#معرفی_بازی ۶۲
✅ بازیهای رایانهای موجب درونگرایی و بروز رفتار خشونت در کودکان و نوجوانان میشود.❌❌❌
😡😡خشونت بازیهای خشن ویدیوئی به دلیل مضامین رقابتی میتوانند سبب شکل گیری رفتار خشونت آمیز در مخاطبان شوند.🔥🔥
❎ تحقیقات انجام شده نشانگر آن است که شرکتهای تولیدکننده بازیهای رایانهای برای جذب کودکان و نوجوانان و به دنبال آن فروش بیشتر، از سه عامل اصلی خشونت، وحشت و شهوت استفاده میکنند.⛔️⛔️
❎ یکی دیگر از این مشکلات، اعتیاد این رده سنی به بازی است.اعتیاد به بازی رایانهای در میان بسیاری از افرادی که وقت زیادی برای این بازیها میگذارند دیده میشود، به طوری که نوجوان نمیتواند برای مدت طولانی بازی نکند و از لحاظ ذهنی خود را نیازمند بازی کردن میبینند.❌❌❌
🔥🔥بسیاری از این افراد، هنگام خواب هم راحت نیستند و دچار کابوس می شوند.😰😰😰
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۳۹
🖋 مقالهی نهم:
#نبردهای_مستقیم_یهود_با_اسلام
قسمت ششم؛
◀️ نکته؛
درباره اعدام یهودیان بنیقریظه شبهاتی وارد شده که قبلا در مقالهی مفصلی به آن پرداخته بودیم.
از آنجا که این شبهه امروزه به شکلی مظلومنمایانه به نفع یهود و صهیونیسم مجددا رونمایی میشود؛
نام و آدرس مقالهی مذکور خدمت مشتاقان بررسی جعلهای تاریخی #تبار_انحراف:
#بررسی_شبههٔ_کشتار_یهودیان_بنیقریظه
قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/2013
و اما ادامهی بحث:
◀️ صلح، پل پیروزی
پیامبر صلیاللهعلیهوآله خود را در میان سه ضلع مثلث یهود، مشرکان و منافقان میدید که به ترتیب در شمال، جنوب و داخل مدینه، مسلمین را در میان گرفته بودند.
او در این وضعیت، با یک حرکت دقیق، خود را برای مدتی از ضلع جنوبی این مثلث شوم، آسوده خاطر ساخت.
🔹آن حضرت برای انجام عمره، محرم شد.
به مشرکان خبر دادند که رسول الله صلیاللهعلیهوآله به سوی مکه میآید.
آنان گمان کردند پیامبر صلیاللهعلیهوآله قصد حمله به مکه را دارد.
از آنجا که مشرکان آمادگی نبرد را نداشتند، هیئتی برای مذاکره فرستادند.
حضرت فرمود:
"ما قصد عمره داریم."
گفتند:
"اجازه نمیدهیم،"
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
"به زور وارد میشویم،"
گفتند:
"میجنگیم."
همه اصحاب گفتند:
"یا رسول الله، تا آخرین نفس میایستیم."
🔹مشرکان که آماده عملیات نبودند؛ هیئتی دیگر فرستادند و گفتند:
"اکنون وقت جنگ نیست. شما اگر وارد مکه شوید، حیثیت ما شکسته میشود. امسال بازگردید و سال دیگر بیایید."
حضرت از این فرصت بهره گرفت و پیمان عدم تعرض به مدت ده سال را با مشرکان امضا کرد.
بدینترتیب، قدرتمندترین دشمن پیامبر صلیاللهعلیهوآله یعنی جناح شرک، از آن مثلث بیرون رفت.
🔹مطابق این پیمان، قریش و مسلمانان متعهد شدند که به مدت ده سال، جنگ و تجاوز را بر ضد یکدیگر ترک کنند تا امنیت اجتماعی و صلح عمومی در عربستان ایجاد گردد.
مسلمانان مقیم مکه میتوانستند آزادانه، شعائر مذهبی خویش را انجام دهند و قریش حق تعرض، آزار و تمسخر آنان را نداشت. (۲۸)
🔹در جریان صلح حدیبیه بیشتر اصحاب، به ویژه یکی از آنها، به شدت مخالف صلح بود.
او برآشفت و به پیامبر صلیاللهعلیهوآله گفت:
"آیا تو به راستی رسول خداوندی؟"
فرمود:"بلکه."
گفت:
"مگر ما مسلمان و آنان کافر نیستند؟"
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
"بله."
گفت:
"پس چرا ما خواری و ذلت را متحمل شویم؟"
پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:
"من بدانچه مامورم، عمل میکنم."
آن صحابی برخاست و به اصحاب گفت:
"مگر او به ما وعده نداد که وارد مکه شویم؟ پس چگونه جلوی ما گرفته شده و باید به خواری بازگردیم. اگر من یار و یاوری داشتم، هرگز تن به این خواری نمیدادم." (۲۹)
🔹آیا برخورد شدید این صحابی با پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جریان صلح حدیبیه را باید به حساب تعصبات شدید او گذاشت یا این حساسیت، ناشی از ارتباط و نقش او در این مثلث و درک عمیقش از نقشه دقیق پیامبر صلیاللهعلیهوآله در انهدام این مثلث بوده است؟
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/5679
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#امام_خامنهای
#متن_سخنرانی
#هفته_بسیج
۵ آذر ۴۰۱
قسمت چهارم؛
حضور بسیج در میدان جنگ بسیار کارآمد بود،
گرهگشا بود؛
به معنای واقعی کلمه پشتیبان بسیار مهمّ سازمانهای رسمی نظامی مثل ارتش و سپاه بود
[اگر چه] آزمون بسیج در میدان جنگ آزمون پُرشکوهی بود لکن بسیج صرفاً یک سازمان نظامی نیست؛
این نکتهی اساسی است.
بسیج بالاتر از این حرفها است؛
یعنی شأنش و جایگاهش از یک سازمان نظامی، رفیعتر و بالاتر است.
[بسیج] چیست؟
بسیج یک فرهنگ است،
بسیج یک گفتمان است،
بسیج یک تفکّر است.
این تفکّر چیست؟
این فرهنگ چیست؟
این فرهنگ عبارت است از خدمت بیتظاهر و بیتوقّع به اجتماع و به کشور؛
این خیلی مهم است.
بدون انتظار،
بدون اینکه بنشیند
منتظر بشود به او بگویند بارکالله،
حتّی در موارد زیادی بدون اینکه برای ورود در یک عرصه به او بودجهای بدهند،
پولی بدهند،
امکاناتی بدهند
-- بالاخره هر تحرّکی یک امکاناتی لازم دارد ــ
بدون اینها وارد میدانهای مختلف میشود،
خدمت جهادی میکند
و خطرات خدمت جهادی را به جان میخرد؛
این فرهنگ بسیجی است.
فرهنگ بسیجی یعنی چه؟
یعنی تا زانو در گِل فرو برود برای اینکه گِل را از اتاقهای خانوادههای سیلزده پاک کند؛
یعنی خودش را در خطر ابتلای به کرونا و در خطر مرگ قرار بدهد برای اینکه کروناییها را نجات بدهد و آنها را از خطر مرگ دور کند.
فرهنگ بسیج یعنی خستگی نشناختن در کمکهای مؤمنانه که حالا یک نمونهاش را در این نمایشگاهی که میآمدیم نشان دادند؛(۳)
البتّه بنده کاملاً اطّلاع دارم که بسیجیها چه کردند ...
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت سی و پنجم؛
من بیخیال نصیحتها، همان بالای درخت، دامنم را پر از توت میکردم و توی سطل میریختم.
ایران و افسانه هم پای درخت، توتهای اضافی رو جمع میکردند.
گاهی با غیظ و غرور میگفتم:
«اونا کثیفن، خوردن ندارن.»
حیاط با قلوهسنگ فرش شده بود.
وسط حیاط، یک چاه بود که با ریسمان و دلو، از آن آب میکشیدیم اما فقط برای خوردن.
مادرم خیلی اهل آب و آبکشی بود.
برای شستن لباسها، به حوض و حیاط و دلو چاه، راضی نمیشد.
لباسها را توی تشت میریخت و با مریم خانم میرفت سر چشمه کبود.
مریم خانم چند تا بچه یتیم داشت و برای تأمین هزینه بچههایش، مجبور بود لباسهای مردم را جمع کند و بشوید.
مادرم پا به پای او سر چشمه میرفت و لباسها را میشست،
با این حال باز هم به او، هم دستمزد میداد و هم لباس و برنج و چای و قند.
حیاط بزرگ خانهمان، برخلاف
بچههای هم سن و سال، ما را از رفتن به کوچه بینیاز میکرد.
تفریح بیرونمان به غیر از خرید همراه با مادر، جلسه قرآن زنانهای بود که نوبتی توی خانهها میچرخید.
پنج شنبهها، روضه خانگی داشتیم.
خانواده ما، با عمه و بچههایش و دو خانواده آن طرف حیاط، جمع میشدیم،
حاج آقا ملیحی میآمد و اول احکام میگفت،
بعد آیهای را تفسیر میکرد،
دست آخر هم نوبت به روضه میرسید که خانمها چادرهایشان را روی صورتشان میانداختند و آرامآرام گریه میکردند.
روضه را مثل قصه دوست داشتم.
هر بار قصه یک نفر برایم جالب میشد.
یک روز قصه حضرت علیاصغر،
یک روز حضرت علیاکبر،
یک روز حضرت قاسم
و یک روز هم قصه حضرت زینب«س»
حاج آقا ملیحی وقتی گریه میکرد صداش توی گریههاش گم میشد، یادم هست یک بار شعری خواند که چون تویش سالار بود، توی ذهنم ماند.
گوشواره شعر، این سه کلمه بود؛
«حسین سالار زینب»
وقتی حاج آقا ملیحی میرفت، عمه و مامان را سؤال پیچ میکردم،
از معنی شعر میپرسیدم،
از ماجرای کربلا و شام،
از شهادت امام حسین،
از اسارت خانوادهاش..
عمه بغلم میکرد و میگفت:
«پروانه جان! بزرگ شدی، بیشتر معنی این حرفها رو میفهمی»
و به جای پاسخ به سؤالاتم از پدربزرگ و مادربزرگم، تعریف میکرد که چقدر عاشق اهلبیت بودند،
وقتی به کربلا میرفتند یک ماه میماندند
میگفت که این روضه اهلبیت، سفرهای است که از زمان جد تو در خانه ما افتاده است و مبادا بعد از ما تعطیل شود.
مدرسه ها باز نشده و به کلاس دوم نرفته بودم که آقام از خرمشهر آمد.
باز هم مثل همیشه اول سهم عمه و بچههایش را کنار گذاشت و بعد سوغاتیهای ما را داد.
برای من یک شلوار چرمی پوست ماری خالخال آورده بود که وقتی پوشیدم، بیشتر احساس «سالاری» کردم.
آقا هديههامان را که داد، سری به عمهام زد.
مادرم با شوق و شوری که به خاطر آمدن آقام داشت، گفت:
«دخترها، آقاتان دوست داره، غذا رو پشت بام بخوره، برید بالا تا من شام رو حاضر کنم.»
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee