#کودکانه
#معرفی_بازی ۲۵
👈 ویژه کودکان زیر ۶ سال
✅ برج ساختن و خراب کردن
🔻 کودکان از چیدن اشیاء بر روی هم لذت می برند. آن ها دوست دارند برج های ساخته شده را خراب کرده و خراب شدن آن را تماشا کنند؛ پس ظرف های پنیر و ماست و ... را دور نریزید.
وقتی تعداد قابل توجه ی از این ها جمع شد، به کودک بدهید تا از آن برجی ساخته و بعد هم خراب کند. کودک در این بازی قانون های بیشتری از ارتباط با اشیاء را یاد می گیرد.
🔸 تلاش برای ایجاد تعادل در میان اشیاء نیز
یکی دیگر از آثار این بازی است. کودک شکل جدیدی با روی هم قرار دادن درست می کند. این کار، حس جدیدی از دیدن اثر خویش را در او تولید می کند.
📚 برگرفته شده از کتاب بازی، بازوی تربیت
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
#قبیله_لعنت
📖 تاریخ فرهنگی "قبیله لعنت"
#بنیاسرائیل_و_پیامبری
قسمت چهاردهم
◀️ #گوساله_سامری ۶
🔹موسی (ع) خشمگین و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت و به آنان گفت:
«در غیبت من چه جانشینانی بودید.
چرا بر فرمان پروردگار خود پیشی گرفتید؟
الواح را بر زمین افکند
ریش برادرش را گرفت و به سوی خود کشید.
هارون گفت: ای پسر مادرم! این قوم مرا زبون یافتند و نزدیک بود که مرا بکشند.
مرا دشمنشاد مکن و در شمار ستمکاران در میاور.» (۳۰)
🔹با این اعتراف آشکار، که حکایت از آگاهی سامری دربارهی عملش میکرد، حضرت، سامری را محکوم و مجازات نمود.
از خود راند و گوساله را سوزاند و به دریا افکند. (۳۱)
🔹«تورات» این ماجرا را چنین گزارش میکند:
"موقعی که (موسی) به اردوگاه نزدیک شد، چنین اتفاق افتاد که آن گوساله و پایکوبی (مردم) را مشاهده نمود.
خشم مُشه (موسی) برافروخته شد.
آن لوحها را از دستان خود انداخت و آنها را در دامنهی آن کوه شکست.
آن گوساله را که درست کرده بودند، در آتشی سوزاند و آسیاب کرد تا که گرد شد و بر روی آب پاشید و (از آن) به فرزندان ییسرائیل (اسرائیل) نوشانید.
مُشه (موسی) به اَهَرون (هارون) گفت:
این جمعیّت به تو چه کرده بود که او را مرتکب خطای بزرگی کردی؟
اَهَرون (هارون) گفت:
خشم آقایم برافروخته نگردد و تو میدانی که آن جمعیّت متمایل به شرارت است.
به من گفتند: برای ما مظهری از رهبر (فناناپذیر) بساز که پیشاپیش ما گام بردارد؛ زیرا نمیدانیم بر سر این مُشه (موسی)، شخصیّتی که ما را از سرزمین «مصر» بیرون آورد، چه آمده است. (۳۲)"
#انحراف ۱
رحلت حضرت موسی و شروع انحراف
◀️ چهل سال سرگردانی در وادی تیه
🔹اگرچه حضرت موسی (ع) با مجاهدت بسیار، بنیاسرائیل را به دروازههای «کنعان»، سرزمینی که خداوند وعدهاش را داده بود، رسانید؛ اما آنان از مجاهدت سرباز زدند و از اینرو، فتح این سرزمین برای مدتی طولانی به تعویق افتاد.
باید ۴۰سال میگذشت تا بنیاسرائیل بتوانند به سرزمین موعودشان وارد شوند. این سالها، سالهای آوارگی در «صحرای سینا» بود.
🔹موسی (ع) پس از مشاهده آنهمه لجاجت و نافرمانی، بنیاسرائیل را نفرین کرد و فرمود:
«قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلّا نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (۱)
گفت ای پروردگار من! من تنها مالک نفس خویش و برادرم هستم، میان من و این مردم نافرمان، جدایی بینداز.»
🔹دعا و نفرین حضرت موسی (ع) به اجابت رسید و خداوند بنی اسرائیل را گرفتار عذابی از نوع دیگر کرد:
«قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ (۲)
خدا گفت: ورود به آن سرزمین [مقدس] به مدت چهل سال بر ایشان حرام شد و در آن بیابان، سرگردان خواهند ماند. پس برای این نافرمانی اندوهگین مباش.»
🔹۴۰سال مأموریت به عقب افتاد و در این مدت، بنیاسرائیل دچار حیرانی و سرگردانی شدند که نمیتوانستند راه خروج را بیابند.
موسی (ع) در میان آنها بود؛ اما نمیتوانستند از راهنمایی او سودمند شوند.
بنیاسرائیل ۴۰سال در این منطقه، دچار بیماری و مرگ شدند.
نسلی عوض شد و در همین مدت، موسی از دنیا رفت. (۳)
🔹بنیاسرائیل با همهی پیشرفتهای آموزشی و تجربی و ثبت خاطره و تاریخ، هنوز قبر پیامبرشان را نیافتهاند.
چون ایشان در زمانی از دنیا رفت که اینان سرگردان بودند. (۴)
◀️ جانشینی حضرت موسی (ع)
🔹بنا بر روایت «تورات»، بنیاسرائیل در پی خروج از «مصر» (۱۴۴۶ق.م) و با عبور از «دریای سرخ»، مناطقی چون «کوه طور» (سينا)، بخشهای گوناگون «صحرای سینا»، همانند بیابانهای «سین»، «فاران» و توقفگاههای متعدد آن را پشت سر گذاشتند.
آنها در ادامهی مسیر خود به سوی سرزمین مقدس، به بیابانی بهنام «قادش برنیع» میرسند که نزدیکترین بخش صحرای سینا به مرزهای جنوبی «کنعان» و پس از «کوه سینا»، مشهورترین مکان در تاریخ سرگردانی آنان است.
بیشترین سالهای سرگردانی ۴۰ساله بنیاسرائیل در این منطقه سپری شده است. (۵)
🔹اینجاست که حضرت موسی (ع) دوازده نفر از سران قبایل نقبای بنیاسرائیل را برای بررسی شرایط جغرافیایی، اقتصادی، امکانات و وضعیت دفاعی سرزمین کنعان، به سمت مرزهای جنوبی آن روانه میکند (۱۴۴۳ق.م).
آنان پس از چهل روز تجسّس و تفحّص بازگشته، از حاصلخیزی و جنگجویان غولپیکر و نیرومند آن سرزمین و حصارهای دفاعی بلند و مستحکم شهرها خبر میدهند.
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/3576
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🌺❤️ #بی_تو_هرگز ❤️🌺
🇮🇷قسمت چهاردهم🇮🇷
✒بیت المال
احدی حریف من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ... با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم.
دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن.
آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیر آتیش ... به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد.
حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ... علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباط بی سیم هم قطع شده بود ...
دو روز تحمل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ... طاقتم طاق شد ... رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم ...
یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم.
- خواهر ... خواهر ...
جواب ندادم ...
- پرستار ... با توئم پرستار ...
دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد:
- کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ ... فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟
رسما قاطی کردم :
- آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورون مجروح ها !
- فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست... بغض گلوش رو گرفت ... به جاده نرسیده می زننت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیر این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن!
- بیت المال ... اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم ملک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ...
و پام رو گذاشتم روی گاز ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتی جون خودم ...
آیه و جعلنا را خوندم ... پام تا ته روی پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و می رفتم ...
حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ... آتیش دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ...
تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود ...
باورم نمی شد ... توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو ...
تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ... با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ...
چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم ...
غرق در خون ... تکه تکه و پاره پاره ... بعضی ها بی دست... بی پا ... بی سر ... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ... تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم ...
بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ... چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد ... سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون ... از بینی و دهنش، خون می جوشید ... با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید ...
چشمش که بهم افتاد ... لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید ...
زمان برای من متوقف شده بود ...
سرش رو چرخوند ... چشم هاش پر از اشک شد ... محو تصویری که من نمی دیدم ... لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم ... پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرام آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش ... خوابیده بود ...
وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محکم علی رو توی بغل گرفته بودم ... صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد ...
از جا بلند شدم ... بین جنازه شهدا ... علی رو روی زمین می کشیدم ... بدنم قدرت و توان نداشت ... هر قدم که علی رو می کشیدم ... محکم روی زمین می افتادم ... تمام دست و پام زخم شده بود ... دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش ... آخرین بار که افتادم ... چشمم به یه مجروح افتاد ...
علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش ... بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن ... هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن ... تا حرکت شون می دادم... ناله درد، فضا رو پر می کرد ...
دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه میگذاشتم ...
◀️ ادامه دارد ...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#دشمن_شناسی
#غرب_همچنان_وحشی (۶)
‼️ دختره توییت زده اون لحظه که تانک های آبرامز آمریکایی وارد تهران میشن با گل و شیرینی میریم به استقبالشون!!
🔻 #آبجی کاش قبلش یه مشورتی از زنان ژاپنی و کره ای و فرانسوی و آلمانی و ... میگرفتی بعد این توئیت رو میزدی!
رکورد آمار تجاوزات به زنان شون بعد از ورود به هر کشور، تو گینس ثبته!!
🇺🇸 🇰🇷 "خانه میمون" برای خوشگذرانی سربازان آمریکایی! منبع منبع ۲
🇺🇸🇯🇵 هزاران قربانی جنسی ژاپنی! منبع
🇺🇸🇫🇷 🇩🇪 تجاوز، تجاوز و باز هم تجاوز ! منبع
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دشمن_شناسی
#غرب_همچنان_وحشی (۷)
‼️ دختره توییت زده اون لحظه که تانک های آبرامز آمریکایی وارد تهران میشن با گل و شیرینی میریم به استقبالشون!!
میگن امریکا بیاد ایران رو درست کنه. یادی کنیم از خاطرات این سرباز حرومی آمریکا
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۸۹
🖋 مقالهی بیست و سوم:
🏴 فرضیه کالبدشکافانه در مورد راز مرگ [امام] حسن [ع] در قرن هفتم میلادی
▪️مسمومیت با کلراید جیوه
قسمت سوم:
🔹ارزیابیهای محیطی انجامشده در مناطق معدنی ترکیه از برنامههای رایانهای برای کمک به تحلیل نمونههای آب و خاک استفاده کردهاند. دو برنامه رایانهای [۴] نشان دادند که نمونههای آب منتقلشده به نزدیکی معدن هالیکوی با کالومل، کوارتز و سینابار اشباع میشوند.
علایم موجود در گزارشهای تاریخی در مقایسه با علایم مسمومیت با جیوه در اثر بلع کالومل
بدون داشتن کالبدشکافی یا هرگونه تست تشخیصی، امکان ندارد بتوان با قطعیّت گفت که چه چیزی [امام] حسن [ع] را مسموم کرده است.
با این حال اما میتوان نوع سم استفادهشده را با کمکگرفتن از علایم توصیفشده در متون تاریخی حدس زد.
🔹برخی علایم بالینی توصیفشده بهوسیلهی متون مربوط به مرگ [امام] حسن [ع] شامل سبزشدن رنگ پوست و استفراغ خون هستند.
این علایم میتوانند در اثر بلع کالومل و در نتیجه مسمومیّت با جیوه نیز ایجاد شوند.
گفته شده رنگ [امام] حسن [ع] به سبزی گراییده بود.
این امر میتوانسته در اثر آسیب به کلیهها ناشی از مسمومیّت با جیوه رخ داده باشد.
کالومل روی کلیهها اثر میگذارد و با از بین بردن بافت لولههای کلیهها میتواند منجر به نارسایی حاد کلیوی شود.
🔹سبز شدن رنگ، ناشی از نوعی کمخونی است که کمخونی هیپوکرومیک نام دارد و کلروسیس یا بیماری سبز نیز نامیده میشود.
این نوع کمخونی در اثر نبود هموگلوبین (پروتئین متصل به اکسیژن که مسئول تغذیهی بافتهای بدن با اکسیژن است) ایجاد میشود.
هموگلوبین در اریتروسیت یا همان گلبولهای قرمز خون یافت میشود.
کم بودن تعداد گلبولهای قرمز، عامل اصلی کمخونی هیپوکرومیک بهشمار میرود.
🔹اگر نارسایی حاد لوله کلیه رخ دهد، در اثر آسیبدیدگی ابتدای لوله کلیه، اریتروپویتین یعنی همان هورمونی که به سلولهای بنیادی خونساز در مغز استخوان اطلاع میدهد که سلولها را گلبولهای قرمز تبدیل نمایند دیگر وجود نخواهد داشت.
🔹ابتدای لوله کلیوی، ناحیهای است که در آن، هماتوکریت یا همان تودهی گلبولهای قرمز بهوسیلهی کلیهها تولید میشود.
میتوان اینگونه استدلال کرد که اگر سطح هماتوکریت در اثر مرگ بافت لوله کلیه، بهدرستی احساس نشود، علامتی که بهصورت طبیعی برای تولید اریتروپوئیتین به هزارتوی قشری [۵] فرستاده میشود بعید است اتفاق بیفتد.
نبود این هورمون، مانع از ساختهشدن اریتروسیتهای جدید شده و این نیز به نوبهی خود منجر به کاهش سطح هموگلوبین خواهد شد.
فردی که دچار این معضل شود ظاهری خاکستریرنگ پیدا میکند که گاه گفته میشود رنگش به سبزی گراییده است.
🔹گفته شده [امام] حسن [ع] خون استفراغ کرده است.
این امر شناخته شده که اثرات خورنده کالومل بر روی لوله گوارشی موجب آسیب و تحریک مری میشوند.
متون برجامانده همچنین میگویند که ایشان، کبد خود را استفراغ کرده است.
کبد واژهای عربی هم بهمعنی جگر و هم بهمعنی درون است.
اگر مری زخم شود باید انتظار مقداری خونریزی را داشت.
وقتی این خون به معده برسد تجزیه شده و میتواند لخته ببندد. این امر اغلب موجب استفراغ مادهای میشود که ظاهری شبیه به تفاله قهوه دارد.
این استفراغ خون، هماتمسیس نامیده میشود و معمولاً در اثر التهاب مری، زخمهای دارای خونریزی و برخی سرطانها بروز میکند.
🔹با توجه به اینکه آگاهی از بدن انسان در قرن هفتم میلادی به اندازهی امروز نبود از تعبیر عربی عوامانهی کبد برای اشاره به لختههای خونی استفراغشده، استفاده شده است.
در واقع در برخی از مناطق روستایی جهان عرب همچنان گفته میشود: «جگرم پاره و تکهتکه شد.» (کبدی متقطعه) در چند متن قدیمی آمده که [امام] حسن [برای تفهیم به دیگران] گفته که قطعات کبدش را دارد استفراغ میکند.
این قطعات میتوانستهاند خونهای لختهشده در جریان استفراغ باشند که بهخاطر رنگ و بافت شبیه به تفاله قهوه، به قطعات کبد یا اندامهای داخلی شباهت داشتهاند.
🔹آسیب کبدی یکی دیگر از آثار ذکرشدهی مسمومیّت جیوهای ناشی از مصرف کالومل است که در اثر رسوب تودههای جیوه در سیستم وریدی پورتال کبدی اتفاق میافتد.
کبد، ارگانی برای تصفیه و دارای مویرگهایی سینوسی است. این نوع مویرگی، بزرگترین روزنهها را دارد و تنها نوعی است که اجازهی تبادل گلبولهای قرمز خون از طریق منافذشان را میدهد.
گلبولهای قرمز خون از طریق پیوند سولفوهیدریل به اتصال به ماده خورنده کلراید جیوه HgCl۲ حساسیّت نشان میدهند.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/3578
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
سلام
امشب در شب آخر هفته دفاع مقدس ساعت ۱۹:۳۰ میهمان داریم
چه میهمانی!!!؟؟؟
از کربلا!!!؟؟؟
میزبان پیکر پاک شهید گمنام دفاع مقدس هستیم در مسجد حضرت زینب علیهاالسلام
لطفا به دوستان گروه و غیر گروه اطلاع رسانی کنید.
13.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کودکانه
📺کارتون زیبای #مهارتهای_زندگی ۷
🎞این قسمت : دوست ندارم مثلبابام باشم.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🌺بسم الله الرحمن الرحیم
🌸انشاءالله از امشب، پوشههای صوتی کارگاه "حال خوب، نماز خوب" (شرح کتاب آداب الصلاه، امام خمینی ره) ارائه شده توسط استاد بزرگوار حاج آقای غلامعلی رو در کانال "سالن مطالعه محله زینبیه" تقدیم میکنیم.
#شرح_کتاب
#آداب_الصلاه
#نماز
#لطیفه_نکته ۱۹۵
به نام خداوند منان
سلام
*خداوند عزیز در قرآن مجید فرموده:
قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ إِلاّ قَلِیلاً مِمّا تَأْکُلُونَ
یوسف در جواب گفت: هفت سال پی درپی کشت کنید و آنچه را درو کردید،جز اندکی را که می خورید، در خوشه اش کنار بگذارید.
سوره یوسف آیه ۴۷
یوسف علیه السلام بدون گلایه و شکوه از رفیق که چرا او را فراموش کرده و بدون آنکه قید و شرطی برای تعبیر خواب پادشاه تعیین کند، فوری به تعبیر خواب پرداخت، زیرا کتمان دانش به ویژه در هنگام نیاز جامعه به آن، امری به دور از شأن انسان های پاک و نیکوکار است.
یوسف به جای تعبیر خواب، راه مقابله با قحطی را با برنامه ای روشن بیان کرد تا نشان دهد علاوه بر علم تعبیر خواب، قدرت برنامه ریزی و مدیریّت دارد. علم کشاورزی و سیاست ذخیره سازی و لزوم صرفه جویی در مصرف، از این آیه استفاده می شود.
با توجه به این آیه شریفه می توان به نکات زیر دست یافت
۱. طرح و برنامه های سازنده خود را بدون منّت و چشم داشت عرضه کنیم.
۲. برای نجات جامعه بایستی از مشکلات شخصی چشم پوشید. (یوسف سخنی از زندانی بودن خود که مسئله ی شخصی است، چیزی نگفت، بلکه به فکر حلّ مشکل مردم بود)
۳. مدیریّت بحران و اداره جامعه در شرایط حاد و دشوار از وظایف اصلی حکومت است.
۴. حکومت ها باید قحطی و خشکسالی را پیش بینی کنند و در ایّام فراخی با تدبیر از فشار مشکلات بکاهند.
۵. به هنگام مناسب بودن شرایط حداکثر بهره برداری را باید نمود.
۶. در مواقعی که بحرانی در پیش است باید بر ظرفیّت تولید و کار افزود.
۷. مردان خدا، باید برای رفاه مردم فکر کنند و طرح های دراز مدّت و کوتاه مدّت داشته باشند.
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
jaaar.com_Kayhan_1401-7-7.pdf
9.54M
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز پنجشنبه
۷ مهر ۱۴۰۱
۲ ربیعالاول ۱۴۴۴
۲۹ سپتامبر ۲۰۲۲
ذکر روز پنجشنبه:
لا اله الا اللهُ المَلِکُ الحَقُّ المُبینُ
تمام صفحات #روزنامه_کیهان
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#کودکانه
#معرفی_بازی ۲۶
👈 ویژه کودکان زیر ۶ سال
✅ بازی تولید صدا
💠 اگر چه این بازی کمی حوصله می خواهد؛ اما برای کودکان جذاب است. یک قاشق و یک ظرف فلزی به کودک داده که با زدن قاشق روی ظرف، صدایی تولید کند.
🔻کودک از صدایی که خودش تولید می کند به شدت لذت می برد. اگر می خواهید کودک را بیش از این شاد کنید، ظروف بیشتری مقابلش بگذارید تا صداهای بیشتری تولید کند؛
🔸مثلاً یک سینی، قابلمه و کاسه فلزی که سه جور صدا تولید می کند. گاهی هم ملاقه به دستش بدهید.
🔴 این بازی، تجربۀ کودک را نسبت به اشیاء دور و بر خود زیاد کرده و ارتباط او را با این اشیاء واقعی تر می کند. کودک در این بازی اثر کار خودش را می بیند که برای او خیلی جذاب است.
📚 برگرفته شده از کتاب بازی، بازوی تربیت
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
#دشمن_شناسی
#قبیله_لعنت
📖 تاریخ فرهنگی "قبیله لعنت"
#بنیاسرائیل_و_پیامبری
قسمت قبل؛ https://eitaa.com/salonemotalee/3541
✳️ قسمت پانزدهم
◀️ #انحراف ۲
🔹حضرت موسی (ع) دوازده نفر از سران قبایل نقبای بنیاسرائیل را برای بررسی شرایط جغرافیایی، اقتصادی، امکانات و وضعیت دفاعی سرزمین کنعان، به سمت مرزهای جنوبی آن روانه میکند (۱۴۴۳ق.م).
آنان پس از چهل روز تجسّس و تفحّص بازگشته، از حاصلخیزی و جنگجویان غولپیکر و نیرومند آن سرزمین و حصارهای دفاعی بلند و مستحکم شهرها خبر میدهند.
🔹از این افراد تنها دو نفر به نامهای یوشع بن نون و کالیب ابن يَفُنَّه با اعتماد به خدا و یادآوری امداد و وعدههای الهی، بنیاسرائیل را برای فتح سرزمین موعود ترغیب میکنند؛
اما ده نفر دیگر با دیدن آن اوضاع، به هراس افتاده بودند، با سخنان خود و شکستناپذیر خواندن دشمن، بنیاسرائیل را دچار رعب و وحشت میکنند.
آنان کشتهشدن مردان و اسارت زنان و فرزندان قوم را نتیجهی محتومِ رویارویی با چنین دشمنی خوانده، از فرمان خدا مبتنی بر جنگ با آنان، سر باز میزنند.
🔹تلاش حضرت موسی (ع)، هارون (ع) و يوشع و کالیب نیز در اینباره مؤثر واقع نشده و بنیاسرائیل با ابراز ندامت از ترک مصر و با طرح ایدهی انتخاب رهبری جدید، به فکر بازگشت دوباره به مصر میافتند.
🔹به کیفر این بیایمانی و تمرّد آشکار که بهرغم مشاهدهی معجزات و امدادهای فراوان الهی صورت میگرفت، خداوند از محرومیّت ۴۰سالهی قوم از ورود به «سرزمین موعود» و مرگ همهی افراد ۲۰ساله و بالاتر از آن، بهجز یوشع و کالیب در طیّ این مدت خبر میدهد.
🔹واژهی «تیه» بهمعنای بیابانی که بنیاسرائیل در آن سرگردان شدند، در قرآن نیامده؛ بلکه تعبير «يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ» (۶) به کار رفته است.
🔹مورّخان مسلمان (۷) و مفسّران شیعه (۸) و سنّی (۹) به تبع مفسّران نخستین، سایهافکندنِ ابر بر سر بنیاسرائیل، نزول منّ و سلوی و پیدایش چشمههای دوازدهگانه از سنگ برای آنان (۱۰)، همچنین مرگ حضرت موسی و هارون را در بیابان یاد شده دانستهاند.
🔹گزارش قرآن کریم دربارهی سبب سرگردانی بنیاسرائیل و مدت زمان ۴۰سالهی آن هماهنگ با تورات است.
هنگامی که آنان به مزرهای «فلسطین» رسیدند (۱۱)، به تصریح قرآن فرمان یافتند که با ورود به سرزمین مقدس، با ساکنان آن به نبرد پرداخته، آنجا را برای سکونت خویش تصرّف کنند؛
اما آنان به بهانهی نیرومندی و تنومندی ساکنان شهر، که بهنام «عمالقه» خوانده میشدند، و بهرغم هشدار صریح حضرت موسی (ع)، فرمان الهی آن حضرت را نادیده گرفته و از ورود به شهر و جنگ با کافران، شدیداً امتناع کردند!
🔹آنان ورود به سرزمین مقدس را به خروج قوم یاد شده مشروط کرده و از موسی (ع) خواستند تا خود با خدای خویش به جنگ آنان برود! (۱۲)
بنیاسرائیل به کیفر این گناه و نافرمانی صریح که اساس دعوت حضرت موسی (ع) را به خطر میافکند (۱۳) و با نفرین آن حضرت، ۴۰سال از ورود به سرزمین مقدس و سکونت در آن، محروم و به عنوان عذاب در بیابانها سرگردان شدند. (۱۴)
🔹بخش پایانی آیه ۲۶ سوره مائده نشان میدهد که حضرت موسی (ع) با آگاهی از محرومیّت ۴۰سالهی قوم بنیاسرائیل، از ورود به سرزمین مقدس، از نفرین خود اندوهگین شد؛ از اینرو خداوند وی را دلداری داده، بنیاسرائیل را بهسبب فسق و نافرمانی آنان درخورِ چنین مجازاتی میداند. (۱۵)و(۱۶)
🔹تورات، موضوع جانشینی حضرت یوشع (ع) را در «سِفر اعداد» گزارش میکند:
"خداوند به مُشه (موسی) گفت: يهوشوع (یوشع) پسر نون! مردی را که در او روح (خداوند) وجود دارد، بردار و دستت را بر او تکیه بده.
او را حضور العازار کوهِن (کاهن) و حضور جمعیّت وادار و در حضور آنها، به او سفارش کن. از شکوه خودت بر او بگذار تا اینکه تمام جمعیّت فرزندان ییسرائیل (اسرائیل) (از او) اطاعت کنند. (۱۷)
یوشع بن نون (ع) جانشین موسی (ع) در بنیاسرائیل بود.
🔹در این زمان، امپراتوری «مصر» تحت فرمانروایی آمونحوتپ سوم در حال زوال و فروپاشی بود و خود کنعان در حالت ناآرامی و آشوب فوقالعاده بهسر میبرد و شاهان دستنشاندهی آن، بهطور پنهانی با مهاجمان از شمال و شرق ارتباط داشتند.
این برای بنیاسرائیل صحرانشین، سختکوش و مبارز تحت رهبری یوشع (۱۸) [وصى حضرت موسی (ع)] لحظهای مناسب بود که وارد شوند و سرزمین موعودشان را به تصرف درآورند. (۱۹)
🔹پس از موسی (ع)، بنیاسرائیل نزد یوشع بن نون (ع) رفتند و از او یاری خواستند.
گفت:
"باید قدس را بگیرید."
همه آمادگی خویش را اعلام کردند و آمدند تا به «بحرالمیّت» رسیدند.
یوشع عصای خود را به آب زد، آب شکافته شد و از آب رد شدند و قدس را به همین آسانی، فتح کردند. (۲۰)
🔗 ادامه دارد ...
🔸🌺🔸--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
🌺❤️ #بی_تو_هرگز ❤️🌺
🇮🇷قسمت پانزدهم🇮🇷
✒برمیگردم
دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم ... با این امید ... که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن ... نفس کشیدن با جراحت و خونریزی ... اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه.
آمبولانس دیگه جا نداشت ... چند لحظه کوتاه ... ایستادم و محو علی شدم.
کشیدمش بیرون ... پیشونیش رو بوسیدم.
- برمی گردم علی جان ... برمی گردم دنبالت.
و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس.
آتیش برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیم خدا... ما رو تا بیمارستان سالم رسوند ... از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک ...
بیمارستان خالی شده بود ... فقط چند تا مجروح ... با همون برادر سپاهی اونجا بودن ... تا چشمش به من افتاد با تعجب از جا پرید ... باورش نمی شد من رو زنده می دید ...
مات و مبهوت بودم ...
- بقیه کجان؟ ... آمبولانس پر از مجروحه ... باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط ...
به زحمت بغضش رو کنترل کرد ...
- دیگه خطی نیست خواهرم ... خط سقوط کرد ... الان اونجا دست دشمنه ... یهو حالتش جدی شد ... شما هم هر چه سریع تر سوار آمبولانس شو برو عقب ... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست ... بیمارستان رو تخلیه کردن ... اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه ...
یهو به خودم اومدم ...
- علی ... علی هنوز اونجاست ...
و دویدم سمت ماشین ... دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد ...
- می فهمی داری چه کار می کنی؟ ... بهت میگم خط سقوط کرده ...
هنوز تو شوک بودم ... رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد ... جا خورد ... سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد ...
- خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب ... اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود ... بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده... بیان دنبال مون ... من اینجا، پیششون می مونم ...
سوت خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد ... سرچرخوند و نگاهی به اطراف کرد ...
- بسم الله خواهرم ... معطل نشو ... برو تا دیر نشده ...
سریع سوار آمبولانس شدم ... هنوز حال خودم رو نمی فهمیدم ...
- مجروح ها رو که پیاده کنم سریع برمی گردم دنبالتون ...
اومد سمتم و در رو نگهداشت ...
- شما نه ... اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم ... ارزش گیر افتادن و اسارت ناموس مسلمان ... دست اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره ... جون میدیم ... ناموس مون رو نه ...
یا علی گفت و ... در رو بست ...
با رسیدن من به عقب ... خبر سقوط بیمارستان هم رسید ...
پ.ن: شهید سید علی حسینی در سن ۲۹ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد ... پیکر مطهر این شهید ... هرگز بازنگشت ...
جهت شادی ارواح طیبه شهدا ... صلوات ...
نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ...
- سریع برگردید ... موقعیت خاصی پیش اومده ...
رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه... با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود ...
سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ...
- به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟
- نه زن داداش ... صداش لرزید ... امانته ...
با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ...
- چی شده؟ ... این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟
صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ... فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره ... دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد ...
- حال زینب اصلا خوب نیست ... بغض نغمه شکست ... خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید ...
جملات آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد...
- یعنی چقدر حالش بده؟
بغض اسماعیل هم شکست ...
- تبش از ۴۰ پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ... صداش بریده بریده شد ... ازش قطع امید کردن ... گفتن با این وضع...
دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم ...
تا بیمارستان، هزار بار مردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم.
◀️ ادامه دارد...
--------------
🖋"سالن مطالعه محله زینبیه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
#تحلیل_تاریخی
✡🔥 #تبار_انحراف 🔥✡
#پژوهشی_در_دشمنشناسی_تاریخی ۹۰
🖋 مقالهی بیست و سوم:
🏴 فرضیه کالبدشکافانه در مورد راز مرگ [امام] حسن [ع] در قرن هفتم میلادی
▪️مسمومیت با کلراید جیوه
قسمت چهارم:
🔹ماده خورنده کلراید جیوه از طریق خون نیز قابل انتقال است.
کبد یکی از نقاطی است که در آن گلبولهای قرمز وقتی آسیب ببینند نابود میشوند.
این اجازه میدهد رسوب جیوه بیش از تصفیه خون صرف صورت بگیرد.
کالومل آبی بلعیدهشده بهوسیلهی بدن انسان به ماده خورنده کلراید جیوه تبدیل میشود که مشخص شده اثرات آسیبزای بیشتری نسبت به کالومل صرف دارد.
🔹پس از بلع، کالومل آبی Hg۲Cl۲ از طریق اکسیداسیون در اسید هیدروکلریک درون معده، به ماده خورنده کلراید جیوه HgCl۲ تبدیل میشود.
این واکنش که با معادله ۱ نشان داده میشود تکمیل میشود. ثابت تعادل محاسبهشده برای آن در دمای عادی بدن انسان یعنی ۳۷ درجه برابر است با: ….
معادله شماره ۱
۲Hg۲Cl۲(aq)+4HCl(aq)+O۲(g) → ۴HgCl۲(aq)+2H۲O(l)
🔹بلع کالومل به درون بافتهای بدن در مقادیر زیاد دیده نمیشود، اما همین مقدار نیز کافی است تا نوعی از کمخونی را که به آن اشاره شد ایجاد نماید.
اعتقاد بر این است اثرات ماده خورنده جیوه کلراید مانند زخم روده بهخاطر از بین رفتن موانع مراقبتی مانند غشاهای مخاطی که قبل از آسیب مانع از بلع میشوند، منجر به افزایش ماده بلعشده گردند.
با در نظر گرفتن این نکته که در متون قدیمی ادعا شده [امام] حسن [ع] حداقل سه بار مسموم شده است، اگر مسمومیّت اولیه باعث این آسیب شده باشد، مسمومیتهای بعدی باعث بلع مقدار بیشتری کالومل یا همان ماده خورنده و از اینرو تجمع بیشتر جیوه در بافتها شدهاند.
🔹در قرون بعد مثلاً وقتی در پایان قرن پانزدهم، سفلیس در اروپا شیوع یافت، کالومل بهصورت عادی بهعنوان دارو مصرف میشد.
در اینصورت چرا کالومل موجود در نوشیدنی [امام] حسن [ع]، کُشنده عمل کرده است؟
۱. تعداد دقیق دفعات مسمومیّت وی در تاریخ ذکر نشده است. طبق برخی متون، وی پس از آخرین مسمومیّت گفته که سه بار مسموم شده اما در برخی متون، دفعات مسمومیّت به نقل از وی چهار بار ذکر شده است.
اگر نقل چهار بار درست باشد دفعات مسمومیت بیشتر از مقداری بوده که فرد بتواند زنده بماند.
۲. طبق یکی از متون، آخرین مورد مسمومیت زمانی صورت گرفته که وی پس از یک روز گرم، داشته روزه خود را افطار میکرده است. اگر این نقل درست باشد طبیعتاً این نتیجه حاصل خواهد شد که وی مقدار زیادی نوشیدنی حاوی کالومل آبی را مصرف کرده که طبق معادله ۱ در معدهی انسان بهصورت کامل به ماده خورنده جیوه کلراید تبدیل میشود.
۳. همین معادله یونی خالص شبیه به معادله ۱ یعنی معادله شماره ۲ را میتوان برای واکنش بین اسیدها در نوشیدنی غیرالکلی بلعیدهشده و کالومل آبی موجود در این نوشیدنی نوشت.
حاصل این واکنش، جیوه موجود در کلراید اسید خورنده است.
دو نمونه از نوشیدنیهای غیرالکلی عربی رایج در قرن هفتم میلادی عبارتند از آب عسل و دوغ که هردو حاوی اسید هستند.
معادله شماره ۲
۲Hg۲۲+(aq)+4H+(aq)+O۲(g) → ۴Hg۲+(aq)+2H۲O(l)
طبق واکنش معادله شماره ۲، [امام] حسن [ع] مقداری یون جیوه آبی را بهعلاوه کالومل آبی بلعیده است که طبق معادله ۱ بعداً در معده به کلراید جیوه خورنده تبدیل میشود.
۴. این امکان وجود دارد که کالومل معدنی ترکیبشده با این نوشیدنی بهصورت طبیعی حاوی برخی مواد سمّی دیگر نیز باشد.
ادامه دارد ...
قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/3612
--------------
🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee