#سنگ_قبرعجیب_یک_شهیداستان_فارسی
وصیت نـامــہ شهــید
فرامرز بخشے زاده :
بر سنــگ قــبرم اســم مــرا ننویســید و بجــاے آن حــدیث #امام_حسین(ع) را که معلـــمام به من آموخته، بدهیـــد بنویســـند:
(ان کــان دین محمــد لم یســتقم الا بقـتلے فیــاسیــوف خذیـنے)
اگــر دین محمــد(ص) تــداوم نمی یابــد مگــر با کشته شــدن من، پس ای شمشــیر ها مــرا در برگیــرید.
من هم به پیروی از او فریاد میزنم؛
اگر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تداوم نمییابد، مگــر با کشــته شـــدن من، و اگر #فرج_مـــولایــم ولےعصــر(عج) نزدیک نمیشود مگــر با کشتــه شــدن مــن، اے رگـبارهــا و اے خمپـــارههـــا مـــرا #پـارهپـاره کنیــد.
#شهیـــدفــرامــرزبخشــےپور🌷
#شهــدای_غریب_فــارس
@sangareshohadababol
🌹روز بزرگداشت احمد بن موسی بن جعفر علیه السلام
♦️بیش از هزار و دویست سال است که منطقه فارس متبرّک به وجود احمد بن موسی است. او یکی از شخصیت های معنوی و از رجال بزرگ شیعه به شمار می رود. حضرت سید امیر احمد (علیه السلام) ملقب به "شاهچراغ" و "سید السادات الاعاظم"، فرزند بزرگوار امام کاظم (علیه السلام) و برادر امام رضا (علیه السلام) است. ایشان در زمان خلافت مأمون بین سالهاى ۱۹۸ تا ۲۰۳ ه.ق با جمعى از نزدیکان و محبان اهل بیت از مدینه به سوی طوس حرکت کرد و در این مسیر در نزدیک شیراز در جنگ با نیروهاى حکومت در محل بارگاه، به شهادت رسید.
♦️احمد از پارساترین و عابدترین صالحان زمان خود بود. می گویند یک هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. در تقوا و پارسایی او همین بس که پس از شهادت پدرش، علی رغم این که مردم برای عرض تسلیت نزد او آمدند و با او به عنوان جانشین امام هفتم علیه السلام بیعت کردند، اما او از آنان برای برادرش علی بن موسی (علیه السلام) بیعت گرفت.
♦️منزلت احمد بن موسی سبب گردید، پس از شهادت امام هفتم علیه السلام مردم مدینه به در خانه مادرش بیایند و گمان ببرند که احمد جانشین پدر اوست. احمد بن موسی علیه السلام که متوجه منظور مردم گردید و خود هم می دانست که علی بن موسی الرضا علیه السلام جانشین پدر است، چیزی به مردم نگفت. مردم هم با وی بیعت کردند. پس از بیعت گرفتن احمد بر فراز منبر قرار گرفت و خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت خواند. آنگاه چنین لب به سخن گشود: «ای مردم همچنان که تمام شماها در بیعت من هستید، من نیز در بیعت برادرم، علی بن موسی الرضا علیه السلام می باشم. پیشوا و جانشین بعد از پدرم اوست، آری او ولی خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است به هر چه او فرمان داد فرمانبرداری کنیم».
♦️تمام آنانی که شاهد جوانمردی و پارسایی احمد بودند و کلامش را از جان و دل پذیرا شدند و در حالی که احمد بن موسی علیه السلام جلودارشان بود، از مسجد خارج شدند و جلوی خانه علی بن موسی الرضا علیه السلام گرد آمدند و با او بیعت کردند. احمد بن موسی نیز مجددا با امام خویش بیعت کرد و امام رضا علیه السلام در حق او دعا کرد. تا زمانی که علی بن موسی علیه السلام در مدینه حضور داشت احمد بن موسی نیز در خدمت او و یار و یاورش بود.
♦️هجرت به ایران
امام رضا علیه السلام در سال ۱۸۳ ه.ق و در سن ۳۵ سالگی عهده دار امامت شیعیان شد. دوره امامت ایشان که بیست سال بود، مصادف با خلافت هارون الرشید، محمدامین و مأمون بود. بعد از مرگ محمّد امین پس از کشمکش ها و شورش های مختلف خلافت بدست مأمون افتاد. اما او از ناحیه علویان هراس داشت و دلیل اصلی آن نیز موقعیت معنوی امام رضا علیه السلام بود. مأمون تصمیم گرفت، حکومت خود را از ناحیه علویان در امان نگه دارد. مطمئن ترین راه نزدیکی به امام رضا علیه السلام و آرام نگه داشتن علویان، را انتخاب کرد. او در سال ۲۰۰ هجری قمری حضرت رضا علیه السلام را برخلاف میل قلبی اش مجبور کرد تا از مدینه به مرو هجرت کند.
♦️عموم شیعیان نیت باطنی مأمون را نمی دانستند و همین امر سبب گردید سیل هجرت سادات و علویان به سوی ایران سرازیر شد. در این میان دو کاروان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. یکی کاروانی که سرپرستی آن به عهده حضرت معصومه سلام الله علیها بود و دیگری، کاروانی که به کاروانسالاری احمد بن موسی علیه السلام روانه ایران شد. تعداد جمعیت کاروان احمد بن موسی علیه السلام ظاهرا قابل توجه بوده است. در برخی منابع جمعیتشان را تا پانزده هزار نفر هم نوشته اند. تعداد زیادی از سادات و نزدیکان امام هشتم علاوه بر احمد و محمد و حسین از فرزندان امام کاظم علیه السلام در این کاروان حضور داشتند
@sangareshohadababol
🔴حضور رهبرمعظم انقلاب در مرقد مطهر حضرت احمد بن موسی الکاظم (علیهماالسلام). ٨٧/٢/١٣
🌺انتشار بمناسبت سالروز بزرگداشت شاهچراغ
@sangareshohadababol
✍️آیت الله مجتهدی تهرانى (ره)
مى فرمودند: نماز را فقط به خاطر خدا بخوان
💠شیخ رجبعلی خیاط می گفت :
«من همیشه که نماز می خواندم، نماز امام زمان (عج)، نماز جعفر طیار و... حاجتی را از خدا می خواستم. یک بار گفتم هیچ حاجتی نخواهم و برای خودِ خدا نمازی بخوانم.»
🔻تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند.
💥شیخ رجبعلی همان شب خواب دید. در خواب به او گفتند: «چرا دیر آمدی؟» یعنی تو باید سی سال پیش به فکر این کار می افتادی، حالا بعد از یک عمر نماز خواندن به این فکر افتادی که نماز بخوانی بدون اینکه مزد و حاجت از ما بخواهی!
#نماراول_وقت
@sangareshohadababol
1️⃣سالروز ولادت
شهید علیرضا شامخی امیری
نام پدر : یوسف
نام مادر: عذرا باباعلی زاده
تاریخ تولد : 1343/03/16
تاریخ شهادت : 1360/09/20
محل شهادت : گیلان غرب
گلزار : شایستگان
🌸خواهر شهید :شهید رفتار بسیار خوبی با اعضای خانواده داشت. بسیار ساکت و صبور بود و همچنین بسیار متواضع بود و هیچگاه خواسته بیجا و بی مورد از کسی نداشت . بسیار خوش برخورد بود و سعی می کرد همه ی کارهای خود را به تنهایی انجام دهد . درنمازجمعه شرکت می کرد .دعای کمیل و قرآن خواندنش به وقت بود. نمازش را اول وقت میخواند .
🌺برادر شهید : من از طرف گروه بسیج بابلسر به منطقه اعزام شدیم و در آبادان مستقر شدیم در یکروزتعطیل جمعه برای گردش درشهر دور میزدیم که ناگهان بچه های امیرکلا را دیدم چند نفری که آمدند یکدفعه علی رضا را دیدم که آن گوشه ایستاده و به من می خندد گفتم :شما اینجا چکار می کنید در جواب گفت :تو اینجا چکار میکنی؟ بعد به اتفاق یک شب را در جزیره مینو محل استقرار او خوابیدم و ازهم جدا شدیم.
محل عکس آبادان جزیره مینو 1360
از سمت راست
1-شهید علیرضا وثوقی
2-شهید علیرضا شامخی
3-شهید حمیدرضا شامخی
@sangareshohadababol
🌷وصیت نامه شهید علیرضا شامخی🌷
🌺 پیام من به شما این است که از پیشوا و رهبر بزرگ، امام خمینی، که همگی اسلام واقعی را در او می بینیم، حمایت کنید.
بر همه ی شماست که از اختلافات جزئی که باعث خوشحال شدن وتقویت دشمن اسلامی گردد، دست بردارید.
🌹به من ناکام نگویید، چون من کامم را از امام حسین (ع) (شهادت) به ارث برده ام.
هر چند وقت یک بار به دیدار بازماندگان شهدا بروید، که باعث تقویت روحیه آنها می شود.
افرادی را که ندانسته به طرفداری از گروه منافق و کافر برخاسته اند با فهماندن حقیقت اسلام، به اسلام دعوت کنید.
به گروهکهای هم چون ( امت-نهضت آزادی و دیگر گروهکهای مرتد و ملحد) که بر خلاف موازین اسلامی عمل می کنند، امید فعالیت ندهید.
سمت راست شهید محمد ابراهیم کامرانی و حاج محمود قائمی
کنار پیکر شهید علیرضا شامخی
🌸
🌼🍃
🌺🍃🌺
@sangareshohadababol
2️⃣ سالروز ولادت
شهیدمحمد عباسی خوشرودی
نام پدر : یحیی
نام مادر :مهرانگیز رسولی
تاریخ تولد : 1346/03/16
تاریخ شهادت : 1367/03/4
محل شهادت : شلمچه
گلزار : شهدای گله محله
🌺شهید محمد عباسی فردی صبور و مقاوم بود و خلقی مهربان داشت و روحیه ای عرفانی و با اشعار مأنوس بود. همچون برادرش مهدی عاشق و بیقرار بود و منتظر ملاقات پروردگار و شهادت بود که هر دو برادر در وصیتنامه آوردند که الهی هب لی کمال انقطاع علیک، محمد هرگز به لذت های دنیا توجه نمیکرد و فقط و فقط در فکر جلب رضای پروردگار عالم و اهل بیت عصمت و طهارت بود، به ائمه اطهار(ع) علاقه داشت، خصوصا به اباعبدالله الحسین(ع) و فاطمه زهرا(س). او هرگز دلبستگی به دنیا نشان نمیداد و خوشی های دنیا هرگز در او تأثیر نداشته و راه امام را رها نمیساخت
و این نشانه آن بود که به آیه(وعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا) عمل نموده و هرگز از آن دور نمیشد. سعی میکرد به پدرومادر احترام فراوان بگذارد شهید محمد عباسی در مقابله با عملیات دشمن(در منطقه شلمچه) در تاریخ4/3/1367 انجام شد به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به آن معشوق و معبودی که سالها منتظر آن بود، وصل شد.
@sangareshohadababol
🌷شهید محمد عباسی :
" وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ(البقره / 193)"
و ای دشمنان اسلام ما جنگ میکنیم تا تجاوز بَرکنده شود که ریشه آن فتنه است.
🔴 ما گیرندگان حق و تیغهای ذوالفقار بکف داریم که دیگر آرزوی بار کشیدن از مظلومان را از سرتان بیرون خواهیم کرد
خدایا بحق خون پاک اباعبدالله الحسین (ع) رهبر جلیل القدر انقلب اسلامی امام و قائم مقامشان را در پناه عنایت خاص خود حفظ گردان و به همه خدمتگذاران صدیق اسلام توفیق عنایت کن .
همه حیران چرا اینسان رسیم ما
حسین گویان بخون غلتان رسیم ما
چو او از بی مکان بر لامکانیم
حسین جویان برآن جانان رسیم ما
دوست داریم سنگ قبری بر قبرمان نباشد تا مسلمین و شیعیان غیرتمند جهان به آواز "هل من ناصر "جگر سوز بقیع لبیک هر چند سرخ گویند.
و لعنت الهی بر آنان باد که احترام حریم و کعبه دوست را شکستند .
الحقیر العاصی : محمد عباسی
از سمت چپ :
1-🌷شهید محمد عباسی
2-آقای علیرضا مرادی
3-آقای ابراهیم ثاقب
محوطه سپاه بابل
@sangareshohadababol
🌷شهید عبدالحمید دیالمه🌷
📎جوان ترین نماینده دوره اول مجلس
🍃هیچ زمانی كيسهای برای نمايندگی ندوخته بودم.
اصلاً قرار هم نبود نماينده شوم.
آخرین روز برای ثبتنام اقدام کردم.
🍃نماینده مجلس شدن هيچ ارزش و بهرهای برای من ندارد.
من بارها به خود مردم مشهد در صحن امام رضا (ع) گفته ام و ايشان را گواه گرفتم كه حضورم در مجلس برای من مهم نیست.
🍃این شما هستید که يک مسئوليتی را بر گردن من قرار دادید.
@sangareshohadababol
سنگر شهدا
🌹بسم رب شهدا
🍃#زندگی زیباست، اما #شهادت از آن زیبا تر است، #سلامت تن زیباست اما پرنده #عشق، تن را #قفسی میبیند که در #باغ نهاده باشند🕊
🍃راه و رفتار خیلی هایشان فریاد میزد که" این دنیای #فانی برای شما و زندگی #ابدی برای ما"، این #دنیا را به ما که #هنر عاشقی نداریم پیشکش میکنند و چه بد است درد بی هنری که به رخمان میکشند!😔
🍃«و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو _ زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست.»
به گمانم #شاگردان_مکتب_عشق این را روزی چند بار دیکته میکنند...✍️
که از عشق و #علاقه و فرزندشان میگذرند و با دل و #جان راهی #معرکه_عاشقی میشوند.
🍃جواد هم این دنیا را پیشکش ما کرد و #سعادت دنیای آخرت را برای خود خرید...#امنیت را هدیه کرد ولی#بهشت را خریدار شد...از #فاطمه_۵ساله اش گذشت اما رضایت #حضرت_مادر را خرید...
🍃#جواد_محمدی از خود گذشتن را خوب بلد بود، #بخشش را هم همینطور مثل نامش.
🍃این قلم به طور حتم نمیتواند آنچه را که #لیاقت #رهروان_عشق است روی کاغذ بیاورد اما میتواند، #قطره ای از این #دریای_بیکران باشد که دل و جان تشنه مرا #سیراب کند...
من #تشنه ای که بویی از #گذشت و عشق نبردم...
🍃عاشقی هنر است، و عاشق #هنرمند. من هنرمند نیستم که اگر بودم اکنون همره #خوبان_معرکه_عشق بودم
🍃کاش روزی برسد گذشتن را از خوبان بیاموزیم و زندگی ابدی را برای خود بخریم، کاش...
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید #جواد_محمدی
✍️نویسنده : #مهدیه_نادعلی
📅تاریخ تولد : ۲۹ مرداد ۱۳۶۲
📅تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
🥀مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده شهر درچه
#گرافیست_الشهدا
🌐 @sangareshohadababol
سنگر شهدا
"نرخ رفتن به سوریه چند است
قدر دل کندن از دو فرزند است"
🍃شنیده ایم دختران بابایی اند؛ اصلا تکیه گاهشان شانه های محکم پدرانشان است و زمانی که دلگیر میشوند؛ سر بر آنان فرو آورده و در آغوش #پدر آرام میگیرند.
🍃دختران شما را که دیگر نگویم. هنگام رفتن دست هایشان را گره زده بودند به پاهای پدر که مبادا روزی حسرت این آغوش بر دل کوچکشان بماند. طاقت نداشتی جسارت را به سه ساله ی #ارباب ببینی و هر چه داشتی جا گذاشتی و تنها با دلی بیقرار از سه ساله ی خودت گذشتی و روانه ی حرم رقیه ی ارباب شدی.
🍃برای رفتنت اما کسب اجازه لازم بود. پدرت راضی نبود و همین تورا بیتاب تر کرده بود. دختر شش ساله ات وقتی فهمید برای نذری که به سوریه داشتی؛ از اسلامشهر تا #قم را پیاده رفتی، با شیرین زبانی پدربزرگ را راضی کرد و نوای رفتنِ تورا به دلش انداخت.
🍃رضایت مادر را نیز به ائمه سپردی و چه خوب ممکن کردند آرزوی ناممکنِ همیشگی ات را. راهی شدی و مادرت تنها پسرش را نذر پیکر بی کفن #حسینِ فاطمه(س)کرد به جبران روزهایی که در #کربلا نبود تا یاریش کند. نهایت داستان #عاشقانه ات شد شهادت🕊
🍃حوالیِ افطار و لحظات زیبای میهمانی خدا ؛ در یازدهم ماه مبارک رمضان؛ روسفید شدی و همنشین همیشگیِ سفره ی خدا. و این است عاقبت #پرهیزگاران.
✍️نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #سید_مصطفی_صادقی
📅تاریخ تولد : ۱٨ دی ۱٣۵٩
📅تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱٣٩۶
🕊محل شهادت : حماء_سوریه
#گرافیست_الشهدا
@sangareshohadababol
✍ #ڪلام_شـهید
نه خون من رنگین تر از خون حضرت علیاکبر (ع) است و نه شما بیشتر از حضرت زینب (س) به خدا مقربتر ...پس صبور باشید بر داغ این حقیر رو سیاه که درواقع شهادت سعادت است و عاقبت به خیری
شهید #مدافع_حرم
#علی_سیفی #علی_بلاغی
🔹تاریخ ولادت : ۱۳۷۰
🔸محل ولادت : روستای علی بلاغی_اردبیل
🔹تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۰۳/۱۶
🔸محل شهادت : حما_سوریه
🔹رجعت پیکر : ۱۳۹۶/۰۴/۱۳
🌕 @sangareshohadababol
✨ امام رضا عليه السلام:
🍃 ما حجّتهاى خداييم در ميان خلايق و جانشينان او در ميان بندگانش و معتمدان او در اسرارش. ما كلمه تقوا هستيم و دستاويز استوار.
📚 کمال الدین،ج۶،ص ۲۰۲
@sangareshohadababol
🌹شهید همت:
اگر انسان در هر ۲۴ ساعت یک تذکر به خودش بدهد بد نیست.
بهترین موقع برای چنین تذکری لحظههای بعد از پایان نماز و وقتیست که سر به سجده میگذارید.
همان وقت، اعمال خودتان طی صبح تا شب آن روز را مرور کنید.
از خودمان بپرسیم؛ در این ۲۴ ساعتی که بر ما گذشت،آیا کارهایمان برای رضای خدا بود؟
@sangareshohadababol
#نهج_البلاغه
#خطبه۳۹
نكوهش ياران
نكوهش كوفيان
گرفتار كساني شدم كه چون امر مي كنم فرمان نمي برند، و چون آنها را فرا مي خوانم اجابت نمي كنند. اي مردم بي اصل و ريشه، در ياري پروردگارتان براي چه در انتظاريد؟ آيا ديني نداريد كه شما را گرد آورد؟ و يا غيرتي كه شما را به خشم وادارد؟ علل شكست و نابودي كوفيان در ميان شما بپا خاسته فرياد مي كشم، و عاجزانه از شما ياري مي خواهم، اما به سخنان من گوش نمي سپاريد، و فرمان مرا اطاعت نمي كنيد، تا آن كه پيامدهاي ناگوار آشكار شد، نه با شما مي توان انتقام خوني را گرفت، و نه با كمك شما مي توان به هدف رسيد. شما را به ياري برادرانتان مي خوانم، مانند شتري كه از درد بنالد، ناله و فرياد سرمي دهيد، و يا همانند حيواني كه پشت آن زخم باشد، حركتي نمي كنيد، تنها گروه اندكي به سوي من آمدند كه آنها نيز ناتوان و مضطرب بودند، گويا آنها را به سوي مرگ مي كشانند، و مرگ را با چشمانشان مي نگرند.
🌐 @sangareshohadababol
مادر شهید محسن گلی طبری آسمانی شد
حاجیه خانم فاطمه اکبرنیا مرزونی مادر وارسته شهید والامقام محسن گلی طبری جمعه سیزدهم خرداد ماه ۱۴۰۱ و در سن ۷۶ سالگی پس از سالها صبر و بردباری، ندای حق را لبیک گفت و به سوی معبود خویش شتافت.
صلابت و شکیبایی مادران شهدای معزز که فرزندان خود را در راه رضای خدا و سربلندی نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای آرامش و آسایش ما نثار کردند در وصف نمی گنجد و کلمات قادر به ستودن صبر جمیل آنها نیست.
پیکر پاک این مادر وارسته امروز دوشنبه شانزدهم خرداد ماه بعد از بیت شهید به سمت گلزار شهدای معتمدی تشییع و در جوار فرزند شهیدش به خاک سپرده شد.
🌷شهید محسن گلی طبری ۶ بهمن ماه سال ۱۳۴۵ متولد و در ۲۲ اسفند ماه سال ۱۳۶۳ در هورالعظیم عملیات بدر به درجه رفیع شهادت نائل شد.
🌹کلام شهید: ای برادران و خواهران! اگر لحظه ای غفلت کنید دشمن زود در شما رخنه می کند و ضربة خود را می زنند و اگر لحظه ای از هم جدا شوید آخرین روزها می باشد و دشمنان وارد می شوند. مسجدها را پر کنید که بهترین سنگر ما مسجد است.
روحشان شادیادشان گرامی باد🌺
روابطعمومی بنیادشهیدوامور ایثارگران شهرستان بابل
@sangareshohadababol
سنگر شهدا
1⃣ قسمت اول
غواص دریادل
به روایت تنها اسیرکربلای 4 از گردان یارسول محمد جهانگیری همرزم شهید محمد علی معصومیان.
بر گرفته ازکتاب غواص دریا دل صفحه 172
فکر میکنم پنج نفری بودیم. محمدعلی آرپیجیزن بود؛ اما ما غواصها یاد گرفته بودیم که کارها را با هم تقسیم کنیم.
محمود کاهه هم آنجا بود. محمود خمپاره۶۰ میزد. لوله اصلی خمپاره را محمود گرفته بود و صفحه زیرش را یکی و گلولهها را یک نفر دیگر گرفته بود. ما عادت کرده بودیم در غواصی وزن را تقسیم کنیم که فشار فقط روی یک نفر نباشد. طبق آن عادت، اینجا هم چنین اتفاقی افتاد. محمدعلی دو کوله آرپیجی گرفت. کوله خود آرپیجی را که داخلش، سهچهار تا گلوله جا میگرفت، داد به من و گفت: «محمد این و بگیر و بیا.» مصطفی سیاهبالایی گرینف داشت. نوار گرینف مصطفی را هم من گرفتم.
نمیدانم آن شب چه شد، هوا چه تغییری کرد که ناگهان مه سنگینی همه جا را پوشاند. مه صحبگاهی بود شاید! محمدعلی گفت: «حالا وقتشه!» با همه این توصیفات، عراقیها انگار میدانستند فقط در چنین شرایطی نیروهای ما میتوانند رد بشوند. از دو سمت پل امالبابی با پدافند بهسمت ما شلیک میشد؛ اما ما راه افتادیم. من سنگر گرفتم که تأمین کنم تا محمدعلی و مصطفی بروند جلو. احساس کردم پشت چیزی شبیه خاکریز یا تپه قرار گرفتم. دست که زدم متوجه شدم جسد است. جسد بچههای ما بود که روی پل به شهادت رسیده بودند! وقتی مه کنار رفت، تازه متوجه شدم پل پر از جنازه بچههای ماست. با همین تأمین گذاشتنها ما رفتیم سمت جناح چپ. حالا ساعت ششونیم تا هفت صبح بود. عراقیها ما را که دیدند، اصلاً باورشان نمیشد به آنجا رسیده باشیم. به سنگری رسیدیم که یکی از عراقیها داخلش بود. محمدعلی هی میگفت:
- تعل تعل (بیا بیا)!
عراقی بیرون نیامد. بار دیگر محمدعلی صدا زد. عراقی بهسمت ما شلیک کرد. محمدعلی هم با آرپیجی سنگرشان را کوبید. کمی بعد، تانک آمده بود. تانک را هم زد. دقیقاً یادم هست گلوله آرپیجی محمدعلی به شنی تانک خورد و شنی افتاد. مصطفی هم با گرینف مشغول زدن بود. با همه این زد و خوردها آنهایی که زنده ماندند فرار کردند. جالب این بود که ما هنوز پشت سرمان نیروهای خودی را نمیدیدیم. ما پل را گرفتیم ولی نیروها کجا هستند؟ گویا قضیه از این قرار بود که نیروها داشتند برمیگشتند سمت خرمشهر و عقب نشینی میکردند. ما هم رفتیم آنجا و منتظر ماندیم که نیروها بیایند. حالا شما هر اسمی میتوانید روی این داستان بگذارید!
هر چند پیشبینی میکردیم که چنین اتفاقی هم ممکن است بیفتد؛ ولی بچهها صادقانه این کار را کردند. ما رفتیم جلو که دیگران بتوانند بکشند عقب.
هرچه میگذشت گلولهها کمتر شد. محل تغذیه مهمات ما شده بود سنگرهای انفرادی عراقیها که پاکسازی میکردیم. من یادم هست سه تا نارنجک چهلتکه آمریکایی داشتم که بسته بودم به کمرم. دیدم از آنطرف چند نفر دارند میآیند سمت ما. اول فکر کردیم نیروهای خودماناند که میخواهند به ما ملحق شوند. اما نه، اینها پیشقراولهای عراقی بودند. حدوداً، ششهفت نفر میشدند. صد متر آنطرفتر، ششهفت نفر دیگر هم داشتند میآمدند. داشتیم فکر میکردیم که حالا چهکار کنیم. محمدعلی نگاهش بهسمت راست بود و ما هم سمت چپ را زیر نظر داشتیم. کاملاً محاصره شده بودیم! پشت ما امالرصاص بود و جلوی ما امالبابی بود. چند ساعتی از مبارزهٔ ما با عراقیها گذشت. حالا از طرف جزیره امالرصاص هم بهسمت ما تیراندازی میشود و از چهار طرف در آماج گلولهها قرار داریم. بچههای جزیره امالرصاص هم وقتی ما را میدیدند فکر میکردند عراقی هستیم و بهسمت ما شلیک میکردند. من به بچهها گفتم که چند تا نارنجک و یک خشاب کلاش دارم. قرار شد من بروم سمت عراقیها و معطلشان کنم که بچهها بکشند عقب. از همان جا آتش تأمین بریزند که من بتوانم برگردم پیش مصطفی و محمدعلی. من از پشت خاکریزها عراقیها را دور زدم، تا جایی که فاصله من با عراقی ها بیشتر از پانزده متر نبود. آنها هم بههیچوجه فکرش را نمیکردند که کسی اینجا باشد.
شهید محمد علی معصومیان و پدر و مصیب معصومیان یک هفته قبل شهادت
ادامه👇
@sangareshohadababol
سنگر شهدا
2⃣ قسمت دوم
غواص دریا دل
یادم هست دو تا از این نارنجکها را باز کردم و گذاشتم بین پاهایم. دو زانو روی خاک نشستم. کافی بود که پاهایم باز بشود. کارهایی آنجا انجام میدادیم که واقعاً در مخیله نمیگنجید. نارنجک سوم را هم باز کردم و در دستم بود. نارنجک چهارم هنوز به کمرم بسته بود. حدود پنج ثانیه طول میکشد تا نارنجک منفجر شود. شمردم، یک، دو و پرت کردم. چند لحظه بعد صدای انفجار آمد. آن دو تا نارنجکی که بین پاهایم بود را هم درآوردم و پشت سر هم پرت کردم. چهارمی را هم بدون معطلی فرستادم داخل عراقیها. کلاش را گرفتم و یک خشاب کامل، خالی کردم سمت عراقیها و دویدم سمت بچهها. بچهها شروع کردند به تأمینکردن من. تأمینی نبود، چون تیری نبود.
با همان تهماندهها مرا تأمین کردند. داشتم میدویدم که از کمر تیر خوردم و نقش زمین شدم. فکر کنم از سمت راست به من شلیک شد. عراقیها حسابی گیج شده بودند. محمدعلی و مصطفی میخواستند مرا ببرند عقب. قبول نکردم. میدانستم اگر بخواهند مرا ببرند عقب، خودشان هم گیر میافتند.
رفتم داخل یکی از سنگرها، تختی آنجا بود. با خودم گفتم: «خوبه که آدم میخواد شهید بشه، رو تخت شهید بشه.»
اصلاً نمیدانی آن لحظه چه اتفاقی دارد برایت میافتد. از سمت راست عراقیها آمده بودند جلو، این محاصرهٔ گاز انبری، کامل شده بود. عراقیها مرا دیدند که روی تخت هستم.
هی «تعل تعل» میگفتند. خون زیادی از من رفته بود، حالم خوب نبود. جواب ندادم، یک آرپیجی زدند توی سنگر، گلولهشان عمل نکرد. آرپیجی دوم را شلیک کردند، که ضد نفر بود. عملکرد، سنگر کلا فروریخت. دقیقاً قسمتی که من خوابیده بودم روی تخت، سقفش سالم مانده بود. یعنی اگر من روی تخت نرفته بودم کارم تمام شده بود.
من گیج موج بودم و بیحال از خونریزی، صدای مصطفی را که میگفت: «الدخیل الدخیل» شنیدم. احساس کردم بچهها اسیر شدند. با خودم فکر میکردم: «خوب، اینها که اسیر شدند من هم که دارم میروم به آن دنیا...»
به همین چیزها داشتم فکر میکردم که صدای تیراندازی آمد. باورم نمیشد که کسی را اسیر کنی و بعد بکشی!
اگر محمدعلی مثل من لباس غواصی به تنش نبود شاید الان زنده بود!
دو ساعت بعد بود که من اسیر شدم!
@sangareshohadababol
شما در خنده هایتان
دشمن را تحقیر کردید ...
آبان 1359 / آبادان
عکاس : بهرام محمدی فرد
#جمع_رزمندگان
@sangareshohadababol
«شهـدا چشم شان را بہ روی دنیا بستند تا معراجشان #آسمان شود و پرواز ڪنند ...»
" مواظب #چشمهایمان باشیم "
@sangareshohadababol
از سمت راست :
1- آقای مصطفی خورشیدی
2- دکتر مجید پورتقی
3-🌷شهید محمد عباسی #سالروزولادت
محفل انس و رفاقت با رزمندگان و شهدا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@sangareshohadababol
از سمت راست:
1-🌷شهید سیدحسن علی امامی
2- حاج مهدی کردانی
3-🌷جاویدالاثرشهید مهدی نیاطبری #سالشب_شهادت
4- آقای سید جواد بیکایی
محوطه سپاه پاسداران بابل سال 1362
محفل انس و رفاقت با رزمندگان و شهدا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@sangareshohadababol
ویلای جبهه ها
و ویلانشینان عصر روح الله
از نوع دوبلکس !!
#زندگی_در_جنگ
#مردان_بی_ادعا
💠 @sangareshohadababol
خوشا آنانکه بر این صحنهٔ خاک
چو خورشیدی درخشیدند و رفتند
خوشا آنانکه از پیمانهٔ دوست
شراب عشق نوشیدند و رفتند
از بالا:
1-🌷شهید ابراهیم نورانیان
2-آقای حسین ریحانیان
3-🌷شهید محمدتقی گرائیلی
4-🌷شهید علیرضا شامخی #سالروزولادت
5-آقای سید محمد هاشمی
6-آقای سید احمد محبوبی
7-🌷مرحوم حجت الاسلام هادی باقری
8-آقای عبدالواحد واحدیان
9- آقای سید رضا هاشمی
10-حجت الاسلام سید مصطفی صالحی
11-🌷شهید سید مرتضی قریشیان
12-🌷شهید علیرضا وثوقی
13-🌷شهید مهدی رضوانیان
✍️سال1359 داخل لنج ،جزیره مینو،آبادان ، کمیته انقلاب اسلامی شهرستان بابل هر سه ماه گروهی در قالب گروه 72 نفره به تعداد شهدای کربلا نیروهای رزمنده مردمی به جبهه اعزام و این نیروها به آبادان و جزیره مینو اعزام می شدند.
#شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺
🆔 @sangareshohadababol
ای زنده گشته با شهادت و جاويد نام تو
اين انقلاب و حفظ ولايت پيام تو
آنان كه خائنند به راهت چه غافلند
ثبت است است بر جريده ی عالم دوام تو
به نام خدا ، صبحتون زیبا یاد کنیم از شهدا🌹
🌹شهید مهدی نیاطبری :
خودت را بشناس که چه بودی و چه داشتی و آنی خود را بزرگ ندان خود را بزرگ نبین بلکه خدا را بزرگ ببین آنچه داری از اوست و آنچه داریم مال اوست خالق آسمانها و زمین و خالق انسانهاست او می داند از کدام طرف باید برویم تا راه مستقیم حرکت کنیم ما که راه را بلد نیستیم ما که هدف را نشناختیم ای انسان چرا خود را به دشمن خدا سپردیم .....
ایستاده از راست:
1-؟
2-آقای گلاورهدایتی
3-آقای غلامحسین منصف
4- آقای مجید پورعلی
5-آقای محمود منصوری
5-آقای حسین بابانژاد6--؟
7-🌷شهید جواد زاهدپاشا
8-؟
نشسته:
9-آقای مهدی کردانی
10-🌷جاویدالاثرشهید مهدی نیاطبری #سالگردشهادت
11-آقای سیدجوابیکایی
12-آقای محمد صاحبی
13-دکتر رحمان عالمی
14-🌷شهید سیدحسن علی امامی
15؟
این عکس در سال 1362در محوطه فعلی سپاه پاسداران شهرستان بابل گرفته شده است.
سهشنبه 17 خرداد 1401 .
#شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 🌺
🆔 @sangareshohadababol