتیجه محمول در قضایای اعتباری ضرورتا برای موضوعش غیر ذاتیست و برهان بردار نیست و بدین دلیل که علومی که از آنها بحث میکنند مشتمل بر موضوعاتی هستند که در آنها از اعراض ذاتیشان بحث میشود . (7)( حاشیه الکفایه ص 10 تا 12 ) ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 👈 اما اعتبار که همان اعطاء حد چیزی یا حکم چیزی به چیز دیگر است از آنجا که تصدیقاتی که منتسب به اعتبار است تصدیقات و علومی ما بین کمال حیوان فاعل بالاراده و نقص اوست - بنا بر آنچه در رساله اعتبارات روشن نمودیم – ▪ لذا اینها خودشان مطلوب برای واسطه قرار گرفتن هستند پس طلب علم بواسطه اینها غیریست و هدف و غرض خاصی دارد پس قضیه اعتباری همانطور که مجعول و اعتبار شده به جعل اعتباری برای غرضی حقیقیست که با آن قضایا به آن هدف میرسند مثل مجموعه قضایای اعتباری جعل شده برای غرضی حقیقی یا آنچه همانگونه منتهی به غرض میشود و در تدوین مطلوب است یا برای فراگیری و رسیدن به غرض حقیقی یا آنچه منتهی به آن میشود برای شناخت سره از اسره مثل مجموعه ای از قضایا تدوین شده که فلان علم نامیده میشوند برای فلان غرض یا مطلوب برای فلان غرض . ▪ در نتیجه تمایز در علوم اعتباری به اهداف است نه به موضوعات و واجب نیست که محمولات مسائل در آنها ذاتی باشد بلکه واجب صحت حمل است همراه با داخل بودن در غرض مطلوب . از اینجا روشن میشود ضرورتی وجود ندارد که اقتضایش نفی واسطه در عروض محمولات برای موضوعات باشد و همینطور برای شرط مساوات بین موضوعات و محمولات پس محمول میتواند اعم یا اخص مطلق یا اعم من وجه از موضوع باشد مثل این گفتار که : فاعل مرفوع است ای اینکه بگوییم اسم بواسطه شباهتش به حرف مبنی میشود و گفتارمان که نماز واجب است و غیر این مثالها و به آنچه متحمل شده اند برای دفع این محذورات نیازی نیست همانطور که دانستی . همچنین از اینجا روشن میشود که ضرورتی که مقتضیِّ وجود جامع بین موضوعات مسائل باشد وجود ندارد البته گاهی عقلا اذعان دارند که در امور اعتباری متحد در غرض با توجه به وحدت غرض و هدف به اینکه جامع واحدی بین موضوعات مسائل که همه را به حسب موضوع جمع میکند وجود داشته باشد و این را از آثار ذی الغایه میدانند لکن ضروری نیست که نسبت این جامع در حالیکه جامع افراد است نسبت کلیات حقیقی به افرادش باشد همانطور که بیان خواهد شد. ▪ ولی حضرت امام از ابتدا به این امر کلی پا فشاری ندارند ولی در هر مبحث با استفاده از فلسفه به رد مباحث فلسفی وارد شده در علم اصول میپردازند و در مواردی هم که ذکر شد به استفاده از فلسفه یا تحلیلات فلسفی روی آورده اند که البته بسیار کم است . 🔹 مشی سوم : نیز مشی و روش کسانی است که معتقدند علوم فلسفه و اصول به هم ارتباط دارند و فلسفه به دقت و موشکافی در علم اصول کمک میکند این مشی و اعتقاد مرتبط به محقق غروی اصفهانی است که به شدت مباحث اصولی و فلسفی را گره زده و این مشی نیز ا کنون پیروئی ندارد ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
9 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 🔹 مشی چهارم : مرتبط به افرادی است که معتقدند تحصیل فلسفه به فهم عرفی و فطرت سالم فقهی و اصولی فرد صدمه رسانده و باعث کج سلیقگی در فهم صحیح مباحث فقهی و اصولی میشود این مشی مربوط به مکتب سامرا که بیشتر ، افکارش در محقق فشارکی و موسس حوزه محقق حائری تبلور پیدا کرده و مکتب قم که افرادی چون آیت الله بروجردی پرچمدار آنند تبلور پیدا کرده که ا کنون نیز پیروانی دارد . 👈 آنچه باید متذکر شد این استکه : ▪ طلابی که به تحصیل فقه و اصول مشغولند و دوستدار ادامه این علوم هستند باید از ابتدا به تحقیق در مورد این نکته بپردازند که ⏪ کدام مشی مقتضای تحقیق و مستدل و مبرهن یا مورد پسند آنهاست و برنامه تحصیلی و اجتهادی خود را با توجه به این مبانی سامان دهند و استاد خود را با توجه به این مباحث انتخاب کنند تا بعد از مدتی تحصیل در مباحث فقه و اصول سردر گم نباشند و راه خود را به طور صحیح بپیمایند . ⏪ نکته دوم : اگر فردی احساس میکند با تحصیل فلسفه فهم عرفی او به هم ریخته و دقتهای زیادی به خرج میدهد بهتر است بین تحصیل فلسفه و فقه و اصول یکی را انتخاب کند و اگر خواهان تحصیل فقه و اصول است تحصیل فلسفه را رها کند . ⏪ نکته سوم : بهتر است اساتید فقه و اصول از ابتدا مبنای خود را انتخاب کنند و به دخالت یا عدم دخالت فلسفه در فقه و اصول بپردازند و از تحصیل فلسفه در خلال علم اصول بپرهیزند چراکه یکی از مشکلاتی که اکنون گریبانگیر علم اصول شده همین تحصیل فلسفه در خلال علم اصول است که باعث شده قواعد فلسفی و کاربرد و جایگاه آنها به طور صحیح شناخته نشوند و قواعد در غیر جایگاه خود و اصطلاحات در غیر کاربرد خود استفاده شوند . ✅ تحلیل تاریخی ورود فلسفه به علم اصول : مباحث تاریخی همیشه روشنگری خاص خود را دارند و باعث اثبات بهتر مبانی فرد مستدِّل خواهند شد در این مبحث به سیر تاریخی ورود فلسفه به اصول خواهیم پرداخت و سپس به ارائه نظر در مورد لزوم یا عدم لزوم داخل کردن مباحث فلسفی به اصول میپردازیم . ▪ اگر بخواهیم سیر تاریخی مباحث علم اصول را بررسی کنیم و در آن به این نکته بپردازیم که از چه زمانی فلسفه وارد علم اصول شد و به تحلیل تاریخی بپردازیم و در این تحلیل و سیر به کتب و بزرگان تاثیر گذار در تاریخ و مسائل این علم توجه داشته باشیم باید گفت : ▪ گرچه محقق طوسی و علامه حلی به فلسفه وارد بودند اما اثری از ورود مباحث فلسفی در کتب این دو بزرگوار به چشم نمی آید . و بعد از این دو هم در کتب اصولی ردی از ورود فلسفه به علم اصول دیده نمی شود در نقطه حیات دوباره علم اصول توسط محقق بهبهانی هم بعضی قواعد کلامی وارد علم اصول شد و در ادامه توسط سید مجاهد صاحب مفاتیح الاصول و بعد از ایشان صاحب قوانین و یا صاحب فصول هم ردی از فلسفه مشاهده نمیشود بلکه در قوانین و فصول بیشتر مباحث الفاظ مورد بررسی قرار گرفته و تقریبا جنبه عقلی اصول مورد غفلت قرار گرفته است . بعد از ایشان هم بزرگانی چون شریف العلما مازندرانی و شیخ اعظم انصاری توجه و نگاهی به فلسفه و ورود آن به این علم نداشته اند . ▪ پر واضح است که از زمان صاحب کفایه بعضی قواعد فلسفی آن هم به طور پنهان وارد علم اصول شد لذا در کفایه رد روشنی از قاعده الواحد برای اثبات نیاز یک علم به موضوع واحد وجود ندارد و همچنین در موضوع جبر و اختیار کسی که فلسفه خوانده متوجه میشود که ایشان از منظر فلسفی به حل این معضل میپردازد البته در کفایه عقل گرایی شدیدی به چشم میآید که قبل از ایشان به این سنخ سابقه ای ندارد مثلا در بحث تعارض ایشان قائل به عدم توقیفی بودن مرجحات شده اند که با توجه به قرائنی میتواند دلالت بر عقل گرایی شدید ایشان باشد . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
10 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ▪ با ورود این قواعد به اصول مدرسین و مجتهدین علم اصول مجبور شدند به فرا گیری و نقد این مبانی یا توضیح و تشیید آن بپردازند چرا که کتاب کفایه مدار درس و تدریس و نقد و تبیین قرار گرفته بود و از آنجا که تحصیل فلسفه در آن زمان حوزه نجف جرم محسوب میشده بزرگان معمولا به طور پنهان به تحصیل این علم می پرداختند یا در حوزهای دیگر مثل اصفهان این علم را فرا گرفته و بعد در نجف رحل اقامت می افکندند مثلا صاحب عروه به طور پنهانی از فیلسوف شهیر عصّار پدر فلسفه را فرا گرفته اند و آیة الله بروجردی در اصفهان در این علم متبحر شده اند البته حکمت متعالیه در این عصر در سبزوار توسط محقق سبزواری ترویج و تحصیل میشده و در اصفهان توسط عارف بید آبادی قبلا رواج یافته بود و آیة الله بروجردی بیشتر حکمت مشاء را فرا گرفته بودند و به ذوق این حکمت متمایل بودند تا ذوق حکمت متعالیه . ▪ این تحصیل پنهانی و عدم رواج فلسفه باعث شد بیشتر بزرگان بعدی خصوصا در عصر آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی که شهریه مدرسین و محصلین فلسفه را قطع کردند با توجه به قریحه و استعداد ذاتی خود به کتب فلسفی مراجعه کنند و به طور خود خوان به تحصیل این علم روی آورند و این خود خوانی و خود فهمی باعث شد که قواعد را در غیر جایگاه خود و اصطلاحات را در غیر موضوع له استفاده کنند و با تحلیل های خاص خود به نقد و ابرام بپردازند به طوریکه میتوان گفت ما در این مباحث مثل فلاسفه غرب شدیم که هر فیلسوف مبانی اصطلاحات و قواعد خود را دارد و به رد فلاسفه دیگر میپردازد بر خلاف فلسفه اسلامی که هر فیلسوف مبانی و مطالب فیلسوف دیگر را پیگیری کرده و به استحکام آن مبانی نظر دارد . ▪ برای اثبات این مطلب کافیست نگاهی به اصول امام خمینی و علامه طباطبائی بیندازیم ما در این مقام به یک مثال که شهید صدر اشاره فرموده اند ا کتفا میکنیم . ▪ در بحث موضوع علم اصول شهید صدر متذکر شده اند که : برای ضرورت وجود موضوع عام برای هر علمی به دو دلیل استدلال شده: ⏪ 1- اینکه هر علمی غرضی دارد که دو نوع غرض هم داریم که توضیح میدهند . ⏪ 2- تطبیق کبرای فلسفی قاعده الواحد لا یصدر الا من واحد بعد از اینکه آنرا به واحد نوعی تعمیم داده اند بعد نقض و ابرامهایی که در این مقام صورت گرفته نقل میکنند و در آخر میفرمایند حقیقت این است که این قاعده که هر علمی موضوع واحدی دارد که مسائل آن علم دور آن میچرخد یک امر ارتکازیست که با کمترین تامل روشن میشود ا گر در نتیجه دو امر اشتباهی رخ ندهد : ⏪ 1- تخیل اینکه منظور از موضوع ، موضوعیست که در مرحله تالیف و تصنیف موضوع قرار گرفته ، در حالیکه مقصود از موضوع علم ، محور بحوث علم به حسب مناسبات واقعیه و اقتضائات آن علم است . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
11 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ⏪ 2- تفسیر جمعی از عرض ذاتی به اینکه : عرض ذاتی آن چیزیست که عارض بر شیء یا حمل بر آن میشود بعد از فراغ از ثبوت آن که این تفسیر باعث مشکل شدن تطبیق قاعده بر بسیاری از بحثهای علوم شده . ایشان میفرمایند بعد از تصحیح این دو نقطه میتوان گفت که برای هر علمی موضوعیست که بحوث آن علم را حول محور واحدی سوق میدهد . ▪ سپس ایشان به تعاریف و اشکالات و پاسخهایی که در تفسیر عرض ذاتی آمده میپردازد در ابتدا به تفسیر خاصی که محقق عراقی از عرض ذاتی داده و با همه اصولیون و حکما مخالفت کرده میپردازد و نظر ایشان را مطرح میکند سپس سه اشکال به ایشان وارد میکند و در اشکال سوم میفرماید : بین شیء و آنچه عارض آن میشود دو نسبت وجود دارد ✅ 1- نسبت محلیت که منظور از آن اینستکه شیء محل و موضوع برای عَرَض باشد ✅ 2- نسبت منشئیت که منظور از آن این استکه شیء سبب برای وجود عَرَض باشد و این دو نسبت گاهی متطابق و گاهی مفارقند مثلا آتش برای حرارت هم محل است هم منشاء در حالیکه برای آب فقط محل است و اگر مجاورت را محل حرارت فرض کنیم آتش فقط برای حرارت منشاء است . ▪ بعد میفرمایند چون محقق عراقی ذاتیت عروض را به این تفسیر کرده که معروض حقیقتا محل برای عَرَض باشد در کیفیت تطبیق چنین معنایی برای عارض بواسطه امر مساوی آنطور که در کلمات حکما آمده متحیر شده اند در حالیکه منظور حکما از عرض ذاتی به منشئیت آن بوده نه محلیت آن . سپس به توضیح دو اقسام واسطه در عرض ذاتی میپردازند و در آخر عارض شدن بواسطه امر مباین را توجیه میکنند و به اشتباه اصولیون در تفسیر عروض به محلیت اشاره میکنند و میفرمایند : ▪ آنها ( اصولیون ) بعد از اینکه عروض را به محلیت تفسیر کردند مساوات و اعم و اخص بودن را به لحاظ عالم صدق و اتحاد خارجی در نظر گرفتند در نتیجه صورت تباین واسطه از ذی الواسطه در وجود خارجی شامل تعریف نشد پس آن را به قسمی از اقسام عرض غریب اضافه کردند . اما بعد از آنکه واضح شد که منظور از عروض منشئیه حقیقیست نه محل بودن همچنین واضح شد که : منظور از مساوات و اعمیت و اخصیت آن چیزیست که به حسب مورد خارجی منشا باشد فرقی نمیکند که با موضوع متحد در وجود باشد یا نه ، چرا که منشئیت و در پی آمدن فرقی نمیکند که منشا متحد در وجود با ناشی باشد یا مباین با آن و بر این اساس عارض بواسطه امر مباین قسم جدیدی برای عرض غریب نیست بلکه اگر واسطه در پی اش نفس موضوع باشد عرض ذاتیست و گرنه عرض غریب است . ▪ ملاحظه میکنید که فهم اشتباه محقق عراقی و تفسیر اشتباه اصولیون از عَرَض ذاتی باعث شده که شهید صدر چندین صفحه را به تصحیح این مطلب اختصاص دهند و همچنین تصریح کنند که موضوع داشتن یک علم که امری ارتکازی است بواسطه دو اشتباه که یکی از آنها مربوط به فهم اشتباه از عرض ذاتی میشود که نکته ای فلسفی است مورد شک قرار گرفته 8. 📝 پی نوشت: 8.(بحوث فی علم الاصول ص37 تا ص49 ). ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
12 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ▪ لذا باید گفت این طرز تحصیل فلسفه و برخورد با مسائل آن باعث شده خلط و پیچش عجیبی در مباحث بوجود آید و وقت زیادی برای اثبات و نقض این قواعد گرفته شود حتی میتوان گفت که این سنخ دخالت اصولیون در مباحث فلسفی باعث شده شاهد فلسفه ای مختص به علم اصول باشیم چرا که قواعد فلسفی را در غیر جایگاه خود استفاده میکنند و برای اثبات جریان آنها به فلسفه پردازی و استدلالات فلسفی روی آورده اند و این خود یکی از مسائلیست که باعث شده تورم و آماس در مباحث اصولی بوجود آید . ▪ اشکال علمی ورود فلسفه به علم اصول : هر علمی فضای علمی خاص خود را دارد و سنخ تحلیلات خاص خود را میطلبد اصولا عدم تداخل سنخ تحلیلات یک علم در علم دیگر از نشانه های سلامت ذوق یک عالم است تحلیل علمی این مطلب از کارهای مشکلیست که بیانی واضح و تحلیلی دقیق میطلبد آنچه در این زمینه به ذهن میرسد این است که : 🔹 مباحث این علم در ابتدا مربوط به مباحث الفاظ است که این مباحث قطعا عرفی و عقلائی است و سنخ تحلیلات فلسفی با سنخ تحلیلت عرفی عقلائی متفاوت بوده و نگاه فلاسفه به مباحث الفاظ از زاویه فلسفی است نه از زاویه عقلائی و عرفی به عنوان مثال نگاه اندکاک لفظ در معنی باعث شده تا عده ای استعمال یک لفظ در چند معنی را محال بدانند اما با نگاه و تحلیل عقلائی و عرفی این امر نه تنها ممکن است بلکه واقع شده و همانطور که مشهور است لفظ (عین) چندین معنای مختلف دارد . به عبارت علمی و دقیقتر باید گفت ملا ک صدق قضایای اصولی در اینجا با ملاک صدق قضایای فلسفی متفاوت است و سنخ تحلیل نیز تفاوت دارد. 🔹 نوع دیگر مباحث که در اصول مطرح است مباحث ملازمات عقلیست چرا که گاهی عقل حکم به ملازمه بین یکی از احکام خود با احکام شرع میکند که به مباحث مستقلات و غیر مستقلات عقلی تقسیم میشود آنچه حجت است مستقلات است که نوعا باز گشت به حسن عدل و قبح ظلم میکند در این مباحث هم صرفا آنچه عقل میفهمد حجت است و تحلیلات فلسفی اگر هم حکمی در زمینه عدل باری تعالی داشته باشد از این زاویه است که آنچه به ظاهر ظلم دیده میشود ظلم نیست بلکه در نظام احسن این عالم اصولا ظلمی وجود نداشته و امور عدمی ظلم یا نقص محسوب نمیشود و لذا زاویه بحث وجود یا عدم وجود ظلم است نه حکم فقهی ملازم با حسن عدل یا قبح ظلم علاوه بر اینکه حسن عدل و قبح ظلم به مباحث کلامی بیشتر شبیه است تا فلسفه . ▪ به بیان دیگر در این مباحث زاویه بحث اصولی و فلسفی متفاوت است . 🔹 مباحث دیگر علم اصول شامل اصول عملیه است که این مباحث هم چه عقل به آنها حکم کند چه شرع ، فلسفه ارتباطی به این مباحث پیدا نمیکند چرا که اگر عقل حکم کند فهم فلسفی و غیر فلسفی دخالتی ندارد و حجت است البته در مباحث فلسفی به تحلیل نظام عالم می پردازند تا تحلیل مبانی و نظام تشریع و در علم کلام بیشتر به مبانی نظام تشریع پرداخته میشود تا در فلسفه و اگر شرع حکم کند از احادیث فهمیده میشود که این فهم هم باید عرفی باشد نه فلسفی . 🔹 به بیان دیگر هیچ سنخیت و تطابقی در اهداف علم اصول و فلسفه در این بحث دیده نمیشود و در این مباحث هیچ ارتباطی با هم ندارند ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
13 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ▪ مطلب دیگر اینکه مباحث فلسفه به سه نوع اساسی بازگشت میکند ⏪ 1) طبیعیات : بعضی از این مباحث صحیح و بعضی هم صحت و سقمشان قابل تحقیق است و بدون شک با رشد علوم طبیعی ثابت شده که بعضی از مباحث فلسفی مردود است به هر حال صحت یا عدم صحت آنها ارتباط و دخالتی در مباحث اصولی ندارد. ⏪ 2) مباحث معقولات ثانیه: مثل مواد ثلاث ،علت ومعلول و مقولات عشر این مباحث حاصل تجریدات عقلی و تحلیلات فلسفی مختص به فلاسفه اسلامیست و سنخ این تحلیلات هم با علم اصول تناسبی ندارد چرا که بحث رابطه علت و معلول در تکوین با تشریع متفاوت است و احکام علوم اعتباری با علوم تکوینی متفاوت لذا در احکام طهارت و نجاست با آسان گیری خاصی از شارع مواجه میشویم حال آنکه شارع دست از نجاست آنها هم بر نداشته مثل جواز نماز خواندن با لباسی که کمتر از یک درهم به خون آغشته است . ⏪ 3) مباحث الاهیات به معنی الاخص : این مباحث مرتبط با مبدا و معاد است در این مباحث هم فلسفه از زاویه اثبات فلسفی ، مبانی فلسفی این مسائل ، کیفیت ، مراحل و چگونگی این مسائل به آنها می پردازد و از این جهت که این مباحث پایه چه قوانینی در تشریع قرار میگیرند مسائل را بررسی نمیکند لذا زاویه تحلیلات فلسفی باز متفاوت است . ✅ نتیجه: مسائل مباحث اصولی و سنخ تحلیل آنها و همچنین مسائل مباحث فلسفی و سنخ تحلیل آنها و همینطور اهداف و زوایای مباحث فلسفی و مباحث اصولی تناسب و تشابهی با هم ندارند و لذا همانطور که ذوق سلیم اقتضا میکند برهان علمی هم اقتضا دارد که قواعد و سنخ تحلیلات فلسفی و مسائل و سنخ تحلیلات اصولی را از هم جدا کنیم تا علم اصول راه صحیح و علمی خود را طی کند . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
14 👈👈این مباحث تدریس هم شده که بسیار مطالب بیشتری در تدریس گفته شد، برای دریافت بهتر مطالب، صوتهای تدریس را گوش کنید. ⏪ مباحث مطرح شده نهایی نیست و مقاله احتیاج به ویرایش دارد 🔅🔅🔅 ✅ 2)علم منطق : بحث از احتیاج و عدم احتیاج به منطق در مباحث بعض بزرگانی که به علوم مقدماتی اجتهاد پرداخته اند به چشم می آید اما نوع دیگری از منطق که به تازگی در دنیا مورد توجه بسیار قرار گرفته و تاثیر این نوع منطق در اجتهاد فقیه مبحث جالب و تاثیر گذاریست که مورد غفلت قرار گرفته لذا در این مبحث به این نکته خواهیم پرداخت . ▪ منطقی که در حوزهای علمیه رواج دارد منطق ارسطوئیست این منطق به گزاره های ارائه شده را به دو قسم صحیح و غلط تقسیم میکند و به بیان دیگر نگاهی رایانه ای و صفرُ و یکی به مسائل دارد اما در حدود هفتاد سال اخیر منطق دیگری به مباحث علمی جهان توسط یک محقق ایرانی وارد شد که به منطق فازی معروف است در نگاه این منطق گزاره ها به صحیح و غلط تقسیم نمیشوند بلکه به طور نسبی به آنها نگاه میشود و مثل معروف این منطق در مورد گزاره ها این است که بین سفید و سیاه خاکستری وجود دارد این نگاه گرچه در مورد علوم طبیعی مثل شیمی کاربرد پیدا کرده ولی در فضای علوم نقلی هم بسیار راه گشاست به طور مثال گر چه احادیث یا صحیحند یا ضعیف اما درجه صحت و ضعف آنها نیز متفاوت است و ضعف بعضی از احادیث را میتوان با قرائن دیگری جبران کرد این روش در بین بعضی فقها رائج بوده و هست اما با ورود علمیِ منطق این نوع مباحث میتوانیم مبانی این روش فقاهتی را متقن تر و مستدل تر ارائه کنیم . ▪ نکته دیگر این که فضای کاربردی این منطق بسیار وسیع است و شامل علم اصول و فقه و رجال هم میشود به عنوان مثال امروزه بحثی در مباحث اصولی وارد شده که آیا تجمع ظنون حجت است یا نه ؟ با این منطق حجیت ظنون متراکم که به حد ظن متآخم به علم یا به تعبیر دیگر اطمینان برسد اثبات میشود چرا که همه حجج در یک رتبه از حجیت قرار ندارند بلکه حجیت امری مقول به تشکیک است . ▪ در روشهای فقه الحدیثی به اصطلاحی که گذشت و نیز نگاههای رجالی بعضی فقها چنین سیره ای داشته اند یکی از محققین در زمینه وثوق به روایت و روش فقه الحدیثی و روش رجالی آیة الله بروجردی چنین نوشته است : یاد آوری این نکته لازم است که بنای اولیه سید در اصل پذیرش روایات بر مناقشه سندی نبود ، زیرا مبنای وی این بود که روایت را با جمع شواهد و قراین بپذیرد ؛ یعنی روایاتی که وثوق به صدور آنها از معصومان پیدا میکرد ، اگرچه صحیح – به اصطلاح متاخران – نمی بود و در روایاتی که به صدور آنها وثوق حاصل نمیکرد – اگر چه تمام رجال سند آن ثقه بودند – درنگ می نمود . ▪ با این حساب ، بررسی سندی و رجالی از نظر وی تنها برای این نبود که با دست یابی به صحت اصطلاحی متاخران روایت را معتبر بداند و بدون آن روایت را ساقط کند ، بلکه از نظر وی همه این تلاشها در کنار قراین دیگر بایست راهی به وثوق به صدور می گشود . بنا بر این ، دقت در اسناد و احوال راویان در بررسی های روایی وی جایگاهی بلند در قرینه سازی داشت . این بود که صرف وثاقت راوی خصوصیتی نداشت ، بلکه تامل تام در مجموع متن و سند میتوانست موجب وثوق به صدور شود . آنچه او میکرد – از جمله تلاش برای اثبات وثاقت راوی – کوششی برای دست یابی به این اطمینان بود . برای همین ، نظر وی را در مورد هیچ یک از مواردی که در روشهای رجالی متاخران اماره وثاقت شمرده میشودیا از این حیث فاقد اعتبار است ، نمیتوان به طور مکانیکی اعلام کرد . چرا که راه وی در ارزیابی روایت دیگر گونه است و بنا بر این بحث در اینکه آیا کدام مورد واقعا اماره توثیق اند بی ثمر است . از دید وی هر یک از این موارد تا حدی میتواند شاهد صدور روایت باشد و شکی نیست که قدر و ارج آن چه اماره وثاقت بودنش نزد دیگران محل بحث است ، در تلاش قرینه یابی وی یکسان نیست . ⏪ ادامه در پست های بعدی... @salmanraoofi
🔅عزيزان! طلاب جوان! فضلا! توجه كنيد كه حوزه ى علميه- همانطور كه امام (ره) مكرر فرمودند- قاعده ى نظام جمهورى اسلامى است و همه چيز روى اين قاعده بنا شده و دوام خواهد يافت. اين قاعده بايد محكم باشد. استحكام اين قاعده، با تضمين سه عنصر اصلى امكانپذير است، و هركدام از آنها نباشد و يا كم باشد، اين قاعده متزلزل خواهد شد، و اگر قاعده متزلزل شد، طبيعتاً همهى آنچه كه بر او سوار است، تكان خواهد خورد........ اولين عنصر، فقه است. فقاهت را به همان معناى پيچيده و ممتازى كه امام (ره) براى ما معنا مى كردند و بخصوص در بيانات دو، سه سال اخيرشان بر آن تأكيد داشتند، معنا مى كنيم يعنى تركيبى از متد علمى و دقيق فقاهتى و به تعبير امام (ره): فقه جواهرى حوزه و روحانيت ؛ ص96 @salmanraoofi
🔆غرب تشنه فقه و فلسفه اسلامی 👈امروز حقاً و انصافاً در دنياى فكر و انديشه - حالا آنهایى كه با فكر و انديشه سر و كار ندارند، با آنها كارى نداريم - يك خلأ و سؤال در دنياى غرب وجود دارد؛ 👈اين خلأ را ديگر پاسخهاى ليبرال دموكراسى نميتواند پر كند، 👈كما اينكه سوسياليزم نتوانست پر كند. 👈👈اين خلأ را يك منطق انسانى و معنوى ميتواند پر كند، كه اين در اختيار اسلام است. 🔅از مرحوم دكتر زرياب كه هم‌دانشگاهیِ مسلطِ خوبى بود، هم طلبه‌ى خوبى بود ـ ايشان دوره‌ى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود - يكى از دوستانمان نقل میكرد - من خودم از ايشان نشنيدم - كه 🔅يك فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، 🔅بعد كه برگشته بود، گفته بود 👈👈👈امروز آن چيزى كه من در محيطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده كردم، نياز به ملاصدرا و شيخ انصارى است. 🔅شيخ انصارى كارش در حقوق است، فقه است؛ 🔅ملاصدرا حكمت الهى است. 👈👈میگويد من میبينم امروز اينها تشنه‌ى ملاصدرا و شيخ انصارى‌اند. 👈👈اين برداشتِ يك استاد غرب‌شناسِ زبان‌دانِ مسلط به چند زبان اروپایى است كه سالها هم در آنجاها زندگى كرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. اين، برداشت اوست، كه برداشت درستى است. 🔆در ديدار اساتيد و رؤساى دانشگاهها ۱۳۸۶/۷/۹ @salmanraoofi
☀️رهبر معظم انقلاب: شیخ صدوق یا شیخ مفید فرموده اند: اگر کسی این شب(شب قدر) را به بپردازد، این افضل از عبادات است؛ بعضی خیال می کنند که این علم همین علمهایی است که دست ماست. نه! آن روز علوم و معارف ائمه داشت گم می شد و امثال اینها مجاهدت می کردند؛ خب بله شب تا صبح را به آن کار بگذرانند مثل نمازشب خواندن و مثل دعای جوشن خواندن است! این مال ما نیست که خیال کنیم برویم دنبال یک علمی مثلا یا حالا خوبهایش را می گویم! یا چند تا روایت مثلا نگاه کنیم، به مذاکره علم گذرانده ایم اینجوری نیست! باید دل را پاک کرد، صاف کرد بایستی شستشو داد! ۸۲،۱،۱۹ 🔅التماس دعا دارم 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi
هدایت شده از سلمان رئوفی
نظر استاد سید احمد مددی درباره لیلة الرغائب چند سالی است به مدد تبلیغات صدا و سیما، اعمال «لیلة الرغائب» و به‌جا آوردن آن میان مردم، به‌ویژه نسل جوان خیلی رایج شده؛ ابتدا بخشی از صحبت‌های آیت‌الله مددی در درس خارج اصول در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۰ را نقل می‌کنیم سپس به تحقیق می پردازیم: «همین صلات لیلة الرغائب که باز هم سید بن طاووس این را نقل کرده؛ به عین این سند و متن -که اصلاً متن و سند هم مال آنها {یعنی اهل تسنّن} است- در کتاب موضوعات ابن جوزی {سنّی} آمده!!... اسمش را هم گذاشته‌ اند شب آرزوها!! لیلة الرغائب! یک حدیثی است که آثار جعل از سر تا پای آن واضح است! خوب این چه درجه و قوت احتمالی برای آدم می‌آورد؟!... چون اهل سنّت که شما می‌دانید به چه وضعی نماز تراویح را می‌خوانند در ماه رمضان! بعد از نماز تراویح، در طی سال، شب جمعه اول ماه رجب در مساجد جمع می‌شوند و این نماز لیلة الرغائب را می‌خوانند؛ یعنی لیلة الرغائب از لیالی مشهوره اهل سنّت بعد از تراویح است!! تراویح، درجه اوّل! به خاطر همین حدیث جعلی و لیلة الرغائب، درجه دوم!!...» 🔻🔻🔻🔻🔻 برای توضیح بیشتر می‌توان گفت: بحث لیلة الرغائب و اعمال آن شدیداً در میان عوام اهل سنّت رواج داشته و دارد؛ امّا علمای اهل سنّت از همان ابتدا، با آن مخالفت شدیدی داشتند. برای نمونه می‌توان از ابن جوزی و نووی و دیگر بزرگان حدیث اهل‌سنّت نام برد که سند این روایت را بسیار ضعیف دانسته و عمل لیلة الرغائب را بدعتی ‌بزرگ شمرده‌اند. ابن جوزی می‌نویسد: «هذا حدیث موضوع علی رسول الله صلی الله علیه و سلّم، ... و سمعت شیخنا عبد الوهاب الحافظ یقول: رجاله مجهولون، و قد فتشت علیهم جمیع الکتب فما وجدتهم!» قال النووی: «و هاتان الصلاتان بدعتان مذمومتان منکرتان قبیحتان، و لا تغتر بذکرهما فی کتاب قوت القلوب ـ لأبی طالب المکی ـ والإحیاء ـ للإمام الغزالی ـ ، ولیس لأحد أن یستدل على شرعیتهما بما روی عنه علیه الصلاة والسلام أنه قال : { الصلاة خیر موضوع } فإن ذلک یختص بصلاة لا تخالف الشرع بوجه من الوجوه ، ولا یغتر ببعض مَنِ اشْتَبَهَ علیه حکمهما من الأئمة فصنف ورقات فی استحبابهما فإنه غالط فی ذلک... و قال أبو الفرج بن الجوزی: صلاة الرغائب موضوعة على رسول الله وکذب علیه.» المجموع (4/ 61). امّا مایه تعجّب است که با اینکه علمای شیعه، رشد را در مخالفت اهل سنت می‌دانند و حتی احادیث صحیح آنها را هم(در صورتی که در منابع شیعه مؤیدی برای آن نیابند) رد می‌کنند، با چه ملاک و معیاری این روایت (که فقط در منابع اهل‌سنت، آن هم با سندی غیرقابل‌اعتنا موجود است) را نقل و ترویج نموده‌اند؟! پاسخی که به نظر می‌رسد، این است: ۱- سید بن طاووس بر مبنای قاعده «تسامح در ادلّۀ سنن» و بدون توجه به ضعف سند، آن را نقل کرده. ۲- علمای بعد از سید بن طاووس هم، بر اساس همان مبنا و با توجه به ارادتی که به سیّد و قداست او داشته‌اند، این روایت را نقل کرده‌اند. البته به جز مرحوم سید بن طاووس(ره)، مرحوم شیخ حرّ عاملی(ره) در وسائل و علامه مجلسی(ره) در بحار نیز، این روایت را نقل کرده‌اند: شیخ حر عاملی در وسایل الشیعه این نماز را به عنوان نماز رغائب در شب اول جمعه ماه رجب، با سلسله سندی که علامه حلی به بنی‌زهره اجازه داده است، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‌کند و در پایان می‌گوید: سید بن طاووس این حدیث را مرسلاً از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است. علامه مجلسی این روایت را با سلسله سند اجازه‌نامه علامه حلی به بنی‌زهره از انس از رسول خدا(ص) آورده و نام تک‌تک راویان را با شرح رجالی برخی از آنها در ج 104، ص 123 نقل می‌کند که عبارت‌اند از: 1. علامه (حسن بن یوسف مطهر معروف به علامه حلی): از علمای بزرگ شیعه و مورد اعتماد است؛ 2. الحسن بن الدربی: عالم جلیل‌القدر بود؛ 3. مسعود بن محمد بن ابی الفضل رازی: علامه مجلسی در ج 95 بحار هنگام نقل حدیث می‌نویسد: مسعود بن محمد و ابی الفضل رازی، ولی در توضیحی که در ج 104، ص 123 می‌نویسد: مسعود بن محمد بن ابی الفضل، یعنی این دو یک نفرند؛ نه دو نفر! و بعد می‌نویسد وی فقیهی صالح بود؛ 4. علی بن عبد الجلیل بیاضی رازی: وی متکلم، باتقوا و اهل مناظره بود؛ 5. شرف‌الدین المنتجب بن الحسن بن علی الحسنی: وی فقیهی صالح بود؛ 6. سدیدالدین ابو الحسن علی بن الحسن: با توجه به فراوان‌بودن راویان با نام علی بن حسن، نمی توان به طور قطع وی را مشخص کرد و گفت ثقه هست یا نیست؛ 7. عبد الرحمن بن احمد النیسابوری: شیخ اصحاب ری، حافظ، واعظ و فقیه بود؛ 8. ابو عبدالله الحسین بن علی: علامه مجلسی می‌نویسد مشخص نیست وی چه کسی است؛ اما هر کس باشد، انسان صالحی بوده است؛ @salmanraoofi
هدایت شده از سلمان رئوفی
9. مسموسم (یا سموسم و یا سمرسم)؛ علامه مجلسی می نویسد در کتابهای رجالی و غیره، مشخص نیست وی ثقه است یا نه 10. ابی الفتح نورخان عبد الواحد اصفهانی یا ابو الفتح بن رجاء: در کتاب‌های رجالی، مطلبی دال بر ثقه‌بودن وی یافت نشد 11. عبد الواحد بن راشد الشیرازی یا عبد العزیز بن راشد بندار: در کتاب‌های رجالی، مطلبی دال بر ثقه‌بودن وی یافت نشد 12. علی بن جهضم، ابو الحسن الحمدانی یا همدانی: نام وی در کتاب‌های رجالی شیعه یافت نشد و در کتاب‌های رجالی اهل سنت نیز فقط به نام وی اشاره شده و هیچ کلمه‌ای بر مدح یا ذمش وجود ندارد و در کتاب‌های روایی نیز، بیش از چهار روایت از وی نقل نشده است که یکی همین نماز لیلة الرغائب است که جعلی دانسته شده و در معجم المؤلفین آمده که وی صوفی بود 13. علی بن محمد بن سعید البصری: نام وی در کتاب‌های رجالی شیعه یافت نشد و غیر از حدیث لیلةالرغائب، روایتی از این فرد در کتاب‌های معتبر یافت نشد 14. پدرش: نام وی در کتاب‌های رجالی شیعه یافت نشد و در کتاب‌های اهل سنت نیز توثیق یا رد نشده است و از وی بیش از سه چهار روایت در کتاب‌های اهل سنت و شیعه نقل نشده است 15. خلف بن عبد الله یا خلف بن عبید الله الصنعانی: ابن حجر می‌گوید: وی حدیث لیلة الرغائب را نقل کرده است که ابن جوزی، این روایت را جعلی و ابوموسی چنین روایتی را غریب دانسته است؛ غیر از این روایت، حدیثی از وی در کتاب‌های شیعه و سنی یافت نشد و از سوی دیگر، در کتاب‌های رجالی نامی از وی نیست تا روشن شود ثقه بوده یا نه 16. حمید طوسی: وی را حمید الطویل و حمید بن تیرویه نیز می‌نامند؛ برخی گفته‌اند وی ثقه است؛ چنانچه یحیی بن معین گفته وی ثقه است؛ و برخی دیگر می‌گویند وی تدلیس می‌کرد! 17. انس بن مالک: وی خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بود که البتّه از بیعت و یاری و شهادت‌دادن به نفع حضرت علی(ع) سر باز زد و امام علی(ع) او را نفرین کرد که به برص و کوری دچار شد نتیجه‌گیری: با توجه به بررسی سندی این روایت، می‌توان نتیجه گرفت که چنین حدیثی معتبر و مستند نیست و به دلایل زیر نمی‌توان مستحب‌بودن اعمال لیلة الرغائب را ثابت کرد: 1.توثیق نشدن افراد ذیل در این روایت: سدید الدین ابو الحسن علی بن الحسن؛ مسموسم (یا سموسم و یا سمرسم)؛ ابی الفتح نورخان عبد الواحد اصفهانی؛ عبد الواحد بن راشد الشیرازی؛ علی بن جهضم؛ علی بن محمد بن سعید البصری؛ پدرش؛ خلف بن عبد الله 2.شبیه این روایت با سلسله سندی دیگر، در کتاب‌های اهل سنت آمده است که با راویان آخر این حدیث مورد بررسی، مشترک هستند(علی بن جهضم؛ علی بن محمد بن سعید البصری؛ پدرش؛ خلف بن عبد الله) و کتاب‌های رجالی اهل سنت، به اتفاق آن را جعلی و ساختگی دانسته‌اند 3.روایت سید بن طاووس مرسل و در نتیجه، ضعیف است 4.روایت شیخ حرّ عاملی با همان سندی است که در روایت مجلسی آمده که اعتبارش ثابت نشد 5.غیر از این سه روایت، یعنی روایت وسائل الشیعه و بحار الانوار و روایت اهل سنت و روایت سید بن طاووس که در واقع، همه یک روایت هستند و آن را حمید طویل از انس بن مالک نقل کرده است، روایت دیگری در اثبات مستحب‌بودن نماز و دیگر اعمال لیلة الرغائب وجود ندارد 6. جالب است که خود علامه مجلسی(ره) در کتاب زادالمعاد خویش که شبیه مفاتیح است می‌نویسد: «و ذکر لکل من هذه الصلوات ثواب کثیر لم نذکره بناء على عدم الاعتماد على السند ... و لهذا لم نورد فی هذه الرسالة صلاة لیلة الرغائب المشهورة مع أنّها منقولة عن طرق العامّة!»(زادالمعاد، ص 42) یعنی به همین دلیل(عدم اعتماد به سند) ما نماز لیلة الرغائب مشهور را در این رساله نیاوردیم، علاوه بر اینکه از راه عامّه(اهل تسنّن) هم نقل شده‌است! در پایان باید گفت: قاعده «تسامح در ادلّه سنن» مورد پذیرش همه فقهاء نیست و به دلیل اشکالات سندی موجود، به‌جاآوردن این اعمال، به قصدِ ورود و مستحب‌بودن، اشکال دارد؛ امّا به‌جاآوردن به قصد رجاء، ظاهراً مانعی ندارد اما از آنجا که عموم مردم، قصد ورود و قصد رجاء را متوجّه نمی‌شوند و پس از فراگیرشدن تبلیغات رسانه‌ای، این اعمال را به گمان مستحب‌بودن انجام می‌دهند، باید تا آنجا که می‌شود مردم را آگاه کرد تا مبادا بدعتی چون لیلة الرغائب وارد دین شود و سال‌ها بعد، رنگ سنّت به خود بگیرد! زیرا بدعت، هر چیز عجیب و غریبی نیست که با اصول منافات داشته باشد؛ بلکه بدعت یعنی داخل‌کردن چیزی در دین، که جزء دین نیست(إدخال ما لیس فی الدین، فی الدین!) پس حتی نماز و روزه خاصی که در دین نیست، اگر وارد دین شود، بدعت است! حتی برخی‌ها تعریفشان از بدعت، از این هم وسیع‌تر است و می‌گویند: إدخال ما لم یعلم أنّه من الدین فی الدین! یعنی طبق این تعریف، می‌توان گفت از آنجایی که ما نمی‌دانیم لیلة الرغائب، جزء دین هست یا نه، داخل‌کردنش در دین، بدعت است و بی‌مفسده نیست 🔆منبع وبلاگ هاشم سربندی @salmanraoofi