eitaa logo
سالن مطالعه
198 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.1هزار فایل
امروز کتابخوانی و علم‌آموزی نه تنها یک وظیفه‌ی ملّی، که یک واجب دینی است. امام خامنه‌ای مدیر: @Mehdi2506
مشاهده در ایتا
دانلود
✡🔥 🔥✡ ۶۸ 🖋 مقاله‌ی پانزدهم: قسمت دهم؛ ۳. منافع یهود در جنگ‌های خلفا با توجه به ادعای ما که دستگاه حاکمیت پس از پیامبر تحت نفوذ یهود بود، این سؤال مطرح می‌شود؛ یهودیان از جنگ‌های خلفا و پیشرفت اسلام در سایر مناطق چه سودی می‌بردند؟ پاسخ آن است که اسلام ویروسی مشکلی برای یهود به بار نمی‌آورد. چنانچه مسیحیتی که بدست پولس منتشر شد، خطری برای یهود نداشته و ندارد. اگر تمام عالم، مسیحیت پولسی را بپذیرند و بیت‌المقدس را از آنِ یهود بدانند، ضرری به یهود نخواهد رسید. یهودیان حاکمیت دنیا را می‌خواهند و دینی را می‌پسندند که با آن مخالفت نداشته باشد. اسلام با تفکر انحرافی همانند مسیحیت منحرف پولسی، مبارزه با حاکم فاسد را جایز نمی‌داند و معتقد است اگر حاکمی تنها شهادتین بگوید، حتی اگر نماز و روزه را ترک کند و مرتکب محرمات و شرب خمر شود، باید سر به اطاعت او سپرد! (۲۵) بنابراین اسلام با این نگرش، برای یهود هیچ خطری در بر ندارد. برای روشن شدن مطلب کافی است نگاهی به جوامع مسلمان امروز داشته باشید. با این‌که نزدیک به یک و نیم میلیارد مسلمان در بلاد مختلف زندگی می‌کنند، تنها جایی که برای یهود مشکل‌آفرین شده، تفکر اسلام انقلابی است که اولین مخالف آن سردمداران کشورهای اسلامی است که مورد تأیید دستگاه‌های فکری – دینی خود می‌باشند. همان‌گونه که در عصر پیامبر که مدینه در حاکمیت پیامبر بود، برای یهود مشکل‌ساز شد و بنابراین گام به گام برای او ایجاد مانع می‌کردند. موانع شکسته می‌شد و پیامبر از مدینه به خیبر، از خیبر به تبوک و از تبوک به موته می‌رفت و گام به گام یهود واپس می‌نشست. اگر همان روش پیامبر در ایران و روم و شامات و… پیش می‌رفت، سازمان یهود رو به زوال می‌نهاد… یهود در طراحی اندیشه‌ی فتوحات، توانست با اسلام مجعول به جنگ اسلام راستین رود و حاکمیت را از دست امامان معصوم علیهم‌السلام تا قیام قائم خارج کند. اگر اسلام در همان عصر به دست علی علیه‌السلام و به روش معمول زمان پیامبر یعنی ارسال مبلغان و ایجاد بیداری و اطلاع‌رسانی انجام می‌شد و از ابتدا مردم بر مبنای معارف علوی رشد می‌کردند، از همان هنگام این مشکل برای دشمنان به وجود می‌آمد. ┅═══🍃✼🍃═══┅ پی‌نوشت‌ها: ۱. البدایه والهاید، ج ۶، ص ۳۵۳ ۲. همان . ۳. شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص ۲۰۳ و بحارج ۳۰، ص ۴۷۲ ۴. البدایه والنهایه، ج ۶، ص ۳۴۳؛ تاریخ الاسلام الذهبی، ج ۳، ص ۲۷. ۵. تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۷۴. ۶. توبه، آیه ۱۰۳. ۷. البدایه والنهایه، ج ۶، ص ۳۴۲ و ۳۴۴. ۸. شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص ۲۰۹. ۹. تاریخ الاسلام الذهبی، ج ۳ ص ۳۳ ۱۰. تاریخ الطبری، ج ۲ ص ۵۰۳، الغدیر، ج ۷، ص ۱۵۸. ۱۱. انفال، ۷۵. ۱۲. کتاب الفتوح، ج ۱، ص ۴۸. ۱۳. الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۶۰؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۸۳. ۱۴. تاریخ الیعقوبی، ج ۲ ص ۱۳۰ ۱۵. کتاب الفتوح، ج ۱، ص ۲۲. ۱۶. الحیاه السیاسیه الامام الحسن (ع)، ص ۱۱۶-۱۱۷. ۱۷. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۱۸. ۱۸. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۴۹، حدیث ۱۹۹۶۱. ۱۹. وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۴۵؛ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۳۴. ۲۰. الکافی، ج ۵، ص ۱۳-۱۸. ۲۱. وسائل الشیعه، ج ۱۵ ص ۴۶؛ الکافی، ج ۵، ص ۱۹. ۲۲. مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۱. ۲۳. همان. ۲۴. همان، ص ۴۳. ۲۵. شرح مسلم النووی، ج۱۲، ص ۲۲۹؛ الغدیر، ج۷، ص ۱۳۷ به نقل از التمهید باقلانی. ادامه دارد ... قسمت بعد؛ https://eitaa.com/salonemotalee/7137 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🌷🇮🇷 🇮🇷🌷 روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی ◀️ قسمت شصت و نهم؛ حاج‌آقا سماوات هر روز دم غروب برای‌مان نان سنگک می‌آورد ماه رمضان بود، وقتی وهب زولبیا بامیه می‌خواست حاج‌آقا سماوات تهیه می‌کرد و به خانه می‌داد پیغام‌های حسین را هم می‌رساند که دارد نیروهای تیپ محمد رسول الله را برای مقابله با اسرائلی‌ها که به جنوب لبنان حمله کرده اند، از مهرآباد به سوریه می‌فرستد. پرسیدم: "حسین هم می‌ره؟!" جواب داد: "اگه بخواد بره حتما سری به شما می‌زنه" روز آخر ماه رمضان بود. روز جمعه و روز قدس سر ظهر داشتم مهدی رو شیر می‌دادم که انگار زلزله شد. ساختمان لرزید و صدای انفجاری مهیب شهر رو لرزاند رفتم سر پشت‌بام توده‌ی عظیم و سیاهی که مثل قارچ از وسط شهر به آسمان می‌رفت را دیدم محل نماز جمعه در استادیوم ورزشی بمباران شده بود. آن روز بیش از ۱۲۰ زن و بچه که روی سجاده نماز نشسته بودند، قطعه قطعه شدند. بمب وسطشان خورده بود. خواهران حسین، منصور و اکرم شاهد این صحنه بودند و قطعه‌های گوشت را از گوشه و کنار جمع کرده بودند. عصر همان روز با حالت رنگ پریده آمدند. خسته بودند. رفته بودند گورستان برای شستن شهدا اکرم خانم که به آب و آب‌کشی، دقیق و حساس بود، با لیف و کیسه حمام و سنگ پا پیکر شهدا را شسته بود. منصور خانم می‌خندید و می‌گفت: «پروانه! نبودی ببینی اکرم برای شهدا سنگ‌پا می‌کشید. خوش به حال مرده یا شهیدی که اکرم اونو بشوره مثل برف سفید و تمیز می‌شه.» اکرم هم که هنوز توی حال و هوای غسال‌خانه ،بود پشت دستش می‌زد و برای من از دست و پاها از بدن جدا افتاده و از دخترکانی که هنوز هویت‌شان معلوم نشده بود، می‌گفت. عملیات رمضان تمام شد. ماه رمضان هم تمام شد. شهدای بمباران نماز جمعه دفن شدند و حسین آمد. مهدی ۱۷ روزه بود یک چشم حسین خندان و چشم دیگرش گریان بود. خنده برای آمدن مهدی و گریه برای رفتن حاج محمود شهبازی. مهدی را بغل کرد و دهنش را نزدیک گوشش برد و برایش اذان و اقامه خواند گفتم: «از وهب‌آروم‌تره.» گفت: "حتماً تو آروم بودی که مهدی هم آروم تره." به جای پاسخ نگاهش کردم یک نگاه معنی‌دار از همان نگاه پاسخم را شنید و لحنش را تغییر داد: "می‌دونم که این چند ماه که نبودم به تو چه گذشته؛ ولی خدا شاهده که باید جبهه می‌موندم. حاج محمود یه شب قبل از ورود ما به خرمشهر شهید شد وکارش افتاد رو دوش من. بعد از نبرد دو ماهه برای آزادی خرمشهر؛ عملیات رمضان رو برای به سرانجام رساندن جنگ ادامه دادیم؛ اما سمبه دشمن پرزور بود. هرچی زدیم به در بسته خوردیم توی دژها و خاکریزهای مثلثی کوشک و شلمچه گیر کردیم. همزمان بنا شد که بخشی از نیروهامون رو به جنوب لبنان بفرستیم حاج احمد خودش زودتر از بقیه رفت با چند نفر دیگه به اسارت گروهی در اومدن که دست‌شون با اسرائیلی‌ها یکی بود. حاج همت برای هدایت نیروها به سوریه و جنوب لبنان رفت و منو از دم پله هواپیما برگردوند مجبور شدم بمونم! آیا با این شرایط می‌تونستم حتی یه روز به شما سر بزنم؟!» رک و صریح گفتم: «آره، به اندازه یه رفت و برگشت یک روزه می‌تونستی بیای و بری! همون‌طور که برای مداوای زخمت اومدی و رفتی.» سرش را پایین انداخت وهب با زبان کودکانه‌اش گفت: «بابا نبودی هواپیماها، بمب انداختن روی سر مردم. حسین مهدی را بغل کرده بود وهب را هم روی زانویش نشاند و خطاب به من گفت: ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پای صحبت بانوانی که مهمان رهبر انقلاب بودند 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee
۱۴ دی ۱۴۰۱ قسمت چهارم؛ اینجا من یک پرانتز باز کنم؛‌ عین همین قضیّه در مورد آزادی سیاهان در آمریکا اتّفاق افتاد در جنگ‌های داخلی آمریکا در ۱۸۶۰ ــ یعنی تقریباً صد و شصت سال پیش که در آن جنگ‌های داخلی چندساله‌ی آمریکا [طیّ] چهار سال، بیش از یک میلیون کشته دادند؛ بین شمال و جنوب جنگ بود ــ که دنباله‌ی این جنگ‌ها مسئله‌ی آزادی غلامان، آزادی بردگان سیاه‌پوست مطرح شد. در جنوب، کشاورزی بود، در شمال صنعت بود. جنوب مرکز بردگان بود، برده‌ها بیشتر در جنوب بودند که کشاورزی می‌کردند، شمالی‌ها احتیاج داشتند به کارگرِ ارزان، به این سیاه‌ها احتیاج داشتند؛ جنجال آزادی برده‌ها را شمالی‌ها شروع کردند. شما اگر این کتاب رمان "کلبه‌ی عمو تام" را خوانده باشید، می‌بینید؛ این تقریباً مال دویست سال پیش است؛ این "کلبه‌ی عمو تام"، نوشته‌ی نزدیک دویست سال قبل [است]؛ مال همان وقتها است. آنها را تشویق می‌کردند، از اینجا فرار می‌کردند، آن طرف می‌بردند؛ برای چه؟ برای اینکه آزاد باشند؟ نه، برای اینکه کارگر ارزان لازم داشتند؛ کارگر ارزان! تقلّبِ حضراتِ متمدّنینِ غربی در مسائل گوناگون از این قبیل است. حالا البتّه امثال و نظایر زیاد دارد. بنابراین یکی اینجا بود که به زن ضربه زدند و او را وارد میدان کار کردند برای اینکه خرج کمتری بکنند، هزینه‌ی کمتری به عهده بگیرند، پول کمتری بدهند؛ یکی هم چون مرد جنس برتر است، زن وسیله‌ی التذاذ مرد قرار بگیرد. البتّه برای من سخت است؛ درباره‌ی این قضیّه حرف زدن در همه‌ی مجالس واقعاً برایم سخت است، بخصوص مجلس زنانه، لکن واقعیّتی است؛ چه ‌کار کنیم؟ همه ‌کار کردند برای اینکه بتوانند زن را قانع کنند که امتیاز او به نوع رفتاری است که جذّابیّت‌های جنسی او را برای مرد بیشتر کند؛ همه‌ی تلاش را کردند. این داستانِ خیلی غم‌انگیزی است؛ من در این زمینه‌ها خیلی چیزها خوانده‌ام که واقعاً آدم نمی‌تواند [بیان کند]. در یکی از مجلّات آمریکایی ــ هفت، هشت، ده سال قبل از این برای من آوردند ــ یک سرمایه‌دار آمریکاییِ خیلی برجسته که مثلاً ده‌ها رستوران زنجیره‌ایِ خیلی مدرن و پیشرفته و زیبا و مانند اینها داشت، اعلان کرده بود که استخدام می‌کند؛ چه کسی را؟ دختران جوان را؛ زنهای جوان را با این خصوصیّاتی که ذکر کرده؛ یکی از این خصوصیّات این است که اینها باید حتماً لباسشان، دامنشان، از زانو فلان مقدار بالاتر باشد؛ عکسش را هم انداخته بودند که باید این جوری باشد! یعنی ببینید، برنامه‌ریزی برای تجارت، برای صنعت، برای زندگیِ متعارف در کوچه و خیابان جوری است که مردِ هوسباز و هوسناک بتواند خودش را با چشم، با غیر چشم اشباع کند! خب، اینها واقعاً کرامت زن را شکستند؛ اینها حرمت زن را شکستند. بدترین قضیّه هم همین است که اشاره کردم: کار را به جایی برسانند که خود زن ــ زن جوان یا دختر جوان ــ صلاح خودش را در این ببیند که جوری ظاهر بشود که از جنبه‌ی جنسیّتی بتواند نظر مرد را به خودش جلب کند! حالا کدام مرد را؟ مردی که در کوچه خیابان دارد راه می‌رود. رساندنِ زن به این نتیجه، بزرگ‌ترین ضربه‌ای بود که اینها به زن وارد کردند. و حالا دیگر قضایای فراوانی دارد که خیلی از آنها را شماها شاید می‌دانید و خوانده‌اید. ادامه دارد ... 🔸🌺🔸-------------- 🖋"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee