"پرونده ویژه جنگ جهانی غذا"
پرونده «جنگ جهانی غذا» حاصل دهها هزار صفحه پژوهش تخصصی در "اندیشکده مطالعات یهود" است.
در پرونده «جنگ جهانی غذا»، راهبردها، تاکتیکها و تکنیکهای ۲۰۰ سالهی کنترل غذا و جمعیت جهان از سوی ابرکمپانیهای آمریکایی-یهودی مورد بررسی قرار گرفته و به فعالیت بالاترین سطوح سیاسی و امنیتی ایالات متحده و به تبع آن نهادهای بینالمللی در این زمینه پرداخته شده است.
به تازگی در "سالن مطالعه محله زینبیه" این پرونده به مرور بارگذاری میشود.
چون مباحث در راستای "جهاد تبیین"، بسیار مهم و ریشهای است، علاقمندان به مطالعه دعوت میشوند؛
تاکنون چهار مقاله به شرح زیر بارگذاری شده و بقیه هم روزانه انجام میشود:
مقاله اول: تغییر در آرایش جهانی قدرت
https://eitaa.com/salonemotalee/1696
مقاله دوم:
تغییرات جمعیت جهان طی ۲۰۰۰ سال
https://eitaa.com/salonemotalee/1728
مقاله سوم:
نظریه اصلاح نژاد بشر
https://eitaa.com/salonemotalee/1759
مقاله چهارم:
چرا سلبریتیها سوسکخوار شدهاند؟
https://eitaa.com/salonemotalee/1786
و ...
والحمدلله
#لطیفه_نکته ۱۱۳
من خیلی آدم منطقی، ریلکس، مهربون و ساکتی هستم! ☺️😊😚😌
منتها اینا مال وقتیه که خوابم!😴😴
وقتی بیدار میشم اصلا از این لوس بازیا خوشم نمیاااااد 😐😐😑😂😂
*به نام خدای بهترین خُلق*
*سلام*
*پیامبری که دارای بهترین خلق است فرمودند*
*جَعَلَ اللّه ُ سُبْحانَهُ مَکارِمَ الاخْلاقِ صِلَةً بَیْنَهُ وَبَیْنَ عِبادِهِ فَحَسْبُ اَحَدِکُمْ اَنْ یَتَمَسَّکَ بِخُلْقٍ مُتَّصِلٍ باللّهِ*
*خداوند سبحان فضایل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خود و بندگانش قرار داد. پس برای شما کافی است که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند که او را به خدا پیوند دهد*
*تنبیه الخواطر، ص۳۶۲*
*خداوند بهترین راه اتصال به خود را اخلاقهای نیک قرار داده و طبق این روایت کافیه انسان اخلاق نیکی از خود بروز دهد تا این انسان با خداوند منان پیوند بخورد. روایات ما خوش اخلاقی و کمالات انسانی را بهترین و نزدیکترین راه وصول به خدا معرفی کرده اند. چقدر راه نزدیک است و چقدر ما از مسیرهای طولانی دنبال وصولیم. خدایا توفیق وصول آسان به استان کرمت را نصیب ما بگردان.*
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412149515552158.pdf
8.25M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#خاطرات
#اصلیترین_مخالف_رهبری_آیتالله_خامنهای
*💠"تو یوسف میشوی!"😍*
*خواب عجیب حضرت امام خامنهای در دوران جوانی*
🔹بنده در طی مبارزات، خوابهای عجیبی دیدم که یکیشان درسال ۱۳۴۶ است.
در آن زمان، وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت برای مبارزان بود و جز چند تن، بقیه عرصه را رها کردند.
🔹در آن شرایط، خواب دیدم که امام خمینی وفات کرده و پیکرشان در یکی از خانههای نزدیک خانه پدرم درمشهد بر زمین است. دردی جانکاه قلبم را میفشرد؛ تابوت را روی دوش گرفتیم؛ در بین انبوه تشییعکنندگان، بسیاری از علما بودند
🔹 اما چیزی که بر درد من میافزود، این بود که برخی از علما بدون هیچ اندوهی با هم صحبت میکردند و میخندیدند.
🔹پیکر امام به آخر شهر رسید؛ بیشتر افراد بازگشتند و فقط ۲۰نفر ماندند. پیکر امام را به بیرون از شهر برده و به تپهای رسیدند؛ اما بیشتر تشییعکنندگان، در پایین تپه ماندند. جنازه را با ۵نفر بالای تپه برده و روی تپه قرار دادیم.
🔹 من پایین پای امام رفتم تا با او وداع کنم؛ اما ناگهان امام، انگشت سبابهٔ دست راستشان را به سمت بالا حرکت داد و با چشمان بسته شروع کرد به نشستن، تا اینکه انگشت اشارهاش را بر پیشانیم قرار داد و دو بار گفتند: *"تو یوسف میشوی!"*
منبع؛
کتاب «خون دلی که لعل شد (خاطرات مقام معظم رهبری)»/ص۲۶۲
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*🌹شما (آیت الله خامنه ای) همچون خورشید روشنی می دهید.*
(امام خمینی)
#اصلیترین_مخالف_رهبری_آیتالله_خامنهای
اصلیترین مخالف رهبری آقا که بود؟
قسمت پنجم:
آیتالله جنتی میگوید:
«اینکه ما بگوییم اگر یک کسی از یک جهت کمبود داشت، آن جبران میکند؛ اگر آن کمبود داشت، این جبران میکند، این شبهمغالطه است.
برای اینکه اگر ما بتوانیم اینها را به صورت یکی دربیاوریم [شدنی است]، بله، میگوییم ما سه چیز میخواهیم، مثلاً سه عنصر میخواهیم، یک عنصرش را این دارد و یک عنصرش را او دارد و یک عنصرش را آن دارد [بعد اینها]جمع میشود، یکی میشود؛ آن وقت سه عنصر را داریم، ولی اگر فرض کنید مثلاً یکی قاطعیت ندارد، ولی علمیت دارد و یکی علمیت دارد، ولی قاطعیت ندارد، ما بگوییم خیلی خوب، آنجا یک قاطعیت میخواهد، این قاطعیت دارد....» [۲۶]
آیتالله جنتی معتقد بود که عناصر و ویژگیهای افراد شورا با یکدیگر ترکیب نمیشود تا یک شخصیت جامع پدید بیاید و این امر باعث اختلاف در بین اعضای شورا خواهد شد.
بعدها آیتالله حائری شیرازی و آقای منهاج دشتی از تأثیر جدی سخنان آیتالله جنتی بر نظر اعضای مجلس خبرگان سخن گفتهاند. [۲۷]
•
در اینجا برای بار دوم کفایت مذاکرات از سوی آیتالله طاهری خرم آبادی مطرح و این بار طبق آییننامه، بدون اظهار نظر موافقین و مخالفین، این موضوع به رأی گذاشته میشود و با اکثریت آرا به تصویب میرسد. [۲۸]
پس از کفایت مذاکرات و با توجه به نطقهای ایراد شده، بایستی موضوع شورایی یا فردی بودن رهبری به رأی گذاشته شود که در نهایت فردی بودن به رأی گذاشته میشود و با موافقت اکثریت اعضای خبرگان روبرو [۲۹]و مایه تعجب برخی از بزرگان و طرفداران نظریه شورای رهبری میشود.
بعدها آقای هاشمی در تحلیل این رأی خبرگان گفته بود:
«عدهای از جامعه مدرسین که گویا ۱۳ نفر بودند، میخواستند آیتالله گلپایگانی را بیاورند. عدهای هم آیتالله خامنهای را قبول داشتند که در نتیجه رأی این دو نظریه اکثریت شد و پیشنهاد ما رأی نیاورد. چون این دو گروه اجماع مرکب کرده بودند که فرد باشد.» [۳۰]
البته غیر از این نکته باید به استدلالهای قویتر طرفداران نظریه فردی- که برخی از آنها در بالا ذکر شد- اشاره کرد که در تغییر نظرات اعضای خبرگان دخیل بود.
◀️ مطرح شدن نام آیتالله خامنهای برای رهبری فردی
با رد نظریه شورای رهبری، نام آیتالله خامنهای توسط برخی از اعضای خبرگان مطرح میشود. [۳۱]
برخی از اعضای خبرگان (آیات شبستری، قریشی و معصومی شاهرودی) که اصرار زیادی بر رهبری آیتالله خامنهای داشتهاند، طی یادداشتهایی از همان ساعات اولیه تشکیل جلسه خبرگان از هیئترئیسه خبرگان میخواهند که با توجه به تأییدات حضرت امام، نام ایشان را برای رهبری مطرح کنند که هیئترئیسه از این اقدام امتناع میکند.
اما علت خودداری هیئترئیسه خبرگان از پذیرش این درخواست چه بوده است؟
آقای هاشمی میگوید:
«خود آقای خامنهای اصرار داشتند این را مطرح نکنید. ایشان به من فرمودند مبادا بگویید! من هم نمیگفتم.» [۳۲]
ممکن است علل دیگری نیز مطرح باشد.
آیتالله امینی- که از تأییدات امام نسبت به آیتالله خامنهای باخبر بوده است- میگوید:
«در آغاز جلسه سعی بر این بود که خبرگان، نخست خودشان در خلال مباحث، به نتیجه برسند که البته رسیدند. آقای هاشمی، نظر امام دربارهٔ آیتالله خامنهای را وقتی مطرح کرد که از سوی برخی از نمایندگان، مسئله رهبری ایشان به شکل تلویحی مطرح شده بود و از آقای هاشمی خواستند که در این باره بیشتر توضیح بدهد.» [۳۳]
با مطرح شدن این موضوع، آقای هاشمی به نقل خاطراتی میپردازند که حضرت امام صلاحیت آیتالله خامنهای را برای رهبری آینده نظام تأیید کرده بود.
این سه خاطره- که بارها از صدا و سیما پخش شده است- یکی مربوط به جلسه سران قوا با امام خمینی، دیگری مربوط به جلسه خصوصی آقای هاشمی با امام و سومی مربوط به سفر آیتالله خامنهای به کره شمالی است که در هر سه خاطره، حضرت امام بر صلاحیت و کفایت آیتالله خامنهای برای رهبری جمهوری اسلامی صحه میگذارند.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/1836
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
🖋قسمت ۷۱م
رحمان با تعجب به بچۀ کوچک توی بغل من نگاه کرد. شوهرم با خستگی گفت: «ممنون، فرنگ!»
همۀ اهل ده به سمت کوه میرفتند. شب تاریک و وحشتناکی بود. ریحان بیچاره را به هر سختی که بود، به کوه بردیم. توی راه قهرمان خسته شد و ایستاد تا خستگی در کند. بچه را بغلش دادم و گفتم: «مواظبش باش.»
با چند تا زن دیگر، زیر بغل ریحان را گرفتیم و به سمت کوه رفتیم. هواپیماها دوباره برگشتند و روستا را بمباران کردند
اما ما خودمان را به کوه رسانده بودیم.
توی کوه، سریع زیرسری برای ریحان درست کردم. پتویی را که روی دوش یکی از زنها بود، زیر ریحان پهن کردم. ریحان را روی آن خواباندیم و گفتم: «چارهای نیست. باید اینجا دراز بکشی.»
ریحان چیزی نگفت. میدانست چارهای ندارد. خودم کنارش نشستم و از او چشم برنداشتم. بعد گفتم: «نه میشود قیماق درست کرد، نه چیزی که تقویتت کند. الآن یک چایی برایت درست میکنم.»
وقتی صدای هواپیماها خوابید، توی دل یکی از صخرهها آتش درست کردم و کتری را روی آن گذاشتم. وقتی چای درست شد، سریع آتش را خاموش کردم.
چای را جرعهجرعه به ریحان دادم. ریحان بیچاره چشمش را باز کرد. نای حرف زدن نداشت و فقط نگاهم میکرد. یک لحظه دلم برایش سوخت. یاد زمانی افتادم که وقتی زنی بچهای به دنیا میآورد، چقدر استراحت میکرد. چقدر مواد مقوی به او میدادند. چقدر مواظبش بودند. حالا ریحان با بچۀ تازه به دنیا آمدهاش، مجبور بود توی کوه، روی سنگهای سخت بخوابد.
ریحان آرام گفت: «فرنگیس، حالا چه کار کنم؟ به نظرت آل بچه را نمیبرد؟»
خندیدم و گفتم: «آل جرئت ندارد به من نزدیک شود! نگران نباش. خدا، هم تو و هم بچهات را حفظ میکند. ما کنارت هستیم.»
عقیده داشتیم که بچۀ تازه به دنیا آمده، تا وقتی چهل روزش نشده، نباید او را از خانه بیرون برد. اما توی دل شب، مجبور شده بودیم بچۀ تازه به دنیا آمده را به کوه ببریم. ریحان میترسید و نگران بود، اما وقتی قیافۀ خونسرد مرا دید، کمی آرام شد.
نصفهشب ریحان کمی آرام شد و خوابش برد. بچه را کنارش خواباندم. رحمان را بغل کردم و روی تختهسنگی، همانطور نشسته خوابیدم.
مصیب، فرزند قهرمان، این گونه متولد شد.چهل روز توی کوه بودیم. روزهای اول خودم به ریحان رسیدگی میکردم. زیر بغلش را میگرفتم و به خانهاش میبردم و دوباره روزها به کوه برمیگشتیم. حالش خیلی بهتر شده بود، اما مواظب خودش و بچهاش بودم و توی کوه برایش نان میپختم. مجبور بودم نان را روی سنگهای کوه بپزم. برای آوردن آذوقه، مرتب از کوه به ده میرفتم و برمیگشتم. رحمان هم کوچک بود. رحمان را به کولم میبستم و تمام این کارها را وقتی که او کولم بود، انجام میدادم.
دنداندرد سختی داشتم. به علیمردان گفتم: «هیچ دکتری هم توی شهر نیست. چه کنیم؟»
گفت: «اگر خیلی ناراحتی، برویم
کرمانشاه. سرم را تکان دادم و گفتم: «با این وضع بروم کرمانشاه؟ آنجا هم بمباران است.»
شب بود. درد داشتم و تا مغز استخوانم تیر میکشید. کمی نمک روی علاءالدین گرم کردم، توی پارچه پیچیدم و روی دندانم گذاشتم. رفتم توی حیاط تا شاید آرام شوم و حواسم پرت شود، اما بدتر شد.
بیقرار بودم. از زور درد، به صورتم چنگ انداختم. رفتم و از داخل صندوقچه، روسری کلفتی برداشتم و به سرم بستم. از این طرف به آن طرف میرفتم
و برمیگشتم. شوهرم، رحمان را توی اتاق خواباند و آمد توی حیاط مرا صدا زد. بچۀ دومم را حامله بودم و نگران شده بود. فقط توانستم بگویم: «به دادم برس، دارم میمیرم.»
گفت: «تحمل کن، فرنگ. این حرف چیه که میزنی؟ باید صبر کنی، شاید تا فردا توانستیم کاری بکنیم.»
ساعت از دوازده که گذشت، نزدیک بود از درد بمیرم. حالم خیلی بد شد. بچه توی شکمم به سختی تکان میخورد. دستم را به شکمم گرفتم و روی زمین نشستم
علیمردان را صدا زدم. وقتی آمد و مرا دید، ترسید. بریدهبریده گفت: «فرنگیس، چه بلایی سرت آمده؟ انگار آب رویت ریختهاند.»
از سر تا پا عرق کرده بودم. چشمهایم داشت از کاسۀ سرم بیرون میافتاد. میخک روی دندانم گذاشتم و فشار دادم. بدتر شد. کمی داروی کُردی رویش گذاشتم. نمیدانم چه بود، اما میگفتند برای دنداندرد خوب است. بهتر نشد. فایدهای نداشت.
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee