eitaa logo
😍احــســاسِ خـــوبـــــــــــ😍
4.5هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
10.2هزار ویدیو
194 فایل
شروع دوباره بـا دنـیـایے پــر از حـس هاے خــوبـــــ ♡پُـــــــر از حِس دلــــنـِشیـــــن براے تو♡ ‌ ✍فقط اندکی تفکرات خوب میتوانند کل روز شما را تغییر دهند پس مثبت باشید‌😍❤ . 🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 چه کنیم حضرت زهرا (سلام‎الله‌علیها) به ما نگاهی کند؟ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 الان باید حجاب مشکل ما باشد؟ 🔻مسئله حجاب با دو تا سریال قابل حل است، اما عرضه نداریم بسازیم 🔻سازمان تبلیغات و صدا و سیما باید خجالت بکشند که هنوز حجاب، چالش ماست 🔻 الان که نتیجه بی‌حجابی در غرب مشخص شده، هنوز باید مشکل ما باشد؟! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اثر محبت خدا ⚘️ 🔖 اگر محبوب خدا شدیم؛ خدا همه چیزش را به پای ما می‌ریزد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
خدا این خبر را به آنان داد تا از مکر و فتنه او بر حذر باشند و اسیر وسوسه و نیرنگ او نشوند. خداوند صریحا به این زن و شوهر فرمود: «هر دو از بهشت بیرون روید، که برخی از شما با برخی دیگر دشمنید، اگر هدایتی از من به سوی شما آمد، هرکس هدایت مرا متابعت کرد نه گمراه شود و نه شقی و بدبخت گردد.»[7] خدا ضروریات و نیاز آدم علیه السّلام را در نظر گرفت و امیدی در دلش بوجود آورد تا به سوی تداوم زندگی قدم بردارد و در این راه تلاش کند. و به او خبر داد که روزگار نعمت خالص و آسایش کامل، سپری گشته. پس از خروج از بهشت و محرومیت از نعمتهای آن همواره بر سر دو راهی خواهید بود: راه هدایت و گمراهی، راه ایمان و کفر، طریق فلاح و خسران. هرکس راهی را که خدا تعیین کرده است پیمود و در راه شریعت و سنت الهی و مسیر مستقیم گام برداشت، نباید از وسوسه شیطان و خدعه او ترس داشته باشد، ولی هرکس از یاد خدا غافل و از راه راست منحرف شد، اسیر سختی و محنت می گردد و در زمره کسانی قرار می گیرد که سعی آنان در دنیا بی ثمر است درحالی که فکر می کنند کار شایسته ای انجام می دهند و چی نیکوکارانند. پی نوشت ها: [1] داستان حضرت آدم علیه السّلام از آیات و سور زیر اقتباس شده است: سوره بقره، آیات: 29 تا 38؛ سوره اعراف، آیات: 10 تا 23؛ سوره طه، آیات: 114 تا 125؛ سوره اسراء، آیات: 60 تا 64؛ سوره حجر، آیات: 27 تا 43؛ سوره ص، آیات: 71 تا 85؛ سوره فصلت، آیات: 9 تا 12 و سوره رعد، آیه: 2. [2] طه، آیه: 118 « ِلَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى». [3] بقره، آیه: 35 «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ...». [4] اعراف، آیه: 20 «ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ...». [5] اعراف، آیه: 22 «أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ...». [6] اعراف، آیات: 23 و 24 «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا...». [7] طه، آیه: 123 «قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً...». ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
عاقبت تملّق کریم‌خان زند پس از آنکه به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به‌عنوان سرسلسله زندیه در سراسر ایران پیچید. روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم‌خان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباس‌های فاخر به او بپوشانند. چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد. با دیدن قدرت و منزلت برادرزاده‌اش بادی به غبغب انداخت و گفت: کریم‌خان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (علیه‌السلام) جامی از آب کوثر به او می‌داد. کریم‌خان اخم‌هایش را درهم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونت‌آمیز را جویا شدند. کریم‌خان گفت: من پدر خود را می‌شناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی باشد. این مرد می‌خواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی به‌صورت عادت درآید، پادشاه دچار غرور و بدبینی می‌شود و کار رعیت هرگز به سامان نمی‌رسد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
📚عدالت دقیق خداوند روزی حضرت موسی (علیه‌السّلام) از کنار کوهی عبور می‌کرد، چشمه‌ای در آنجا دید، از آب آن وضوگرفت، به بالای کوه رفت، و مشغول نماز شد. در این هنگام دید اسب‌سواری کنار چشمه آمد و از آب آن نوشید، و کیسه‌اش را که پر از درهم بود از روی فراموشی در آنجا گذاشت و رفت. پس از رفتن او، چوپانی کنار چشمه آمد (تا از آب چشمه بنوشد) چشمش به کیسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت. سپس پیرمردی خسته، که بار هیزمی برسر نهاده بود کنار چشمه آمد، بار هیزمش را بر زمین گذاشت و به استراحت پرداخت. در این هنگام، اسب‌سوار در جستجوی کیسه پول خود به کنار چشمه بازگشت و چون کیسه‌اش را نیافت به سراغ پیرمرد که خوابیده بود رفته و گفت: کیسه مرا تو برداشته‌ای، چون غیر از تو کسی اینجا نیست. پیرمرد گفت: من از کیسه تو خبر ندارم. گفتگو بین اسب‌سوار و پیرمرد شدید شد و منجر به درگیری گردید. اسب‌سوار، پیرمرد را کشت و از آنجا دور شد. موسی (علیه‌السّلام) (که ظاهر حادثه را عجیب و برخلاف عدالت می‌دید) عرض کرد: «یا ربّ کیف العدل فی هذه الامور؛ پروردگارا! عدالت در این امور چگونه است.» خداوند به موسی (علیه‌السّلام) وحی کرد: آن پیرمرد هیزم‌شکن، پدر اسب‌سوار را کشته بود. (امروز توسط پسر مقتول قصاص شد) و پدر اسب‌سوار به همان‌اندازه پولی که در کیسه بود به پدرچوپان بدهکار بود، امروز چوپان به حقّ خود رسید. به این ترتیب قصاص و ادای دین انجام شد، «و انا حکمٌ عدلٌ؛ و من داور عادل هستم» ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
♦️پند یک پدر پیر روی تخت بیمارستان درحال مرگ به فرزندش منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن (همه رهگذرند) زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند (مراقب حرفهایت باش) به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت (گذشت داشته باش) گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن عمر من 80 ساله ولی مثل 8 دقیقه گذشت و داره به پایان میرسه تو این دقیقه های کم کسی را از دست خودت ناراحت نکن قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش... انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فكرش ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
☕️ یازده ساله بودم و عاشق کتاب. همه‌ی کتابهای توی خانه را خوانده بودم، شریعتی‌ها را چند بار، مطهری‌ها را از اول تا آخر، دیوان شعر انوری (چرا باید به جای حافظ و شاهنامه توی خانه انوری می‌داشتیم، نمی‌دانم!)، یک کتاب شعر که نویسنده‌اش دوست پدرم بود و قرآن. مامان بیمارستان بود، یک پای بابا محل کارش بود و یک پایش دنبال دوا و داروی مامان. مرفین گیر نمی‌آمد و داروهای شیمی‌درمانی قیمت خون پدرِ همه‌ی صنف دارو بود. توی این هیروویر آنچه به چشم نمی‌‌آمد کرمِ کتاب بودن من بود. کسی حواسش به من نبود. به اینکه دلم کتاب جدید می‌خواهد و قدیمی‌ها را آن‌قدر خوانده‌ام که گوشه‌های کتاب‌ها ساب رفته. بین این‌همه گرفتاری کتاب‌خواستن من اَتِینا بود. تا اینکه اسباب‌کشی کردیم و توی کمددیواری خانه‌ی جدید یک کتاب پیدا کردم. انگار دنیا را به من داده بودند، کتابِ توی کمددیواری، نور فانوس دریایی بود توی تاریکی، صدای دنگ‌دنگِ رسیدن دسته‌ی کولی‌ها بود به یک روستای دورافتاده‌ی خواب‌زده. اگر بگویم تا سال‌ها بعد به داستایوفسکی به چشم معشوق نگاه می‌کردم، بی‌راه نگفته‌ام! جنایت و مکافاتش همان پیام "بپوش میام دنبالت" بود در یک غروب جمعه‌ی دلگیر و حوصله‌لبریزشده. بعد از آن، بعدها که کتاب توی دستم زیاد بود، گاهی کتابی جا می‌گذاشتم، به‌عمد تا شاید دخترکی یازده‌ساله از عشق‌بازی با کتابِ من صفا کند‌. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
🔴 مثل مداد باش حکیمی مشغـول نوشتن با مـداد بود. کودکی از او پرسيد: چه می‌نويسی؟ حکیم لبخنـدی زد و گفت : مهم تر از نوشتـه هايم ، مـدادی است کـه با آن می‌نويسم ، وقتی بزرگ شدی مـثل اين مـداد شو! پسر تعجب کرد! چون چيز خاصی در مداد نديد! حکیـم گفت پنج خصلت در اين مداد هست. سعی کن آن‌ها را بدست آوری اول: می تـوانی کارهـای بـزرگی کنی، اما فـراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدايت میکند و آن دسـت خـداست! دوم : گاهی بـايد از مداد تـراش استفاده کنی ، اين باعث رنج مداد میشود، ولی نوک آن را تيز می کند. پس بدان رنجی که می بری از تو انسان بهتری می سازد! سـوم: مداد هميشه اجازه می‌دهد که برای پاک کـردن و تصحیح اشتباه از پاکن استفـاده کنیم ، پس بـدان که تصحيح يک کار خطا، اشتباه نيست! چهارم : چـوب مداد در نـوشتن مـهم نيست، مهم مغز مداد است که درون این چوب است ، پس هميشه مراقب درونت باش که چـه از آن بيرون می آيد! پنجم: این که مداد هميشه از خـود اثـری باقی می گـذارد ، پس بدان هر کاری در زنـدگی ات می کنی ، ردی از آن بجا میماند، پس در انتخاب اعمال و رفتارت دقت کن! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
‌ تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این معنی روزی حلال است الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
🔴 تلنگر خدا یکی از خوبان و عاشقان امام زمان را رحمت کند شاید مثلا چهل سال پیش بود، سید کریم پینه دوز، هرشب جمعه به محضر آقا مشرف میشد. در بازار تهران حجره کوچک پینه دوزی داشت، امام زمان شبهای جمعه سری به حجره اش میزد و او را میدید. یک روز از صبح تا غروب پولی دشت نکرد،در حجره را تا انتهای شب باز گذاشت به امید مشتری, خبری نشد، زن و بچه گرسنه منتظرش بودند در خانه، حجره را بست و رفت سرکوچه ی خانه شان ایستاد، برف سنگینی می‌بارید گفت انقدر می ایستم تا روزی ام را مولایم حواله کند، جوانی از دور آمد و بقچه ای به او داد، گفت از طرف حضرت صاحب است، نان بود و حلوا،سید کریم میگفت عطرش آدم را مست میکند و طعم غذای بهشت دارد. نان و حلوا را هرچه میخوردند تمام نمیشد ، سفره را که باز میکردند باز همان مقدار روز اول در سفره بود، به خانمش گفت کسی بویی نبرد از این ماجرا، زن همسایه از خانمش پرسید این عطر حلوا که کوچه را برداشته از خانه ی شماست، ماجرایی دارد؟خانمش قصه را به زن همسایه گفته بود، برای وعده ی بعدی سفره را که باز کرده بودند دیگر نانی در سفره نبود. برداشتی آزاد از زندگی سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
✏️ با طایفه دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی‌کردم که جوانی در آمد و گفت درین میان کسی هست که زبان پارسی بداند؟ غالب اشارت به من کردند. گفتمش خیرست گفت پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزعست و به زبان عجم چیزی همی‌گوید و مفهوم ما نمیگردد گر به کرم رنجه شوی مزد یابی، باشد که وصیتی همی‌کند. چون به بالینش فراز شدم این میگفت دریغا که بر خوان الوان عمر دمی خورده بودیم و گفتند بس معانی این سخن را به عربی با شامیان همی‌گفتم و تعجب همی‌کردند از عمر دراز و تاسف او همچنان بر حیات دنیا. گفتم چگونه‌ای درین حالت؟ گفت: چه گویم؟ ندیده‌ای که چه سختی همی‌رسد به کسی که از دهانش به در میکنند دندانی قیاس کن که چه حالت بود در آن ساعت که از وجود عزیزش بدر رود جانى گفتم تصور مرگ از خیال خود بدر کن وهم را بر طبیعت مستولی مگردان که فیلسوفان یونان گفته‌اند مزاج ارچه مستقیم بود اعتماد بقا را نشاید و مرض گرچه هایل دلالت کلی بر هلاک نکند. اگر فرمایی طبیبی را بخوانم تا معالجت کند. دیده بر کرد و بخندید و گفت دست بر هم زند طبیب ظریف چون حرف بیند اوفتاد حریف خانه از پاى بند ویران است خواجه در بند نقش ایوان است منبع ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
🔴 پیرمرد قفل ساز قفل ساز نشسته و با او گرم گرفته بودند و سخن می گفتند.در همین حال می بیند پیرزنی ناتوان و قد خمیده ،عصا زنان آمده و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: «برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی از من بخرید. من سه شاهی پول نیاز دارم.» پیرمرد با کمال سادگی گفت: «این قفل دو عباسی و هشت شاهی ارزش دارد، من آن را به هفت شاهی می خرم زیرا در معامله دو عباسی بیش از یک شاهی منفعت بردن بی انصافی است.» پیرزن با ناباوری گفت: «من التماس کرده ام اما هیچ کس راضی نشد این قفل را به سه شاهی از من خریداری کند.» سرانجام پیرمرد هفت شاهی پول به آن زن داد و قفل را خرید هنگامی که پیرزن رفت امام عصر (عج) به من فرمود: «آقای عزیز! دیدی؟ اینطور باشید تا ما به سراغ شما بیاییم. چلّه نشینی لازم نیست، علم جفر سودی ندارد، علم سالم داشته باشید و مسلمان باشید. در تمام این شهر من این پیرمرد را انتخاب کرده ام چون دین دارد و خدا را می شناسد، هفته ای بر او نمی گذرد مگر اینکه من به سراغ او می آیم و از او دلجویی و احوال پرسی می کنم” نتیجه ای که من ازاین ماجرا برداشت کردم این است که هرکس به نحوی آزمایش می شود ..مثلا مغازه دار با انصافش، قاضی با عدلش و هر کس با توجه به کار و بارش. جوان باهوای نفسش آزمایش می شود…اگر اسب سرکش نفس و شهوت را رام کرد…آن وقت می تواند بگوید خدایا امام را به من نشان بده…گرچه فقط دیدن کافی نیست…شمر هم امام زمانش رادید…اللهم اعرفنی حجتک… . …السلام علیک یابقیه الله فی الارضه… ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
😍احــســاسِ خـــوبـــــــــــ😍
#سرگذشت_پاییز #به_جرم_دختر_بودن #پارت_بیست_سه اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم………. الان پیش خودتون فکر میکنید این دوره زمون فرزند سالاری هست و امکان نداره همچین اتفاقاتی بیفته ،خدا به سر شاهده که من تمام این سختیها و فرق بین دختر و پسر گذاشتن و تحقیرها و کار کردن برای زن بابا رو تجربه کردم هر چند از خانواده ی مرفه بودم،،،، خدا قسمت هیچ دختر و پسری نکنه و هیچ بچه ایی یتیم نباشه مخصوصا از سمت مادر…….بقدری سختی و عذاب کشیدم که چند بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم ولی بخاطر برادرام صبوری به خرج دادم تا با جون دل ازشون مراقبت کنم……اون سال من سال دوازدهم رشته ی تجربی بودم و باید حسابی درس میخوندم اما شده بودم کنیز بابا و رویا….. رفته رفته بهانه گیریهای رویا شروع شد و با اون زبون چربش ،،، لوسانه از من به بابا شکایت میکرد……رویا نمیدونست که بابا احتیاجی به یه فضول نداره که بد منو بهش بگه  و آتیش بیار معرکه بشه چون خودش ازم به اندازه ی کافی متنفر هست……. ادامه در پارت بعدی 👇 @📚@sarguzasht📚 ‎‎‌ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🦋 💫💫داستان شب💫💫 ﺭﻭﺯﻯ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻫﻢ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻃﻮﺍﻑ ﺧﺎﻧﻪ ﻛﻌﺒﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻭﻗﺘﻰ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺯ ﻃﻮﺍﻑ ﻓﺎﺭﻍ ﺷﺪ، ﺩﻳﺪ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﺿﻌﻴﻒ ﻭ ﻧﺰﺍﺭ ﻭ ﺭﻧﮓ ﭘﺮﻳﺪﻩ ، ﻛﻨﺎﺭﻯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺍﻯ ﻣﻠﻌﻮﻥ ! ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﭽﻨﻴﻦ ﺿﻌﻴﻒ ﻭ ﺭﻧﺠﻮﺭﻯ ؟ ! ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﻣﺖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﮔﺪﺍﺧﺘﻪ ﺷﺪﻡ . ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻣﮕﺮ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؟ ﮔﻔﺖ : ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ! ﭼﻨﺪ ﺧﺼﻠﺖ ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ، ﻣﻦ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺗﻼﺵ ‍ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﻯ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻢ . ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺁﻥ ﺧﺼﻠﺖ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﺪﺍﻡ ﺍﻧﺪ؟ 1 ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﻨﺪ ﺳﻼﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . 2 ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﺼﺎﻓﺤﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . 3 ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ ﺍﻥ ﺷﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ . 4 ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . 5 ﺗﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ‏( ﺹ ‏) ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﻨﺪ . 6 ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ . ‏( ﻣﻨﺒﻊ : ﺍﻧﻮﺭﺍﻟﻤﺠﺎﻟﺲ، ﺹ 40 ‏) 📚@sarguzasht📚
زندگی کردن، نایاب ترین چیز در این دنیاست. لذت ببر، نفس بکش عاشق شو، شکست بخور پیروز بشو، کارهای خارق العاده انجام بده، وگرنه زنده بودن را که همه بلدند، زندگی کن سلام صبحتون بهشت💚
🔴 داستان ضرب المثل اشک تمساح می ریزد گریه دروغین را به اشك تمساح تعبیر كرده اند. خاصه گریه و اشكی كه نه از باب دلسوزی، بلكه از رهگذر ریا و تلدیس باشد، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سو نیت گریه كننده جامه عمل بپوشد. سابقا معتقد بودند كه غذا و خوراك تمساح به وسیله اشك چشم تامین می شود. بدین طریق كه هنگام گرسنگی به ساحل می رود و مانند جسد بی جانی ساعت ها متمادی بر روی شكم دراز می كشد. در این موقع اشك لزج و مسموم كننده ای از چشمانش خارج می شود كه حیوانات و حشرات هوایی به طمع تغذیه بر روی آن می نشینند. پیداست كه سموم اشك تمساح آنها را از پای در می آورد. فرضا نیمه جان هم بشنود و قصد فرار كنند به علت لزج بودن اشك تمساح نمی توانند از آن دام گسترده نجات یابند. خلاصه هربار كه مقدار كافی حیوان وحشره در دام اشك تمساح افتند، تمساح پوزه ای جنبانیده به یك حمله آنها را بلع می كند و مجددا برای شكار كردن طعمه های دیگر اشك می ریزد ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
🔴 مگر می شود این عالم خدایی نداشته باشد پادشاهی بود دهری مذهب. وزیری بسیار عاقل و زیرک داشت.هرچه ادله و براهین برای شاه بر اثبات وجود صانع اقامه می کردند که این آسمان ها و زمین را خدا خلق کرده و ممکن نیست این بناهای به این عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممکن نیست یک بنایی بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود، پادشاه قبول نمی کرد. بنابراین وزیر، بنای یک باغ و درخت ها و عمارتی در بیرون شهر گذارد.بعد از اینکه تمام شد، یک روز پادشاه را به بهانه شکار از آن راه برد.چون چشم پادشاه بر آن عمارت عالی افتاد متعجب شد. از وزیر پرسید این عمارت را که بنا کرده و چه وقت بنا شده است؟ وزیر گفت کسی نساخته، خودش موجود شده است. پادشاه اعتراض شدیدی کرد. گفت این چه حرفی است که می زنی، چگونه می شود بنایی بدون معمار ساخته شود؟ وزیر جواب داد چگونه یک بنایی کوچک بدون معمار غیر معقول است؟ چگونه می شود بنای این آسمان ها و زمین ها و گردش ماه و خورشید و ستاره ها بدون صانع و خالق موجود شده باشد؟ آن وقت پادشاه تصدیق نمود و مسلمان و موحد شد. 📚منبع:داستان هایی از خدا، نوشته احمد میر خلف زاده و قاسم میرخلف زاده، جلد ۱ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
🔴 داستان‌آموزنده شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که ناگهان دختری وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد! دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و .... محمدباقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمدباقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمایی؟ محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... علت را پرسید. طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مینمود. هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند. شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
📚حکایت چند خط روزه سيّد شرف الدّين جبل عاملى صاحب كتاب «المراجعات» مى گويد: يكى از مسيحيان ثروتمند لبنان نزدم آمد و گفت: مى خواهم مسلمان شوم، وظيفه ام چيست؟ گفتم: دو ركعت نماز صبح بخوان و سه ركعت نماز مغرب.گفت: مسلمانان هفده ركعت نماز مى خوانند! گفتم: مسلمانى آن ها يك مقدار قوى شده اسـت، از اين جهت پيامبر اسلام براى تازه مسلمانان، بنابر نقل تواريخ، دو ركعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب را دستور می دادند، اكنون كه شـما مسلمان شده ايد، همين اعمال را انجام بدهيد كافى اسـت. كم كم اين شخص تازه مسلمان، قوى شد، و بـه مساجد مى رفت و مانند ساير مسلمانان، نمازهاى پنجگانه را بـه جا مى آورد. تا اينكه ماه رمضان فرارسيد، ايشان سراسيمه نزد من آمد و گفت: آيا من هم بايد روزه بگيرم؟ گفتم: خير، روزه مربوط بـه كهنه مسلمان ها اسـت، مسلمانان صدر اسلام، پس از مدّت طولانى كه از بعثت پيامبر گذشت، بـه روزه گرفتن مأمور شدند گفت: مى خواهم روزه بگيرم. گفتم: هر اندازه كه آمادگى دارى روزه بگير. همين روش باعث گرديد كه درسال دوّم، تمام ماه رمضان را روزه گرفت، و اكنون او از مسلمانان نيرومند لبنان اسـت، نماز شبش ترك نمى شود، و مهم‌ترين بودجه ها و كمبودهاى مالى جنوب لبنان را تأمين مى كند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ۰ 📚@sarguzasht📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️کسیو انتخاب کنید که باعث بشه احساس خاص و دوست داشتنی بودن کنید. کسی که به شما انگیزه میده تا شخص بهتری بشین و هیچ وقت از یادآوری روزمره اینکه شما زیبا و ارزشمند هستین خسته نشه... فراموش نکنید که همه ما در تمام مدت تو بهترین مود و حالت خودمون نیستیم؛ پس آدمی رو انتخاب کنید که تو هر شرایطی دوستتون داره... 📕به کانال دکتر سوگل مشایخی بپیوندید 🎙 ✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐ 🍃👈 ❤تنها صداست که می ماند......❤ 🎙🎶@cofeh_deklameh🎶🎙