#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥#تبار_انحراف🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۷
🖋 مقالهی سوم؛
#اسلام_و_تروریسم_تاریخی_یهود
قسمت دوم:
◀️ ج. ترور عبدالله
🔹یهود در ترور عبدالمطلب ناكام ماند و از او عبدالله به دنیا آمد.
عبدالله اهل مکه بود ولی قبرش در مدینه (مقر یهود) است و این عجیب مینماید!
درباره عبدالله، داستانها صریحتر است.
یهودیان بارها دست به ترور او زده و ناکام ماندند. (۱۹)
🔹روزی وهب بن عبدمناف، یکی از تاجران مکه، عبدالله ۲۵ساله را دید که یهودیان در میانش گرفته بودند و میخواستند او را بکشند.
وهب گریخت و میان بنیهاشم آمد و فریاد زد:
"عبدالله را دریایید که دشمنان، او را در میان گرفتهاند."
عبدالله معجزهآسا نجات یافت.
وهب که شاهد نجات معجزهآسای عبدالله بود و نور نبوت را در چهره او میدید، پیشنهاد ازدواج دخترش، آمنه و عبدالله را داد و این ازدواج مبارک سر گرفت. (۲۰)
🔹گفتهاند: کاهنان یهودی زنی را فرستادند که همسر عبدالله شود تا نطفه پیامبر آخرالزمان به این زن منتقل گردد.
وی هر روز راه بر عبدالله میگرفت و به او پیشنهاد ازدواج میداد، ولی بعد از ازدواج عبدالله، دیگر این پیشنهاد را نداد.
عبدالله از او پرسید:
"چرا این بار سخن پیشینت را تکرار نکردی؟"
زن گفت:
"نوری که در پیشانی تو بود، دیگر نیست."
عبدالله، ازدواج کرده بود. (۲۱)
🔹چند ماه پس از ازدواج آندو و در شرایطی که آمنه باردار بود. عبدالله در راه بازگشت از شام بیمار شد و در مدینه از دنیا رفت. (۲۲)
تیر یهود برای بار دوم دیر به هدف میخورد.
عبدالله به گونهای کاملاً مشکوک در یثرب درگذشت، اما نمیتوان خط ترور را ردیابی کرد.
◀️ د. تلاش برای ترور پیامبر صلیاللهعلیهوآله
🔹یک روز بعد از میلاد حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله، یکی از علمای یهودیه به دارالندوة آمد و از حاضران پرسید:
"آیا امشب در میان شما فردی متولد شده است؟"
گفتند:
"نه."
گفت:
"پس باید در فلسطین متولد شده باشد؛ پسری که نامش احمد است و هلاک یهود به دست او خواهد بود."
حاضران، پس از جلسه، سراغ گرفتند و دریافتند که پسری برای عبدالله بن عبدالمطلب به دنیا آمده است.
پس آن عالم یهودی را خبر کردند و بنابر درخواست وی، او را نزد کودک بردند.
او به محض دیدن طفل، بیهوش شد.
چون به هوش آمد گفت:
"به خدا قسم که پیامبری (نبوت)، تا قیامت از بنیاسرائیل گرفته شد. این همان کسی است که بنیاسرائیل را نابود میکند."
آنگاه با دیدن شادی قریش از این خبر، ادامه داد:
"به خدا قسم، کاری با شما کند که اهل مشرق و مغرب از آن یاد کنند." (۲۳)
🔹به این ترتیب، محمد صلیاللهعلیهوآله از همان نخستین روز تولد شناسایی شد.
تیرهای یهود برای جلوگیری از تولد او، همه به خطا رفته بود و آنها برای رسیدن به هدفشان، میبایست محمد صلیاللهعلیهوآله را از میان برمیداشتند.
در مقابل این توطئهها، برای جلوگیری از ترور پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز تلاشهایی صورت گرفت که در ادامه به آنها میپردازیم:
👈 ۱- دوری از محیط مکه
در آن شرایط، عبدالمطلب وظیفهای خطیر بر عهده داشت.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای مادر و نیز جد مادری و جد پدری بسیار محبوب بود.
عبدالمطلب، محبوب ترین فرزندش، عبدالله، را از دست داده و دختر وهب نیز دو ماه پس از ازدواج بیوه شده بود.
محصول این ازدواج، یک پسر بسیار زیبا بود.
از اینرو، اهمیت پاسداری از محمد صلیاللهعلیهوآله برای سرپرستان ایشان، کاملا آشکار بود.
او در محیط مکه، به دلیل رفت و آمد کاروانهای تجاری و زیارتی، در امان نبود.
تنها راه چاره، دور کردن وی از مکه بود؛ آن هم مخفیانه و دور از چشم اغیار، محمد صلیاللهعلیهوآله را به دایه سپردند تا ایشان را در سرزمینی دورتر از مکه و پنهانی نگهداری کند.
منطقه سکونت حلیمه از مکه، بسیار دور بوده است.
🔸تاریخنگاران علل سپردن محمد صلیاللهعلیهوآله به دایه را اینگونه برشمردهاند:
۱- مادر محمد صلیاللهعلیهوآله شیر نداشت و باید کودک را به دایهای میسپردند؛
۲- آب و هوای مکه بد بود و کودکان را طاقت زندگی در آن نبود؛
۳- رسم عرب بر آن بود که کودکان را به دایه میسپردند تا بیرون از شهر بزرگشان کند.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/4538
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#صهیونیسم_در_کلام_رهبری (۷)
عقیدهی ما این است که دنیای اسلام با جمعیّت زیاد، با امکانات فراوان، با جایگاه و منطقهی فوقالعاده حسّاسی که امروز چه در آفریقا و چه در آسیا -چه در غرب آسیا، چه در مرکز آسیا- دارا است، بلاشک اتّحاد این مجموعه میتواند یک قدرت بزرگی را در دنیا تشکیل بدهد که بتواند اثرگذار باشد.
این اتّحاد را بایستی ما انجام بدهیم،
همافزایی کنیم،
به یکدیگر کمک کنیم،
نیروهایمان را به کمک هم بفرستیم.
این ستیزهگریهایی که معمول شده است-که بیشتر هم دست آمریکا و صهیونیستها در میان است؛ آنها هستند که دارند اختلاف ایجاد میکنند-بایستی متوقّف بشود و نگذاریم برای رژیم صهیونیستی، با این کارها حاشیهی اَمن درست کنند.
یکی از آرزوهای دشمنان دنیای اسلام، این است که در داخلِ دنیای اسلام، اختلافات،
دعواها،
جنگ
و خونریزی وجود داشته باشد،
برای اینکه حاشیهی امنی برای صهیونیستها درست بشود؛
از این مانع بشویم و تا آنجایی که میتوانیم، نگذاریم.
۱۳۹۶/۱۰/۲۶
بیانات در دیدار شرکتکنندگان در کنفرانس اتحادیه بین المجالس سازمان همکاری اسلامی
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت هشتم
حسین دستان زهرا را میان دست های خسته اش گرفت و گفت: «دخترم! کار من دست خودم نیست!» سارا هم خواست پدر را به ماندنشان راضی کند، با جدیتی که التماس در آن موج میزد و نشان از آخرین تلاش های او برای ماندن داشت، گفت: پس ما هم از اینجا، تكون نمیخوریم.»
حسین که اصرار بچه ها را دید، اول سؤال بیجواب چند دقیقه قبل من را داد: «آره حاج خانم من میدونستم اینجا چه خبره. آگاهانه از شما خواستم بیایین دمشق. حالا هم یه جابهجایی تاکتیکی میکنید،
درست مثل جابهجایی یه رزمنده» دخترها باز قانع نشدندو گفتند: «یا شما هم با ما بیا، یا همین جا میمونیم.» و حسین به ناچارگوشهای از اتفاقات چند روز گذشته را بازگو کرد بلکه آنها را برای رفتن متقاعد کند:
هفته پیش، وقتی شما ایران بودين، توی کاخ ریاست جمهوری، به انفجار انجام شد که چند نفر از مسئولین سوریه کشته شدن. مسلحين تا داخل کاخ نفوذ کرده بودن و اون انفجار، نتیجه همکاری یکی از کارمندان کاخ با مسلحين بود. بعد از این ماجرا نخست وزیرسوریه فرار کرد به اردن و کابینه از هم پاشید. مسلحين تا پشت کاخ اومدن و یه طرف کاخ رو گرفتن. همون روز من به آقای بشار اسد گفتم به مردمت اعتماد کن و در اسلحه خونه ها رو، به روشون باز کن، بذار اسلحه دس بگیرن و خودشون با دشمنشون بجنگن، ارتش سوریه که به تنهایی توان جنگیدن با مسلحين رو نداره!»
زهرا سؤالی پرسید که نشان میداد حسین دارد کاملا در همراه کردن اوبا خود موفق میشود!
"چرا نمیتونن!؟"
حسین خندهی تلخی کرد و جواب داد:
"شما نباید فکر کنید اینجا مثل ایرانه و ارتش، یه ارتش کاملا وفاداره. درسته که بینشون آدمهای شجاع وطنپرستی وجود داره ولی ارتش سوریه ارتشیه که توش شکاف ایجاد شده.
بخشی از اونها به اسم ارتش آزاد با دولت میجنگند توی این وضعیت نابسامان و دودستگی ارتش، یه عده تکفیری از بیرون مرزهای سوریه برای تسویه حساب تاریخی وارد سوریه شدهاند و هدف اصلیشون جنگ و کشتار شیعیان و علویان و حتی اهل سنته!"
درست شنیده بودم؛ حسین بجای "مسلحین" گفت:
"تکفیری"!!!؟
و من جواب سؤالم را گرفتم.
اما زهرا پرسید:
"چرا با اهل سنت میونهی خوبی ندارن!؟"
حسین گفت:
"از دید وهابیها؛ شیعه و سنی که به اهلبیت توسل دارن و به زیارت حرم میرن، همه مشرکند و ریختن خونشون واجبه.
این اندیشهی تکفیری از عربستان به اینجا اومده وگرنه مردم سوریه، چه شیعه چه سنی و چه علوی سالهای سال در کنار هم زندگی کردهاند و اتفاقا خیلی هم به اعتقادات هم احترام میگذاشتند.
نمونهش احترام به حرم حضرت زینبه.
خود ما هم قبل از این بلبشوها به سوریه اومده بودیم و این احترام رو از نزدیک دیده بودیم."
دخترها کاملا غرق در صحبتهای پدر شده بودند.
سارا که به خوبی معلوم بود درگیر بحث شده، پرسید:
"خوب! با وجود وضعیتِ ارتش، کیا میخوان آرامش رو به مردم برگردونن؟!"
گویی پاسخ به این سؤال سارا آنقدر برای خود حسین شوق برانگیز بود که هدفش را از طرح این موضوعات پاک فراموش کرده بود،
چشمانش را که بدون اغراق مانند دو عقیق آبدار بودند و حالا از برق شادی میدرخشیدند، به سارا دوخت و با گونههایی گل انداخته و لحنی پر از نشاط گفت:
«ما اومدیم اینجا تا به عنوان فرزندان خمینی، مستشار فرهنگی اسلام ناب باشیم، ما میخوایم همون چیزایی رو که امام بهمون یاد داد به این مردم مظلوم برسونیم.
ما میخوایم اگه خدا بخواد و نظر خانم هم همراهمون باشه، یه چیزی مثل بسیج خودمون اینجا درست کنیم که پناه مردم بیچاره و ستمدیده اینجا و البته مدافع حرم حضرت باشه!»
بعد از شنیدن این جمله آخر، تمام ابهامها برای من و دخترها یکسره کنار رفت.
حسین به شکل غیر مستقیم به ما گفت که کاملا آگاهانه در اوج بحران دمشق، ما را تشویق به آمدن کرده است و به حدی امیدوارانه و با انگیزه صحبت کرد که همه ما برای لحظه ای از همه چیز و همه کس حتی همان دشمنانی که تا همین چند ساعت پیش، این کوچه و خیابان را محاصره
کرده بودند فارغ شدیم و حسین مست عقاید پاک خودش، همه مان را تحت تأثیر قرار داد.
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#غرب_همچنان_وحشی(۳۱)
🔞🎥 مستند #ایکسونامی |خاطرات یک پورن استار آمریکایی
❌ به هیچ عنوان این مستند رو از دست ندید!
🔻مستند «ایکسونامی»، تجربه رسیدن به #آزادیهای_جنسی در ایالات متحده #آمریکا را برای مردم #ایران مورد بررسی قرار داده است و دارای آرشیوهای دیده نشده از تاریخ سده اخیر آمریکاست.
این مستند نشان میدهد که آزادی جنسی چه تبعات منفی در آمریکا داشته و در ایران همان مسیری که آمریکا رفتهاند، در حال طی شدن است؛ از اندازهگیری ارتفاع مایوهای کنار ساحل در آمریکا و مقایسه آن با ارتفاع مانتوها در ایران تا آمار جنایتکاران حرامزاده در آمریکا و… .
🔗 مشاهده آنلاین و دانلود رایگان مستند:
Roshangari.ir/video/69921
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"زن زندگی آزادی"
اپوزیسیون وطن فروش ِ خارج نشین هیچ نسبتی با این ٣واژه مقدس که برای تهیج افکارعمومی از آن سوءاستفاده میکنند ندارند الگوی اینها غرب است که در آن:
زن=کالای ارزان جنسی
زندگی=سقط جنین/فروپاشی خانواده/فرزندان بی سرپرست/مادران سینگل
آزادی=تجاوز/همجنسبازی/کودک آزاری جنسی
🔺بخشی از مستند #ایکسونامی
🔗 مشاهده و دانلود رایگان مستند:
Roshangari.ir/video/69921
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 آمارهای وحشتناک از قتل و فساد در آمریکا بعد از #انقلاب_جنسی
✖️بحران #حرامزادگی و بی پدری که جامعه آمریکا را به این وضع دچار کرده است..
▫️این کلیپ را در حد توان منتشر کنید!
🔺بخشی از مستند #ایکسونامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 نتیجه آزادی های جنسی و شهوت رانی در غرب!!
🔺بخشی از مستند #ایکسونامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غریب گیر آوردنت
لحظاتی از تشییع پیکر شهید آرمان علیوردی
🇮🇷 #مزد_خون 🇮🇷
#بر_اساس_واقعیت
📖 قسمت هجدهم
هنوز راه چاره ای پیدا نکرده بودم که گوشیم زنگ خورد ...
فاطمه بود...
سری تکون دادم و توی دلم گفتم: خدایا خودت آبروم رو جلوی خانمم حفظ کن...
تو تنها تکیه گاه عالمی...
خودت ما رو توی زندگی تکیه گاه قرار دادی ...
گوشی رو وصل کردم...
سلام خانمم خوبی...
سلام مرتضی جان ...
خوبی عزیزم بعد با کمی مِن مِن گفت: چی شد آقا چکار کردی؟! یکم نگرانم دکتر گفت زود بستری بشم چکار کنیم؟!
نخواستم بیشتر نگران بشه...
خیلی قاطع و با اطمینان گفتم: مشکلی نیست خانمم تا دو ساعت دیگه من کارم تموم میشه مدارکت رو آماده کن هر چی که لازمه اونجا حیرون نشیم مواظب خودت و فسقلیم باش تا من میام...
تلفیق حس نگرانیش با خوشحالی جور شدنه هزینه رو میشد از صداش فهمید، تشکر کرد و گفت: پس منتظرتم و خداحافظ...
گوشی رو که قطع کردم راه افتادم سمت حرم بی بی حضرت معصومه( ع)...
رسیدم داخل حرم زدم زیر گریه...
کی گفته مرد گریه نمیکنه!
اونم مردی که قرار شرمندهی زن و بچهش بشه...
نمیدونم چی شد دلم هوای حسین(ع) رو کرد...
شاید یاد شرمندگیش جلوی زن و بچهاش افتادم...
نگاهم رو به آسمون دوختم و گفتم:
"خدایا به حق اون لحظهای که حسین زیر عباش دردانهش رو پنهان کرد که خانمش رباب نبینه...."
هنوز چشمهام به زمین نرسیده بود که شیخ منصور جلوم ظاهر شد و چنان زد به شونم که فکر کنم از ناحیه کتف دچار نقص عضو شدم!
بعد هم بلند گفت:
"شیخ مرتضی وسط راز و نیازت با خدا به فرشتهها بگو ما رو هم یه جایی جا بدن..."
از دیدنش جا خوردم...
گفتم:
"سلام اخوی... اینجوری شما زدی روی کتف ما هر چی فرشته بود پرید!!!"
شروع کرد حال و احوال کردن و چکار میکنی و چرا عروسی ما رو دعوت نکردی بیمعرفت و از این حرفها....
با دیدنش از یه طرف یاد حرفهای شیخ مهدی افتادم که قبلا بهم گفته بود و دوباره بعد از قریب یکسال حس کنجکاویم گل کرد!
از یه طرف هم با خودم دل دل میکردم برای پول بهش رو بزنم یا نه!!!
به توصیهی همیشگی شیخ مهدی به خودم گفتم:
صبر میکنم تا ببینم چی میشه...
اصلا شاید خدا شیخ منصور رو سر راهم قرار داد تا کمکی بهم بکنه!
ولی شعری که شیخ مهدی اون روز برام خوند مدام توی ذهنم رژه میرفت....
وسط افکار متلاطم بودم که شیخ منصور گفت:
مرتضی اگه کار نداری یک ساعت باهم بریم جایی جلسه دارم تو هم بیا فیض ببری...
نمیدونستم قبول کنم یا نه!
من به فاطمه قول داده بودم تا دو ساعت دیگه میرم دنبالش تا بریم بستری بشه!!!
فکری وسوسه انگیز بهم گفت:
رفتنم بهتر از نرفتنه!
حداقل اگه شیخ مهدی نتونست پول جور کنه به شیخ منصور رو میزنم...
همراهش شدم و راه افتادیم و چه رفتنی ...
توی مسیر اصلا متوجه حرفهای شیخ منصور نبودم! ذهنم درگیرحرفهای شیخ مهدی بود که قبلا راجع به منصور گفته بود و حالا من با پای خودم به مسلخ میرفتم....
غوغایی توی دلم بود... فکر فاطمه ... فکر بچم... بهم میگفت: حالا چیزی نمیشه شیخ منصور هم، هم لباس ماست اصلا شاید اینطوری که مهدی میگفت، نباشه.
ولی آخه شیخ مهدی بیراه حرف نمیزنه!!!
تو حال خودم بودم که دوباره شیخ منصور با همون شدت زد روی کتفم و گفت:
کجایی مرتضی؟!
حدیث حاضر غائب شنیدهای!
او در میان و جمع و دلش جای دیگر است...
حال کتف من دیگه از نقص عضو گذشته بود که از دهنم در رفت و ناخودآگاه گفتم:
اخوی اینجوری شما میزنی به جای خانمم الان باید خودم رو ببرم بیمارستان بستری کنم!!!
تا این حرف رو زدم شیخ منصور خیلی سریع و تیز گفت: وااای مرتضی برای چی باید خانمت رو بستری کنی؟
انشاالله که خیره....
بگو چرا اینجا نیستی برادر!
کاری از دست من بر میاد خداوکیلی بگو...
پولی، چیزی کم و کسری نداری ....
اصلا اگه خانمت همراهی چیزی میخواد بگو هماهنگ کنم خانم بچه ها بیان پیشش...
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#روانشناسی_و_مشاوره
#راهکارها
#ارتباط_موثر
💠 ارتباط موثر 💠
◀️ موانع ارتباطی
🔅عدم تمرکز
🔅استرس
🔅زبان بدن متناقض
🔅زبان بدن منفی
🔸۱. عدم تمرکز. (گذشت)
🔸۲. استرس
📌راهکارهای کاهش
#استرس و #اضطراب:
1️⃣ محرک های خود را پیدا کنید؛(گذشت)
2️⃣ به اندازه کافی بخوابید:(گذشت)
3️⃣مصرف کافئین را به حداقل برسانید:
♦️اگرچه یک فنجان قهوه گرم در صبح دقیقاً همان چیزی است که شما برای تقویت روحیه و بالا بردن سطح انرژی خود به آن نیاز دارید، اما میتواند به بیشتر شدن اضطراب نیز کمک کند.
🔅کافئین یک محرک است و روی ذهن شما تأثیر میگذارد.
🔅با مصرف کافئین مغز شما به سرعت به کار میفتد و همین امر میتواند باعث افزایش اضطراب شود.
🔅با توجه به این تغییرات و بالا رفتن سطح انرژی، ترک کافئین برای بسیاری از افراد کار بسیار دشواری است.
‼️اما با توجه اینکه استرس و اضطراب را کاهش میدهد ارزش خواهد داشت.
💢راهکار عملیاتی:
🔹اگر شما هم عاشق قهوه یا چای هستید، سعی کنید مصرف خود را به یک یا دو فنجان در روز محدود کنید یا میتوانید چای یا قهوه بدون کافئین را امتحان کنید تا ببینید آیا سطح انرژی شما را تامین میکند یا خیر؟
🔅با این حال، اگر بعد از حذف مصرف کافئین تفاوتی در سطح اضطراب خود مشاهده نکردید، ممکن است ارزش نداشته باشد که آن را کاهش دهید.
‼️چند هفته قبل از حذف کامل کافئین، علائم خود را کنترل کنید.
#ارتباط_موثر
#موانع
#استرس
#کم_کردن_کافئین
#راهکار_عملیاتی
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#یهود_و_فرهنگسازی
از «هالووین» تا «کار خودشونه»!
غرب چگونه اذهان شرق را تسخیر کرد؟!
#هالووین
اینکه با شکافدادن کدوها برایشان دهانهایی با دندانهای تیز و شیطانی درست کنند یا کودکان و بزرگسالان با زدن صورتکهایی، بقیه را به شوخی بترسانند، در ذات خودش چه عیبی میتواند داشته باشد؟!
🔹در بعضی از نقاط دنیا، در مقابل چنین رسومی مقاومت کردهاند.
مثلاً روسها آن را یک رسم بهجامانده از دوران بتپرستی میدانند و در زمان کمونیسم بهعنوان خرافات کنار گذاشته میشد و پیش و پس از آن کلیسای ارتودوکس ممنوعش کرده بود.
مردم هند هم جشنهای مشابهی دارند که باعث میشود سراغ هالووین نروند.
در انگلستان هم بهرغم قرابت فرهنگی با آمریکا و باقی اروپا، بهدلیل جشن مهم دیگری که در همان ایام برگزار میشود، هالووین معمولاً کمرنگتر است.
بسیاری از کشورهای مسلمان هم بهدلیل منشأ هالووین در سنتهای بتپرستی یا بهکار رفتن نمادهای شیطانپرستی در آن، جشن گرفتن در این روز را مجاز نمیدانند.
🔹با این حال هالووین (halloween) در بسیاری از کشورهای دنیا جشن گرفته میشود که بهلحاظ فرهنگی هیچ قرابتی با منشأ غربی و اروپایی آن ندارند.
ورود چنین جشنی به آن کشورها بهلحاظ فرهنگی وضعیت پیچیدهای ایجاد میکند.
هالووین یک پدیدهی ذاتاً مدرن نیست که ورود آن به هر کشوری، بخشی از فرایند تجددپذیری محسوب شود.
بله، این سنّت طی قرنها توانسته بهروزرسانی شود ولی همچنان هیچ جنبهی مدرنی به آن اضافه نشده است.
ادامه دارد...
🔸🌺🔸----------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان،، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
32.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کودکانه
📺 #کارتون زیبای #شهر_موشکی
قسمت هفتم
🎞 این قسمت : نبرد برای پیروزی
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee