eitaa logo
سرائر | مجله دین و روحانیت
576 دنبال‌کننده
106 عکس
43 ویدیو
8 فایل
توجه: درج اخبار و مطالب به معنای تأیید محتوای آن از سوی سرائر نیست ارتباط با مدیر کانال (سیدیاسر تقوی): @t_sedyaser کانال شخصی مدیر: @sedyaser
مشاهده در ایتا
دانلود
📜تأثیر تربیتی تبرّی در مذاهب 🔻یادداشت وارده | حسن علی‌آبادی: 🔹فروع دین در واقع اصول عملی و تربیتی دین است که برگرفته شده از دستورات ثقلین است. از جمله نماز، روزه و حج .... که وقتی به شکل هنجار اجتماعی تبدیل می‌شود تربیت دینی را رقم می‌زند‌. یکی از مهم‌ترین موضوعات ِتبری، اظهار بیزاری و دشمنی با اعداء و دشمنان اهل‌بیت است که بیش و پیش از هر چیزی بازگشت به اصول اعتقادی دارد. 🔹هم‌چنانکه در پذیرش اسلام، هر مسلمانی موظف است شهادت به الوهیت را با نفی و تبری از هر چه جز الله آغاز کند و پای در صراط مستقیم عبودیت بگذارد. در پایان سوره حمد از هدایت یافتن به راه منعمین در کنار تبری و دوری از راه مغضوبان و گمراهان سخن رفته است. شاهد دیگر بر اهمیت تبری در مقایسه با تولی در آیات الهی را می‌توان اینگونه دریافت که: 🔹اهل معرفت یکی از دلایل عظمت صلوات را همراهی خدای عزوجل در درود بر پیامبر و آل در کنار فرشتگان و مومنین می‌دانند و حال اینکه این امر تنها یک بار در قرآن ذکر شده است در مقابل، ذکرِ تبریِ لعن از ظالمین و منافقین در آیات مختلف قرآن کریم بر بیان خدای متعال جاری شده است که حکایت از اهمیت و ارزش تبری و تقدم آن بر تولی دارد. 🔹در احادیث و معارف و سنت نبوی و آل نیز تبری و مسائل مربوط به آن همچون نماز و روزه جاری و ساری است از جمله آنکه در حدیث نبوی دوستی و دشمنی به خاطر خدا دستگیره ایمان بیان شده است. همه‌ی ادیان و همچنین فرق اسلامی نیز از این فرع دینی در جهت حفظ اعتقاد خود در مواجهه با مخالفین، بهره علمی و عملی برده‌اند از جمله احمد حنبل منکرین امامت خلفا را کافر دانسته است در حالی که مساله خلافت خلفا نزد آنان امری غیردینی است و به عنوان یک اصل نیست. 🔹این مساله حکایت از تاثیر تربیتی تبرا در گستره‌ی همه‌ی مذاهب دارد. نکته مهم در مساله هنجار شدن تبری و تبدیل این فرع دینی به عنوان یک فرهنگ و اخلاق اجتماعی انجام برنامه‌هایی است به تقویت نفی ظالمین برائت از آنان منجر شود. بی‌تردید غفلت از آن، در حقیقت ترک امر الهی، انکار سنت نبوی و اهل بیتی علیهم سلام‌الله است. شیعه بر مبنای تربیت توحیدی و قرآنی، کفر به طاغوت را محور تبری خود می‌داند. 🔹اظهار شادی از سال‌مرگ غاصبین و ظالمین نیز در واقع شفاء قلوب زخم‌خورده‌ی اهل ایمان است گرچه انتقام نهایی به دست منتقم آل الله خواهد بود. در اشارات بزرگان بر مساله وحدت با حفظ عقیده تاکید شده است. هر انسان هوشمندی نیز این نکته را درمی‌یابد که حفظ اعتقاد تبری بدون توجه به عمل تبری امکان‌پذیر نیست اما این رکن عملی با رعایت شرایط تقیه و حفظ دماء مسلمین باید باشد. @saraeer
📜زمینه‌‌های شکل‌گیری سقیفه 🔻احمد فربهی در کانال خود نوشت: 🔹پس از رحلت پیامبر اسلام، هیچ پدیده‌ای پر‌‌آسیب‌تر و پرهزینه‌تر از سقیفه نبود؛ سقیفه، مسیر حاکمیت دینی را از آن‌چه پیامبر فرموده‌بود، تغییر داد و با تغییر مسیر حکومت اسلامی، همه‌ی بنیان‌های جامعه‌ی اسلامی تغییر کرد؛ تحلیل‌گر معاصرِ سقیفه، صدّیقه‌ی طاهره؛ که سلام و درود خدا بر او باد، چند عامل را زمینه‌ساز این پدیده‌ بر شمرده‌اند؛ 🔹(1) آشکار شدن کینه‌های پنهان در کتاب کافیِ شریف، امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید؛ هنگامی که پیامبر در غدیر خم، علی‌ابن ابیطالب را به عنوان ولیّ، معرفی نمود، کینه‌های منافقانه در دل مردم نشست، «وَقَعَت حَسَکَةالنفاق فی قلوب‌القوم»؛ حضرت فاطمه‌‌ی زهرا می‌فرماید؛ هنگامی که پیامبر، رحلت فرمودند، کینه‌های منافقانه آشکار شد، «ظهر فیکم حسکةالنفاق» یعنی همان کینه‌هایی که در زمان غدیر در دل‌ها نشسته‌بود، در سقیفه ظهور یافت و تبدیل به نافرمانی عمومی شد. 🔹(2) تنزّل یافتن معیارها و هنجارهای دینی خدا در قرآنش و پیامبر اسلام در سیره‌اش، معیارهایی را برای حاکم و کارگزاران جامعه‌ی اسلامی، قرار داده، اگر آن معیارها حفظ می‌شد، هیچ‌کس جز علی‌بن ابیطالب؛ و پس از ایشان جز انسان‌های شایسته، حاکم مسلمین نمی‌شد، اما وقتی معیارها شکسته شد، حکومت‌اسلامی به دست کسانی افتاد که برخی از آن‌ها دشمن‌ترین دشمنان پیامبر اسلام بودند؛ لذا تنزل یافتن معیارها و هنجارهای دینی درباره‌ی کارگزاران نظام اسلامی، جامعه را تا مرز حکومت اموی می‌برد. سقیفه محصول تنزل یافتن معیارها و هنجارهای دینی بود، «سَمَلَ جِلبابُ الدین» 🔹(3) سر بر آوردن رهبران پنهان در زمان مبارزات پیامبر با دشمنان اسلام، جریانِ ناظر در حاشیه‌ی امن، کاملا بی‌صدا و بی‌هیچ نبوغی، مترصد اتفاقات بودند، هنگامی که پیامر رحلت کردند، آن‌ها صحنه‌گردان میدان‌ها شدند و مردم نیز که زمینه‌ی روانی‌شان برای روی‌گردانی از علی‌بن ابیطالب فراهم بود، در فتنه افتادند، «نبغ خامل الاقلین و هدر فنیق المبطلین...» 🔹و چنین شد که سقیفه پیش آمد و شتر خلافت را برای خود نشان کردند؛ ما همیشه باید در جامعه‌ی اسلامی مراقب این سه عامل باشیم؛ کینه‌های پنهان، رهبران پنهان، کم‌ارزش‌شدن معیارها و ارزش‌های اسلام. @saraeer
🔺هم‌اندیشی اصحاب علوم انسانی اسلامی در باب جهان مقاومت پس از شهادت سردار سلیمانی @saraeer
📜حاج قاسم سلیمانی و امکان تکوین مرزهای نوین انسانی 🔻مهدی سلطانی، استاد دانشگاه باقرالعلوم (ع): 🔹انسان بنا به محدودیت‌هایی که دارد، زندگی خویش را با مرزهایی مشخص و متعین می‌سازد، هر چند این مرزها در زندگی امروزه بسیار در تغییر و سیلان است. به خاطر همین دلیل است که مساله امروز انسان، هویت است، چون که مرزهای خود را مدام تغییر می‌دهد و نحوه‌ی توضیح خویش را در امکان‌هایی که با آن مواجهه دارد، به صورت مکرر، بازتعریف می‌کند. زندگی انسانی به دلیل آنکه ابعاد بسیار متنوعی دارد، در هر یک از این ساحت‌ها و ابعاد، مرزهایی را برای خویش به وجود آورده است. برای مثال، در ساحت اقتصادی، اجتماعی، خانواده و حتی در ساحت درونی انسان. این مرزها، به واسطه توضیحات مختلفی است که انسان برای خویش در این ساحت‌ها داشته و دارد. 🔹شهادت حاج قاسم نیز از جمله مسائل بسیار مهم امروز انسان ایرانی و شاید برای انسان‌های دیگرنیز باشد، که به صورت حادثه‌ای ناگهانی، مرزهای فهم و بازتوضیح این انسان را به چالش کشید. شهادت ایشان موجب شد تا نسبت‌های مختلف زندگی انسان و مرزهایی که برای آنها تفسیر و تعریف کرده است، به هم بریزد و آن ضرورتی که در آن حضور داشت، شکسته شود و در موقعیت امکانی برای بازتعریف جدید برآید. این مساله بدین خاطر اتفاق می‌افتد که شهادت ایشان، مثل صاعقه‌ای برای انسان ایرانی، همه‌ی ضرورت‌های موجود را برایش ویران کرد. در این ویرانی ضرورت‌ها، انسان‌ها به تأمل واداشته می‌شوند تا در شرایط امکانی خویش، به تعیین مرزهای جدید خود روی آورند و بازتعریف جدیدی از هویت خویش ارائه دهند و به نظم‌یافتگی نوینی دست یابند. 🔹برخی تلاش کردند تا از حادثه‌ای مثل سقوط هواپیمای اوکراینی، به صورت محافظه‌کارانه، انسان ایرانی را به مرزهای تعیین شده قبل برگردانند، ولی باید توجه داشته باشند، که مرزهای پیشین ویران شده است، و در بازتعریف به همان انسان پیش از شهادت برنخواهیم گشت، چون که این انسان کنونی، در حیرت‌یافتگی شهادت، در موقعیتی قرار گرفته است که تلاش دارد تا بازتعریف جدیدی از خویش طرح کند. هر چند این حیرت برای هر انسان ایرانی یکسان نبوده و برای هر شخصی به صورت‌های مختلف و در یک وزان تشکیکی قرار داشته است. از این رو، هر مقدار که این حیرت در بالاترین حد وجودی، تکوین یافته باشد، میزان تخریب و ویران‌سازی مرزهای مستقر بیشتر خواهد بود. لذا تحولات انسان‌ها نیز متنوع خواهد بود و در همه به یکسان نخواهد بود. 🔹صدرالمتالهین در تعریف فلسفه اظهار می‌دارد که فلسفه، توضیح نحوه تکوین انسان است. چنانچه انسان را مثل صدرا نوع متوسط بدانیم، باید ببینیم که در این بازتعریف از مرزهای جدید انسانی، چه نحوه نوع اخیر از انسان ایرانی در حال وقوع خواهد بود. سوال‌های دیگری نیز در اینجا قابل طرح است، اینکه این نوع اخیر جدید از انسان در حال زایش، چه نسبتی با انسان قبل از شهادت دارد؟ مرزهای جدید این انسان در ساحت‌های مختلف چگونه است؟ یعنی بازتعریف آن به چه نحو خواهد بود؟ البته باید توجه داشته باشیم که نوع اخیر به واسطه حرکت جوهری انسان رقم می‌خورد، حرکت جوهری نیز به وسیله نظر و عمل انسان تکوین می‌یابد، رصد و بازتوضیح این نحوه نوع اخیر، وابسته به این امر است که ببینیم که در ساحت‌های نظر و عمل این انسان، چه نحوه تغییراتی در حال تکوین است. 🔹از سویی نیز باید توجه داشت که این بازتعریف برای انسان ایرانی، در تعریف و توضیحاتی خواهد بود که از حاج قاسم سلیمانی برای وی شکل خواهد گرفت، به این دلیل که، همان طور که گفته شد، این امر به واسطه شهادت ایشان رقم خورده است، نحوه‌ی توضیح آنها از حاج قاسم نیز در تکوین نظر و عمل این انسان نقش حیاتی خواهد داشت. چنانچه حاج قاسم امر لاهوتی دست‌ناپذیر تعریف شود، موجب سرخوردگی انسان ایرانی خواهد شد، چون امکان الگوگیری از ایشان ممتنع خواهد شد، و اگر به تمامه دسترس پذیر باشد، وجه‌های غیبی ایشان به محاق خواهد رفت، لذا بایستی توضیحاتی منطقی از ایشان با درنظر گرفتن این دو وجه صورت گیرد تا در راستای الگوگیری شایسته برای انسان ایرانی ممکن شود. در تصویرسازی از حاج قاسم نباید شتاب‌زده عمل کرد و نه فرصت سوزی. 🔹این الگوگیری انسان ایرانی در وضعیت اکنونی، به واسطه تغییراتی که در عمل اجتماعی وی صورت می‌گیرد، در فاصله زمانی خاص خود، واقعیت اجتماعی ایران؛ یعنی ساختارهای فرهنگی – اجتماعی – اقتصادی – سیاسی، را مبتلا به واسازی و ساخت‌شکنی خواهد نمود. لذا در آینده نزدیک، شاهد ساخت‌شکنی‌هایی در ساحت‌های مختلف واقعیت اجتماعی ایران خواهیم بود. @saraeer
📜سلیمانی در نفس خود یک امت واحده بود 🔻حمید پارسانیا در نشست «عقل سرخ» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران: 🔹ما مفاهیم مختلفی را برای گزاره ها و جوامع بشری داریم، یک مفهوم به حضور افراد و عدد انسان ها توجه دارد، اما مفاهیم دیگری نظیر قوم و قبیله، عشیره و طایفه نیز وجود دارند که غیر از مجتمع و جامعه است و به مفاهیمی فراتر توجه دارد. برخی از این مفاهیم به زمینه نژادی و خونی توجه دارند مانند قوم و عشیره و برخی به حوزه جغرافیایی مانند قریه. اما در این بین دو مفهوم وجود دارند که بیشتر به آن ابعاد انسانی توجه دارند و آن دو امت و ملت هستند. 🔹در جهان مدرن همه این مفاهیم به نوعی وجود دارند، اما بر خلاف گذشته، امروزه صورت و سیرت دنیایی و سکولار یافته اند، در گذشته هر گروه و قبیله ای هویت خود را ذیل یک «توتم» معرفی می کرد، اما در جهان مدرن همه این موارد هویت سکولار یافتند و جغرافیا فقط به جهان طبیعی تنزل یافته و مفاهیم نیز برساخت می شوند. این تفاوت ها جدی است اما در میان این مفاهیم است که می خواهم در این مجال به مفهوم امت و ملت بپردازم که در فرهنگ اسلامی از اهمیت فوق‌العاده ای برخوردار هستند. 🔹امت بیشتر به حیثیت انسانی مساله می پردازد و ملت به جنبه فاعلی آن توجه دارد و به تعبیر فارابی یک عقل مستفاد، عقل سرخ به تعبیر سهروردی عقل ناب است. همه از عقل سرخ بهره دارند اما با آن فاصله هم دارند. مفهوم دین و ملت به یکدیگر نزدیک هستند اما دین معنای عام تری دارد، دین سبک و شیوه زندگی است اما وقتی بر مدار فرمان الهی باشد انقیاد و تسلیم در برابر خدا را به همراه دارد. این دین همان ملت است و عقل انسان‌ها که تامل و تفکر می کنند به شیوه ای از زندگی می رسد که همان دین است. امت گروهی هستند که قصد کردند. امت به جنبه قابلی و انسانی قضیه دین نظر دارد و ملت به جنبه فاعلی آن و تکوین جامعه ای که امت و ملت باشد منوط به قصد انسان ها است. 🔹سردار شهید سلیمانی در درون خود، این نظام معنایی را محقق و به آن عمل کرد. امت اسلامی بیش از یک سده است که هویت معنایی خود را از دست داده و بعد از مواجهه با جهان مدرن در حاشیه با امت با قصد دیگری انسجام یافت. 🔹ایران از دیرباز کانون امت اسلامی بود. بدون شک مهمترین کانون فعالیت علمی و نظری ایران بود و کمتر جریان معرفتی را می بینیم که در ایران حضور نداشته باشد، طبیعی است که اگر قرار بود جهان اسلام خیزش دوباره ای داشته باشد، ایران مستعد بود و اساسا چارچوب انقلاب اسلامی ایران کاملا به حوزه فرهنگ و تمدن اسلامی باز می گشت چه اینکه امام راحل نیز از این تعابیر استفاده می کرد. 🔹شاید در رقابت های جهانی و قطب های جهانی آن زمان، انقلاب اسلامی را به نوعی در چارچوب خود دانسته و آن را بازخوانی کردند اما این چنین نبود، هشت سال جنگ واقعا یک جنگ جهانی بود و بلوک شرق و غرب، هر دو موضع گرفتند و در این میان جبهه امتناع که عراق بود و با مساعدت بلوک شرق و هدایایی از بلوک غرب بهره می برد اما مرزهای مقاومت با مرزهای ایران پیوند خورده بود. حال سوال آن است که آیا با فروپاشی بلوک شرق، بلوک غرب احساس کرد که جهان دارد تک ساحتی می شود؟ آنها دیدند که که چنین نیست و یک قطب بندی تمدنی در حال شکل گیری است و به تعبیر «هانینگتون» برخوردهای تمدنی، فوکویاما نیز از تعبیر پایان تاریخ استفاده کرد. 🔹ناشیانه است که مسایل داخلی در سطح ایران، کشورهای اسلامی و ... را فقط داخل همان منطقه تحلیل کنیم. گفته می شود که سردار سلیمانی استراتژیست بی نظیری است، این نبوغ خاصی نمی خواهد بلکه فهم درست از صف آرایش جهانی داشت. سلیمانی با شهادت خود نشان داد که این امت تا کجا محقق شده و در چارچوب مرزهای ایران نیست. توجهی که به سردار سلیمانی شد متعلق به جامعه ایران نیست و نشان می دهد که این امت یک هویت گمشده نیست. 🔹این امت بدون مواجهه جهانی نمی تواند تکون یابد، از یک طرف هویت و امت اسلامی و از سوی دیگر همه کسانی که در قبال نظام سلطه به او علقه دارند، این حلقه فقط حلقه امت اسلامی نیست بلکه تقابل با نظام سلطه است. حاج قاسم سلیمانی واقعیتی تاریخی اجتماعی است، او را باید در این در این چارچوب دید و نگریست. 🔹امت اسلامی هویت متعالی دارد، تنها شهید سپهبد سلیمانی نیست که این ویژگی متعالی را یافته بلکه هر کس جا پای او بگذارد در میان امت اسلام این جایگاه را دارد. آدم ها وقتی جایی جمع می شوند آن هویت خود را می یابند، انقلاب اسلامی دائما با این خیزش های جمعی خود را تثبیت کرد. بین سلیمانی و امت دیالکتیک برقرار است اما این امت است که سلیمانی را سلیمانی کرد. سلیمانی در نفس خود یک امت واحده بود اما این مهم بعد از شهادتش در متن جامعه خود را نشان داد و جامعه در آیینه وجود او می بیند و از این مولفه به همان وجدان دینی جامعه تعبیر می شود. 🔸شبستان @saraeer
📜کرونا و تسریع روند رنسانس دینی 🔻مرتضی اکبری، دانشجوی دکتری اندیشه‌های سیاسی، در کانال «راهبرد» نوشت: 🔹با وجود اینکه دیر زمانی است مباحثی در میان اندیشمندان اسلامی شکل گرفته که به‌نوعی نشان از آغاز یک رنسانس دینی و تغییر پارادایم در اندیشه و معرفت دینی است؛ ولی هنوز به‌صورت نظام‌مند و فراگیر در میان مردم(مؤمنین) و البته عامه محصلین حوزوی در نیامده است و عامه مردم و حوزویان، اگرچه با تردید و کجدار و مریز همچنان در چهارچوب ساختاری قدیم اندیشه دینی رفتار می‌کنند. 🔹آنچه که باعث تغییر در باورها و اعتقادات می‌شود و چنانکه گفته شد، در برخی از آرای اندیشمندان مسلمان شده است، تغییر در سبک زندگی و مواجهه با مسائل و اندیشه‌های جدیدی است که در چهارچوب باور سنتی نمی‌گنجند. و البته طبیعی است تغییر در الگوی زیست، گسترش آگاهی، تغییر در نظام معرفتی و الهیاتی را طلب کند. 🔹الگوی زندگی مدرن و گسترش علم در عصر جدید، باعث تقدس‌زدایی در بسیاری از اموری شده که سابقا به‌واسطه غیرقابل‌فهم بودن در حوزه امور مقدس یا ماورائی قرار داشتند. گسترش علم و آگاهی باعث تحدید و حصر امور قدسی در همان محدوده مخصوص الهیاتی و اعتقاداتی خود شده است. بر همین اساس است که نیاز به بازبینی در مبانی و الهیات اندیشه و معرفت دینی احساس شده و می‌شود و همین باعث طرح مباحث جدید الهیاتی (و البته بر پایه همان بنیادهای معرفتی) شده است. 🔹در عصر مدرن هم اگرچه مدرنیته و ورود به زندگی مدرن یک نقطه عطف در ایجاد زمینه های تغییر این پارادایم بوده؛ ولی هیچ تغییر پارادایمی و ایجاد اندیشه جدیدی به‌صورت دفعی و یکباره بوقوع نپیوسته است. بلکه این امواج سهمگین تغییرات در زیست و سپس اندیشه بوده‌اند که باعث شکل‌گیری و صورت‌گیری یک نظام فکری و معرفتی جدید بر صخره های ساحل سنت‌های قدیم شده است. 🔹انواع اتفاقات اعم از اکتشافات و اختراعات و بیماری‌ها و... و مواجهه با اندیشه‌های دیگر و تولد اندیشه‌های جدید در شکل‌گیری همین پارادایم مدرن نقش داشته است. در میان مسلمانان نیز اگرچه جماعت مؤمنان در مواجهه با امواج زندگی مدرن و گسترش علوم تجربی تغییراتی در سبک زندگی و گاه در افکار خود ایجاد کرده‌اند؛ ولی همچنان که در آغاز سخن گفته شد، هنوز اندیشه‌های جدید به‌صورت نظام‌مند و فراگیر درنیامده‌اند. اقلا در جامعه ایرانی هنوز هستند هسته‌های سختی که در اذهان برخی و در میان بعضی از مؤمنان که در برابر تغییرات در نگرش‌ها مقاومت می‌کنند. 🔹با این وجود، به‌نظر می‌رسد شیوع این بیماری جدید در میان مردم و مقاومت عجیب و تعجب‌آور برخی از مومنان در برابر امور بدیهی بهداشتی و صدور بیانیه‌ها و ایراد سخنرانی‌ها و... در مخالفت با توصیه‌های بهداشتی، باعث گسترش تردیدها در نظام باورهای سنتی در میان مومنان شود و بسترساز ایجاد موجی شود که پذیرش همگانی آرای جدید در الهیات دینی را باعث شود و روند ایجاد پارادیم جدید اندیشه دینی اسلامی را سرعت ببخشد. @saraeer
📜مواظب باشیم کرونا باعث رنسانس دینی نشود 🔻یادداشت وارده | عباس نصیری‌فرد: 🔹در خبرها آمده است که علیرغم همراهی و تاکید مراجع معظم تقلید مبنی وجوب شرعی اقدامات پیشگیرانه از کرونا، متاسفانه مسئولین برخی از مراکز دینی و مذهبی و همچنین برخی از اعزه روحانیون در جایگاه منبر و موعظه دستورات پیشگیرانه کرونا را برنتابیدند و موضع مخالف گرفته اند. 🔹۱. رابطه دين و مدرنيته از اوان شكل گيري تفكر مدرن از مسائل هميشه زنده و هميشه مطرحِ محافل علمي، فكري و ديني بوده است. ما مسلمانان، گرچه با مبانی مدرنیته و پست مدرنیته، مشکل معرفتی داریم و عقلانیت خود بنیاد به معنای حاشیه راندن وحی را نمی‌پذیریم؛ لکن می‌توانیم از برخی دستاوردهای مدرنیته، بدون اعتقاد به مبانی آن بهره‌مند شویم. این بهره‌مندی نه تنها از باب ضرورت اجتناب‌ناپذیر که هر انسانی در دنیای مدرن، ناچار است از آثار مدرنیته بهره ببرد، که این بهره‌وری از باب عقلانیت اسلامی جایز است. 🔹۲. در واقع، رنج امروزی جوامع بشری ناشی از تضعیف روح معنوی به عنوان گوهر طلایی در مسائل دینی است. چه بسا درمواجهه با علم، یکی به نفع دیگری مصادره به مطلوب می‌گردد، لذا شایسته است به تناسب علم، معنویت در تعامل با مباحث اجتماعی، سیاسی و فرهنگی قرار گیرد و از محدوده شخصی افراد فراتر رود. در غیر این‌صورت با رشد تک بعدی، مسلماً عواقب و چالش‌هایی از قبیل خرافه‌پردازی یا علم گرایی مطلق را به همراه خواهد داشت. 🔹۳. اینکه در مسئله کرونا متاسفانه برخی به نام دین با دستورات علمی و پزشکی متخصصان به مقابله می پردازند نگرانی جدی است که اندیشمندان دین گرا و اسلام گرا را به خود متوجه نموده است. ما نباید دستورات پزشکی که از علم تجربی برخاسته هست را علم الحادی بدانیم و تبعیت از آن را غیر لازم بدانیم ،بلکه از منظر بسیاری از اندیشمندان دینی خصوصا از منظر آیت الله جوادی آملی (دام ظله) به عنوان یک فقیه و اسلام شناس واقعی ؛ علم تجربی هم علم دینی است. چرا که علم دینی علمی است که؛ یا از قول خدا  و یا از فعل خدا تحقیق و بررسی می نماید. 🔹علوم تجربی به فعل الهی که انسان و طبیعت است می پردازد و لذا علم دینی محسوب می شود و علم تفسیر و فقه از آن جهت که از قول الهی بحث و گفتگو می نماید علم دینی به شمار می آید. پس هر دو علم دینی اند و دستورات علوم طبیعی بمانند دستورات فقهی در مدیریت زندگی مورد توجه و حجیت عقلانیت اسلامی است. 🔹۴‌. چگونه است که ما در همه امورات سیاسی و اجتماعی اعلام می داریم ، امر حکومتی در نظام اسلامی امر مولوی است که عقلاً و شرعاً تبعیت از آن واجب است و فتاوای فقها خصوصا حضرت امام و مقام معظم رهبری هم دلالت بر همین مسئله دارد اما متاسفانه برخی افراد در جایگاه و لباس دین در این مسئله مهم که با صحت و سلامت مردم هم ارتباط دارد امر حکومتی را ارشادی معنا می کنند و تبعیت از آن را لازم الاجرا نمی دانند. 🔹مگر نه این است که در فقه ما هر جا مصلحت لازم التحصیل یا مفسدة لازم الاجتناب از نظر عقل در کار باشد، حکم شرعی به وجوب در اول و به حرمت در دوم وجود دارد. آیا در قضیه کرونا موضوع غیر از این است.؟ 🔹۵. باید مواظب باشیم که قضیه کرونا باعث رنسانس دینی نشود و مردم به بهانه ناکار آمدی دین و دستورات دینی در اداره امور زندگی، از دین عبور نکنند.!! و گرفتار همان بلایی بشویم که کلیسا بر سر اروپا آورده و مردم دست به رنسانس زدند. @sedyaser
📜نمی‌شود برخلاف حکم کارشناسی شورای تأمین استان فتوا داد 🔻ابوالقاسم علیدوست: 🔹این حکم (کسانی که مصوبه شورای تامین و یا فرمانداری استان را رعایت نکنند، ضمن اینکه از طریق مراجع قضایی باید پاسخگوی هر گونه انتقال و انتشار این بیماری باشند، دیه خسارات وارده و فرد متوفی را نیز باید به صورت کامل پرداخت کنند) هم می تواند صورت صحیح داشته باشد و هم می تواند صورت باطل داشته باشد. 🔹کسی که مبتلا به ویروس کرونا، ایدز یا هر ویروس دیگر باشد و می داند که اگر با تماس با کسی، فرد مقابل مبتلا شده و فوت می کند، تمامی کارشناسان می گویند که در اینجا عامل دیگر نقشی نداشته و از نظر فقهی و حقوقی باید دیه قتل عمد را بپردازد. اما اگر در یک روال طبیعی کسی مغازه ای باز کند و مشتری به صورت ناخواسته این ویروس را گرفته و فوت کند، سببیت عرفی در این مورد صادق نیست. 🔹از نظر فقهی، شرعی و حقوقی هر انسانی باعث مرگ دیگری شود، باید دیه بپردازد و قتل عمد به حساب می آید. مراد از این باعث، باعث عقلی نیست، بلکه سبب عرفی مراد است، به طوری که مرگ شخص آسیب دیده را مستند کنیم به شخصی که باعث آسیب شده است؛ مانند کسی که دستش میکروب دارد و به قصد از پادرآوردن فرد مقابل با او دست می دهد. 🔹اما اگر این سببیت عرفی صادق نباشد، مانند مغازه داری که مغازه باز می کند، کسی که وارد مسجد می شود و یا کسی که به ویروس مبتلا است و عطسه ای می کند، شامل پرداخت دیه نمی شود و حق قصاص در اینجا مطرح نیست، اما احتیاط کردن افراد در چنین مواقعی به قوت خود باقی است که این ها بحث دیگری است. 🔹ممنوعیتی که شورای تامین یک استان صادر می کند، می تواند قضیه را حاد کرده و سببیت عرفی را محقق کند، باید دقت کرد که شورای تامین نیز بر اساس گفته های کارشناسان تصمیم گیری می کند؛ بنابراین این ممنوعیت شورای تامین زمینه عرفی را می تواند زودتر محقق کند، اما این نظر شورا نمی تواند معیار صددرصد باشد. 🔹در اینجا ما با یک بحث وضعی مانند دیه و قصاص مواجه هستیم، از طرف دیگر بحث حرمت تکلیفی هم مطرح است؛ این دو نباید به صورت غیرمتخصصانه به هم بیامیزد. اگر شورای تامین بر اساس نظر کارشناسان حکمی را صادر کرد و اجتماعات حتی در نمازهای جماعت و زیارات اماکن مقدسه را به دلیل خطرات موجود ممنوع اعلام کرد، اینجا فقها به دلیل وجود خطر حرمت تکلیفی را مطرح می کنند و ما در اینجا حق نداریم خودمان فتوا دهیم که این را قبول نداریم و در ملاء عام هر کاری که خواستم می توانم انجام دهم. 🔹به طور مثال اگر سازمان آب بگوید که آب شهر امروز مسموم است و شهروندان از این آب استفاده نکنند، ما نمی توانیم بگوئیم که من این حرف را قبول ندارم و از آن استفاده می کنم؛ این بعد تکلیفی موضوع است. در زمینه وضعی موارد متفاوت است. بحث سببیت و عرفی یکی از پیچیده ترین مسائل فقهی حقوقی است؛ یعنی در واقع در عین اینکه ساده می نماید، سخت است. @saraeer
📜حدود لزوم حفظ نفس (۱) 🔻اختصاصی | احمد نظری: 🔹اپیدمی یا همان شیوع فراگیر موضوع تامل بسیاری از آحاد جامعه امروز ما شده است. بی‌تردید متصدیان تنظیم حیات انسان به وسیله دستورات اسلامی و تبیین آن توسط فقه، نمی‌توانند در این خصوص ساکت بوده و یا حرفی برای گفتن نداشته باشند. 🔹دغدغه برخی بر حفظ جنبه‌های ماورایی حاکم بر طبیعت و انسان و فرصت طلبی برخی دیگر برای رد چنین اموری سبب شده است تا هر یک به نحوی به تقابل بین پزشکی و دین دامن بزنند و بدین سبب بار دیگر آتش تعارض دین (مشخصا اسلام شیعی، نه سایر ادیان یا مذاهب دیگر) و دانش بدمند و بعضا ماهی خود را از آب گل آلود شده بگیرند! 🔹آنچه به طور کلی میتوان در این باره گفت این است که اگر دین برای شرایط خطر نیز امری را مستحب یا واجب بداند، ولو آن کار خطر پزشکی داشته یا حتی قطعا منجر به مرگ باشد نباید دستور دینی را با این ملاحظات کنار گذاشت. 🔹این مانند خطری است که ابراهیم خلیل (علی نبینا و آله و علیه السلام) در این راه متحمل شد. با این وصف حتی اگر ابراهیم در راه خدا در آتش نمرود می سوخت نیز مذمتی نداشت. در این صورت تازه می شد مثل حضرت سیدالشهدا که به آن بلا مبتلا شدند. ولی اگر چنین دستوری احراز نشود بایستی برای حفظ جان خود و البته دیگران به احتمالات عقلایی توجه کرد و نمیتوان شرعا به امید امداد غیبی نشسته و از وظیفه شرعی پرهیز کرده و به امور مثلا مستحب پرداخت. 🔹منعی ندارد احتمال عقلایی مزبور با شهادت پزشکان خبره و البته ثقه حاصل شود و غالبا نیز چنین است. بهترین دلیلی که حقیر در مورد برخی احتیاط ها با توجه به خطر شیوع فراگیر کرونا فهمیده ام این است که در صورت عدم ملاحظه توصیه های پزشکان به دلیل سرعت انتقال و ماندگاری ویروس در خارج از بدن شیوع گسترده خواهد داشت که احتمال دارد جان ده‌ها هزار نفر را بگیرد. فرضا اگر با بی ملاحظگی کامل حدود یک دهم کشور مبتلا به این ویروس شود با احتساب ۲ درصد تلفات، نزدیک به ۲۰۰ هزار کشته خواهیم داشت. 🔹بنابراین در صورت اعتماد به وثاقت و خبرویت پزشکان پرهیز از موارد احتمال عقلایی به خطر افتادن جان دیگران ضروری است و تا وقتی که دستوری ولو مستحب از جانب شرع برای این شرایط صادر نشده باشد صحبت از تاثیر امور معنوی و مواردی از این قبیل وجهی ندارد. 🔹لکن آیا در مورد کرونا مسئولین به چنین درکی رسیده اند و به دلیل احتمال چنین خطری دستور به چنین احتیاط‌هایی میدهند؟ ادامه دارد... @saraeer
📜حدود لزوم حفظ نفس (۲) 🔻اختصاصی | احمد نظری: 🔹 در سخن پیش عرض شد که با احتمال خطر بایستی پرهیز و احتیاطهای لازم صورت گیرد ولو با ترک رفتن به مسجد باشد. ولی این تنها بخشی از فقه اپیدمی است! سوال مهم اینجا است که آیا این بیماری به صورت هوشمند تنها در مراکز و مجامع مذهبی و معنوی احتمال شیوع دارد؟! 🔹آنچه عرض خواهم کرد به معنای تجویز مخالفت با مسئولین و دستورات حکومتی نیست و نمی‌خواهم اعتبار و احترام این تصمیمات را زیر سوال ببرم؛ مقدار اهمیت مساله باید بیش از هرج و مرج حاصل از مخالفت باشد. ولی تفکر برخی از مسئولین یا تفکر و ساختاری که منجر به این تصمیم شبکه ای شده است احترام ندارد و بایستی به نکته ذیل توجه داشت تا "شناختی لازم" حاصل شود. 🔹 در تاریخ همواره سودجویانی که اعتقادی به دین و فقه نداشته اند در مواقع مناسب از ابزار «باورها و ارزشها» برای توجیه خود یا اسکات مخالفین بهره برده‌اند. از جمله می توان به اندیشه توحید افعالی و سوء استفاده بنی امیه اشاره کرد. برخی از فقه ها نیز در این بازی فریفته شده و مبتلا به نگاه تک وجهی شده‌اند. مانند حرمت خروج علیه حاکم جائر فاسقی که تمام احکام دینی را زیر پا میگذارد به دلایلی به ظاهر فقهی. 🔹 احکام فقهی ملازماتی با یکدیگر دارند که شخص نمی تواند بین آنها تفکیک کند و این تفکیک نشان از سوء استفاده او دارد؛ چه عمدی و چه از روی جهل. اگر شیوع فراگیر این بیماری در حدی است که مصداق حفظ جان بوده و لازم است برخی مناسک عبادی محدود شود آیا نباید محدودیتی برای سایر مجامع عمومی اعمال گردد؟ و حتی به تشویق و شلوع کردن برخی بازارها برای خرید آجیل و غیره بپردازند! (نگارنده خود شاهد این امر از شبکه ای استانی بوده است.) 🔹 بنابراین اگر مساجد اطرافمان تعطیل شده و برای حفظ جان دیگران در این مجامع شرکت نمی‌کنیم ضمناً لازم است برخی را بهتر بشناسیم. برخی که با سوء استفاده از این ویروس به اشاعه تفکر بی اهمیتی معنویت، دین و... میپردازند. در شرایطی به این فکر دامن میزنند که بشر به اقتضای فطرتش بیش از زمان های دیگر نیازمند اتصال به خدای خویش است. 🔹آنچه لازم است جلوگیری فقه از این شرایط است. به عبارت دیگر فقه نباید اجازه دهد کاری سودجویانه به فقه منتسب شود. چنانکه خداوند ایمان برخی را به پیامبران رد کرد زیرا آنها با توجه به میل خود از بین آنها گزینش میکردند؛ در این مساله نیز شخصی که بین احکام فقهی گزینش میکند روشن است که هدف دیگری دارد و از فقه به عنوان یک ابزار بهره برداری میکند! بی تردید چنین کاری خروج منطق فقه است و با توجه دیگران به این نکته شخص نمی‌تواند خود را پشت این عناوین پنهان کند. @saraeer
هدایت شده از سیدیاسر تقوی
☑️جایگاه و منزلت اجتماعی روحانیت نزد مردم چگونه است؟ آیا روحانیت محبوب‌تر شده است؟ 📌سیدیاسر تقوی در گفتگو با ایرناپلاس: 🔸پیش از پاسخ به این سؤال لازم است به چند نکته توجه کنیم؛ اول آنکه مسأله محبوبیت اجتماعی یک امر دوسویه است. وقتی از محبوبیت یک نهاد اجتماعی سخن می‌گوئیم از یک طرف لازم است به شایستگی‌های این نهاد و افراد منسوب به آن به عنوان ظرفیت این محبوبیت توجه کنیم و از طرفی دیگر، باید ببینیم آیا این شایستگی مورد اقبال عمومی نیز قرار گرفته یا خیر؟ گاهی اوقات میان این دو منظر خلطی صورت می‌گیرد و شایستگی، مترادف محبوبیت فهم می‌شود که این نادرست است. یعنی لزوماً شایستگی به محبوبیت فراگیر و عمومی ختم نمی‌شود و از سوی دیگر لزوماً محبوبیت عمومی به معنای شایستگی نیست. 🔸این امر درخصوص روحانیت که امتدادبخش تعالیم انبیا است پررنگ‌تر است. خود دین اساساً یک امر عامه‌پسند نبوده و حتی شواهد تاریخی و آیات قرآن نشان می‌دهند که اکثر مردم همراهی لازم را با انبیا و اوصیا نداشته‌اند. این نافی فطرت‌های پاک مردم و حتی وظایف اجتماعی روحانیت در نسبت با مردم نیست، اما نمی‌توان این نکته را در نظر نگرفت که دین و علمای دین در کنار جاذبه، دافعه‌ گسترده‌ای هم دارند. 🔸دوم آنکه روحانیت یک نهاد تکلیف‌گراست نه عرف‌گرا. یعنی عمل به تکلیف الهی است که او را به میان مردم می‌کشاند نه آنکه از گرایش‌ها و تمایلات اجتماعی به سراغ گزینش معارف دین برود و یک دین عامه‌پسند ارائه کند. مبدأ نظری و عملی یک روحانی، تکلیفی است که او در منظومه معارف دین می‌فهمد. حتی رواداری با مردم، حسن خلق و... نیز در چارچوب تکلیف‌گرایی تعریف می‌شود. از این منظر می‌توان گفت ارتقای منزلت اجتماعی در سلوک روحانیت اهمیت دارد، اما محوریت ندارد و نمی‌توان آن را ملاک سنجش عملکرد روحانیت دانست. 🔸نکته سوم توجه به تحولات فرهنگی است. خوب است پیش از پاسخ به این سؤال که «منزلت اجتماعی روحانیت در چه وضعیتی است؟» درباره این پرسش نیز تأمل کنیم که منزلت اجتماعی معلم‌ها، اساتید دانشگاه، جامعه‌شناس‌ها، سیاست‌مداران و... در چه شرایطی قرار دارد؟ می‌خواهم عرض کنم انسان امروز که ملغمه‌ای پست‌مدرن از سنت و تجدد است، به شدت مشتاق به زیر کشیدن هرگونه منزلت اجتماعی به عنوان یک جایگاه متمایز و برجسته است. حتی شما روابط خانوادگی را ملاحظه بفرمایید. آیا پدرها و مادرها منزلت گذشته را دارند؟ در روابط اجتماعی چطور؟ آیا در دانشگاه‌های ما خبری از منزلت اجتماعی اساتید هست؟ 🔸در این شرایط فرهنگی، روحانیت در نسبت با سایر اقشار از منزلت اجتماعی خوبی برخوردار است و حتی می‌توان گفت محبوبیت آن سیر صعودی داشته استاین را بگذارید کنار زیست رسانه‌ای ما که بیش از یک دهه است بر معادلات اجتماعی سایه افکنده است. بیش از نیمی از جمعیت مردم ایران در شبکه‌های اجتماعی حضور دارند. امروزه فضای مجازی به عنوان یک زیست‌بوم جدید اجتماعی تلقی می‌شود که سیاست، فرهنگ و اقتصاد را نیز دچار دگرگونی می‌کند. 🔸در این جامعه جدید دو گروه به شکل ویژه‌ای مورد توجه قرار می‌گیرند. گروه نخست مشاهیر، کمدین‌ها و به تعبیری سلبریتی‌ها و کاربرانی که محتوای سرگرمی تولید می‌کنند و دوم کسانی که ادبیات انتقادی و ساخت‌شکن دارند و حس اعتراض و طغیان مخاطب را ارضا می‌کنند. می‌توان گفت اکثر ما در این زیست‌بوم جدید به سرگرمی و اعتراض یا نقد اعتیاد پیدا کرده‌ایم و این در تمام ساحت‌ها و موضوعات وجود دارد. از مسائل فرهنگی، اقتصادی و سیاسی گرفته تا علم و دین و معنویت. 🔸انسان چنین جامعه‌ای به دنبال دین و طلبه‌ای راه می‌افتد که جذاب‌تر و سرگرم‌کننده‌تر باشد و یا نگاه انتقادی‌تری به روایت‌های رسمی داشته باشد و من طلبه نیز اشتباه می‌کنم و برای دیده شدن و رساندن پیامم، متمرکز در تکنیک‌های رسانه‌ای می‌شوم و یا سعی می‌کنم کلیشه‌های ذهنی مخاطب را با یک ادبیات انتقادی به هم بریزم تا مخاطب بیشتر لذت ببرد. اینجا دیگر دین و روحانیت راهنمای زندگی نیستند، بلکه کالاهایی در عرض سایر کالاهای سرگرم‌کننده به شمار می‌آیند. 🔹بخش دوم: https://eitaa.com/sedyaser/164 🔹متن کامل گفتگو: https://plus.irna.ir/news/83718396 🔻🔻🔻 @sedyaser
هدایت شده از سیدیاسر تقوی
☑️جایگاه و منزلت اجتماعی روحانیت نزد مردم چگونه است؟ آیا روحانیت محبوب‌تر شده است؟- بخش دوم 📌سیدیاسر تقوی در گفتگو با ایرناپلاس: 🔸و نکته آخر اینکه ما امروزه در فقدان روابط انسانی به سر می‌بریم و غالب ارتباطات اجتماعی ما تکنولوژیک و باواسطه شده است. این برای دین و روحانیت که مهم‌ترین بستر تبلیغی خود را عمل به دانسته‌ها می‌داند یک بحران ارتباطی است. بنده شخصاً معتقدم حوزه‌ی اثرگذاری یک مبلغ دین، به همان اندازه‌ای است که می‌تواند در زندگی با اطرافیانش به آموزه‌های دینی عمل کند و مردم را با رفتار خود با معارف دین آشنا کند. اما امروزه فضای مجازی این امکان را از ما گرفته است و مردم زیست مشترک کمرنگ‌تری را با روحانیت و حتی با یکدیگر تجربه می‌کنند و این اعتماد اجتماعی را در سطح گسترده‌ای دچار بحران می‌کند. 🔸با در نظر گرفتن این مقدمات، بنده معتقدم همچنان در این شرایط فرهنگی، روحانیت در نسبت با سایر اقشار از منزلت اجتماعی خوبی برخوردار است و حتی می‌توان گفت محبوبیت آن سیر صعودی داشته است. البته بازنمایی روحانیت در رسانه‌ها همانند سایر موضوعات متأثر از دو محور سرگرمی و ادبیات انتقادی است، اما این اختصاص به روحانیت ندارد و تمام مفاهیم و موضوعات را شامل می‌شود. اما در روابط انسانی، مردم همچنان به روحانیت متعهدی که او را می‌شناسند و با او زندگی‌ کرده‌اند علاقه دارند و او را معتمد خود می‌دانند. 🔸امروزه روحانیت تنها قشری است که رابطه مستمر معرفتی و عاطفی با زندگی مردم دارد و می‌تواند ظرفیت‌های مردمی را در امور مختلف بسیج کند. هر چند این ارتباط به لحاظ کمی و کیفی تا سطح مطلوب خیلی فاصله دارد. ❓چرا علی‌رغم تلاش‌های جهادی برخی طلاب و روحانیون، مردم قضاوت‌های متفاوتی درباره این قشر دارند و آیا این به عملکرد روحانیون سیاسی و مسئولان برنمی‌گردد؟ 🔸اگر مقصود شما از قضاوت مردم، بازنمایی روحانیت در فضای مجازی است، من آن را متأثر از مسائلی می‌دانم که در سؤال قبل عرض کردم. اما برای فهم قضاوت مردم باید سراغ کسانی رفت که با روحانیت معاشرت داشته‌اند. اما درخصوص روحانیون سیاسی لازم است به دو نکته اشاره کنم. 🔸اول آنکه جامعه ما نگاه مذمومی به ثروت و قدرت دارد. بخشی از این نگاه متأثر از سنت شیعی ما در دوران انزوا و تعریف نادرست از زهد است که میان تولید ثروت و توزیع عادلانه و مصرف زاهدانه آن فرق قائل نشده‌ایم و بخشی دیگر به دلیل بازتعریف غرب از این مفاهیم است و بخشی هم البته به عملکرد نادرست زمامداران و یا سرمایه‌داران برمی‌گردد. لذا اگر عالمی کارخانه داشته باشد، فارغ از آنکه چگونه به دست آورده و یا مصرف می‌کند مورد مذمت قرار می‌گیرد. مداخله در امور سیاسی هم به همین شکل است. بله! در چنین جامعه‌ای انزوا و گوشه‌نشینی محبوبیت مضاعفی خلق می‌کند اما دیگر دین نمی‌تواند در سرنوشت و معیشت مردم جایی داشته باشد. 🔸البته این به این معنا نیست که روحانیون سیاسی ما همه تکلیف‌گرا بوده و نقدی به عملکرد آن‌ها وارد نیست. اتفاقاً ناکارآمدی و عملکرد نادرست روحانیون در مناصب سیاسی به اعتماد عمومی لطمه زده و می‌زند، اما این هم درست نیست که به خاطر روحانیون سیاسی غیرمتعهد و برای آنکه محبوبیت روحانیت کاهش پیدا نکند، آن‌ها را از توجه به وظایف سیاسی و اجتماعی‌شان بازداریم. 🔹بخش اول: https://eitaa.com/sedyaser/163 🔹متن کامل گفتگو: https://plus.irna.ir/news/83718396 🔻🔻🔻 @sedyaser
هدایت شده از سیدیاسر تقوی
📌ضمن عذرخواهی از شما مخاطبان ارجمند به اطلاع می‌رساند به دلیل پیش‌آمد یک امر غیرمنتظره گفتگوی ما با حجت الاسلام و المسلمین ولدان به وقت دیگری موکول شد 🔻🔻🔻 @sedyaser
هدایت شده از سیدیاسر تقوی
🚨تا ساعاتی دیگر... 📌لایو اینستاگرامی | گفتگوهای حوزوی (۱) ☑️تاثیر ‌فضای مجازی در حکمرانی و معادلات سیاسی 🔸مهمان: دکتر شریف لک‌زایی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی 🕰 دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۱۹ 🎥 پخش زنده از صفحه اینستاگرام سیدیاسر تقوی: 👇👇👇 https://www.instagram.com/sedyaser 🔻🔻🔻 @sedyaser
هدایت شده از سیدیاسر تقوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌دکتر شریف لک‌زایی: وقتی زمینه را برای حضور نخبگان در رسانه فراهم نمی‌کنیم از آن‌ها چه انتظاری داریم؟/ ادعا این است که شبکه چهار یک شبکه نخبگانی است و بناست مسائل زنده و جاری جامعه و نخبگان را پوشش دهد اما می‌بینیم که برنامه‌ای مانند شوکران متوقف می‌شود! 🔻🔻🔻 @sedyaser
هدایت شده از سیدیاسر تقوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌دکتر شریف لک‌زایی: چرا خودمان را از ظرفیت فضای مجازی محروم می‌کنیم؟/ چرا باید توئیتر و فیسبوک فیلتر باشند؟ 🔻🔻🔻 @sedyaser
هدایت شده از سیدیاسر تقوی
☑️انتقاد می‌کنم، پس هستم! 📌لایو اینستاگرامی | گفتگوهای حوزوی (۲) 🔸آسیب‌شناسی شیوع ادبیات انتقادی در فضای مجازی 🔹مهمان: دکتر علیرضا داودی، سردبیر پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل 🕰 یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۳۰ 🎥 پخش زنده از صفحه اینستاگرام سیدیاسر تقوی: 👇👇👇 https://www.instagram.com/sedyaser 🔻🔻🔻 @sedyaser
هدایت شده از سیدیاسر تقوی
☑️دین و دین‌داری در فضای‌ مجازی 📌لایو اینستاگرامی | گفتگوهای حوزوی (۳) 🔸فرم و ساختار فضای مجازی با امر قدسی چه می‌کند؟ 🔹مهمان: دکتر محمدعلی روزبهانی، عضو هیئت علمی مرکز مطالعات فضای مجازی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 🕰 دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۳۰ 🎥 پخش زنده از صفحه اینستاگرام سیدیاسر تقوی: 👇👇👇 https://www.instagram.com/sedyaser 🔻🔻🔻 @sedyaser
هدایت شده از سیدیاسر تقوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌دکتر علیرضا داودی ضمن تشریح نقش حکومت‌های پادشاهی و دولت رانتی در شیوع ادبیات انتقادی در ایران امروز: قبل از جمهوری اسلامی، در دوران سلطنت یک پادشاه داریم که زور دارد و می‌تواند همه را تحت فرمان در بیاورد. اینجا جامعه نسبتی با حکومت ندارد و حکومت هم بواسطه زور نیازهای خودش را تأمین می‌کند. اما پس از انقلاب و در زمانی که وارد دولت رانتی در دوره جمهوری اسلامی می‌شویم، اینجا اتفاقی که می‌افتد این است که بی‌نیازی دولت از مردم و یا جامعه شکل می‌گیرد. جامعه عمومی و نخبگانی ما بیننده‌ای از طرف دولت ندارد چرا که دولت برای تأمین منافع خود نیازی به مردم ندارد. این اتفاقات موجب می‌شود فرد ایرانی احساس می‌کند علیرغم تمام ظرفیت‌هایی که دارد جایی برای سخن گفتن ندارد 🔻🔻🔻 @sedyaser
📜روشنفکری دینی و قرآن 🔻سیدعلی میرموسوی، استاد دانشگاه مفید: 🔹"بازگشت به قرآن" آموزه ای است که در برنامه جریان روشنفکری دینی از جایگاهی با اهمیت برخوردار است. به طور خلاصه این جریان با رجوع به قرآن چند هدف را دنبال کرده است:نخست،نقد برداشت‌ها و تفاسیر سنتی و محافظه‌کارانه از دین، دوم ارائه تفسیری نو و فهمی متناسب با شرایط تاریخی و اقتضائات روزگار جدید از دین و در نهایت تطبیق اصول اخلاقی و حقوقی قرآن با شرایط جدید. 🔹روشنفکران‌دینی با درک این که فهم سنتی از دین پاسخگوی مسائل دنیای کنونی نیست، به بازنگری در آن به شیوه‌ای انتقادی پرداخته اند و در این راستا از قرآن بهره برده اند. آنان با این فرض که قرآن تنها منبع اصیل دین است که از تحریف مصون مانده و از اصالت و اعتبار برتری نسبت به دیگر منابع برخوردار است، کوشیده اند با اتکاء به آن به نقد تفاسیر رایج و سنتی بپردازند. آنان با این هدف و در راستای ارائه فهمی متناسب با شرایط و روزگار جدید از دین، آموزه «بازگشت به قرآن» را طرح کرده اند. از دیدگاه آنان بخشی از چالش هایی که اندیشه دینی در جهان کنونی با آن روبرو شده است، از سنت سرچشمه می گیرد و در پرتو بازگشت به قرآن می توان آن ها را برطرف کرد. 🔹اسلام قرآنی هر چند زمینه را برای عبور از پاره ای از تنگناهای فقه و شریعت فراهم می کند، ولی با محدودیت هایی نیز روبرو است. زیرا پاره ای از احکام یا هنجارهای اخلاقی و حقوقی قرآن با اقتضاءات روزگار کنونی ناسازگاری آشکار دارند. برای مثال نظام جزایی و کیفری مطرح در قرآن مجازات هایی را در بردارد که در جهان امروز انسانی تلقی نمی شود. همچنان که بر پایه این هنجارها، تبعیض های مذهبی و جنسیتی به رسمیت شناخته می شوند. آموزه "بازگشت به قرآن" روشنفکران دینی را با این معضل روبرو کرد که چگونه این هنجارهای اخلاقی و حقوقی را تفسیر یا تاویل کنند تا این ناسازگاری‌ها برطرف شود. 🔹روشنفکران دینی برای حل این دشواری رویکردی زمینه‌گرایانه به قرآن را در پیش گرفتند. از این دیدگاه در تفسیر قرآن باید از ظواهر آن عبور کرد و تنها به فکر تفسیر لفظی و متنی قرآن نبود. از دید آنها توجه به روح و گوهر قرآن که می‌توان آن را همیشگی و جهان‌شمول دانست، اهمیت بیشتری دارد. شاه ولی الله دهلوی(۱۷۰۳-۱۷۶۲ م)، شخصیت برجسته اصلاح طلبی مذهبی در شبه قاره هند، از نخستین کسانی است که با چنین رویکردی به قرآن نگریسته است. اقبال لاهوری(۱۸۷۷-۱۹۳۸م) نیز از وی پیروی کرده است. پس از وی می توان از فضل الرحمان ملک (۱۹۱۹-۱۹۸۸م) روشنفکر پاکستانی‌الاصل و بنیان گذار موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه شیکاگو یاد کرد. در جهان عرب نیز افرادی همچون عابدالجابری، نصر حامد ابوزید قابل ذکرند. در ایران نیز مجتهد شبستری و عبدالکریم سروش همین راه را برگزیده اند. 🔹روشنفکری دینی با اتخاذ رویکرد زمینه گرایانه به قرآن از نگرش متن گرایانه فاصله می گیرد و به ارتباط متن قرآنی و تاریخ و نیز ارتباط وحی و تاریخ توجه می‌کند. از این دیدگاه هرچند متن قرآنی سرچشمه ای وحیانی دارد و از منبعی الهی و فراانسانی به انسان می‌رسد، ولی در چارچوب زبانی مطرح می‌شود که امری اجتماعی و تاریخی است. از آن جا که وحی در چارچوب زبان خاص عصر نزول مطرح می‌شود، از آن رنگ می‌پذیرد. 🔹افزون بر این متن قرآنی از زبان پیامبر(ص) مطرح می‌شود و پیامبر(ص) شخصیتی است که بعد تاریخی دارد، در نتیجه شرایط روان‌شناسانه شخصیت پیامبر(ص) و موقعیت تاریخی او در این متن بازتاب می‌یابد. این ویژگی ما را با این پرسش روبرو می سازد که چگونه می‌توان ابعاد همیشگی و جهان‌شمول متن قرآنی را از ابعاد تاریخمند که متناسب با شرایط تاریخی عصر نزول است، تفکیک کرد؟ از این رو تأمل در وحی و اینکه فرایند وحی چگونه است، برای روشنفکران دینی اهمیت می‌یابد و با نقد نظریه و تلقی سنتی در باره وحی و در پرتو نظریه هایی که در فلسفه و کلام اسلامی در ارتباط با وحی از سوی فارابی، ابن سینا و دیگران مطرح شده است، به جستجو نظریه‌ای می پردازند که بتواند رابطه وحی و تاریخ را به خوبی توضیح دهد. 🔹این رویکرد به روشنفکران دینی کمک کرده است تا در تفسیر قرآن از عقل و یافته های عقلانی بهره ببرند. بر این اساس یافته‌های عقلانی اعم از این که از راه برهان‌های عقلی به دست ‌آید، یا از راه تجربی و یا از راه عقل عملی که در قالب اصول اخلاقی مطرح می‌شود، و نیز آنچه به عنوان بناء عقلا شناخته می‌شود، در فهم و تفسیر قرآن اهمیت پیدا می‌کنند. 🔹بنابراین به طور خلاصه می‌توان گفت که رویکرد روشنفکران دینی به قرآن سه ویژگی مهم دارد، نخست این که زمینه‌گرا است و متن‌گرا نیست، دوم اینکه به رابطه متن قرآنی و شرایط تاریخی و نیز رابطه وحی و تاریخ توجه زیادی میکند و سوم اینکه به عقل و یافته های عقلی و انسانی در فهم قرآن اهمیت زیادی میدهد. @alimirmoosavi @saraeer
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺گزارشی از مواجهه‌ مراجع تقلید، حوزه‌های علمیه و روحانیت با مسأله کرونا @saraeer
📜تأملی بر ادعای «بازگشت به قرآن» از سوی روشنفکران دینی 🔻احمد نظری، طلبه سطح خارج و فارغ التحصیل فلسفه علوم اجتماعی: 🔹برخی روشنفکران در ایام ماه مبارک رمضان مباحثی تحت عنوان بازگشت به قرآن مطرح می‌کنند. برای توجیه این رویکرد از حصر منبع «قطعی» دینی در قرآن بهره برده می‌شود. لکن این ادعا نیازمند تبیین عدم قطعیت «سنت» است و چنین امری حاصل غفلت از موارد قطعی سنت. بلکه این روشنفکران صراحتا از متن قرآن نیز عبور می‌کنند. عبور از ظواهر قرآن به دلیل اقتضائات روزگار نشان می‌دهد «بازگشت به قرآن» فی الواقع بهانه‌ای برای عبور از شریعت و فقه بوده و دلیل آن، اعتبار انحصاری قرآن نیست، بلکه دلیل اصلی همان است که گفته‌اند؛ اقتضائات روزگار حاضر! 🔹به هر حال در آموزه بازگشت به قرآن عناصر مختلف معرفتی از جمله عبور از متن قرآن و زمینه گرایی در تفسیر، اعتقاد به تاریخی بودن برخی از جنبه‌های قرآن، اعتباربخشی به درک‌های ظنی و اعتبار اقتضائات روزگار حاضر در مسائل بسیار بنیادین و اساسی مانند تعیین مصادیق «انسانیت» است. در این زمینه نکاتی وجود دارد که بیان میشود. 🔹مراجعه به قرآن مستلزم التزام به نصوص و ظواهر آن است. برخی به ظاهر روشنفکران دینی رسماً به مخالفت با آن پرداخته و چه بسا تصریح می‌کنند که چاره‌ای جز عبور از آن ندارند؛ دلیل آن هم چیزی نیست بجز اقتضائات روزگار. اقتضائات روزگار حاضر، جایگاه یک «دین» را به خود گرفته و در اساسی ترین رفتارها و اندیشه‌ها حکمرانی می‌کند. به عنوان مثال در تعیین مصداق رفتار «انسانی» از همین اقتضائات پیروی کرده و معیار تعیین امری بسیار اساسی مانند «انسانیت» می‌دانند. 🔹با این وجود چگونه و اساسا چرا باید به دنبال رجوع به قرآن به عنوان یک منبع دینی بود؟ چرا باید دین را با این اقتضائات منطبق کرد و در هر تغییری که در جوامع به وجود می‌آید و «اقتضای جدیدی» محقق می‌شود به نوعی آن را قرآنی نمایاند؟ فلسفه نبوتی که متناسب با این نوع اهتمام به فرهنگ عمومی جوامع و متناسب با این نوع روش درک دین باشد چیست؟ دین در این تفسیر تنها در گوشه‌ای که اقتضای روزگار متعرض آن نباشد می‌تواند حکم براند! البته اگر چنین گوشه حقیری نیز باقی مانده باشد! 🔹سنت و تاریخ بی‌تردید در حال تغییر و دگرگونی است. حکم به «لزوم تبعیت از سنت حاضر در اندیشه و عمل» بر چه مبنایی استوار است و چرا باید این اصل را، اصیل‌ترین اصل در فهم دین دانست؟ این اندیشه می تواند مبتنی بر عدم امکان تعیین تاریخ و فرهنگ برتر و به اصطلاح نسبیت در حوزه اندیشه و اخلاق باشد که در این صورت اساسا لزوم التزام به دین نیز، نه برخاسته از امری واقعی و لازم حقیقی؛ که متاثر از میل و خواست و قرارداد است! در این صورت هر تفسیری از دین منطقی است چنانکه عدم اعتقاد و التزام به دین می‌تواند باشد. 🔹لزوم تبعیت از سنت حاضر می‌تواند دلیل دیگری داشته باشد و آن اعتقاد به برتری سنت حاضر است. این مبنا تصریح به استقلال عقل در درجه‌بندی فرهنگ بوده و دقیقاً در مقابل اندیشه نارسایی درک بشری در تعیین مصادیق خوب و بد است. اندیشه‌ای که بدون آن لزوم التزام به دین توجیه معقولی ندارد. 🔹اعتقاد به عدم امکان یا عدم حقانیت تعرض به ساحت اقتضائات روزگار حاضر از یک سو و دغدغه حفظ انتساب رفتار و اندیشه‌ها به دین (که البته گفته شده وجه آن روشن نبوده و با این مبنا، منطقی ندارد) از سوی دیگر زمینه را برای تدوین عجیب‌ترین نوع روش تفسیر و فهم دین فراهم کرده است؛ «زمینه گرایی و گوهر جویی بدون تبیین نسبت با لفظ و متن»! با حذف جایگاه متن و لفظ از فرایند کشف مراد، سلیقه‌ای و تاریخی‌ترین وجه ممکن در تفسیر به وجود می‌آید. 🔹برخی علاوه بر تکرار ادعای انتساب الفاظ قرآن به شخص نبی اکرم صلی الله علیه و آله (که مخالف با آیات متعدد قرآن است) ویژگی‌های تاریخی و روانشناختی ایشان را در لفظ قرآن موثر می‌دانند و بدین وسیله قرآن را دارای دو جنبه وحیانی و تاریخی می‌پندارند. سپس درصددند فارغ از لفظ قرآن، گوهر «همیشگی!» و «جهان شمول!» آن را بیابند و درک خود را تاریخی و متاثر از ویژگی‌های روانشناختی خود نمی‌دانند! اگر واقعا قرآن دارای جنبه تاریخی است چگونه این به ظاهر روشنفکر، مدعی تفکیک این دو وجه از یکدیگر است ولی امکان تفکیک آن را از خود نبی اکرم صلی الله علیه و آله سلب می کند؟ 🔹بنابراین با توجه به رفتار دوگانه برخی روشنفکران این توجه حاصل می‌شود که روشنفکران نیز وجدانا اعتقاد به وجود گزاره‌های جهانشمول و امکان دستیابی به آن را قبول داشته و بر همین اساس دست به برداشت گوهر جهان شمول دین، متناسب با اقتضائات روزگار حاضر زده‌اند. @saraeer
📜غفلت روشنفکران دینی ما از فقه باعث شده همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند/ تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار می‌اندازد/ با اخلاق نمی‌توان جامعه‌ را اداره کرد 🔻داود فیرحی در گفتگوی مجازی انجمن اندیشه و قلم: 🔹روشنفکری دینی با چهار مشکل مواجه است اول این که روشنفکری دینی از ابتدا، تحت تأثیر جریان‌های چپ، دین را به یک ایدئولوژی تبدیل کرد. منطق دین بیشتر شبیه علم است تا ایدئولوژی؛ حال آنکه با مساوی شدن دین با ایدئولوژی، به دلیل تضاد ایدئولوژی و علم، این ایده شکل گرفت که دین با علم در تضاد است. 🔹دوم اینکه روشنفکری دینی حتی الهیات نظری و عملی را از هم جدا می‌کند. روشنفکران دینی ما بشدت روی کلام و فلسفه فشار آورده و از ارزش فقه غافلند. حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره می‌کند. این خطرناک‌ترین رویکردی است که به آن دچار هستند؛ گویی یک چرخ دوچرخه را نوسازی کرده و چرخ دیگر را کهنه باقی بگذارید. این رویکرد، نوعی عدم توازن در دینداری ایجاد می‌کند. 🔹خطای عجیب گفتمانی است که برخی تصور می‌کنند نظر اولویت دارد و اگر نظر اصلاح شود، عمل هم اصلاح می‌شود. حال آنکه تجربه تاریخی برعکس این را می‌گوید. متفکران مشروطه از عمل شروع کردند؛ آخوند خراسانی، نائینی، محلاتی و حقوقدانانی مثل فروغی، عدل و حتی مدرس، به بحث‌های کلامی پیله نکردند و وارد دستگاه فقهی شدند و جهتی را برای نوگرایی درست کردند که مشروطه را شکل داد. 🔹غفلت روشنفکران دینی ما از فقه باعث شده همیشه در تله ادبیات بدعت بیفتند و مخالفانشان آنها را به چیزهایی متهم کنند که نیستند، به اتفاقی که چند سال پیش درباره هاشم آقاجری افتاد اشاره کرد و آقای سروش هم در بحث‌هایی که اخیرا در اردیبهشت امسال مطرح کردند، می‌گویند یکی از روحانیان به ایشان نسبت دئیسم داده و ادبیات استاد مجتهدشبستری هم دارد چنین گیرهایی پیدا می‌کند. 🔹مشکل سوم روشنفکری دینی، دوگانه‌سازی فقه و اخلاق و دوگانه‌سازی حق و تکلیف است. تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار می‌اندازد؛ وقتی فقه را با شمشیر اخلاق می‌زنید، قسمت‌ مولد فقه را که پایه‌هایی برای قواعد مدنی است شل می‌کنید. با اخلاق نمی‌توان هیچ جامعه‌ای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد. 🔹روشنفکری دینی ما، دوگانه‌ دیگری هم ساخته که فقه را مساوی با تکلیف و اخلاق را مساوی با حق می‌داند و این از عجایب تاریخ روشنفکری دینی است؛ دستگاه فقهی ما پر از حقوق است و اساسا ابتدای فقه، از حق شروع می‌شود و تکالیف، گاردریل‌های جاده حقوق هستند. وقتی روشنفکری دینی این دوگانه را القا می‌کند، در واقع هر دو را با مشکل مواجه می‌سازد چون اخلاق بشدت از تکالیف اخلاقی صحبت می‌کند و حتی مدرن‌ترین متفکران مانند کانت نیز از تکالیف اخلاقی سخن می‌گویند. از طرف دیگر، این القا، ۸۰ درصد فقه را نیز فاکتور می‌گیرد. 🔹مشکل چهارم دستگاه روشنفکری دینی ایرانی خلط بین فقه و سنت فقاهتی است، «مثل اینکه افرادی مثل پوپر، در نقد سنت‌های بسته تفلسف، اصل فلسفه را رد کنند.» فقه به عنوان یک دانش، امکانات بسیاری دارد که سنت آن سال‌ها اقتدارگرا شکل گرفته است؛ حال اگر برای اصلاح مشکلات این سنت فقاهتی، به اصل فقه هجوم بیاوریم، دچار خطا شده‌ایم. در حالیکه «تفقه» چه سنتی چه بازاندیشانه، کارویژه‌ای دارد به نام پیوند نص و زندگی. مسلمان نمی‌تواند از فقه جدا شود. 🔹دکتر سروش می گوید «دین در جهان امروز حذف‌شدنی نیست. اگر دین توانست انقلابی ایجاد کند، می‌تواند دموکراسی هم بسازد.» باید گفت فقه هم همین طور است. چرا که به خاطر سابقه ۱۴۰۰ ساله‌اش، قواعد پخته‌ای دارد. وقتی شیخ فضل الله و مخالفان مشروطه، آن را بدعت و حرام اعلام کردند و به محمدعلی شاه به عنوان شاه اسلام‌پناه تکلیف کردند مجلس را به توپ ببندد، رهبران دینی حامی مشروطه، از همین قواعد فقهی، استدلال‌هایی آوردند که نه تنها اثبات می‌کرد مشروطه بدعت نیست بلکه مشروطه را از باب مقدمه واجب، واجب می خواند. از این راه، دستگاه فقه توانست مشروطه و الزاماتش را تأیید کرده و مشروعیت بدهد. 🔹نه تنها روشنفکری دینی که حتی روشنفکران سکولار نیز وظیفه دارند در راه اصلاح دستگاه فقهی به جای طرد آن گام بردارند چراکه فقه طردشدنی نیست. افرادی مثل علی‌اکبر داور، فروغی، مصطفی عدل و تقی‌زاده، در دوره مشروطه، بیشترین توجه‌شان به ادبیات فقهی بود تا بتوانند وضع جدید را پشتیبانی کنند. 🔹اصلاح دستگاه فقهی موضوع غایب روشنفکری دینی امروز است. بر این اساس می‌شود یک علامت سؤال بزرگ گذاشت که «چرا روشنفکری دینی در توصیف وضعیت فقه در جهان اسلام، به یک توصیف متقن و قریب به واقعیت نرسیده است؟» امروز ما به نگارش کتابی شبیه کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» (نوشته پوپر) در حوزه تجربه فقهی نیاز داریم 🔸به نقل از نامه‌های حوزوی @saraeer
📜امر سیاسی در اسارت کرامات/ چرا سیستانی از بهاءالدینی نام برد؟ 🔻محمدرضا کدیور: 🔹مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی خاطرات خود را از سفر به عراق و دیدار با مرجعیت شیعه در آن کشور منتشر کرده است. در بخشی از خاطرات مربوط به دیدارش با آیت الله سیستانی می‌خوانیم: «شما خودتان این وضع را به وجود آورده‌اید. هی گفتید آقای بهاء‌الدینی اینطور است و آنطور است. هی کرامات گفتید... معتقدم شما خودتان، کشور را به روزی انداخته‌اید که این گرفتاری‌ها پیش آمده و جمکران را آنطور بزرگ کرده‌اید و منبری‌ها آن حرف‌ها را می‌زنند...» 🔹واقعیت این است که در میان دین داران در ایران نقل کرامات علمای اهل سلوک و عرفا امر مرسومی است. طی سال های اخیر در زمینه کرامات و حدیث زندگی علمای عارف مشرب کتاب های متعددی منتشر شده است. برای نگارنده این پرسش مطرح گردید که چرا از بین علما و عرفای متأخر (به مانند شیخ حسنعلی نخودکی، جعفرآقا مجتهدی، آیت الله مرعشی نجفی، شیخ رجبعلی خیاط و شاگردان آیت الله قاضی) که از کرامات آنها بسیار نقل شده، آیت الله سیستانی از مرحوم آیت الله بهاءالدینی نام برده، حال آن که از آیت الله بهاءالدینی چندان کرامتی نقل نگردیده است؟ 🔹سیدرضا بهاءالدینی از علمای اخلاقی متاخر است که گر چه مشی عرفانی داشته اما به مانند سایرین که از آنها نام رفت به عارفی دارای کرامات و بروز خرق عادت مشهور نیست و می‌توان گفت کرامت او حقیقتا زیست ساده و اخلاقی اش بود. با این وصف چرا آیت الله سیستانی در دیالوگی که با مسیح مهاجری دارد؛ آن زمان که پای بسط خرافات در ایران به میان می آید از وی نام می برد؟ بر این باورم که نام بردن از سید رضا بهاءالدینی تصادفی نبوده و بسیار هوشمندانه صورت پذیرفته است. بیش از بیست سال است که اقوالی به آقای بهاءالدینی نسبت داده می شود: 🔹۱. پس از امام، آقای منتظری رهبر نمی شود و رهبری آقاسید علی خامنه ای برای آینده کشور پیش ما محرز است. ۲. آقای منتظری به درد رهبری کشور نمی‌خورد. ۳. مسئله قائم مقامی سر نمی گیرد و دلخوشی ما به آقای خامنه‌ای است. و نقل می کنند آن زمان که به ایشان خبر می‌رسد آیت الله خامنه ای از سوی مجلس خبرگان به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب شده است، گفته بود: ما مدت‌ها پیش به این مطلب رسیده بودیم و بیان کرده بودیم که هیچ کس بعد از حاج آقا روح‌الله نمی تواند رهبر شود جز سید علی آقا. جز این عبارات که در قالب پیش گویی در خصوص آینده رهبری پس از فوت امام است، نقل قول چندانی از کرامات وی شنیده نشده است. 🔹آنچه در ذهن نگارنده از عبارت آیت الله سیستانی متبادر می‌شود آن است که او با نام بردن از مرحوم بهاالدینی خطر اتکا به کرامات را در عرصه اجتماعی-سیاسی مطرح کرده که در این سال ها روزافزون شده است. آیت الله سیستانی قطعا با برخی از این فرزانگان حشر و نشر داشته است، اما انگشت اشاره را به سمتی می‌برد که کرامات و خرق عادات با امر سیاسی گره می‌خورَد نه به زندگی عادی مردم که گاه برای دفع امراض جسمانی و کسب موفقیت های مالی و ... به سراغ اهل سلوک می‌رفتند. 🔹این اقوال در حالی نقل شده که تئوریسین ولایت فقیه در قرن اخیر، برای اثبات ولایت فقیه از منابع عقلی و نقلی استفاده می نماید و برای انتخاب ولی فقیه از رای غیرمستقیم مردم بهره می گیرد. با این که خود اهل سلوک عرفانی بود و در این مسیر محضر اساتید برجسته ای را درک کرده بود، در ارجاع به مباحث سیاسی و حکومت داری هرگز به ساحت عرفان و رویا و کرامات دست نیازید. روشن است که اگر قرار بر پیش گویی در خصوص آینده نظام می بود، شخص بنیانگذار انقلاب با جایگاه رفیعی که در حوزه عرفان داشت و مقاماتی که کمتر از دوست صمیمی‌اش حاج آقا رضا بهاءالدینی نبود، خودش برای آینده بینی سزاوارتر می‌نمود. 🔹آن نقل قول ها که از حاج آقا رضا بهاءالدینی در سال های پیش صورت گرفت، امروز بستری برای امثال صدیقی و سعیدی (ائمه جمعه تهران و قم) و شماری دیگر از اهل وعظ و منبر به وجود آورده که به کرّات کراماتی دیگر را نقل کنند و هر بار جامعه را با سخنان خود به تعجب وا دارند. آن ها یک امر حکومتی-عرفی را در ساحت قدسی می نشانند، حال آنکه در بیانات و سیره رهبر انقلاب نیز این امور هیچ گاه جایگاهی آسمانی نداشته و این همان خطری است که آیت الله سیستانی به نیکی ریشه یابی و گوشزد نموده است. 🔹هدف از نگارش این یادداشت، تشکیک در اقوال وارده از آیت الله بهاء الدینی نیست بلکه آسیب شناسی بکارگیری این رویکرد در امر سیاسی بوده و نقدی است بر تقلیل مشروعیت حکومت بر اساس نقل کرامات. 🔸کانال نواندیشی دینی کیان @saraeer
📜رهبری دینی در بحران کرونا 🔻علی مهدیان: 🔹در مدیریت بحران کرونا به نظر می‌رسد نقش دستگاه سلامت و پزشکی محوری تر از دیگران بود. چرا؟ فروشگاهها و بازار زودتر از مساجد و محافل شروع به کار کرد، چرا ؟ بعد از دو سه ماه و با این نوع بیان، رهبری بحث بازگشایی مساجد را پیش کشید، چرا؟ آیا سبک مدیریت کشور در این ایام ، دینی بود؟ آیا در مجموع یک مدیریت منفعل غربگرا را تحمل کردیم؟ 🔹اولا در سبک تصمیم گیری ولی خدا عزت جامعه و تقابل با اراده دشمن رکن محوری است. جایی که تصمیم گیری های کلان و اراده سیاسی دشمن رقم میخورد، طاغوت است که در واقع راس دشمن است. مبارزه با این بعد است که تعیین میکند چه زمان با چه بعدی از غرب باید درگیر شد. حقیقت جهاد کبیر این نکته است. 🔹محور دشمنی چه بود؟ برخی گفتند بنا است مردم دنیا تابع قانونهای پزشکی مدرن شوند. برخی گفتند بنا است مردم به صورت جهشی آلوده محیط مجازی شوند. و ذیل مدیریت دشمن در آن فضا قرار بگیرند. برخی هم گفتند بنا است فشار اقتصادی به ما چند برابر شود. البته دشمن در همه محورها دشمن است اما تمرکز او کدام بود؟ رهبر معتقد بود نبرد اقتصادی محور است. شعار سال در اوج ایام کرونا جهش تولید بود. 🔹ثانیا در صحنه پیاده سازی شریعت و ساختارهای دینی یک نوع تقدم منطقی را میبینیم که حفظ سلامت و جان و سپس حفظ مال را بر تکالیف و نهادها مقدم میکنند. این اندیشه ای است که فقها ذیل قاعده لاضرر و لاضرار فی الاسلام بحث میکنند. حضرت امام میگوید این قاعده حاکمیتی است که در مقام اجرا و پیاده سازی دین، حاکمان رعایت میکنند. 🔹در سبک مدیریت ولی فقیه این تقدم را به خوبی میشد ملاحظه کرد اول جان بعد مال و سپس صورت‌ نهادهای مقدس دینی. اول قرنطینه بعد به آرامی باز شدن مسیر مشاغل و کار و اقتصاد و حالا نیز مساجد و محافل. او به گونه ای این دستور را صادر کرد که هم مرجعیت مدیران دولتی در تصمیم گیری تضعیف نشود و هم بالاشاره، زمان این اتفاق یادآوری شده و تلویحا تسریع در آن ذکر شود. 🔹مهمترین رکن در مبارزه اقتصادی با دشمن ایجاد روحیه انسجام درونی و اعتماد به نفس در مردم بود. قصه کرونا این واقعه را در جان امت به ظهور و بروز کشید. و رهبر همین نکته را بارها و بارها تقویت کرد و به چشم آورد. احساس کارآمدی و انسجام در صحنه داخل نیاز اساسی کشور برای رشد و جهش تولید بود. تولید که رکن اصلی مبارزه اقتصادی بود. در مجموع ما با یک سبک تصمیم گیری کلان و منضبط فقهی و دینی مواجه بودیم. @ali_mahdiyan @saraeer
📜علوم و معارفی که یک مرجع تقلید باید از آنها برخوردار باشد 🔻سیدکمال حیدری: 🔹بنده معتقدم اگر انسان، جامع معارف دینی نباشد نمی تواند در مسائل دینی نظر بدهد؛ یعنی زمانی که می خواهد در فقه اصغر نظری بدهد، باید از باقی معارف دینی نیز مطلع باشد، نه این که کسی بگوید: فقه به تفسیر چه ارتباطی دارد؟! یا این که رابطۀ تفسیر با علم کلام چیست؟! یا این که رابطه علم کلام با اخلاق چیست؟! بلکه صحیح این است که گفته شود این مجموعه فکری، یک مجموعه واحد و یکپارچه است که هر جزء از آن با اجزاء دیگر کاملا مرتبط و هماهنگ می باشد؛ لذا کسی که می خواهد در هر کدام از این اجزاء نظری بدهد، باید بر تمام این مجموعه واقف و از آن مطلع باشد. اما سؤال این است که این معارفی که باید مرجع دارای آن ها باشد، چیست؟ 🔹اولاً: معارف قرآن کریم است؛ زیرا اهل بیت (علیهم السلام) آن را اساس قرار داده اند و فرموده اند: "سخن ما را بر کتاب پروردگارمان عرضه نمایید، اگر برای آن شاهد و مؤیداتی یافتید پس آن گاه به سخن ما تمسک کنید وگرنه آن کلام، حرفی است آراسته شده که ما آن را نگفته ایم." حال چگونه ممکن است کسی که می خواهد در یک مسأله – خواه مسأله عقیدتی باشد یا مربوط به فروع – نظری بدهد، بر معارف قرآنی واقف نباشد؟! 🔹ثانیاً؛ او باید از کلیت معارفی که از اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده است مطلع باشد؛ زیرا رسول اعظم (ص) به ما فرموده است:" إني تارک فیکم الثقلین ما إن تمسکتم به لن تضلو بعدي أبداً : کتاب الله و عترتي اهل بیتي". بنابراین هیچ کس نمی تواند بگوید: کتاب خدا ما را کفایت می کند بلکه علاوه بر فهم قرآن کریم، می بایست جمیع معارف وارده از اهل بیت (ع) را نیز درک نماید؛ یعنی آنچه از پیامبر و امام علی و امام حسن و امام حسین تا آخرین امام (علیهم السلام) روایت شده است را باید بداند. مرجع باید از همه این مجموعه معارف مطلع باشد، و تنها در آن زمان است که او حق پیدا می کند در مسأله ای دینی نظر بدهد، خواه این مسأله مرتبط به عقاید باشد یا اخلاق و یا فروع یعنی همان مسائل حلال و حرام. 🔹از همین خاستگاه است که بنده این مسأله ای که قبلاً به آن اشاره کردم را مطرح نمودم، که همان نظریه «مرجعیت جامع» است. این همان مرجعیت دینی است، مقصودم این است که مرجع باید، مرجع در تمام دین باشد، نه این که فقط مرجع در خصوص حلال و حرام باشد! 🔹[ثالثا؛ فلسفه و عرفان؛] من معتقدم که این علوم به عنوان مقدماتِ فهمِ معارف دینی، جزئی اساسی است. به عنوان مثال: ما در علم اصول ده ها مسائل فلسفی و منطقی را برای فهم مسائل فقهی مطرح می کنیم کسانی که مسائل علم اصول فقه را دنبال می کنند می دانند که بسیاری از مسائل علم اصول فقه مسائل فلسفی است که از مباحث فلسفی یا مباحث کلامی گرفته شده است. چرا به آن ها احتیاج دارند؟ گفتند: فهم کلام امام معصوم به فهم این مقدمات بستگی دارد. 🔹مثالی روشن تر: قرآن کریم به لسان عربی مبین نازل گشته است، آیا ممکن است که کسی قرآن را بفهمد در حالی که عربی را نمی داند و بلد نیست؟ کجا از اهل بیت (علیهم السلام) وارده شده است که فرموده باشند: عربی را فرا بگیرید تا قرآن را بفهمید؟! این یک مقدمۀ عقلی واضح است؛ زیرا قرآن کریم به زبان عربی نازل شده است. بنابراین، این که زبان عربی را فقط بیاموزید کفایت نمی کند بلکه باید زبان عربی و قواعدش را یعنی صرف و نحو و قواعد بلاغت و... را هم فرا بگیرید. این در زمینه الفاظ بود. 🔹و اما در زمینه محتوا و مضمون هم مطلب همین طور است. مضامین زیادی وجود دارد که باید بفهمید و به آن ها نیاز دارید، قواعد در علمِ اصولِ فقه، قواعد فلسفی، قواعد منطقی و قواعد عرفانی؛ این ها همان مجموعه معارفی است که کسی که می خواهد در معارف دینی نظر بدهد، به آن ها نیاز دارد. 🔸منبع: «کانال رسمی آیت الله حیدری» @saraeer
Mihan_33-1.pdf
213.7K
🔺مجله میهن منتشر کرد: گونه‌شناسی گفتمان روحانیت در مواجهه با کرونا- حسین فرشتیان ⚠️این فایل صرفا جهت اطلاع شما منتشر شده است و محتوای آن لزوما مورد تأیید سرائر نیست @saraeer
🔺"مسجد مریم" در کپنهاگ دانمارک طرفدار "پیشنماز شدن" زنان و امامت آنها در مساجد است و ازدواج بین الادیانی را حمایت می کند و از حق طلاق زنان نیز پشتیبانی می کند. در پشت سر خانم «شیرین خنکان» آیه ای از قرآن است که اشارت به خلقت گروه های انسانی اعم از شعوب و قبائل و جنس انسان اعم از زن و مرد دارد که این تمایزات و تفاوت ها مایه تعمیق قوه شناخت انسان اعلام شده است. جالب تر اینکه در نزد خداوند عامل تقرب "تقوی" عنوان شده است و خانم خنکان که در جامعه دانمارک زندگی می کند تلاش می کند تفسیر دیگری از نسبت جنسیت و دیانت ارائه دهد. به سخن دیگر، نقش مقتضیات زمان و مکان -آنگونه که در فقه گفته می شود- کافی نیست بل مقتضیات زمان اجتماعی و مکان اجتماعی هم باید ملحوظ شود. 🔸منبع: کانال سیدجوادمیری @saraeer
📜فقه پویا بر اساس تعامل با سایر علوم است 🔻محمود قیوم‌زاده، مدرس حوزه در گفتگو با شبکه اجتهاد: 🔹باید واژه‌ها مشخص بشود یعنی مشخص شود منظور از کارآمدی چیست؟ آیا منظور از آن، این است که فقه یک دنیای آبادی برای افراد بسازد ولو اختلاف طبقاتی هم وجود داشته باشد؟ یعنی گروهی از دسترنج افرادی استفاده کنند و طبقه مرفه داشته باشند و بقیه هم بهره کمی داشته باشند در حدی که فقط بتوانند زندگی کنند؟ 🔹در برخی از جوامع پیشرفته این قاعده برقرار است که برای گروه‌های متوسط و زیر متوسط، زندگی اجتماعی فی‌الجمله مطلوبی تهیه شود، اما بسیاری از سرمایه دارها و متمولین از حاصل دسترنج آنها تغذیه می‌کنند و بهره‌مند می‌شوند. آیا منظور از کارآمدی این است که ساختمان و برج‌هایی ساخته شود اما به حوزه معنویات و عبادات و اخلاقیات چندان توجهی نشود؟ 🔹یعنی توقع شان از فقه، ساختن زندگی مرفه و بدون مشکل است و اگر چنانچه نتواند این زندگی را برایشان فراهم کند گله مند می‌شوند، در حالی که منظور از فقه کارآمد چنین نیست بلکه منظور این است که برای حیات دنیوی برنامه‌ریزی داشته باشند اما اصل و اساس را تلاش برای حیات اخروی قرار دهند. 🔹مراد از واژه فقه چیست؟ یعنی منظور از فقه، دستورات و بایدها و نبایدها است یا اینکه به سایر امور نیز می پردازد؟ در رابطه با بایسته های فقه کارآمد با توجه به تعریفی که از کارآمدی داریم، این است که نگاه به فقه متفاوت است؛ یعنی کسانی که فقه را حداقلی معنا می‌کنند، مرادشان از فقه، دستورات بین خالق و مخلوق، رعایت حریم بین افراد و طهارت و نجاست و حلیت و حرمت است و از حوزه اجتماعی فاصله می‌گیرند. در حوزه و بین فقها چنین نظریات و افرادی وجود دارد مخصوصا در عصر غیبت، تعبیر از فقه حداقلی می شود. 🔹اما شاخصه‌های فقه کارآمد، آن است که هدف گذاری حیات بشر و خلقت انسان را تامین کند. این هدف‌گذاری ارتباط بین خودش و سایر مخلوقات و طبیعت و دیگر انسانها و از همه مهمتر ارتباط با خدا را باید تنظیم کند. و نهایتا سعادت بشر را در سعادت اخروی ببیند، یعنی اگر تعارض با زندگی دنیا و سعادت اخروی باشد سعادت اخروی را ترجیح می‌دهند. اما شاخصه‌های آن که اگر بخواهد کارآمد باشد و ارتباطات را تأمین کند بی نیاز از سایر علوم نیست و نباید تمام علوم را کنار زد و فقط به فقه پرداخت. 🔹به عنوان مثال، فقه بیان می‌کند که ثروت عادلانه توزیع شود. عادلانه توزیع شدن ثروت را باید در سایر علوم و رشته ها جستجو کرد یعنی باید اقتصادی بر اساس اقتصاد پویا و فعال و و با بهره وری بالا به طوری که همه دسترسی به منابع داشته باشند در فقه وجود داشته باشد. پس فقه پویا بر اساس تعامل با سایر علوم است. 🔹این طور نیست که فقه بیان احکام کند و شیوه اجرا نداشته باشد در سیره هم این قضیه برقرار است مثلا امیرالمومنین هم بیان احکام داشتند و هم شیوه اجرا؛ همچنین پیامبر(ص). 🔹در فقه هم در حوزه مالی و تجارت، بیان شیوه مضاربه و مشارکت و سرمایه گذاری و همچنین بیان احکام هر یک را دارد. یا در قضاوت، علاوه بر بیان احکام شیوه اجرا حکم هم بیان شده است. پس فی‌الجمله علاوه بر بیان احکام، شیوه اجرا هم دارد و اجرا هم انجام داده اما فقه متکفل سیاست‌ها هم است. حتی در حوزه اجرا مثلاً قائل است که نباید از منکِر، دلیل مطالبه کرد، بلکه از مدّعی باید مطالبه کرد و باید تجربه بشری و سایر علوم مرتبط وارد شود و بیان اینکه کدام مقتضیاتی برای جمع دلیل لازم است. 🔹پس رسالت فقه، بیان احکام کلی است و سایر علوم بشری باید در نحوه اجرای این احکام و اصول کلی دخالت کند. @saraeer