eitaa logo
😍احــســاسِ خـــوبـــــــــــ😍
7.9هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
11.1هزار ویدیو
197 فایل
شروع دوباره بـا دنـیـایے پــر از حـس هاے خــوبـــــ ♡پُـــــــر از حِس دلــــنـِشیـــــن براے تو♡ ‌ ✍فقط اندکی تفکرات خوب میتوانند کل روز شما را تغییر دهند پس مثبت باشید‌😍❤ . 🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
    «مستمند و ثروتمند» رسول اکرم (ص) طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرت‌شان حلقه زده بودند و او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یکی از مسلمانان – که مرد فقیر ژنده پوشی بود – از در رسید و طبق سنّت اسلامی – که هر کس در هر مقامی هست، همین که وارد مجلسی می‌شود باید ببیند هر کجا جای خالی است همان‌جا بنشیند و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا می‌کند در نظر نگیرد – آن مرد به اطراف متوجّه شد، در نقطه‌ای جای خالی یافت، رفت و آن‌جا نشست. از قضا پهلوی مرد متعیّن و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه‌های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید. رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: «ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟» – نه یا رسول‌الله! – ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟ – نه یا رسول‌الله! – ترسیدی که جامه‌هایت کثیف و آلوده شود؟ – نه یا رسول‌الله! – پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟ – اعتراف می‌کنم که اشتباهی مرتکب شده‌ام  و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره‌ی این گناه حاضرم نیمی از دارایی خود را به این برادر مسلمان خود که درباره‌اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم. مرد ژنده‌پوش: «ولی من حاضر نیستم که بپذیرم.» جمعیت: «چرا؟» – چون می‌ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آن‌چنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد
یا من لا یرغب الا الیه♥️ ✍الهی تو که ناگفته می‌دانی ولی دلم می‌خواهد با تو سخن بگویم؛شوق روبروی تو نشستن و زیر زمزمه کردن و شکر و شکایت، ساعتی با دلنوازی چون تو چشمانم را تر می‌کند و دلم بی‌تاب می‌شود؛مگر می‌شود بگویی ««خدا»» و متوجهت نباشد؟! مگر می‌شود از شوق و و امید و پشیمانی و استیصال، چشمت تر شده باشد و دست بسویش بلند کنی و تو را پس بزند؟!این روزها همه غریبه‌اند؛ هیچ دادرس و یاوری نیست! فقط تویی... تنها شوق بسوی تو دارم!دلم قرص است آشنایی دارم که مرا از همه بهتر می‌فهمد؛ در پناه تو، که فریادرس‌و دادرسی، می‌شود از شوق گریست! خدایا شکرت که با تو آشنا هستم، تو را دارم... 📚عاشقانه هاي جوشن کبیر، فراز ٣٨ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅
یا من لا یرغب الا الیه♥️ ✍الهی تو که ناگفته می‌دانی ولی دلم می‌خواهد با تو سخن بگویم؛شوق روبروی تو نشستن و زیر زمزمه کردن و شکر و شکایت، ساعتی با دلنوازی چون تو چشمانم را تر می‌کند و دلم بی‌تاب می‌شود؛مگر می‌شود بگویی ««خدا»» و متوجهت نباشد؟! مگر می‌شود از شوق و و امید و پشیمانی و استیصال، چشمت تر شده باشد و دست بسویش بلند کنی و تو را پس بزند؟!این روزها همه غریبه‌اند؛ هیچ دادرس و یاوری نیست! فقط تویی... تنها شوق بسوی تو دارم!دلم قرص است آشنایی دارم که مرا از همه بهتر می‌فهمد؛ در پناه تو، که فریادرس‌و دادرسی، می‌شود از شوق گریست! خدایا شکرت که با تو آشنا هستم، تو را دارم... 📚عاشقانه هاي جوشن کبیر، فراز ٣٨ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄