eitaa logo
سالن مطالعه
195 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
966 فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ۲۷۳ ▪️ ۱۸ قسمت هجدهم فأجابها أبوبكر عبداللَّـه بن عثمان، و قال: یا بِنْتَ رَسُول‌اللَّـهِ! لَقَدْ كانَ اَبُوكِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً كَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَی الْكافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباكِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِكِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلی كُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی كُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لایُحِبُّكُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لایُبْغِضُكُمْ اِلاَّ شَقِی بَعیدٌ. فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُول‌اللَّـهِ الطَّیبُونَ، الْخِیرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَی الْخَیرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَی الْجَنَّةِ مَسالِكُنا، وَ اَنْتِ یا خِیرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِكِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِكِ، غَیرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ، وَ لامَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ. وَ اللَّـهِ ما عَدَوْتُ رَأْی رَسُولِ‌للَّـهِ، وَ لاعَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لایكْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّـهَ وَ كَفی بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُول‌اللَّـهِ یقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لانُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لافِضَّةً، وَ لاداراً وَ لاعِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما كانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِی الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یحْكُمَ فیهِ بِحُكْمِهِ». 🏴🏴🏴🏴🏴 آنگاه ابوبکر پاسخ داد: ای دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وی در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وی را بر هر دوستی برتری داد، و او نیز در هر کار بزرگی پیامبر را یاری نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمی‌دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن می‌شمرند. پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و به سوی بهشت رهنمون بودید، و تو‌ای برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیش‌قدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهی شد و از گفتار صادقت مانعی ایجاد نخواهد گردید. و به خدا سوگند از رأی پیامبر قدمی فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکرده‌ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمی‌گوید، و خدا را گواه می‌گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمی‌گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث می‌نهیم، و آنچه از ما باقی می‌ماند در اختیار ولیّ امر بعد از ماست، که هر حکمی که بخواهد در آن بنماید.» ادامه دارد ... ▪️🌺▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
KayhanNews759797104121494848168505.pdf
11.81M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ امروز؛ شنبه‌ ۱۰ دی ۱‌۴۰۱ ۷ جمادی‌الثانی ۱۴۴۴ ۳۱ دسامبر ۲۰۲۲ تمام صفحات پی‌دی‌اف روزنامه‌های ایران، وطن امروز، شرق و اعتماد در "سالن مطالعه" ▪️🌺▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
✡🔥 🔥✡ ۵۹ 🖋 مقاله‌ی پانزدهم: ◀️ قسمت اول؛ 🔷جنگ‌های خلفا را به دو دسته کلی می‌توان تقسیم کرد: 🔹جنگ‌های داخلی 🔹جنگ‌های خارجی. 🔹جنگ‌های داخلی در قلمرو اسلام بود و این قبیل جنگ‌ها به جنگ‌های ارتداد یا "جنگ‌های ردّه" شهرت یافته است. این جنگ‌ها هم خود به دو معنا اطلاق شده است: 🔸جنگ با مدعیان نبوت، 🔸جنگ با مانعان زکات. 🔹جنگ‌های خارجی خلفا با دول غیرمسلمان، مثل ایران و روم روی داده است. 🔹الف. جنگ‌های رده در کتاب‌های تاریخی و سیره، تمام جنگ‌های داخلی که پس از پیامبر با قبایل اطراف مدینه رخ داد، جنگ‌های رده نام یافته است. در ابتدا چنین به ذهن می‌رسد که این افراد پس از پیامبر، همه از اسلام به دامن کفر برگشته و منکر اسلام بودند. برخی تمام مسلمانان جز ساکنان مکه و مدینه را پس از پیامبر مرتد دانستند و علت جنگ خلیفه اول با آنها را این دانسته‌اند که آنها اصل اسلام را انکار کرده بودند! جنگ‌های موسوم به رده، یک ترفند سیاسی بود که حکومت وقت با مارک ارتداد مخالفان خود را سرکوب کند و در این عمل مورد انتقاد صحابه و آیندگان واقع نشود. کسانی که پس از پیامبر از اصل دین برگردند و منکر اصل دین شوند مرتدند؛ اما عمده کسانی که به اتهام ارتداد، به شمشیر ظالمانه امثال خالد بن ولید کشته شدند، مسلمان بودند و هرگز اصل دین و یا وجوب زکات را انکار نمی‌کردند. 👈 ماجرای رده چنین بود؛ پس از شهادت نبی مکرم اسلام، مسلمانانی که در اطراف مدینه می‌زیستند، اخبار مدینه را دنبال می‌کردند و ماجرای غدیر خم و بیعت با علی علیه‌السلام را به عنوان وصی پیامبر (ص) به خاطر داشتند. از طرفی می‌دیدند که ابوبکر بر مسند خلافت تکیه زده و مدعی خلافت و وصایت رسول خداست و هنوز شمار بسیاری از صحابه بر بیعت با او حاضر نیستند و او را خلیفه مسلمین نمی‌شمارند. آنان می‌دیدند که حتی انصار و رئیس قبیله خزرج، سعد بن عباده و اصحاب با وفای پیامبر، چون سلمان، عمار، عباس و مقداد و دیگران هنوز حکومت مدینه را به رسمیت نمی‌شناسند و سران سقیفه را غاصب می‌شمارند. سرپیچی علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام از بیعت که به فرموده‌ی پیامبر اسلام، محور حق بود و مظلومیت صدیقه‌ی کبرا، فاطمه زهرا علیهاالسلام خط بطلان بر قدرت حاکم بر مدینه می‌کشید. در چنین فضایی، بدیهی است عشایر و قبایل اطراف مدینه نمی‌توانستند به بیعت ابوبکر تن دهند و زکات اموالشان را به او بدهند؛ بنابراین از پرداخت زکات به وی خودداری می‌کردند. زکات قبل از شهادت پیامبر (ص) به مدینه منتقل می‌شد تا تحت نظر حاکم الهی که پیامبر باشند و بر اساس دستور قرآن مصرف شود. ابوبکر و جریان نفاق مدعی شدند جانشین واقعی پیامبر به دلیل جوان بودن توان مقابله با انحراف‌ها را ندارد پس ابوبکر باید بر مسند حکومت بنشیند. معنای این سخن قبول این مطلب بود که ابوبکر منصوب پیامبر و در نتیجه منصوب خداوند نیست بلکه تنها نماینده مردم مدینه است. نتیجه این‌که؛ او در عین فقدان نمایندگی خدا و رسول‌خدا، زکات را جمع‌آوری و به مصرف می‌رساند. سران قبایل و عشایر به خود حق دادند آنها نیز زکات را جمع‌آوری و با تشخیص خود به مصرف برسانند و دلیلی برای ارسال به مدینه نمی‌دیدند. این از اولین نتایج به قدرت رسیدن ابوبکر است که اطراف مدینه در دور و نزدیک از ارسال زکات خودداری کردند. ادامه دارد... قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/6772 ▪️🌺▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت شصتم؛ با تولد وهب؛ دیگر فرصت رفتن به سپاه را نداشتم با تجربه تلخی که از بچه اولم زینب داشتم روی سلامت وهب حساس بودم تا احساس می‌کردم که حالش خوب نیست می‌بردمش دکتر ایران به شوخی می‌گفت: «پروانه تو با دکتر ترابی قرارداد بستی. و از سر دلسوزی می‌گفت چقدر از این دره چاله‌قام‌دین بالا و پایین می‌ری؟!» می‌گفتم: «چه کنم، حسین که شبانه روز درگیر کاره! اگه به وهب نرسم، می‌ترسم قصه‌ی زینب تکرار بشه.» با مریضی وهب و نبودن حسین می‌ساختم، بدن نحیف وهب به آمپول‌های پنی‌سیلین و سرم عادت کرده بود. دکتر ترابی می‌گفت: "بچه ضعیفه! کمک شیر می‌خواد، خیلی از بچه‌ها تا ده سالگی این جوری هستن." من و عمه برای اینکه بفهمیم حسین کجاست گوش‌مان به رادیو بود که ناگهان خبر حمله سراسری عراق از مرزهای جنوبی و غربی را اعلام کرد. یک جنگ تمام عیار از هوا و زمین و دریا که با بمباران چند فرودگاه از جمله فرودگاه همدان آغاز شد. حسین و دوستانش قبل از هجوم سراسری عراق به مرز رفته بودند و تا وهب چهار ماهه شدحسین نیامد. حاج‌محمد سماوات می‌آمد و برای بچه‌های سپاه همدان که در قصرشیرین و سرپل‌ذهاب بودند تدارکات می‌برد هر بار که می‌آمد، سری به ما می‌زد و خبری از حسین می‌داد. می‌گفت: «حسین‌آقا قبل از شروع جنگ در جلسه‌ای به بنی‌صدر هشدار داده بود که نیروی زمینی عراق از سمت مرز قصرشیرین در تدارک حمله‌س بنی‌صدر در حضور سران ارتش پرسیده بود: آقا! بر چه اساس شما این ادعا رو می‌کنی!؟ حسین‌آقا گفته بود؛ من امروز از اونجا اومدم. خودم صد و پنجاه تانک عراقی رو شمردم که مقابل پاسگاه تیله‌کوه آرایش گرفتن. رئیس جمهور خندیده بود و گفته بود: نه آقا! اونا که شما دیدی تانک نیس ماکت تانکه.» یادم آمد که حسین یک بار هم زخم زبان رئیس جمهور را وقتی به سپاه همدان آمده بود چشیده بود. خودش برایم تعریف کرد: "وقتی بنی‌صدر اومد سپاه؛ یه نامه بهش دادیم. موضوع نامه درخواست واگذاری ساختمان ساواک به سپاه بود. همون جا نامه رو خوند و جلوی ما پاره‌ش کرد و با عصبانیت گفت: «شما می‌خواین مرکز قدرت بشین؟ این مملکت باید از چند جا دستور بگیره؟»" اواخر مهر بود که حسین آمد. پیش عمه بودم و بی‌حوصله. حسین می‌خواست از جنگ بگوید و من از نجس کاری وهب، پیش عمه دهنم را بستم و چیزی نگفتم حسین وهب را بغل گرفت و گفت: «پروانه! نمی‌دونی چقدر مردم آواره دیدم که از قصرشیرین فرار می‌کردن. آواره کوه و بیابون بودن. نه ماشین داشتن که باهاش مسیر ۳۵ کیلومتری قصرشیرین به سرپل‌ذهاب رو بیان و نه فرصتی که اسباب و اثاثیه‌شون رو جمع کنن. بچه‌ها از گرسنگی و تشنگی وسرمای شب توی بیابون‌ها می‌مردن. بعثی‌ها هم به اموال مردم تعدی کرده بودن و هم به ناموس‌شون. ما امکانات جنگیدن نداشتیم. اونا با تانک می‌آمدن و ما با ژسه مقابل‌شون بودیم. تقریباً همه اعضای شورای فرماندهی سپاه همدان رو تو پاسگاه مرزی تیله‌کوه به اسارت گرفتن و من شاهد صحنه تلخ اسارت‌شون بودم ... ادامه دارد ... ▪️🌺▪️-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee