طناز
#پارت_۳۱۲ _._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._. اصلا فکرش رو نمیکردم مهدیار انقدر رویا و آرزو برای
#پارت_۳۱۳
_._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._.
بعد از خرید با هم به یک کافه رستوران جنگلی میریم.
زیاد خارج از شهر نیست ولی آب و هوای خوبی داره.
مهدیار برام غذا سفارش میده، یک جور اخلاق خاصی داره.
دوست داره همه چیز رو تو دست خودش بگیره و برای همه تصمیم گیری کنه مخصوصا من این رو موقع خرید مون فهمیدم.
حتی اون حلقهای برای عقد اولمون که بهم خورد هم خریده بودیم به انتخاب خودش بود.
اصلا هم جای کوچک ترین بحثی نمیگذاشت.
- بد نبود نظر من رو درباره غذا بپرسی.
لبخندی محو میزنه و دستم رو میگیره:
وقتی من همهی تو رو از برم چرا ازت بپرسم؟
من میدونم طناز خانم فقط کباب برگ و جوجه میخوره و از کوبیده متنفره.
- همیشه سعی داری حرف خودت رو به کرسی بشونی.
- چون حرف های من همیشه درسته.
- یعنی هیچ اشتباهی تو زندگیت نداری؟
- نسبت به تو نه، قبول کن ازت عاقل ترم.
با حرص و غضب میگم: آره عاقل تری که افسارت رو دادی دست مهدیس و عروسی رو بهم زهر کردی...
_._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._.
به باور دل ناباورم
نمى گنجد هنوز هم ،
كه مرا با تو
این فراق افتاد...
#حسین_منزوی
🌱🌸
طناز
#پارت_۳۱۳ _._._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._._. بعد از خرید با هم به یک کافه رستوران جنگلی میر
#پارت_۳۱۴
_._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._.
وقتی اون نگاه مفرح و پوزخند گوشه لب رو میبینم متوجه میشم آقا مهدیار خیلی توی کار متبهره و تونسته من رو واقعا به مرز عصبانیت برسونه.
بعد از نهار با هم میریم سمت آپارتمان.
مهدیار خیلی تو رانندگی جدیه و همه حواسش به رانندگیه.
دلم میخواست مامانم و سهیلم توی عقدم باشن مخصوصا مامان.
پیام موبایلم باعث میشه لبخند بزنم ولی با دیدن محتوای پیام انگار قلبم از کار میافته.
مامان نوشته بود طناز آقاجون سکته کرده و تو بیمارستانه.
سریع شماره مامان رو میگیرم برنمیداره مهدیار متوجه استیصالم میشه.
- اتفاقی افتاده؟
همینجوری که تماس سهیل داره بوق می زنه میگم: آقاجون سکته کرده... مهدیار
چشم هاش سرد و جدیه انگار اصلا حرفم رو نشنیده: خب به درک سکته کنه.
همون لحظه گوشی سهیل زنگ میخوره مهدیار من رو تو ماشین رها میکنه و خودش میره در پارگینگ آپارتمان رو باز کنه.
- الو سهیل من طنازم آقاجون چی شده؟
- طناز تویی حالت خوبه؟ مهدیار بلایی سرت نیاورده؟
از سوالش شکه میشم چرا به جای آقاجون داره سراغ حال من رو میگیره؟
_._._._._._._._._.🤍✨._._._._._._.
🍂🍁🍂🍁🧡🍁🍂🍁🍂
برای دریافت رمان کامل #طناز💜
با 595پارت🤩😍
میتونید با واریز 45 هزار تومن به شماره کارت زیر و ارسال فیش واریزی به آیدی ادمین عضو کانال #وی_آی_پی #طناز🦋 بشید.
6219861935945401به نام خانم سهیلا صادقی (روی شماره کارت بزنید،کپی میشه) @s_majnoon 🍁 رمان در وی آی پی به پایان رسیده 🍁 🍂🍁🍂🍁🧡🍁🍂🍁🍂