#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی
🖋 مقالهی مقاله سی و یکم:
#داستانسرایان_اسرائیلی
دستگاه خلافت و داستانسرایان اسرائیلی
قسمت اول؛
🔹یکی از ریشههای اصلی و مهم نشر و گسترش اسرائیلیات و احادیث جعلی در میان مردم، شیوع قصهخوانی و آزادی عمل داستانسرایان در پناه دستگاه خلافت خلفا و دولت اموی بوده است.
آزادی عمل قصهخوانان در شرایطی بوده است که نگارش و نقل احادیث و سنّت پیامبر اکرم (ص) از سوی خلفا، بهویژه با فرمان رسمی خلیفه دوم، منع میشده است.
🔹در دورهی صحابه و تابعین و پس از آنان، کسانی که در حوادث گذشته و تاریخ انبیا و خلقت و امثال آن بدون طرح سند متصل به پیامبر اکرم (ص) سخن میگفتند، و سخنانشان نوعی شباهت ظاهری با داستانهای قرآن داشت، به «قَصّاص» مشهور شدند.(۱)
🔹منبع اصلی قصهخوانان را تورات و نقلهای شفاهی رایج در میان عالمان یهودی تشکیل میداد.
قصهخوانان معمولاً در هنگام اقامه نماز، برای عموم مردم به ایراد سخن و داستانسرایی میپرداختند.
🔹گفته شده که قصهخوانی در زمان پیامبر اکرم (ص) و ابوبکر وجود نداشته و از زمان خلیفه دوم و با اجازه او آغاز گردیده (۲) و بهتدریج ادامه و گسترش یافته است.
رواج داستانسرایی در زمانی بوده که قصهخوانان و پندآموزان، دین و باورهای دینی را دستمایه تجارت خود ساخته، حدیث را وسیلهای برای امرار معاش خود و برآوردن خواستههای حاکمان قرار داده بودند.
🔹بدین ترتیب، آنان بسیاری از افسانههای ملتهای پیش از اسلام، بهویژه داستانهای تاریخی دینی یهودیان را به نام تفسیر قرآن و به قصد تخریب و یا تحریف مبانی اعتقادی، در لابلای تعالیم اسلامی و تفاسیر قرآنی جای دادند.
حرکت داستانسرایان با گذشت زمان گسترش یافت و زمامداران نیز آنان را برای اهداف سیاسی خود به کار گماشتند.
🔹برخی از نویسندگان، نخستین قصهسرا را "عبداللّه بن رواحه" و برخی "تمیم داری" و عدهای نیز "عُبَید بن عُمَیر" دانستهاند؛ ولی نامورترین آنان همان، "تمیم بن اوس داری" است. (۳)
عمر، به تمیم اجازه داد تا پیش از خطبههای نماز جمعه به ایراد موعظه و قصه بپردازد
پس از وی، عثمان اجازه داد تا او هفتهای دوبار به این کار ادامه دهد. (۴)
به جز تمیم، عُبَید بن عُمَیر نیز در زمان عمر اجازه قصهخوانی یافت.
🔹آوردهاند که بسیاری از قاضیان به دستور زمامداران، در کنار منصب و شغل قضاوت، مأموریت داستانسرایی را نیز برعهده داشتهاند.
نخستین کسی که در مصر به داستانسرایی پرداخت، "سلیمان بن عِتْر تُجِیبی" بود که در سال ۳۸ هجری این کار را آغاز کرد.
او از سوی معاویه، عهدهدار امر قضاوت و قصهگویی شد.
اما بعدها معاویه او را از کار قضاوت عزل کرد و تنها او را موظف به داستانسرایی نمود. (۵)
🔹از اینجا معلوم میشود که «داستانسرایی» یک پست دولتی بوده، که خلیفه هر کسی را شایستهی آن میدیده، به خدمت میگمارده (۶) است. (۷)
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#رمانهای_دفاع_مقدس_و_شهدا
🌷🇮🇷 #خداحافظ_سالار 🇮🇷🌷
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی
سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
◀️ قسمت نود و هشتم؛
چشمها به هلیکوپتری بود که چندبار پیکر امام را به محوطهٔ بهشت زهرا آورده بود
تعدادی از مردم معلق میان زمین و آسمان از هلی کوپتر آویزان بودند.
اشک روی صورتهای خاکیمان را شیار میانداخت و لبهایمان را خیس میکرد.
آن روز سختترین روز تمام عمرم بود.
حسین دانشکده فرماندهی و ستاد را با نمره عالی برای پایان نامهاش گذراند
برای پایان دوره با بقیه برای مدتی کوتاه به پاکستان رفتند.
پاکستان اولین تجربه خارج از کشور او بود
از مردم مسلمان آنجا تعریف میکرد که عاشق امام هستند
از فقر و تنگدستیشان که هر روز صبحها مأموران شهرداری در شهر کویته اجساد کارتنخوابها را جمع میکنند.
از فاصله و شکاف عمیق جامعه میان غنی و فقیر میگفت.
میگفت که ما باید قدر رهبری را بدانیم و چشممان به اشاره او باشد.
حسین از پاکستان بازگشت و چند روز بعد آیت الله موسوی همدانی امام جمعه همدان و آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه به خانه ما آمدند.
فکر کردم که برای دیدن حسین آمده اند؛ اما امام جمعه همدان از فرمانده کل سپاه خواسته بود که حسین را برای فرماندهی سپاه استان همدان و لشکر انصارالحسین به همدان برگرداند،
ظاهراً حسین تمایل داشت که دوباره به همدان برگردد، اما فرمانده کل سپاه برای او کار و مسئولیت دیگری در تهران در نظر گرفته بود.
سرانجام اصرار امام جمعه کارگر افتاد و به همدان برگشتیم
حسین تا قبل از معارفه وردست بنا کار کرد تا جلوی خانهمان، یک دکان برای برادرش اصغر بسازد.
پس از ۷ سال دوباره فرمانده سپاه استان و فرمانده لشکر انصارالحسین شد و برخلاف گذشته که خودش بود و خودش؛ ما را هم در بسیاری از کارها
مشارکت داد؛
به منزل شهدا سرکشی میکردیم
به هیئت رزمندگان ثارالله سپاه میرفتیم
به گلزار شهدا سر میزدیم
به پارک هم میرفتیم
امام جمعه از حسین خواسته بود که خانوادهات را به پارک و مراکز عمومی هم ببر که بقیه هم یاد بگیرند،
البته میرفتیم اما در وقت خلوت
یک روزحسین با هیجان و شادی به خانه آمد و گفت:
"اسرا دارن آزاد میشن. میخوام برم مرز قصر شیرین به استقبالشون"
لباس سپاه را که همیشه تنش بود، کند و یک پیرهن و شلوار کهنه را که وقت باغبانی یا کار در خانه میپوشید به تن کرد
با تعجب پرسیدم:
"با این لباسهای کهنه میخواهی بری سرکار؟!"
گفت:
"آره! لب مرز فقط راننده اتوبوسها میتونن به داخل عراق برن و قراره من و آقای قالیباف بشیم راننده و کمک راننده! بریم اولین گروه دوستان اسیرمون رو تحویل بگیریم."
گفتم:
"با یه دست لباس ساده هم میشه رفت"
با دست خاک و لکهها را از روی لباسش تکاند و گفت:
«همینا خوبه.»
و رفت.
شهر آماده استقبال شده بود
کانون اصلی این استقبال سپاه همدان بود.
چه خانوادههای چشم انتظار و چه مردم عادی کیپتاکیپ توی خیابان باباطاهر تا محوطه سپاه، میایستادند تا کاروان اسرا بیایند
حسین با اولین گروه آمد
دلدل میکردم که مبادا آن لباس کهنه تنش باشد که نبود.
شاید لباسش را داخل ایران عوض کرده بود و لباس سبز سپاه را پوشیده بود
من و بچهها هم میان جمعیت وول میخوردیم
اگر داخل سپاه هم میرفتیم فقط باید مثل بقیه مردم اشک شادی میریختیم
دوستان اسیر حسین که یکییکی میآمدند مردم گل روی گردنشان میانداختند و روی دوش آنها را تا پشت بامی که مشرف به محوطه باز بود میبردند
ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
درجنگ؛
همه کسایی که
سربند یازهرا بستند!✨
شهید نشدند
اما
هرکس دل به مادر بست 💔
شهید شد🌷
سر جایی میره که
دل خیلی وقته رفته🕊
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
در این
ڪوچہهای
بنبستِ نَفْس،
#پرواز ممڪن نیست
باید چگونه زیستـن بیاموزیم
از آنان ڪه #گمنام رفتند . . .
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
#روایت_همسران_شهداء
🌹شهید قبل از اعزام خواب دیده بود که عدهای سوار با لباس سیاه بر فردی که لباس سبز پوشیده و تنها است حمله میکردند
وحید خود را به مردان سیاه پوش میرساند و جلوی آنان میایستد
آن افراد سیاه پوش سر وحید را از بدنش جدا میکنند .
🌹دو روز مانده تا عاشورا همرزمانش گفتند:
"بیایید تا شروع عملیات به زیارت امام حسین (ع) برویم و برگردیم"
او قبول نکرد و گفت:
"امروز کربلا همینجاست و من جای دیگری نمیروم."
🌹شهید در آن مقطع تکتیرانداز بود،
صبح روز عاشورا هم مسئولیت حراست از یک معبر را بر عهده داشت.
او در بالای یک پشتبام مستقر میشود و از گروه ۲۰ نفری داعش که از آن نقطه قصد نفوذ داشتند، ۱۲ نفر را به درک واصل میکند.
🌹کمکم داعشیها خودشان را به وحید میرسانند
با پرتاب نارنجک در مرحلهی اول او را از ناحیهی دست زخمی میکنند.
سپس وقتی وحید میخواسته جایش را عوض کند؛ تیربار را میبنندد و او را به شهادت میرسانند.
"شهیدمدافع حرم وحید نومی گلزار"
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در طول هفتهای که گذشت
در آمریکا
یک قطار که حامل مواد سمی بود
در اهایو از ریل خارج شد
و منطقهای به وسعت ۳۰۰ کیلومتر را آلوده کرد
که سبب بارش باران سمی شد،
حیوانات زیادی کشته شدند،
آبها آلوده شد
مردم زیادی خانههای خود را ترک کردند،
خبرنگارانی که قصد تحقیقات مستقل داشتند بازداشت شدند
و احدی هم تو دنیا در موردش چیزی نشنید
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee