eitaa logo
سالن مطالعه
191 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
KayhanNews759797104121505055204613.pdf
9.5M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ یَا رَبَّ العَالَمِینَ امروز؛ شنبه‌ ۲۷ اسفند ۱‌۴۰۱ ۲۵ شعبان ۱۴۴۴ ۱۸ مارس ۲۰۲۳ تمام صفحات ؛ خدمت شما. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۳درس مهم برای زندگی علوی علیه‌السلام یک روز هم خانه نشین نشد... ✳️ بیانات سال ۱۳۵۹ آیت‌الله خامنه‌ای درباره درس‌های عملی امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای زندگی امروز ما قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9441 قسمت سوم؛ 🔹 اینکه میگویند على خانه‌نشین شد، دروغ است؛ على یک روز هم خانه‌نشین نشد، یک روز هم از فعّالیّت اجتماعى دست نکشید؛ على یک روز هم با جامعه‌اش، با انقلابش، با امّتش ــ که امّت او بود، چون امّت پیغمبر بود ــ قهر نکرد. از کار کناره گرفتن، زود‌رنج بودن، دل‌نازک بودن، از حوادث و رویدادهاى کوچک فوراً رنجیدن و زبان به داد و بیداد گشودن، از شأن على پایین‌تر بود و دامان على به آن آلوده نشد. [او] کار کرد. لَم یَسبِقُهُ الاَوَّلونَ بِعَمَلٍ وَ لا یُدرِکُهُ الآخِرون؛ تا روز قیامت هم هیچ‌ کس در عمل، در تلاش، در فعّالیّت، به پاى على نرسیده است و نمی‌رسد... 🔶🔸حضرت علی علیه‌السلام تسلیم محض پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود 🔹 و امّا خصلت دوّم. وَ لَقد کانَ رَسولُ اللّه‌ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه یُعطیهِ الرّایَة؛ پیغمبر پرچم به او مى‌سپرد. این به نظر من و آن‌چنان که من می‌فهمم، یک تعبیر سمبلیک است. پیغمبر اکرم به خیلى‌ها پرچم می‌داد و خیلى‌ها را به میدان جنگ می‌فرستاد... امام حسن می‌خواهد بگوید: امیرالمؤمنین بازوى تواناى پیغمبر بود، تسلیم محض پیغمبر بود... على به معناى واقعى کلمه بازوى پیغمبر بود: اینجا را بکوب، اینجا را بنواز، با فلانى دوست شو به سوى فلانى به دشمنى تهدیدکنان برافراشته شو؛ تسلیم محض و مطلق. 🔹خصوصیّت بزرگ دیگر على علیه‌السلام این است که؛ در مقابل پیغمبر، سِلم محض است. آن وقتى که رسول خدا به او می‌گوید در مکّه بمان، می‌ماند؛ آن‌ وقتى که در جنگ تبوک به او می‌گوید در مدینه بمان، می‌ماند؛ آن وقتى هم که به او می‌گوید با عمروبن‌عبدود بجنگ و جانت را در خطر بینداز، مى‌اندازد؛ لا یَسبِ‌ـقونَه بِالقَولِ وَ هُم بِاَمرِه؛ یَعمَلون. در مقابل خدا و در مقابل پیامبر و در مقابل اسلام باید از على این خصلت را آموخت: تسلیم محض بودن... باید به طور مطلق تسلیم اسلام باشیم، از اسلام سخن بشنویم، از اسلام راهنمایى بجوییم... 🔶🔸امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دنیا اندوخته مالی فراهم نیاورد 🔹و امّا نکته‌ى سوّم در زندگى امیرالمؤمنین به روایت امام حسن مجتبى؛ امام حسن در پایان این خطبه‌ى شریفه می‌فرماید: وَ ما تَرَکَ عَلى اَهلِ اَلارضِ صَفراءَ وَ لا بَیضاءَ [اِلّا سَبعَ مِائَةَ دِرهَم]؛ على از طلا و نقره‌ى عالم هیچ از خود باقى نگذاشت مگر هفتصد درهم. هفتصد درهم مبلغ بسیار ناچیزى است که همین مبلغ ناچیز هم در زندگى على اندوخته به حساب نمى‌آید، زیرا على آن را براى روز مبادا نیندوخته بود؛ خرج لازمى داشت و پول على کفاف نمی‌داد، مجبور بود حقوق خودش را از بیت‌المال مقدارى کنار بگذارد و بر خودش زحمت و رنج را تحمیل کند تا بتواند این خلأ را در زندگى پُر کند... 🔶🔸سه موعظه از زندگی امیرالمؤمنین علیه‌السلام که نباید فراموش کنیم 🔹 برادران و خواهران! راه ما این است و این موعظه‌اى است که امیرالمؤمنین با عمل خودش به ما داده است و ما را به آن فراخوانده است. این سه موعظه را فراموش نکنیم؛ اینها مصداقهاى واقعى تقوا هستند؛ ما این سه درس را از على یاد بگیریم. ◀️ من این سه درس را باز هم تکرار میکنم: 👈 اوّل، عمل و تلاش. بیکار نمانید؛ کوشش کنید کار لازم و عمل صالح را در هر زمانى بشناسید و پیدا کنید و بعد آن را با صمیمیّت و اخلاص انجام بدهید. 👈 دوّم، تسلیم بودن در مقابل فرمان رهبرى؛ در مقابل فرمان آن کسى که براى انسان واجب‌الاطاعة است. 👈 آنگاه بى‌اعتنائى به مادّیگرى، به پول، به زخارف دنیا، و پشت پا زدن به هر گونه عملى که از این احساس انسان سرچشمه می‌گیرد. این، فرمان امیرالمؤمنین براى ما است. پروردگارا! ما را با شیوه‌ى علىّ‌بن‌ابى‌طالب در دنیا زنده بدار و ما را در راه علىّ‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السلام بمیران. 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت ۱۲۵م؛ هنوز ما توی همدان بودیم که ظرف چند روز صورت پدرم زرد و پژمرده شد خودش وقتی عید همان سال، طبق رسم هر ساله عیدی درشتی به تک‌تک فامیل داد گفت: "این آخرین عیدیه که از دستم عیدی می‌گیرین" اگر مرگ عمه غیرمنتظره و غافلگیرکننده بود اما رنگ رخسار پدرم گواهی می‌داد که سرطان به تاروپود تنش پنجه انداخته و رفتنی است. حسین فقط پسر خواهر یا دامادش نبود. تکیه‌گاهش بود که وقت افتادگی ازش می‌خواست که دستش را بگیرد. حسین بردش بیمارستان و دکتر دستور بستری داد و آب نخاعش را کشید یک ساعت بعد پدرم پرستارها و دکتر را صدا زد. فکر کردند که می‌خواهد دردش را بگوید همه آمدند. به دکتر گفت: "بخواب!" و به پرستارها گفت: "یالله چرا معطلید آب نخاع شو بکشین تا بفهمه چی کشیدم!" دکتر و پرستارها خندیدند دکتر روحیهٔ بالای پدرم را که دید گفت: "باید شیمی درمانی بشی" پدرم به لهجه همدانی گفت: «مردن مردنه خِرّ خرش شیه؟!» سوزن سرم را از دستش جدا کرد کف اتاق از خون پر شد. به حسین گفت: «بریم» و به ماندن در بیمارستان و شیمی درمانی تن نداد حسین بارضایت پزشک، او را به خانه برد. بعد از دو سه روز رفت توی حالت كُما و سر یک هفته فوت کرد. وقتی از سر خاک برگشتم، کنار تخت ایران نشستم و برایش درددل کردم می‌گفتم و گریه می‌کردم صورتم را می‌چسباندم به صورت مات و بی‌حرکتش و با اشک‌هام صورتش را خیس می‌کردم حسین بیقراری ام را که می‌دید، به دلداری می‌گفت: "شک نکن که دایی جان با اون همه کارای خیری که برای غریبه و آشنا کرد، یه راست رفت وسط بهشت" حرف‌های حسین مثل سكوتش مرهمی بر قلب سوخته‌ام بود اما تنها که می‌شدم تمام گذشته‌های تلخ و شیرینی که در کنار عمه و آقام بودم از جلوی چشم‌هایم می‌گذشت از وقتی که سالار خطابم می‌کرد و ماجراجویی‌هایم گل می‌کرد تا وقتی که حسین را با خودش به سرویس می‌برد و وقت آمدن برایم سوغات می‌آورد تا روزی که مادرم جوان مرگ شد و اشک پدر را دیدم و تا... راستی این مصیبت ها مثل طوفان شده بودند و یکی پس از دیگری عزیزی را از من می‌ستاند ایران هم که بعد از مادر و عمه سنگ صبورم بود حالا دیگر شده بود فقط یک جفت چشم باز که هیچ عکس‌العملی در مقابل دیده‌هایش نداشت حتی دیگر آن گوش شنوایی را که همیشه پذیرای درد دلهایم بود نداشت فقط حسین برایم مانده بود که وقتی می‌آمد آرامش را همراهش می‌آورد و وقتی می‌رفت بی‌اختیار آن آرامش را با خودش می‌برد. حسین این قبض و بسط روحیه ام را که با رفتن و آمدن او بر من مستولی شده بود فهمید دوست داشت همیشه بانشاط و سرزنده باشم حتی در نبودنش و حتی برای آن روزی که من اصلاً دوست نداشتم به آن روز فکر کنم هر دو ذهن هم را می‌خواندیم گاهی حسین از دری وارد می‌شد که لال می‌شدم؛ از در خدا و اهل‌بیت و چون خدا را در تمام زندگی‌اش می‌دیدم دلم نرم می‌شد و گاهی مثل یک قصه‌گو از بچگی‌هایش که برای من محو و کمرنگ شده بود، این گونه تعریف می‌کرد: «شاید شنیده باشی که من توی سه سالگی یتیم شدم و همه مسئولیت‌های خونه توی پنج سالگی روی دوش من افتاد برای کسی از یتیمی‌ام نمی‌گفتم. اما گاهی خیلی دلم می‌شکست. یه روز از کنار یه مجلس روضه‌خوانی رد می‌شدم که آقا سر منبر آیه‌ای خوند با این مضمون که خدا و رسول خدا رو و کسانی که نماز را به پا می‌دارند ، صاحب شما هستند. این آیه روح و روانم رو تسخیر کرد با خودم گفتم: «خدایا من که بابا ندارم تو صاحب من باش» ✳️ ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹سخنان حاج قاسم سلیمانی و مقام معظم رهبری در مورد عارفِ شهید حسین یوسف‌اللهی 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸🍃   خيلي آقا بود. تا مي‌شنيد رزمنده‌اي شهيد شده مي‌رفت و پيشاني‌اش را می‌ببوسيد تااينکه خبر دادن توي يک عمليات به شهادت رسيده به اتفاق چند تا از بچه‌ها رفتيم؛ به تلافي اون بوسه‌هايي که بر پيشاني شهدا زده بود؛ پيشانيش رو بوسه‌باران کنيم. رسيديم بالاي سرش پارچه رو کنار زديم اما ديديم سر نداره...!! شمیم یار ۹۲ 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸🇮🇷🌸🍃 🌹 شهید سیدمحمدعلی نقوی چمران پاکستان 🔹فدای سر امام 🔸سال ۱۳۶۷ بخاطر فاجعه شهادت حجاج ایرانی در ماجرای برائت از مشرکین؛ ایران حج رو تحریم کرد. دکتر اما نمی‌تونست قبول کنه که حرف امام روی زمین بمونه. به دوستاش گفت: ایرانی‌ها وظیفه‌شون رو انجام دادن این بار نوبت ما پاکستانی‌هاست که علم رو برداریم. برائت از مشرکین امسال باید تو حج برگزار بشه! 🔸خیلی‌ها ترسیدن! خیلی‌ها سردرگم شدن! آخه چطوری؟! بعضیا اعتراض هم کردن؛ «خدا پدر بیامرز! مگه نظامی‌های سعودی رو نمی‌شناسی؟! پارسال حدود ۴۰۰ نفر از حجاج رو بخاطر شعار برائت از مشرکین به شهادت رسوندن! می‌خوای دستی‌دستی خودت رو به کشتن بدی؟!» ولی حرف دکتر عوض بشو نبود که نبود که نبود! خیلی قاطع گفت: "هر کی می‌ترسه نیاد! هر کی هم میاد آماده شهادت بشه." 🔸از یه مدت قبل دوستان و رفقاشو فرستاد عربستان، همه با خودشون پوستر و اعلامیه برده بودن. کافی بود یک نفر لو بره تا کل کار بره هوا. ولی اتفاق خیلی پیچیده شده بود. 🔸سعودی ها که فاجعه کشتار سال قبل براشون سنگین تموم شده بود و تو همه جهان بدنام شده بودن با تحریم حج از طرف ایران خیال‌شون دیگه همه جوره راحت بود. 🔸حج با شکوه هرچه تمام‌تر شروع شد ... ولی خبری از اون فضای ضداستکباری سال قبل نبود، شرطه‌ها تو دسته‌های چند نفره از اطراف حجاج سفیدپوش رو زیر نظر داشتن منتظر بودن تا مراسم بدون جنجال و مشکل تموم شه. اتفاق سال قبل ریاض رو تحت فشار آمریکا قرار داده بود و سعودی‌ها نمی‌خواستن بازم کاخ سفید شاکی شه. 🔸سکوت معمول فضا ناگهان با یه فریاد بلند شکست "الموت للامریکا- الموت للاسرائیل" در کسری از ثانیه جمعیت آروم حجاج تبدیل به سیلی خروشان شدند. باور کردنش مشکل بود همه جمعیت پوستر به دست داشتن. شرطه‌ها با لب و لوچه آویزون شده بودن تماشاچی. فریاد جمعیت، خیابون‌ها رو می‌لرزوند نیروهای امنیتی که انتظار چنین تظاهرات بزرگی رو نداشتن هیچ کاری از دست‌شون بر نمی‌اومد. 🔸دو روز بعد همه جهان فهمیده بودند که بازم توی عربستان برائت از مشرکین اجرا شده، بدتر از اون اینکه هنوز عامل اصلی تظاهرات بازداشت نشده بود. 🔸سعودی‌ها به هر کس و ناکسی که شک کردند بازداشتش کردند؛ عرب، آفریقایی، افغانستانی، پاکستانی، ترک، بنگلادشی و... اما هر چی زمان می‌گذشت گره ماجرا کورتر می‌شد. افراد بازداشت شده آروم‌آروم آزاد شدند و فقط ۲۰ نفر باقی موندن. چند نفر ترک و چندتا پاکستانی. زبده‌ترین شکنجه‌گرهای سعودی مشغول بازجویی بین افراد زندانی همه با گریه و ناله می‌گفتند: "بی گناهیم." 🔸فقط یک پاکستانی بود که چشم تو چشم شکنجه‌گرها نگاه می‌کرد و می‌گفت: "همه کاره من بودم!" اون از اولش هم همین رو می‌گفت ولی سعودی‌ها باورشون نمی‌شد یه جوون استخونی همچین فاجعه‌ای به بار آورده باشه. 🔸حالا درخواست شکنجه‌گرها عوض شده بود. می‌گفتند: "اعتراف کن از ایران پول گرفتی خرابکاری کنی! باید بگی خمینی تو رو فرستاده. باید بگی ایران خانواده تو تهدید کرده و..." دکتر اما محکم و قرص نگاه می‌کرد و هر بار اسم امام رو می‌شنید آهسته صلوات می‌فرستاد. نود روز تمام کتک خورد! ناخن‌هاش رو کشیدن! بهش برق وصل کردن! هر بلایی تونستن سرش آوردن. ولی حتی حاضر نشد اسم امام خمینی رو به بدی ببره. می‌گفت: "شما نوکر آمریکا هستین و امام خمینی به مسلمون‌های جهان عزت داده." 🔸بعد از ۳ ماه بخاطر یه سری مسائل سیاسی عربستان تصمیم گرفت آزادش کنه! شکنجه‌گرهای سعودی که حسابی از سرسختی این جوون پاکستانی عصبانی بودند؛ برای کم شدن حرصی که می‌خوردند با طعنه بهش گفتن: "حالت جا اومد؟ ۳ ماه بخاطر خمینی ایرانی کتک خوردی؟ تا تو باشی کاسه داغ‌تر از آش نشی." 🔸دکتر که از بدن نحیفش زیر فشار شکنجه چیزی باقی نمونده بود لبخند پیروزمندانه‌ای زد و گفت: "اگه کاری که کردم باعث یه لبخند روی لب امام شده، حاضرم برگردم از اول ۳ ماه شکنجه‌ام کنید. فدای سر امام...." 🔹بعدها که توی لاهور به شهادت رسید به چمران پاکستان مشهور شد.... ▫️▫️▫️▫️ بمناسبت ایام بیست و هشتمین سالگرد شهادت دکتر نقوی (چمران پاکستان) 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
هر جمعه با یک؛ این هفته؛ انیمیشن به سبک هالیوود تخریب مادر و تقدیس هیولای درون قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9465 ◀️ قسمت چهارم؛ ✳️ ادامه تحلیل فیلم؛ 🔹کنسرت هم مانند مناسک، قرار است در شب ماه خونین برگزار شود، در واقع وجهی آیینی و مناسکی به کنسرت می‌بخشد. در نمادشناسی جادوی سیاه، هم ماه کامل و هم ماه خونین معانی و قدرت‌های خاصی دارند که می‌توانند «دگرگونی»های بزرگ را موجب شوند. 🔹از سوی دیگر، مادری که یکسره نگران و محافظ دختر دلبند خود است، غیرمستقیم و تدریجاً به‌صورت هیولایی کنترل‌کننده تصویر می‌شود که اجازه نمی‌دهد دخترش «حیوانیّت» درونی خود را حفظ کند! 🔹در واقع، در منطقِ «قرمز شدن»، انتخاب میان «خانواده» و «جمعِ رفقا» یک انتخاب صفر و صدی است و هیچ حد وسطی ندارد. 🔹اما مسأله و در واقع پیام اصلی انیمیشن، «پذیرش هیولای درون» است و این چیزی است که به‌صراحت در فیلم بیان می‌شود: گفت‌وگوی پدر و دخترش در آستانه‌ی انجام مناسک طرد هیولای درون. جایی که پدر به میلین نصیحت می‌کند که هیولای درونش را بپذیرد و با آن زندگی کند. 🔹«قرمز شدن» در لایه لایه‌ی خود تشویق به ترس و نفرت از «سنّت» می‌کند. گرچه این طلسم یا نفرین از سنّت می‌آید، اما پادزهر و باطل‌السحر آن نیز در سنّت است. پیام این فیلم به‌نحوی آشکار این است که سنّت تا آن‌جا که دروازه‌ی ورود «شرور» شود، خوب است، اما اگر بخواهد آن را مهار کند و بازگرداند، مانع و دست و پا گیر است! 🔹وقتی میلین از مناسک می‌گریزد و در هیأت پاندای سرخ خود را به استادیوم محل کنسرت می‌رساند، حرف اصلی را خطاب به دوستانش می‌گوید: «یک عمر وسواسِ گرفتنِ تأیید مادرم رو داشتم… الان فهمیدم که از دست دادنِ شما برام سخت‌تره تا از دست دادنِ اون.» 🔹اما کمی بعدتر می‌بینیم که مادر میلین (مینگ)، که هیولایش از خشمِ ناشی از فرار دختر از مناسک، آزاد شده، در هیئتی مخوف و چشمانی شرربار نزدیک می‌شود تا «شادی» و «خوشی» نوجوانان را در کنسرت بر هم بریزد. صریح‌تر از این نمی‌شد از «مادر» هیولانگاری کرد، آن‌هم به این اتهام که جلوی بروز «حیوانیت» فرزندان را می‌گیرد و آنان را «انسان» تربیت می‌کنند! 🔹در عین حال، خوانندگان "تین ایجر" گروه "فورتاون" که در حد بت توسط نوجوانانی چون میلین و دوستانش تقدیس می‌شوند، در قفس بر صحنه ظاهر می‌شوند و سپس قفس را می‌شکنند از آن بیرون می‌جهند. آشکار است که در قاموسِ این انیمیشن، آنان هم حیواناتی از قفس رها شده هستند! 🔹نوجوانان چنان مسحور و مسخ گروه "فورتاون" هستند که از شوقِ ظاهر شدن آنان بر صحنه، در حالتی خلسه‌وار به رعشه درمی‌آیند. این، دقیقاً همان جادویی است که طراحان پروژه‌هایی چون "کی‌پاپ"، بر اساس نقشه‌ی روانی «تین ایجر»ها طراحی کرده‌اند. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9590 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡ 🕎 (۶) ✡ نویسنده: دیوید دیوک مترجم: محمدحسین خدّامی قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9466 ◀️ قسمت هشتم؛ ✡ افسانه هولوکاست همچنان زنده است و اتحاد قومی عمیق یهودیان را محکم‌تر می‌سازد و نفرت جمعی بر ضد غیریهودیان را شعله‌ور می‌کند. در میان غیریهودیان، بازپردازی مداوم داستان هولوکاست ابتدایی‌ترین دفاع‌های روانی ما را در برابر نژادپرستی یهودی نابود می‌سازد. ✡ در واقع بزرگترین حادثه زاییده نژادپرستی هولوکاست قتل‌عام ده‌ها میلیون مسیحی توسط بلشویک‌های تحت فرمان یهودیان در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی بوده. متأسّفانه خیلی مسخره است که به این واقعه که سرآمد هولوکاست‌ها است این‌قدر کم توجه می‌شود؛ با همه‌ی این احوال در دوران ما، حوادث و اهمیت آن‌ها آن‌گونه که یهودیان نژادپرست می‌پسندند، تعریف می‌شود. ✡ واژگان هولوکاست حق مسلّم و ویژه‌ی قربانیان یهودی جنگ جهانی دوم است. هولوکاست یهودی در‌ هاله‌ای از قداست جدای از دیگر تلفات انسانی باقی می‌ماند. در جهان یهودیان وجود دارند و سپس بقیه‌ی بشریت، یعنی غیریهودیان و gentiles که با حرف «g» کوچک نوشته می‌شود. 🔶🔸مادر تمام هولوکاست‌ها ✡ توصیف کردن کلّیت جنگ جهانی دوم با عنوان هولوکاست بسیار شایسته‌تر است تا این‌که تنها رنج و آزار یهودیان را هولوکاست بنامیم. ✡ بمباران و در آتش سوزاندن زیباترین شهرهای اروپا و کارهای هنری، مرگ ده‌ها میلیون از شجاع‌ترین و رشیدترین مردان، قلع و قمع‌های بی‌رحمانه، جان دادن از گرسنگی، تجاوز به عنف و قتل ده‌ها میلیون غیرنظامی بی‌گناه از تمام ملیت‌ها و قومیت‌های اروپا، عظیم‌ترین هولوكاستی بوده است که جهان به عمر خود دیده است. جهان متمدن پیامدهای فرهنگی و وراثتی جنگ جهانی دوم را تا نسل‌های بعدی شاهد خواهد بود. ✡ نخست‌وزیر انگلیس، نویل چمبرلین، این مطلب را به اختصار چنین گفت: "مناقشات مرزی آلمان و لهستان ارزش ریختن خون حتی یک سرباز پیاده را نداشت." همه‌ی کسانی که از زمان درگیری و در طول آن به دنیا آمدند، با سلسله سؤالاتی از طرف والدین خود و مطبوعات در رابطه با «جنگ خوب» بزرگ شدند. ✡ اگر مرگ ۵۰ میلیون انسان جنگ خوبی است پس دقیقاً جنگ بد چه نوع جنگی است؟! طبیعتاً همان نیروهایی که در مورد هولوکاست تبلیغات می‌کنند، بر ضرورت جنگ نیز تأکید می‌ورزند. محاکمات نورمبرگ تقصیر نهایی جنگ را متوجه آلمانی‌ها دانست. ✡ آلمان برای پایان دادن به گرفتاری ۲۰ ساله قلمرو شرقی خود از بابت لهستان به این کشور حمله کرد. در آن مرحله این جنگ یک جنگ مرزی همراه با حداقل تلفات انسانی و بمباران اندک شهرها و شهروندان غیرنظامی بود. با اعلام جنگ فرانسه و انگلستان بر ضد آلمان، عرصه‌ی درگیری گسترده شد و در اندک زمانی به یک جنگ جهانی و نهایتاً به عظیم‌ترین قتل‌عام بشری در طول تاریخ تبدیل شد. (نگاه کنید «بازبینی بارتز» نوشته ویلیس کارتو) ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/9615 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✳️ مرده‌ها را مُثله و به زنان تجاوز کردند 🔹در ۱۸ مارس سال ۱۹۶۸، سربازان ایالات متحده، تکان‌دهنده‌ترین قسمت جنگ ویتنام یعنی را انجام دادند. حداقل ۵۰۰ روستایی از جمله زنان باردار و کودکان کشته شدند. 🔸این قتل‌عام نام دهکده‌ی می لای، در روستای سون مو در جنوب ویتنام را گرفت. با اعتقاد به این که دهکده یک پایگاه ویت کنگ است، به سربازان آمریکایی دستور داده شد تا آن را نابود کرده و به آتش بکشند و تمام اعضای مظنون ویت کنگ را بکشند. 🔹علی‌رغم یافتن هیچ مدرکی دال بر حضور ویت کنگ، سربازان آمریکایی روستاییان از جمله زنان، کودکان و افراد مسن را به طرز وحشیانه‌ای اعدام کردند؛ مرده‌ها را مثله و به زنان تجاوز کردند. 🔸سربازان حتی کسانی را که قصد فرار داشتند و همچنین حیوانات و احشام روستاییان را کشتند. این عملیات چهار ساعت به طول انجامید و با سوختن تمام روستا به پایان رسید. 🔹این قتل‌عام تقریباً در تمام سطوح فرماندهی ارتش ایالات متحده سرپوش گذاشته شد و تنها پس از افشای آن توسط روزنامه‌نگار سیمور هرش، که عکس‌های گرفته شده توسط یک عکاس رزمی ارتش ایالات متحده را هنگام انجام این عملیات منتشر کرد، برای عموم آشکار شد. 🔸تنها یک سرباز به نام ویلیام کالی جونیور به خاطر این قتل‌عام محکوم شد! او تنها سه روز را در زندان و چهار سال را در حبس خانگی گذراند، پس از آنکه رئیس جمهور، ریچارد نیکسون دستور کاهش مجازات وی را صادر کرد. 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
✳️ مرگبارترین حمله‌ی شیمیایی به غیرنظامیان در طول تاریخ 🔹دیروز در سال ۱۹۸۸، نیروهای صدام حسین با گاز سمی به شهر کردنشین حمله کردند و ۷۰۰۰ نفر را کشتند که مرگبارترین حمله شیمیایی به غیرنظامیان در طول تاریخ است. 🔸جت‌های عراقی برای ساعت‌ها حلبچه را بمباران و گاز خردل و سایر عوامل اعصاب را منتشر کردند. مواد شیمیایی مرگبار وارد خانه‌ها شد و پناهگاه‌ها را به تله‌های مرگ ناگهانی تبدیل کردند. 🔹بر اساس گزارش‌های سازمان ملل، بین سال‌های ۱۹۸۲ و ۱۹۸۸، پیمانکاران آلمانی ۷۰ درصد از تأسیسات گاز سمی عراق را تأمین می‌کردند. 🔸دولت رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا، با بیش از یک میلیارد دلار از صدام حسین حمایت کرد. هزاران سند عراقی و ایالات متحده که از طبقه‌بندی خارج شده‌، نشان می‌دهد که دیپلمات‌های آمریکایی دولت عراق را متقاعد کردند که ایران را برای حمله با گاز سمی متهم کند. 🔹بسیاری از قربانی‌های کشتار حلبچه، هنوز با عوارض درازمدت از جمله سرطان بدخیم، بیماری‌های پوستی، ناباروری و سایر ناهنجاری‌های مادرزادی دست و پنجه نرم می‌کنند. (لینک) 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
📌سارا، مفسر ژئوپلیتیک و خبرنگار لبنانی: 🔹دادگاه کیفری بین‌المللی (ICC) حکم بازداشت پوتین را به‌دلیل جنایات جنگی در اوکراین صادر کرده است. 🔹دادگاه کیفری بین‌المللی چه زمانی حکم بازداشت اوباما را به‌دلیل جنایات جنگی در لیبی، سوریه و یمن صادر می‌کند؟! یا علیه بوش به خاطر قتل بیش از یک میلیون بی‌گناه در عراق؟! (لینک) 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
🍃🌸🍃 ۲   قسمت پنجاه‌وهفتم؛ سیدحسن خیابان‌های داریا را به سرعت می‌پیمود هر لحظه باید به مصطفی حساب پس می‌داد؛ چقدر تا حرم مانده تماس آخر را نیمه رها کرد ... در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راه‌مان را بستند. تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم گرفت به خدا التماس می‌کرد این امانت را حفظ کند. سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت آن‌ها نمی‌خواستند این طعمه به همین راحتی از دست‌شان برود هر چهار چرخ را به گلوله بستند. ماشین به ضرب؛ کف آسفالت خیابان خورد قلبم از جا کنده شد دیگر پای فرارمان بسته شده بود. چشمم به مردان مسلّحی که به سمت‌مان می‌آمدند، ماند فقط ناله مادر مصطفی را می‌شنیدم که خدا را صدا می‌زد سیدحسن وحشتزده سفارش می‌کرد: «خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجه‌تون می‌فهمن سوری نیستید!» دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم می‌کرد حرفی نزنم طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شد و با صورت زمین خورد. دیگر او را نمی‌دیدم فقط لگد وحشیانه تکفیری‌ها را می‌دیدم که به پیکرش می‌کوبیدند او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمی‌زد. من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمد رحمی به دل این حیوانات نبود با عربده درِ عقب را باز کردند بازویش را با تمام قدرت کشیدند نمی‌دیدند زانوانش حریف سرعت آن‌ها نمی‌شود روی زمین بدن سنگینش را می‌کشیدند و او از درد و وحشت ضجه می‌زد. کار دلم از وحشت گذشته بود مرگم را به چشم می‌دیدم حس می‌کردم قلبم از شدت تپش در حال متلاشی شدن است. وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین می‌کشیدم باورم نمی‌شد اسیر این تروریست‌ها شده باشم تمام تنم به رعشه افتاده فقط خدا را صدا می‌زدم بلکه معجزه‌ای شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید. اسلحه را به سمتم گرفت نعره می‌زد تا پیاده شوم مثل جنازه‌ای به صندلی چسبیده بودم دستش را به سمتم بلند کرد. با پنجه‌های درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید ‌ دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشی‌ها روی زمین نفس‌نفس می‌زند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود. خودش هم شیعه بود و می‌دانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان می‌کند نگاهش برای من می‌لرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد. مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله یاالله جانسوزش بلند بود به هر زبانی التماس‌شان می‌کرد دست سر از ما بردارند. یکی‌شان به صورتم خیره مانده بود نمی‌دانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه می‌بیند دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد انگار شک کرده بود سرم فریاد کشید: «اهل کجایی؟» لب و دندانم از ترس به هم می‌خورد سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد: «خاله و دختر خاله‌ام هستن. لاله، نمی‌تونه حرف بزنه!» چشمانم تا صورتش دوید او همچنان می‌گفت: «داشتم می‌بردم‌شون دکتر، خاله‌ام مریضه.» نمی‌دانم چه عکسی در موبایلش می‌دید که دوباره مثل سگ بو کشید: «ایرانی هستی؟» ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا