eitaa logo
سالن مطالعه
196 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
تفاوت بین ادعا و اجرای مدیریت عالمانه به این صندلی‌ها امید نداشته باشید خیلی زود دیر می‌شود!!!! 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸🍃 ✡ ✝ یهود و فرهنگ‌سازی 📖 مقاله اول؛ 🔮 قسمت ششم؛ 🔶🔸تصرف آمریکا 🔹در اندک زمانی، یهودیان، مسیحیانِ یهودی، پیوریتن‌ها (۱۶) و فراماسون‌ها سراسر آمریکا را به اشغال خود درآورده و این کشور را بر مبنای نقشه‌های خود طراحی و ایجاد نمودند. این‌چنین بود که آمریکا از اساس یهودی زاده شد. فرض مسیحی بودنِ حکومت آمریکا در این دوره و قدرت‌داشتنِ یک لابی از اقلیت یهودی بر این اساس کاملاً باطل است. 🔹به‌طور کلی سفرهای دریایی اروپاییان در این دوره؛ 👈 از یک‌سو منجر به شکل‌گیری آمریکا شد 👈 و از سوی دیگر جریان استعمار و اشغال سرزمین‌های ثروتمند جهان را به‌ویژه در آسیا در پی داشت، 🔹به‌دنبال این اشغال، یهودیانِ به‌ظاهر مسیحی در قالبِ مأموریت‌های تبشیری و به‌عنوان میسیونر، فوج فوج راهی سرزمین‌های مستعمره شدند. این جریان نیز یکی دیگر از سوءاستفاده‌های حزب شیطان از مسیحیت بود. 🔶🔸داستان تلخ اندلس 🔸فتح آندلس 🔹مسلمانان قسمت‌هایی از شبه‌جزیره ایبری در کنار مدیترانه، واقع در جنوب اسپانیا و جنوب‌شرقی پرتغال را اَندُلُس نامیده‌اند. در زمان خلافت ولید بن عبدالملک (۹۶-۸۶ق) موسی بن نصیر که حاکم افریقیه و مغرب بود، در پی بروز ضعف و انحطاط در حکومت ویزیگوت‌ها در اندلس، به غلام خود طارق بن زیاد دستور داد تا با هزار سرباز این سرزمین را فتح کند. وی با عبور از تنگه‌ی میان دو قاره اروپا و آفریقا به‌نام ستون‌های هرکول وارد اسپانیا شد. این تنگه از آن پس به نام او “جبل‌الطارق” نام گرفت. این جریان، نخستین ورود اسلام به اروپا بود. 🔸دوران شکوفایی 🔹دوران اسلامی، دوران شکوفایی و درخشندگی اندلس در دل سرزمین‌های اروپایی بود. جلوه‌های باشکوهی که از تمدن اسلامی همچنان در دو کشور اسپانیا و پرتغال خودنمایی می‌کند، مهمترین منبع جلب جهانگرد و درآمد برای این دو کشور است. 🔹هنر اسلامی به‌ویژه در عرصه معماری، خطاطی و سفالگری در این سرزمین به اوج خود رسید. در عرصه فلسفه، کلام، شعر و ادبیات، علوم قرآنی، علوم حدیث و فقه دانشمندان نامداری از این سرزمین برخاستند. یهودیان نیز در این سرزمین و در پناه حکومت اسلامی زندگی مرفّهی داشتند. 🔸ضعف و سقوط 🔹از آنجا که این همه مظاهر تمدنی نهایتاً آن چیزی نبود که بتوان بر آن نام تمدن واقعی اسلام را نهاد، سرانجام پس از چندی و در پی استبداد اموی و فساد داخلی، حکومت اندلس رو به ضعف گذاشت. اروپاییان از این فرصت استفاده کردند؛ و از دو جبهه به جنگ با مسلمانان آمدند. 👈 "جبهه نظامی" را آلفونسوی اول گشود و فردیناند دوم به انتها رساند. در زمان او بود که ابوعبدالله، آخرین حکمران مسلمان اسپانیا، با اندلس برای همیشه وداع کرد. 👈 اما نبرد اصلی در "جبهه فرهنگی" شکل گرفت. اروپاییان با بستن معاهده‌هایی با مسلمانان مبنی بر آزادی در تبلیغ دین، آزادی در آموزش به مسلمانان، و آزادی در تجارت با آنان، ضمن به‌دست آوردن زمان، تهاجم فرهنگی وسیعی را علیه مسلمانان آغاز نمودند. 🔹دو مورد نخست منجر به ایجاد حس احترام نسبت به آموزگاران مسیحی در میان جوانان مسلمان و برتر دانستن اروپاییان از لحاظ فکری و نژادی شد، و مورد سوم انواع پوشاک و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های حرام را در میان آنان رواج داد. 🔹نتیجه این تهاجم فرهنگی از سوی اروپاییان و وادادگی مسلمانان برابر آن، چیزی نبود جز سقوط اندلس. این اتفاق در سال ۱۴۹۲ و درست مقارن با ورود کلمب به آمریکا رخ داد. 🔹با خروج مسلمانان، یهودیان نیز به‌ظاهر از شبه‌جزیره ایبری رانده شده و البته به کلمب پیوستند. بدین‌ترتیب اسلام برای مدت‌های طولانی از صحنه اروپا حذف شد 🔹در دوران معاصر و در پی انقلاب اسلامی، مسلمانان بوسنی و هرزگوین و کوزوو از آن‌رو قتل‌عام شدند که می‌توانستند مجرای ورود اسلام انقلابی به اروپا بوده و داستان اندلس را برای آنان تکرار کنند. 🔗 ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9812 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۲   قسمت شصت‌وپنجم؛ مصطفی از جا پرید انگار می‌خواست فرار کند داوطلب شد: «منم میام!»… از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نداشت با نمک لحنش پاسخ داد: «داداش! من دارم می‌رم تو راحت حرف‌هاتو بزنی، تو کجا می‌خوای بیای؟!» از صراحت شوخ ابوالفضل این‌بار من هم به خنده افتادم خنده بی‌صدایم مقاومت مصطفی را شکست بی‌هیچ حرفی سر جایش نشست می‌دیدم زیر پرده‌ای از خنده، نگاهش می‌درخشد و به‌نرمی می‌لرزد. مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به‌زحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت. باران احساسش به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم ساده شروع کرد: «شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح می‌کردم.» از همان سحر حرم منتظر بودم حرفی بزند امشب قسمت شده بود شرح عشقش را بشنوم لحنش هم مثل دلش برایم لرزید: «چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.» نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد در برابر این‌همه احساسش کلمه کم آورده بودم با آهنگ آرمش‌بخش صدایش، جانم را نوازش داد: «همون‌جوری که این مدت بهم اعتماد کردید، می‌تونید تا آخر عمر بهم اعتماد کنید؟» طعم عشقش به کام دلم به‌قدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت لبخندی شیرین لب‌هایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت. در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر رهبری در زینبیه عقد کردیم. کنارم که نشست گرمای شانه‌هایش را حس کردم از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در بلند شده بود دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین عاشقانه‌اش را خرج کرد: «باورم نمی‌شه دستت رو گرفتم!» از حرارت لمس احساسش، گرمای عشقش در تمام رگ‌هایم دوید نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم ناگهان ضربه‌ای شیشه‌های اتاق را در هم شکست. مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانه‌هایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم. بدن‌مان بین پایه‌های صندلی و میز شیشه‌ای سفره عقد مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس می‌لرزید همچنان رگبار گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره می‌خورد. ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رساند فریاد وحشتزده‌اش را می‌شنیدم: «از بیرون، ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم می‌کرد: «زینب! حالت خوبه؟» زبانم به سقف دهانم چسبید می‌خواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود شانه‌هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید. مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید رگبار گلوله از پنجره‌های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را می‌کوبید جیغم در گلو خفه شد. مادر مصطفی کنار کارکنان دفتر رهبری گوشه یکی از اتا‌ق‌ها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید. مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی دامادی‌اش هراسان دنبال اسلحه‌ای می‌گشت چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند ابوالفضل فریاد کشید: «این بی‌شرف‌ها دارن با مسلسل و دوشکا می‌زنن، ما با کلت چی‌کار می‌خوایم بکنیم؟» 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6تصویر جزء ششم.pdf
9.25M
تصویر جزء ششم 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
6صوت تحدیر جزء ششم.mp3
3.98M
تلاوت جزء ششم 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
6صوت ترجمه جزء ششم.mp3
6.21M
ترجمه جزء ششم 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
دعای روز ششم ماه مبارک رمضان 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
📣 ماه دعا 🔸 رهبر انقلاب: ماه رمضان ماه دعاست. دعاها را فراموش نکنید. دعاهای وارد شده در ماه رمضان، یکی از آن نعم و فرصت‌هایی است که باید مغتنم بشمرید. این دعای ابی‌حمزه، این دعای افتتاح، این دعای جوشن و بقیه‌ی ادعیه‌ای که در روزها و شب‌ها و سحرها و بقیه‌ی ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است؛ واقعاً از نعمتهای بزرگ الهی است. ⭐️ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee