#شبهات_برجام_و_پاسخهای_رهبری
همزمان با هفتمین سالگرد امضای برجام توسط ایران و گروه موسوم به ۱+۵ سوالات و ابهامات مهمی در خصوص این توافقنامه با استناد به بیانات رهبر انقلاب پاسخ داده شده است.
پاسخ آیت الله خامنه ای به ۱۰ پرسش کلیدی درباره برجام
🖋قسمت چهارم
🔹 ۸. در نهایت میتوان با آمریکا کنار آمد؟
یک تصوّر غلطی در اینجا وجود دارد و آن این است که «ما با آمریکا میتوانیم کنار بیاییم؛ با آمریکا کنار بیاییم و مشکلات را حل کنیم»! خُب این تصوّر، تصوّر درستی نیست. ما نمیتوانیم به توهّم تکیه کنیم، باید به واقعیّتها تکیه کنیم. اوّلاً همانطور که گفتیم، از لحاظ منطقی، نظامی مثل جمهوری اسلامی ایران هرگز مورد محبّت و ملاطفت نظامی مثل آمریکا قرار نمیگیرد؛ امکان ندارد. ثانیاً رفتارهایشان؛ از پنجاه سال پیش، شصت سال پیش، از بیستوهشتم مرداد، بعد از آن در دوران رژیم طاغوت، بعدش از اوّل انقلاب تا امروز، شما نگاه کنید ببینید رفتار آمریکا با ما چگونه بوده. در رژیم طاغوت، آمریکا بهعنوان یک ثروت نگاه میکرد به رژیم پهلوی، درعینحال ضرباتی که در همان دوران از سوی آمریکا به ایران وارد شده ضربات کاری و مؤثّری است که کسانی که با تاریخ آشنایند، با زندگی آن دوران آشنایند، کاملاً این را میفهمند و تصدیق میکنند. (بیانات در دیدار مسئولان نظام ۱۲/۸/۱۳۹۲)
🔹 ۹. چرا مذاکرات اخیر برای احیای برجام بی نتیجه است؟
آمریکاییها بر سر موضع عناد آمیز خودشان محکم ایستادند و یک قدم جلو نیامدند. روی کاغذ یا در مقام وعده میگویند بله، ما تحریمها را برمیداریم، [امّا] برنداشتند و برنمیدارند هم؛ شرط میگذارند؛ میگویند اگر میخواهید تحریمها برداشته بشود، باید الان در همین توافق یک جملهای را بگنجانید که این جمله به معنای آن باشد که بعداً باید دربارهی این موضوعات با شما صحبت کنیم و توافق کنیم؛ اگر چنانچه این جمله را نگنجانید ما الان با همدیگر توافقی نخواهیم داشت. این جمله چیست؟ این جمله یک بهانهای است برای مداخلات بعدی؛ دربارهی خود برجام، تمدید برجام، دربارهی مسائل گوناگون، دربارهی موشک، دربارهی منطقه، که اگر شما بعداً گفتید که نه من در این مورد بحث نمیکنم یا مثلاً سیاست کشور اجازه نمیدهد یا مجلس اجازه نمیدهد، خواهند گفت خیلی خُب شما نقض کردید، پس هیچ، توافق بی توافق!
یک بار توافقها را نقض کردند و کاملاً بی هزینه نقض کردند و الان هم که [به آنها] گفته میشود شما باید قول بدهید، تضمین بدهید که نقض نمیکنید، میگویند «نه»، ما تضمین نمیدهیم؛ این را الان صریح به دوستان و به دیپلماتهای ما میگویند که ما تضمین نمیدهیم نقض نکنیم؛ نمیتوانیم چنین تضمینی بدهیم. (بیانات در آخرین دیدار رئیسجمهور و هیئت دولت دوازدهم ۰۶/۰۵/۱۴۰۰
🔹 ۱۰. آیا دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران باید صرفاً بر حل موضوع هستهای متمرکز شود؟
دیپلماسی را تحت تأثیر مسئلهی هستهای هم نباید قرار داد؛ یعنی این جور نباشد که دیپلماسیِ کشور متّصل به قضیّهی هستهای باشد؛ نه، قضیّهی هستهای یک قضیّهی جداگانهای است که آن را باید به یک شکل مناسب و شایستهی کشور حل کنند، امّا دایرهی دیپلماسی خیلی وسیعتر است. در قضیّهی هستهای، آمریکاییها انصافاً وقاحت را از حد گذراندهاند؛ واقعاً وقاحت را از حد گذراندهاند: جلوی چشم همه از برجام خارج شدند، حالا جوری حرف میزنند انگاری که ایران از برجام خارج شده، جوری طلبکاری میکنند که انگار ما تعهّدات را به هم زدهایم! مدّتها در مقابل این حرکت آمریکاییها هیچ حرکتی از طرف ایران انجام نگرفت؛ بعد از گذشت مدّتی، با اعلام، با توجّه، برخی از تعهّدات کنار گذاشته شد؛ برخی، نه همه. آنها به تعهّدشان عمل نکردند. (بیانات در نخستین دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت سیزدهم ۶/۶/۱۴۰۰)
پایان
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#پرونده_ویژه_جنگ_جهانی_غذا (۴۰)
مقاله هفدهم
#شکست_فلسفه_تراریخت_توسط_راهبر_۵۰ساله
🔹 «ایری»، نام یک نهاد پیشتاز دانشی است که در سال ۱۹۵۹ میلادی، با هدف ابداع گونههای تراریخت توسط بنیاد راکفلر پایهگذاری و تاکنون هدایت شده است.
دیوید راکفلر جونیور در سال ۲۰۱۳، حین بازدید از این مؤسسه، آن را در زمره افتخارات خانواده راکفلر برشمرد.
🔹 «ام. اس. سوامیناتان»، تنها مدیر غیرآمریکایی مؤسسه «ایری» تا زمان خودش بود. وی از سال ۱۹۸۲ الی ۱۹۸۸ میلادی، مسئولیت این مؤسسه را بهعهده داشت.
مدیریت یک فرد «هندی» در آن زمان واکنشهای زیادی در پی داشت؛ اما این انتخاب بیجهت نبود، و یک اقدام بهشدت حسابشده بهشمار میرفت.
🔹 سوامیناتان از طرفی با برنامههای «انقلاب سبز» راکفلر (در موج دوم این برنامه در هندوستان) در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ همکاری گسترده داشت و از سوی دیگر بهدلیل تصدی مناصب ردهبالا در وزارت کشاورزی هندوستان، به بانکهای ژنی این کشور نیز کاملاً دسترسی داشت.
🔹 این دو فاکتور مهم – وفاداری به «برنامه» و دسترسی به هندوستان – برای بنیاد راکفلر بسیار پراهمیت بود؛ چه اینکه تنوع ژنتیک گیاهی هندوستان از غنیترین گنجینههای دنیاست؛ برای نمونه در زمینه برنج، بهگفته خانم پروفسور «واندانا شیوا» – فعال زیستمحیطی برجسته هندی – در این کشور، بیش از ۲۰ هزار رقم برنج بومی وجود داشته، که به بنیاد راکفلر منتقل شده است.
🔹 اقدامات سوامیناتان البته به همینجا ختم نشد؛ او با خوشرقصی برای راکفلرها، تلاش کرد همین سناریو را علاوه بر هند به کشورهای دیگر نیز گسترش دهد،
برای نمونه او در ایران نیز در سال ۱۹۸۳، معاهدهای را با عیسی کلانتری، معاون آموزش و تحقیقات وقت وزارت کشاورزی منعقد نموده است
🔹 تلاشهای او البته از سوی راکفلرها بیاجر و مزد نماند؛ وی ضمن اینکه بهعنوان اولین برنده جایزهی جهانی غذا (ی راکفلر)، و نیز یکی از ۲۰ چهره برتر و تأثیرگذار آسیا در کل قرن بیستم، معرفی شد؛ جوایز متعدد بینالمللی را نیز از آن خود کرده است.
🔹 اما علیرغم این سابقهی گسترده در ساخت و برکشیدن محصولات تجاری تراریخت در دنیا توسط سوامیناتان، او اکنون از سودمندی تجاری و همچنین امنیت این محصولات عقب نشسته است.
وی طی هفتههای اخیر در انتشار مقالهای مشارکت داشت که در آن قید شده بود:
"ما درباره: ۱. بازدهی افزونتر، ۲. کاهش آفتکُشها و همچنین ۳. ایمنی این محصولات دچار اشتباه شدیم."
🔹 اظهارات این پیشتاز تولید محصولات تراریخته، یک شکست بزرگ برای طرفداران تجارت و تولید محصولات تراریخته بهشمار میرود؛
وی البته پس از انتشار این مقاله بهشدت تحت فشار قرار گرفت؛ بهطوری که (ضمن اینکه بر سه اشتباه مهم بالا مجدداً تأکید کرد)، گفت که تنها در تدوین «بخشهایی از این مقاله علمی» مشارکت داشته است!!
ترجمه کامل متن گزارش مجله «ساینس» از اظهارات او در قسمت بعد میآید.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2245
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#عید_غدیر
🎬 دوربین مخفی؛
😳وقتی نوجوونا میخوان با دست خالی، برای عید، جشن راه بندازن!
بچهها میخواستن واسه روز عید، تو محلهشون جشن بگیرن و شربت و شیرینی بدن
😭ولی یه اتفاقی افتاد...
ببینین مردم واکنششون چی بود؟ ما که فکرشو نمیکردند!
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۴۴
🖋 مقالهی دهم؛
#نقش_یهود_در_تحریف_غدیرخم
قسمت سوم
🔹 از جمله تلاشهای دیگری كه یهود برای شكست اسلام انجام داد، ترویج و انتشار تورات و افكار یهود، در بین مسلمانان بود. (بخاری، صحیح بخاری، ۸ : ۱۶۰) تا بدینوسیله با عقاید مسموم و تحریفشدهی یهود، عقاید پاك و خالص اسلام را آلوده ساخته و زمینههای انحراف این دین الهی را نیز همچون یهودیت و مسیحیت، آماده سازد.
🔹از جمله تلاشهای دیگری كه یهود برای شكست اسلام انجام داد، ترویج و انتشار تورات و افكار یهود، در بین مسلمانان بود. (بخاری، صحیح بخاری، ۸ : ۱۶۰) تا بدینوسیله با عقاید مسموم و تحریفشدهی یهود، عقاید پاك و خالص اسلام را آلوده ساخته و زمینههای انحراف این دین الهی را نیز همچون یهودیت و مسیحیت، آماده سازد.
🔹 متأسفانه این ترفند یهود، جواب داد و عدهای از صحابه پیامبر (ص) با آنكه آیاتی از قرآن در تحذیر مسلمانان از یهود و اعلام تحریف كتب آنها نازل شده بود و رسول گرامی اسلام (ص) نیز مسلمانان را از خطراتی كه از جانب یهود تهدیدشان میكرد برحذر داشته بودند، برخلاف دستورات خدا و پیامبرش به فرا گرفتن تورات از یهودیان اقدام نمودند.
🔹 سیوطی در ذیل آیهی «أَوَلَمْ یكْفِهِمْ أَنّا اَنْزَلْنا عَلَیكَ الْكِتابَ یُتْلی عَلَیهِمْ»، این روایت را نقل میكند كه گروهی از صحابه اقدام به تعلیم تورات و نوشتن آن كرده بودند.
به پیامبر (ص) كه خبر رسید، آن حضرت فرمودند:
"از حماقت و گمراهی یك قوم همین بس كه از آنچه پیامبرشان آورده است، روی برگردانند و به سوی آنچه دیگران آوردهاند، بروند. (سیوطی، الدر المنثور، ۵ : ۱۴۸)
🔹 در این میان، روایات فراوانی در كتب معتبر شیعه و سنی به چشم میخورد كه از مجموع آنها چنین برمیآید كه عمر در بین صحابه بیشتر از همه مشتاق فراگرفتن تورات و تعلّم از یهود بوده است.
روایاتی كه به احادیث تهوّک مشهور است پرده از چنین حقایقی برمیدارد.
🔹 عمر روزی به پیامبر گفت:
"اهل كتاب احادیثی را برای ما میگویند كه به دل مینشیند و ما را وامیدارد كه آنها را بنویسیم."
پیامبر فرمودند:
'ای پسر خطاب، آیا همانگونه كه یهود و نصاری متحیّرند شما نیز دچار سرگردانی و تردید شدهاید؟!
قسم به كسی كه جان محمد در دست اوست، دینی روشن و به دور از هرگونه انحراف و آلودگی برای شما آوردهام." (ابن منظور، لسان العرب، ۱۰ : ۵۰۸)
🔹 در نقلی دیگر آمده است كه اینبار عمر با نوشتهای كه از مطالب یهود تعلیم گرفته بود به حضور پیامبر رسید و گفت:
"برادری از بنیقریظه را دیدم و این مطالب را برایم از تورات نوشت، آیا بر شما عرضه بدارم؟"
از شدت ناراحتی رنگ چهره پیامبر سرخ شد و فرمودند:
"قسم به كسی كه جان محمد در دست اوست، اگر موسی در میان شما بیاید و از او تبعیت كنید و مرا ترك نمائید، به حتم گمراه شدهاید. شما بهره من از امتها هستید و من بهره شما از پیامبرانم." (احمد ابن حنبل، مسند احمد، ۳ : ۳۸۷)
🔹 در خبر دیگری كه حكایت از تكرار أخذ مطالب یهود توسط عمر دارد، پیامبر بقدری ناراحت و خشمگین شدند كه انصار فریاد السلاح السلاح سر دادند و آنگاه كه گرداگرد منبر پیامبر حلقه زدند، آن حضرت فرمودند:
"من همه چیز را برای شما آوردهام، راهی روشن و بدور از هرگونه ناپاكی در برابر شما گشودم، پس سرگردان نشوید و اجازه ندهید سرگردانان شما را مجذوب خود كنند." (ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ۲ : ۴۰۸)
🔹 جالب اینجاست كه حفصه دختر عمر و همسر پیامبر اكرم (ص) در نقلی، كتابی را كه قصه یوسف در آن نوشته شده بود و از اهل كتاب گرفته بود، نزد رسول خدا آورد و برای آن حضرت شروع به خواندن كرد.
چهره پیامبر (ص) دگرگون شد و فرمودند:
"قسم به خدایی كه جانم در دست اوست، اگر یوسف بیاید در حالی كه من در میان شما باشم و آنگاه شما از او تبعیت نمایید و مرا رها كنید، بطور حتم گمراهید." (عبدالرزاق، مصنف، ۶ : ۱۱۴)
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/2242
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
مستند صوتی شنود - 03.mp3
14.35M
🎙 #مستند_صوتی_شنود،
قسمت ۳
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
هرشب از کانال "سالن مطالعه محله زینبیه"
🔺 تجربهگر #کتاب_شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد و نامفهوم شدن برخی قسمتهای آن و همچنین بیان برخی مطالب گفته نشده، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
مروری بر نکات جلسه سوم:
🔻 با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم.
🔻 جان هایی که قبض می شد را میدیدم
🔻 دیوارها را نمیدیدم و مسلط به محیط بیمارستان بودم
🔻 نحوه متفاوت قبض روح افراد
🔻 به هرچه توجه می کردم، کنه آن را میدیدم
🔻 معجزه بازگشت روح به تن را در هرشب جدی بگیریم
🔻 احساس ترس هنگام بازگشت دوباره به دنیا
🔻 احساس می کردم بالای سرم بیکران است و به پایین تسط دارم
🔻 تصرف در عالم ماده،از مقامات شهدا
🔻 قهقهه ی شیطان را شنیدم
🔻 در اتوبان دیدم که تا سقف ماشین زیر منجلاب است.
#مستند_صوتی_شنود
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#لطیفه_نکته ۱۴۵
از صبح ۳ بار رفتم سر یخچال هیچی توش نبود واسه اینکه غرور پدرم حفظ بشه آب خوردم💪💪
بار سوم گفت : یابو چی میزنی انقد آب میخوری؟ پول آب میدیمااااا 😂😂
به نام خدایی که والدین را جایگاهی سترگ بخشید
سلام
امام کاظم علیه السلام:
سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللَّه مَا حَقُّ الْوَالِدِ عَلَى وَلَدِهِ قَالَ لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ وَ لَا يَمْشِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَا يَجْلِسُ قَبْلَهُ وَ لَا يَسْتَسِبُّ له
مردی از پیامبر خدا سؤال کرد: حق پدر بر فرزند چیست؟ حضرت فرمود:
۱.او را با نام صدا نکند
۲. در راه رفتن از او جلو نیفتند.
۳. قبل از او ننشیند.
۴. کاری انجام ندهد که مردم پدرش را فحش بدهند.
*بحار ج۷۱ ص۴۵
بیایید کاری نکنیم که دیگران بگویند بر پدرش لعنت با این بچه اوردنش.
انسانها هم در زمان حیات والدین و هم بعد از مرگشان ممکن است دچار نارضایتی والدین شوند باید مراقب باشیم.
خداوند در روایتی قدسی به عزت و جلالش قسم خورده که اگر کسی به اندازه انبیاء کار خیر و عبادت داشته باشد ولی والدینش از او راضی نباشند اصلا ازش هیچ چیزی قبول نمی کنم.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
KayhanNews75979710412150525771214.pdf
10.52M
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
امروز چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۱
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
📖 فرنگیس
#خاطرات_فرنگیس_حیدریپور
🖋قسمت ۱۰۳م
نزدیک که رسیدم، پرسید: «چرا ناراحتی؟» گفتم: «دنبال گوسالهام میگردم. گاوم که مرده.»
با خوشحالی گفت: «خبر خوبی برایت دارم. شنیدم گوسالهات را توی روستای کلهجوب علیا دیدهاند.»
با خوشحالی گفتم: «راست میگویی؟» خندید و گفت: «دروغم چیه؟»
کمی آب از او گرفتم و سر کشیدم. بقیۀ آب را روی روسریام خالی کردم. تا مدتی خیس میماند و خنک نگهام میداشت. خداحافظی کردم و بهسرعت راه افتادم.
روی جاده، شروع کردم به دویدن. اینطوری بهتر بود. اگر از توی خاک و دشت میرفتم، ممکن بود روی مین بروم.
چوب هنوز توی دستم بود. تمام دشت از خار و خاشاک پر بود. انگار زمین سوخته بود؛ بدون آب و بدون گیاه و خشک. آنقدر توپ به زمین خورده بود که زمین تکهتکه بود و سراسر سوخته.
خسته و کوفته به روستا رسیدم. نفسنفس میزدم. زنی با خوشرویی، دبۀ آبی آورد. حالم که جا آمد، گفتم: «گوسالهام را گم کردهام. شما این طرفها یک گوسالۀ غریبه ندیدهاید؟»
زن به علامت ندانستن سری تکان داد.
از پشت یکی از خانههای گلی، زنی بیرون آمد. زینب بود. او را میشناختم. چند بار توی مراسم فاتحه دیده بودمش. لباس خاکی تنش بود و معلوم بود مشغول کار بوده. لبخندی زد و پرسید: «آهای فرنگیس، دنبال چه میگردی؟»
آب دهانم را قورت دادم و گفتم: «گوسالهام.»
وقتی لبخند زد، خوشحال شدم. اشاره کرد و گفت: «بیا، گوسالهات را پیدا کردهایم.
بیا ببر.»
باورم نشد. فکر کردم سر به سرم میگذارد، اما وقتی دیدم دارد جدی حرف میزند، دستها را رو به آسمان بلند کردم و گفتم: «خدایا، شکر.»
پشت سر زن راه افتادم. گفت: «میخواستم خودم برایت بیاورم، اما میدانستم قبل از من میآیی.»
با هم به در خانهشان رفتیم. از بیرون صدای گوسالهام را شنیدم و شناختم. با خوشحالی گفتم: «زینب، این صدای گوسالۀ من است!»
وارد حیاط شدیم. حیاط کوچک بود. گوشۀ حیاط، گوسالهام به چوبی بسته شده بود. طنابی به پایش وصل بود. سر بالا آورد و مرا نگاه کرد. با صدای بلند گفتم: «خدایا، شکرت.»
صدایم را شناخت. پایش را زمین کوبید و به طرفم آمد. زینب خندید و گفت: «فرنگیس، خوب میشناسدت. نگاه کن ببین چه کار میکند. این همه من تیمارش کردم، آن وقت برای تو پا بر زمین میکوبد!
وقتی به روستا برگشتم، دیدم توی روستا ول میگردد و خسته وگرسنه و تشنه است. باور کن نزدیک یک سطل آب را خورد.»
خندیدم و گفتم: «میداند از سرمایه زندگی همین گوساله برایم مانده. گاوم تلف شده، اما خدا را شکر که گوسالهام زنده است.»
زینب گفت: «خستهای. بیا تو یک چای برایت بریزم.»
با خوشحالی گفتم: «الان وقت چای خوردن نیست. باید برگردم. خدا خیرت بدهد. تو گوسالهام را نجات دادی و نگهداری کردی.
گوساله را جلو انداختم و خودم پشت سرش راه افتادم. روی جاده حرکت میکردم. چوب را کنار رانش میگذاشتم تا به چپ و راست برود. توی راه مرتب با گوسالهام حرف میزدم: «تو چطور این همه راه را آمدی؟ زیر باران توپ و بمب، چه بر سرت آمد...»
گوساله را برگرداندم و جلوی خانه بستم. حالا نوبت خانه بود. اما چیزی برای زندگی نداشتیم. وقتی میدیدم همه چیز نابود شده، حرصم میگرفت. تلویزیون و فرش و یخچالی برایم نمانده بود. توی خانه را جمع و جور کردم و وسایل کمی را که مانده بود، گوشهای گذاشتم.
روزهای اول به سختی چای درست میکردم. شبها نورافکنها روستا را روشن میکردند و ما میترسیدیم باز بمباران شروع شود. شبها روی پشتبام میخوابیدیم تا اگر صدامیها آمدند، ما را پیدا نکنند.
برق نبود و مردم از تاریکی میترسیدند. بالاخره مأموری آمد و برق را درست کرد. منبع آب را هم درست کردند و مردم دوباره آب و برق داشتند. اگرچه هنوز
چیزی نداشتیم، اما تصمیم گرفتیم توی روستا بمانیم.
یک روز صبح بود که عدهای وارد روستا شدند و توی اتاقک نزدیک منبع آب جا گرفتند. مردم را صدا کردند. کسانی که آنجا بودیم، رفتیم. نیروهای بازسازی بودند. گفتند بنیاد جنگزدگان توی گیلانغرب است و همه برویم ارزاق و خشکبار و آرد بگیریم.
وقتی از بنیاد آرد گرفتم و به خانه برگشتم، خیلی خوشحال بودم. حالا دیگر میتوانستم توی روستا بمانم. تشت را برداشتم و آب گرم تویش ریختم. آرد را قاطی کردم. بچهها دور دستم میچرخیدند و خوشحالی میکردند. خوشحال بودند از اینکه دارم نان میپزم. رحمان و سهیلا خمیر میخواستند. یک تکه خمیر دادم دستشان. رحمان گفت: «من تفنگ درست میکنم.» سهیلا هم گفت: «من یک تانک درست میکنم.»
وقتی تشت خمیر حاضر شد، با چیلیهایی که کنده بودم، آتش درست کردم و ساج را روی آتش گذاشتم. گلولههای خمیر را توی دستم ورز دادم و شروع کردم به نان پختن .
ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee