eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
908 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 🔶🔸افتتاحیه تونل گوتهارد در سال ۲۰۱۶ میلادی، در کنار افتتاح بزرگ‌ترین تونل جهان در سوئیس، یک مراسم افتتاحیه‌ی عجیب برگزار شد. این مراسم که با حضور سران اروپا برگزار شد، مملو از نمادهای شیطانی-ماسونی بود. در بخشی از این مراسم، مرگ ادیان ابراهیمی اعلام شد. همچنین بافومت و انواع و اقسام موجودات شیطانی در این مراسم عرض‌اندام کردند. 🔹سؤالی که پیش می‌آید این است که آیا این اتفاق، صرفاً یک مراسم نمادین بود، یا نشان‌دهنده‌ی مسیر غرب و ترسیم‌کننده‌ی آینده‌ی مورد پسند سران کفر؟! 🔹در ادامه با مرور اختلاط بین کابالا، فراماسونری و جادوگری، سعی می‌کنیم به باطن غرب امروز که بدون شک ظاهر غرب فردا است، برسیم. 🔶🔸کابالا، جادوگری و فراماسونری در کتاب‌هایی که پیرامون شناخت «کابالا» (Kabbalah) آمده است، معمولاً بخش زیادی از آن تعلّق به اوراد جادویی دارد. هم‌چنین در کتاب‌های جادویی معمولاً سهم کابالا محفوظ است. گویی پیوند عمیقی بین این دو تفکر شیطانی وجود دارد. به‌نوشته بریتانیکا، آگریپا (Agrippa)، کابالیست و جادوگر، در کتابش به تبیین جهان از طریق کابالا و واژگان عبری پرداخته و جادو را به‌عنوان بهترین وسیله برای شناخت خداوند و طبیعت عنوان کرده است. او می‌نویسد: "همان‌طور که روح بشر بر جسد وی نفوذ و فرمانروایی دارد، «روح جهانی» نیز در سراسر عالم مادی نفوذ دارد و بر آن حکومت می‌کند. این منبع عظیم نیروی روحی را می‌توان با مغزی که تهذیب اخلاقی یافته و با بردباری طرق جادوگری آموخته است به اختیار درآورد. مغزی که از این طریق کسب نیرو کرد، می‌تواند خواص پنهانی اشیاء، اعداد، حروف و کلمات را کشف کند، بر اسرار ستارگان پی برد و بر قوای زمین و شیاطین آسمان دست یابد." (۱) 🔹همچنین در پیوند بین فراماسونری و جادوگری استاد عبدالله شهبازی در جلد چهارم کتاب زرسالاران یهودی و پارسی، توضیحات مفصّلی ارائه کرده است. از طرفی استاد خاطرنشان می‌کنند که فراماسونری را باید به‌نوعی امتداد کابالیسم دانست. هم‌چنین ذکر شده که جست‌وجوی سنگ کیمیا و اکسیر زندگی جاوید از مهم‌ترین دانش‌های اساسی برای ماسون‌ها بوده است. (۲) 🔹قبلاً توضیح داده‌ایم که با پیدایش جنبش‌های شبتای زوی، جادوگری تماماً جایگزین دین شد و رقعه‌ها و تعویذهای جادویی، به محور عبادت مبدل گردید. (۳) 🔹اسامی افرادی مانند گیوم پستل (Guillaume Postel) و پیکو دلا میراندولا (Giovanni Pico della Mirandola) با کابالیسم و جادوگری عجین شده است. پاراسلسوس (Paracelsus)، اولین گام برای یادگیری کیمیاگری را کابالا می‌داند (۴) و در کتاب «تاریخ جادوگری» گفته شده است که کابالای عملی چیزی جز جادو نیست که می‌خواهد از طریق کلام گفتاری، نتایجی معجزه‌آسا به بار بیاورد. 🔹بنابراین ارتباط، اختلاط و حتی گاهی وحدت کابالا با جادوگری غیر قابل انکار است. فراماسونری نیز که به‌عنوان امتداد کابالیسم در قرن هجدهم تشکیل شد، کاملاً ممزوج با جادوگری می‌باشد. 🔹سؤالی که در این‌جا پیش می‌آید آن است که اگر مجامع ماسونی تا امروز باقی مانده‌اند (که مانده‌اند) پس چرا ما خیلی ظهور و بروزی از آن‌ها نمی‌بینیم؟! مگر تقسیم قدرت در غرب امروز حاصل شطرنج بین لژهای ماسونی نیست، پس چرا فرهنگ غرب، فرهنگ عقلی فسلفی بوده و اصلاً اثری از خرافات جادویی این فرقه‌ها وجود ندارد؟! 🔹در ادامه با بررسی امتداد فرقه‌های ماسونی در جهان امروز، سعی می‌کنیم به جواب مناسبی برسیم. (۵) 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14873 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📖 @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 "" نوشته حجت‌الاسلام مظفر سالاری بامضمونی درباره وظایف مسلمانان درزمان غیبت 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14775 ◀️ قسمت بیست‌وپنجم دریچه باز شد و من توانستم قسمتی از صورت یک نگهبان خواب آلود را در پس آن ببینم. - در را باز کن. این جوان، زرگر است و این‌طور که می‌گوید قرار است برای همسر و دختر حاکم، چیزی‌هایی بسازد. به این ترتیب بود که زبانه‌ای فلزی به خشکی از میان چفت‌هایی گذشت، در بر پاشنه چرخید و دارالحکومه، به رویم آغوش گشود. اندیشیدم: "ای دارالحکومه، اینک لحظه رویایی فرا رسیده و من می‌توانم ایوان‌ها و سرسراهایت را ببینم." این آرزو را از کودکی داشتم که از نزدیک دارالحکومه و آدم‌هایش را ببینم. پدربزرگ می‌گفت: "هرچند دارالحکومه‌ی حلّه مانند قصرهای افسانه‌ای هزار و یک شب نیست، ولی آن‌قدر زیبا هست که انسان را به یاد قصرهای بغداد بیندازد." سندی با گوشه چفیه، عرق پشت گردن و طوق غبغبش را خشک کرد و بیخ گوشم آهسته غرید: "کارت را خوب انجام بده تا انعام خوبی بگیری، آن وقت سکه‌ای هم به من خواهی داد." دهانش بوی تعفن می‌داد. گویا خودش می‌دانست، چون مشغول جویدن چند برگ نعنا بود. آب سبز رنگی میان دندان‌های پوسیده و لب تیره‌اش نمایان بود. وقتی با دست به داخل روانه‌ام می کرد، لبخندی زد که نه زیبا بود و نه دوستانه. با همان سروصدا، در باغ بسته شد. باغ در نگاه اول، بسیار زیبا بود. درختان بلند و تنومند با چترهای بزرگی از شاخ و برگ، از تابش آفتاب به زمین جلوگیری می‌کردند. حلّه و اطراف آن پر از نخلستان بود؛ ولی در باغ دارالحکومه تنها چند نخل در میان انواع درختان دیگر دیده می‌شد. راهی که از میان درختان به سوی ساختمان دارالحکومه می‌رفت سنگ‌فرش بود. خدمتکاری که مرا همراهی می‌کرد انگار گنگ بود و تنها با اشاره دست به سوی ساختمان راهنمایی‌ام می‌کرد. در پایان راه سنگ فرش به آب نمای زیبایی رسیدیم. جوی آب زلالی وارد حوض‌های کوچک و بزرگ می‌شد و از سوی دیگر به میان درختان ادامه پیدا می‌کرد.‌ ارتفاع حوض‌ها مختلف بود و بعضی درون بعضی دیگر قرار داشتند. در بزرگ‌ترین حوض چند اردک شنا می‌کردند.‌ تصویر لرزان ایوان ورودی در حوض‌ها دیده می‌شد. کنار آب‌نما، چند نفری روی پله‌ها نشسته بودند و حرف می‌زدند. چند نفر دیگر هم در گوشه و کنار باغ، روی تخت‌های چوبی لمیده بودند. گاهی صدای خنده آن‌ها به گوش می‌رسید. خدمت‌کار با اشاره از من خواست بیرون از ساختمان، منتظرش بمانم تا بازگردد. دو نگهبان در دو سوی ورودی ساختمان ایستاده بودند. چند نگهبان هم در اطراف قدم می‌زدند تا کسی دزدانه از پشت پنجره‌ها به داخل سرک نکشد. از آن‌جا که ایستاده بودم، صدای ضعیف و آواز زن جوانی را می‌شنیدم. با داروهایی که ام‌حباب به من خورانده بود شب را، بر خلاف انتظارم راحت خوابیده بودم. سعی می‌کردم آن‌چنان با دارالحکومه و شکوه آن مواجه شوم که تحت تاثیر قرار بگیرم و یاد ریحانه کمتر به سراغم آید و آزارم دهد؛ اما فایده‌ای نداشت. دارالحکومه بدون او برایم فروغی نداشت. حاضر بودم از همان‌جا بازگردم و به فقیرانه‌ترین خانه‌های حلّه بروم، به شرط آن‌که بتوانم از پشت دیوار و روزنه‌ای، صدای او را بشنوم. چیزی که هم‌چنان عذابم می‌داد و همواره در خاطرم جست‌وخیز می‌کرد آن بود که کمتر از یک ماه دیگر، ریحانه باید برای ازدواج آماده می‌شد. خواستگاری مسرور از او نیز شکنجه‌ای دیگر بود. آرزو کردم ای کاش ریحانه دختر حاکم بود و موقعی که آن انگشتر مخصوص را برایش می‌ساختم، کنارم می‌نشست و به کار کردنم نگاه می‌کرد. در آن لحظه‌هایی که منتظر بازگشت خدمتکار بودم به این می‌اندیشیدم که آیا ممکن بود روزی را ببینم که من مشغول کار باشم و ریحانه برایم غذای دست‌پخت خودش را بیاورد و ساعتی کنارم بنشیند تا با هم غذا بخوریم و از هر دری صحبت کنیم؟ در همین فکر و خیال‌ها بودم که صدای قدم‌هایی از طرف ایوان به گوشم رسید مردی هراسان، چفیه‌اش را در دست داشت و خدمتکاری درشت اندام، با خوشونت او را به جلو می‌راند. افرادی که روی پله‌ها لم داده بودند، وحشت‌زده راست نشستند. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14875 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📖 @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 السَّلاَمُ عَلَى صَاحِبِ الصَّمْصَامِ وَ فَلاَّقِ الْهَامِ… سلام بر مولایی که برای گرفتن انتقام دل‌های شکسته برخواهد خاست و با شمشیر عدالت‌گسترش دودمان ظالمان را بر باد خواهد داد ... تصمیمش را گرفت راهی اصفهان شد. با آن‌که از پدر شنیده بود: «من عهده‌دار هزینه‌هایت نمی‌شوم، اگر برای طلبگی به اصفهان بروی!» حجره‌اش خالی بود و دستش تنگ. نه فرش و گلیمی داشت، نه شمع و چراغی. پدر، از سر دلتنگی، آمده بود دیدار پسر وضع حجره را که دید، از نو زبان به سرزنش گشود پسر طاقت شماتت‌های پدر را نداشت؛ گریان و آزرده‌خاطر، رو سمت قبله کرد: عنایتی بفرمایید! نمی‌خواهم بگویند ما آقایی نداریم! همان‌وقت خادم مدرسه آمد. گفت؛ کسی آمده و سراغ تو را می‌گیرد. سیدی بود نورانی و ناشناس. دلجویی کرد از او. پنج قران هم در دستش گذاشت. وقت خداحافظی فرمود: «شمعی هم زیر طاقچه حجره است. روشنش کن تا کسی نگوید شما، آقا ندارید!» برگشت و ماجرا را برای پدرش گفت. هر دو غرق حیرت بودند. دل پدر آرام شد و به روستایشان برگشت. پسر در اصفهان ماند. با عنایت آقایی که داشت، شد مرجع تقلید شیعیان جهان؛ آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی ... 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
3759683_AUD.m4a
5.31M
🤲 ۷. از حضرت امام صادق علیه‌السلام: هركس چهل صباح این عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد؛ و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد او را از گور بیرون آورند و در خدمت آن حضرت باشد؛ و حق تعالی به هركلمه از حسنه او را كرامت فرماید و هزار گناه از او محو كند. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ امروز؛ چهارشنبه‌ ☀️ ۲۲ شهریور ۱‌۴۰۲ ☪ ۲۷ صفر ۱۴۴۵ ✝ ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۳ منسوب به چهار امام مظلوم در تبعید و و و صلوات‌الله‌علیهم 📆 روزشمار: 🏴 ۱ روز تا شهادت پیامبر اعظم و سبط اکبر صلوات‌الله علیهما 🏴 ۳ روز تا شهادت ثامن الحجج علی‌بن‌موسی الرضا علیهماالسلام 🇮🇷 ۹ روز تا سالگرد حمله ارتش بعث صدام به ایران اسلامی (۱۳۵۹ ش) - آغاز هفته دفاع مقدس 🏴 ۱۱ روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام 💐 ۱۲ روز تا "غدیر ثانی"؛ سالگرد اولین روز امامت حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه 💐 ۱۵ روز تا میلاد پیامبر رحمت محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله بروایت اهل تسنن و آغاز هفته وحدت •┈┈••✾•🌸مناسبت‌های امروز🌸•✾••┈┈• 📆 مناسبت‌های شمسی 📆 مناسبت‌های قمری 🔹 [فاجعهٔ روز پنج‌شنبه]؛ درخواست قلم و دوات از سوی پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله برای نوشتن وصیّت، و مانع شدنِ آن ملعون (١١ق) 📆 مناسبت‌های میلادی 🔹امضای توسط و در حضور (١٩٩٣م/۱۳۷۲ش) 🖊 بیشتر بدانیم؛ 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121505450103311.pdf
12.66M
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 تمام صفحات امروز چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲ 🔸🌺🔸 -------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی 📖 @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 دیدار با مردم سیستان و بلوچستان
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 دیدار با مردم سیستان و بلوچستان قسمت قبل؛ ✳️ قسمت دوم در بیرجند در روز تاسوعا بنده را بازداشت کردند، بردند بازداشتگاه شهربانی نگه داشتند. مردم بیرجند می‌خواستند روز عاشورا به شهربانی حمله کنند و بنده را از آنجا بیرون بیاورند؛ به این نتیجه رسیده بودند. درایت مرحوم آقای تهامی،(۱) عالِم برجسته و درجه‌ی یک بیرجند ــ که [ایشان] ملّای بزرگی بود و کسی بود که اگر در حوزه‌ی قم یا نجف بود، قطعاً مرجع تقلید می‌شد؛ [امّا] آمده بود بیرجند مانده بود ــ نگذاشت که این اتّفاق بیفتد؛ گفت این موجب ایجاد مشکل برای فلانی می‌شود و جلوی مردم را گرفت. منظور چیست؟ منظور این است که آن روز مردم و علما با این حرکت همراه بودند؛ ما تنها نبودیم. بنده تنها رفته بودم بیرجند امّا یک بیرجند با همه‌ی مردمش، با علمای بزرگش، با ما همراه شدند. این مربوط به بیرجند. ماه رمضان همان سال بنده رفتم زاهدان. در زاهدان دو عالِم بزرگ بودند: عالِم درجه یک شیعه مرحوم آقای کفعمی(۲) بود؛ عالِم درجه یک سنّی مرحوم مولوی عبدالعزیز ملّازهی بود. آنجا هم بنده را دستگیر کردند؛ در نیمه‌ی ماه رمضان بنده را در زاهدان گرفتند و به تهران آوردند و به [زندان] قزل‌قلعه بردند. مرحوم کفعمی علناً از ما حمایت کرد، مرحوم مولوی عبدالعزیز [هم] یک حکمی در جهت همان حرف‌های ما صادر کرد. البتّه من یادم نیست دقیقاً تاریخ آن حکم با زمان حضور بنده در زاهدان چه نسبتی دارد، چقدر بعد از آن بوده یا چقدر همزمان بوده، لکن این حکم در جهت همان کاری بود که ما می‌کردیم؛ که حالا تفصیل این حکم طولانی است و نمی‌خواهم وارد بشوم. این خاطره‌ی ما است از این مجموعه. یعنی اوّلین حرکت آشکاری که خود این حقیر در مقابله‌ی با دستگاه طاغوت انجام دادم، با همراهی این دو مرکز مهم که امروز مرکز دو استانند، با مردمش و با علمائش انجام گرفت. البتّه فقط این نبود. این قضایا مربوط به پانزده سال قبل از پیروزی انقلاب در سال ۴۲ است. اندکی قبل از پیروزی انقلاب، بنده به ایرانشهر تبعید شدم.(۳) [همچنین] بعد از پیروزی انقلاب، ما با علمای اهل سنّت سرتاسر بلوچستان ارتباط پیدا کردیم. بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، امام (رضوان الله تعالی علیه) بنده را فرستادند بلوچستان و سیستان که بروم آنجا با وضع مردم و اوضاع آنجا آشنا بشوم، بیایم به ایشان گزارش بدهم و به آن کارهای آن‌جا برسیم؛(۴) چون یک آشنایی قبلی داشتیم. در این سفر فراموش نمی‌کنم کمک علمای اهل سنّت بلوچستان را، که آن روز این کار جرئت می‌خواست. مرحوم مولوی عبدالعزیز ساداتی، پیرمرد ملّای بزرگ سراوان صریحاً علناً از ما حمایت کرد و در خطّ انقلاب قرار گرفت؛ اینها شناسنامه است؛ اینها شناسنامه‌ی استان است، شناسنامه‌ی مردم است. دشمن دوست ندارد که این حقایق در یاد من و شما بماند؛ می‌خواهد این‌ها فراموش بشود. در چابهار، در سراوان، در ایرانشهر، در خود زاهدان و در سیستان هم که به معنای واقعی کلمه مرکز دلاوران زابلی است، مردم دلاور، مردم وفادار؛ این سابقه‌ی کار در آنجا است. شهدای برجسته‌ای هم داده‌اند؛ غیر از شهدای جنگ تحمیلی‌ در این دو استان، شهدای برجسته‌ای هم در مبارزه‌ی با منافقین در حوادث گوناگونِ [دفاع از] امنیّت از آن روز تا امروز مرتّباً تقدیم انقلاب شده است. امروز هم شهید می‌دهیم، سال ۶۰ هم شهید دادیم؛ مرحوم سیّدمحمّدتقی حسینی‌طباطبائی(۵) از زابل، مرحوم مولوی حسین‌بُر(۶) از مولوی‌های اهل‌ سنّت که این‌ها مال سال ۶۰ است، تا این آخر باز این برادران برجسته‌ی ما مثل مرحوم سردار شهید شوشتری(۷) یا شهید عبدالواحد ریگی،(۸) مولویِ [شهرستان] خاش و از این قبیل؛ یعنی منطقه، منطقه‌ی انقلاب است، منطقه‌ی شهید دادن است، منطقه‌ی حرکت در راه خدا است. دشمن نمی‌تواند این را ببیند، نمی‌تواند تحمّل کند. هم شهید وحدت داریم، هم شهید دفاع مقدّس داریم، هم شهید در راه امنیّت داریم که اسم بعضی‌هایشان را من بردم و عرض کردم. خب، یک نکته‌ای این‌جا در حاشیه بگوییم که البتّه نکته‌ی اساسی و مهمّی است و آن این‌که مسئولان قدر این مردم را باید بدانند و باید خدمت کنند. البتّه در سیستان و بلوچستان خیلی خدمت شده، خیلی کار شده. بلوچستانی که شما امروز می‌بینید، بلوچستان دوره‌ی طاغوت نیست؛ بنده آن روز را دیده‌ام، مردم هیچ چیز نداشتند. از روز اوّل، از روزهای اوّل کار در این منطقه شروع شد؛ هم در آن‌جا، هم در زابل و سایر مناطق استان؛ امروز هم دارد کار می‌شود. باید این کارها با قوّت ادامه پیدا کند. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃 علیهماالسلام ◀️ مرحوم على بن عیسى اربلى در كتاب كشف الغمه مى نویسد: "چهل حدیث درباره مهدى موعود به دست آورده‌ام كه حافظ ابونعیم اصفهانى آن‌ها را جمع آورى كرده و من هم به ترتیبى كه او ذكر نموده، مى‌آورم: 🔶🔸رفاه مردم در عصر امام زمان (عج): ابوسعید خدرى از پیامبر اكرم (ص) روایت كرد كه فرمود: یكون من امتى المهدى ان قصر عمره فسبع سنین و الا فثمان و الا فتسع یتنعم امتى فى زمانه نعیما لم یتنعموا مثله قطّ البر و الفاجر یرسل السماء علیهم مدراراً و الا تدخر الارض شیئاً من نباتها. مهدى (عج) از میان امت من برخاسته شود مدت سلطنت او هفت یا هشت یا نه سال مى باشد؛ همه طبقات امت من در زمان ظهور او چنان در رفاه زندگى نمایند كه قبل از وى هیچ بر و فاجرى بدان نرسیده باشند، آسمان باران رحمت خود را بر آنان مى‌بارد و زمین از روئیدنی‌هاى خود چیزى فرو گذار نمى‌كند. 🔶🔸عدل حضرت مهدى (عج): ابوسعید مى گوید پیغمبر فرمود: تملاء الارض ظلماً و جوراً فیقوم رجل من عترتى فیملاءها قسطاً و عدلاً یملك سبعاً او تسعاً زمین پر از ظلم و ستم گردد، پس مردى از عترت من قیام كند و آن را پر از عدل و داد گرداند و هفت یا نه سال سلطنت نماید. و نیز نقل كرد كه پیغمبر(ص) فرمود: لا تنقضى الساعة حتى یملك الارض رجل من اهل بیتى یملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً یملك سبع سنین. قیامت منقضى نخواهد شد تا این كه مردى از اهل بیت من به سلطنت رسد و او زمین را پر از عدل و داد كند ،چنان كه پر از ظلم شده باشد و مدت سلطنت هفت سال است. 🔶🔸حضرت مهدى فرزند حضرت فاطمه‌زهرا از امام زین العابدین و آن حضرت از پدرش روایت نموده كه پیامبر اكرم به حضرت فاطمه زهرا فرمود: المهدى من ولدك. مهدى از فرزندان تو است. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/14895 🔸🌺🔸-------------- 📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee