eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
923 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 ♥️ رهبر انقلاب: امروز جوان ایرانی به برکت شعار «الله اکبر» کارهای بزرگی را انجام می‌دهد 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📰 روزنامه اطلاعات - ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
هر جمعه با یک؛ این هفته؛ 🔸"رسیدن" از پنطیکاستیسم به مهدی‌هراسی! ◀️ قسمت چهارم؛ 🔶🔸تحلیل فیلم. ۲ 🔹دکتر بنکس برای این‌که بفهمد آنها چه می‌گویند، تصمیم می‌گیرد لغات انگلیسی را روی صفحه‌ی وایت بُرد در معرض دید آن‌ها قرار دهد و ببیند که شکل دایره‌ای که موجودات فضایی برای هر لغت به‌طور خاص استفاده می‌کنند، چگونه است. به‌عبارت دیگر لوییز از شیوه‌ی معادل‌سازی برای یاد گرفتن زبان تصویری فضایی استفاده می‌کند (درست مثل شخصی که فارس‌زبان است و هنگامی‌که می‌خواهد لغات انگلیسی را بیاموزد به او معادل کلمات فارسی را به زبان انگلیسی یاد می‌دهند مثلاً معادل فارسی “در” به انگلیسی می‌شود: door) 🔹از همین‌جای فیلم است که دیدن تصاویر مبهمی از گذشته و آینده، در ذهن لوییز شروع می‌شود که خودش هم منشأ و معنی آن‌ها را نمی‌داند. هرچه لوییز بیشتر با لغات موجودات فضایی آشنا می‌شود تصاویر مبهم ذهنش هم بیشتر می‌شود. 🔹همان‌طور که گفتیم مسأله‌ی زبان، یکی از دو محور اصلی فیلم است و در طیّ فیلم جملات مهم و جنجال‌برانگیزی در مورد زبان ارائه می‌شود. مثل این‌که: زبان پایه‌ی تمدن است. زبان چسبی است که مردم را کنار هم نگه‌می‌دارد و… حول همین مسأله، نام فرضیه‌ای در مورد زبان بارها به گوش مخاطب می‌رسد. فرضیه‌ای موسوم به: ساپیر-وورف (Sapir–Whorf hypothesis) یا نسبیّت زبانی. 🔹این فرضیه، اشاره به نظر دو زبان‌شناس معروف یعنی «ادوارد ساپیر» و «بنجامین لی وورف» دارد که معتقد بودند؛ با یادگیری هر زبانی، شما مانند صاحبان آن زبان فکر خواهید کرد! آری! لوییز جواب تصاویر مبهم ذهن خود را با همین فرضیه می‌یابد. او متوجه می‌شود که هرچه بیشتر به زبان فضایی‌ها مسلّط می‌شود، فکر و ذهنش بیشتر شبیه آنها عمل می‌کند و با کنار هم قرار دادن قطعات پازل، به این مسأله پی می‌برد که برای این موجودات، زمان به مفهوم آنچه که ما می‌شناسیم، بی‌معناست. 🔹به این دیالوگ که توسط لوییز در وصف بیگانگانِ فضایی بیان می‌شود دقت کنید: «اگر زبانشون رو کامل یاد بگیریم، می‌تونیم به درک زمان برسیم، جوری که اونا رسیدن. این‌طوری می‌فهمیم در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. ولی درک اونا از زمان مثل درک ما نیست، یعنی یه کمیّت خطّی نیست.» 🔹این موضوع که درک موجودات فضایی از زمان یک کمیّت خطّی نیست، یعنی زمان برای آن‌ها مثل یک خط نیست که گذشته، حال و آینده داشته باشد. به‌عبارت بهتر، آن‌ها هم در گذشته هستند، هم در حال و هم در آینده. لوییز هم با یادگیری زبان آن‌ها، به آن‌ها شبیه شده است و از قید و بند زمان رها شده و وقایع آینده را می‌بیند! 🔹شاید بسیار عجیب و سرسام‌آور باشد، اما باید گفت واقعیت فیلم همین است. زمانی بیشتر سرتان سوت می‌کشد که در لحظه‌ای از فیلم به یک‌باره درمی‌یابید اصلاً لوییز ازدواج نکرده، چه برسد به آن‌که دختری داشته باشد و آن دختر در نوجوانی بمیرد! این‌جاست که با تعجب از خود سوال می‌کنید: "پس دختری که لوییز «هانا» صدایش می‌کند، کیست؟! آن ۲ دقیقه‌ی ابتدای فیلم که داستان مرگ هانا را روایت می‌کرد چه بود؟!" جواب، ساده اما پیچیده است. هانا دختر لوییز است، اما نه در حال بلکه در آینده و حاصل ازدواج او و همکار فیزیکدانش، یعنی اِیان! و در واقع آن ۲ دقیقه‌ی ابتدای فیلم هم، متعلق به انتهای فیلم است! 🔹باورش سخت است، اما لوییز در عین این‌که در زمان حال حضور دارد، در آینده هم حاضر است و بارها در فیلم شاهد آن هستیم که لوییزِ زمان حال از لوییزِ زمان آینده کمک می‌گیرد یا بالعکس! 🔹به صحبت‌های ژنرال شانگ (رهبر نظامی چین) با لوییز که در مهمانی رئیس‌جمهور آمریکا شرکت کرده، دقت کنید. این مهمانی ۱۸ ماه بعد از حضور موجودات فضایی و حلّ این مسأله به دستان لوییز برگزار شده است. اما در آن‌جا لوییز سخنان ژنرال شانگ را به زمان حال منتقل می‌کند و با بازگو کردن همان جملات به زبان چینی از طریق تماس ماهواره‌ای به ژنرال شانگ، از حمله‌ی موشکی چانگ به سفینه‌های فضایی (در۱۸ ماه قبل) جلوگیری کرده و همه چیز را ختم به خیر می‌کند! ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡ 🕎 (۲) ✡ ✡ نویسنده: دیوید دیوک مترجم: محمدحسین خدّامی 🔸قسمت دوم؛ ✡ کندی در ادامه، سخنرانی تافت را به تفصیل نقل می‌کند: «روح تلافی‌جویی بر تمام این قضاوت حاکم است و تلافی‌جویی به ندرت با عدالت هماهنگ می‌شود. به دار آویختن یازده محکوم، لکه ننگی در سابقه امریکاست که برای مدت طولانی از آن پشیمان خواهیم بود. در این محاکمه‌ها ما ایده‌ی روسیه را در مورد هدف از محاکمه (سیاست حکومت نه عدالت) پذیرفته‌ایم که تعلّقی به میراث انگلوساکسون ندارد. اما با پوشاندن لباس قانونی بر سیاست‌ها، چه بسا ایده‌ی عدالت در اروپا را برای سال‌های آتی کاملاً بی‌اعتبار کنیم.» ✡ کندی می‌گوید: «سناتورِ اوهایو تأکید کرد که نورنبرگ لکه ننگی در تاریخ قانون‌مدارانه امریکا و پس‌رفتی بزرگ از میراث انگلوساکسونِ ما مبتنی بر برخورد عادلانه و مساوات‌گرایانه است؛ میراثی که به‌راستی این کشور را در سرتاسر جهان دارای احترام ساخته بود، اما حتّی به مردم خود نمی‌توانیم اصول آزادی و عدالت را یاد دهیم! ما با سرکوب عدالت و آزادی نمی‌توانیم حکومت در آلمان را به آن‌ها بیاموزیم.» ✡ استدلال تافت این بود که عدالتِ فرد برنده، هرگز عدالت نیست. هر چند رسانه‌ها ظاهری منصفانه به محاکمه‌ها در دکوراسیون یک سالن دادگاه بخشیده بودند، اما همه‌ی این‌ها ساختگی بود. زمانی که شاکیان، قضات، محاکمه‌گران و وکلای مدافع را تحت نظر دارند، عدالت واقعی محقق نخواهد شد. مفهوم غربیِ قانون نزد ما، بر ایده‌ی عدالتِ بی‌طرف استوار است. اما این معنا در شرایطی که قاضیان، دشمنانِ سیاسی متهمان باشند آیا امکان وقوع خواهد داشت؟! ✡ آیا در حالی‌که انسان‌ها به خاطر اقداماتی جنگی که متفقین خود نیز مرتکب آن شده‌اند، مورد محاکمه قرار می‌گیرند، عدالتِ بی‌طرف ممکن خواهد بود؟! آیا وقتی سیلِ شهادت‌ها بدون بررسی و تحقیق از شهود اجازه‌ی حضور پیدا می‌کند، محاکمه اعتبار خواهد داشت؟! وقتی که به‌اصطلاح مدارک و اسناد، اعترافاتی است که به زورِ شکنجه گرفته شده است… وقتی شهودِ متهمین به‌خاطر حضور پیدا کردن در محکمه ممکن است بازداشت شوند… وقتی افراد به خاطر نقض قوانینی که در زمان جرمِ مورد ادّعا، وجود نداشته محاکمه می‌شوند.. آیا عدالتِ بی‌طرف قابل تحقق خواهد بود؟!! ✡ قاضی ادوارد فان رودن (۲۷) یکی از اعضای کمیسیون سیمپسون بود که در مورد روش‌های به‌کار گرفته شده در اردوگاه داخائو تحقیق و تفحص نمود. او در واشنگتن دیلی نیوز (۲۸) در تاریخ ۹ ژانویه ۱۹۴۹ و در ساندی پیکتوریال (۲۹) چاپ لندن در تاریخ ۲۳ ژانویه همان سال چند نمونه از به‌کارگیری شکنجه را ذکر نمود. … او گفت: «بازجویان کلاه سیاهی روی سر متهم می‌گذاشتند و سپس با پنجه بوکس‌های برنجی به صورت او مشت می‌زدند، با شلنگ لاستیکی او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند…. از میان ۱۳۹ پرونده‌ای که ما مورد تحقیق قرار دادیم همه آلمانی‌ها به استثنای دو نفر در ناحیه بیضه مورد ضربه و آسیب بهبودناپذیر قرار گرفته بودند.» (۳۰)(۳۱) ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8316 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲   قسمت بیست و ششم؛ دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد خیال کرد از سرما لرز کرده‌ام به همسر جوانش دستور داد: «بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» منتظر بود او تنهایمان بگذارد قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید: «اگه اذیتت می‌کنه، می‌خوای طلاق بگیری؟»… قدمی عقب رفتم تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت صدای بسمه در گوشم شکست: «پس چرا وایسادی؟ بیا لباسهات رو عوض کن!» اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد به سمت اتاق فرار کردم هوس شوهرش را حس کرده بود در را پشت سرم به هم کوبید با خشمی سرکش تشر زد: «من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته عربی به گریه افتادم: «شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین…» اجازه نداد حرفم تمام شود لباسی را به سمتم پرت کرد جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد: «اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» نفهمیدم چه می‌گوید دلم خیالبافی کرد می‌خواهد فراری‌ام دهد میان گریه خندیدم می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد: «اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست بسمه نه برای نجات من که برای تحقیر شیعیان داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند: «اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» بهانه‌ی خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند شمرده شروع کرد: «نمی‌دونم تو چه وهابی هستی که هیچی از جهاد نمی‌دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به خدا و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل کربلا و نجف و زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد صدایش را بلندتر کرد: «این شهر از اول سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده رافضی مهاجرت کردن اینجا!» طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم بی‌خبر از حضور این زن رافضی همچنان می‌گفت: «حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ارتش آزاد، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد در عوض ابوجعده مرا می‌خواست از پشت در مستانه صدا رساند: «پس چرا نمیاید بیرون؟» از وحشت نفسم بند آمد فرصت زیادی نمانده بود بسمه دستپاچه ادامه داد: «الان با هم می‌ریم حرم!» بعد با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت: «اینجوری هم در راه خدا جهاد می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت می‌شی!» ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/8323 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکیمی که ۴۰ سال پیش با قاطعیت ؛ امروز را پیشگویی می‌کند، 🇮🇷 حکیمی که هم پیش بینی کرد هم مهندسی کرد و پیش‌بینی خودش را محقق ساخت. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلاوت امروز؛ صفحه ۲۲۹ قرآن کریم 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee