eitaa logo
سرزمین شعرها 🍎
992 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
626 ویدیو
85 فایل
«مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.» هرکس به خدا توکّل کند، خدا برایش کافی خواهد بود. (سورهٔ طلاق، آیهٔ ۳) @javadmd14
مشاهده در ایتا
دانلود
بقیع گفتم و با غصه، دل مسافر شد میان صحن و سرایی غریب زائر شد سلام داد و به جانش دمید شعلهٔ آه چکید واژهٔ اشکش به خاک، شاعر شد نوشت واژه‌به‌واژه به‌رویِ خاک بقیع شمیم عشق وزید و کلام، عاطر شد سرود هرچه از این غم، نشد کم از داغش نشست کنج حرم زائری، مجاور شد کبوتر حرمی شد که یک چراغ نداشت دلی شکسته که نذرِ امام باقر شد 🥀
✨بسم الله النور✨ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شـــود که روزی مـا کربلا کنند کانال اشعار و و اشعار و و دارای سبک لینک کانال اشعار رقیه سعیدی(کیمیا)👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
کانال اشعار خانم سعیدی 👆👆 از دست ندید. اشعارشون عالیه 👌👌
هدایت شده از سرزمین شعرها 🍎
. تو بـیـایـی بهــــار می‌آید به دل ما قــــرار می‌آید تو بیایی به باغ خانهٔ ما گل نرگس به بار می‌آید ۱۴۰۲/۸/۵
هدایت شده از سرزمین شعرها 🍎
آقا سلام، صاحب دل‌های بی‌قرار! صبری نمانده بر دل بیچارگان، بیا
ای از تبــــار آینـــه‌هــا، باقرالعلوم ای جلــوه‌گاه نور خــدا، باقرالعلوم بر مــا زمینــیان کــه گرفتــار ظلمتیــم هستی همیشه شمس هُدا، باقرالعلوم از هر جهت به کوی شما دل سپرده‌ایم زیرا شــدی، تو قبله‌نمــا، باقرالعلوم در سایه‌سار لطف کریمانه‌ات شدیم مدیــون خــاندان سَخـــا، باقرالعلوم دریای علم و دانشی و هست راه علم در امتــداد علــم شمــــا، باقرالعلوم بحــرالعلــوم را به نبــوغت شکافتی علامه‌ای به اَرض و سما، باقرالعلوم هرگز ندید شأن تو را قوم جهل و کین آزُرد، قلــب پــاک تو را، باقرالعلوم همواره زخم خورده‌ای از دشمن زبون این غــم نبـوده بر تو روا، باقرالعلوم مسمــوم زهــر کینـــهٔ آلِ اُمیّــه‌ای آه ای قتیـــلِ زهر جفــا، باقرالعلوم می‌سوزد از غریبی و داغ دل شمــا قـلب تمـــام آل عـــبا، باقرالعلوم ای هادیِ نجات بشر، در مسـیر حق ما را ببر به سمت خدا، باقرالعلوم قطعاً در این مسیر گذر می‌کنیم باز از شــاهــراه کرب‌وبلا، باقرالعلوم یک عمـــر راوی غــم کرب‌وبلا شدی ای یادگــار دشــت بــلا، باقرالعلوم در کربلا چه دیده‌ای آقا که این چنین سوز است در کلام شما، باقرالعلوم؟ همـــواره در نگاه شمــا زنده می‌شود غم‌هـــای سیــدالشهـــــدا، باقرالعلوم سخت است کودکی و تماشای دم‌به‌دم ســرهای روی نیـزه رها، باقرالعلوم از کودکــی به داغ جــگر خو گرفته‌ای ای داغـــدار شــــام بلا، باقرالعلوم با روضه‌های ظهر عطش بوده‌ای مدام در حال اشــک و آه و بُکـا، باقرالعلوم یادت نرفت وقت اسارت چه‌ها گذشت بر عمـــه‌هـــا و بــر اُســـرا، باقرالعلوم با ناله‌های اهــل حـــرم دست می‌زدند آن شــــامیان بی‌ســر‌وپا، باقرالعلوم بر ردّ زخـم دست پدر بوســه می‌زدی هر دم که بود خیــس دعا، باقرالعلوم آثار زخم سیلی و زنجیـــــر و سلســله بر دست و پای، مانده به‌جا باقرالعلوم هرچنــد روی نیـزه سر ســـرخ دیده‌ای اما همیشگی است نور خـدا، باقرالعلوم 🥀 لینک کانال اشعار در ایتا 👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047
کانال اشعار خانم سعیدی 👆👆 از دست ندید. اشعارشون عالیه 👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله
نکته‌ای چند:
🔺 شاعر انقلاب یا شاعر انقلابی؟ تفاوت‌های عمیقی بین این دو واژه است! به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم: ۱. شاعر انقلاب در مدح و تأیید انقلاب به عنوان قدرتی که زیر پرچم آن زندگی می‌کند شعر می‌سراید، چون صرفه‌اش در این است، چه بسا اگر قدرت دیگری سر کار بود برای آن می‌سرود. اما شاعر انقلابی دل در گرو انقلاب دارد، دلسوز و همراه است، پیشرفت‌ها را می‌ستاید و کمبود‌ها را به نحو شایسته‌ای گوشزد می‌کند. ۲. شاعر انقلاب در پی چسباندن خود به افراد و مجموعه‌های منتسب به انقلاب است‌، برای به دست آوردن جایگاه و قدرت تلاش می‌کند، هدفش رسیدن به نام و نان است. اما شاعر انقلابی در پی انجام وظیفه‌اش در جبهه‌ی کنونی انقلاب است، برای خدمت به انقلاب و مردم تلاش می‌کند، هدفش رسیدن به رضای خدا و امام است. ۳. شاعر انقلاب از هر وسیله‌ای برای مطرح کردن خود استفاده می‌کند، چه بسا اگر به مسئولیتی رسید از آن برای ارضای خودخواهی‌هایش بهره‌ها می‌برد. اما شاعر انقلابی از هر موقعیتی برای تحقق آرمان‌های انقلاب استفاده می‌کند، با مسئولیت‌های اداری خیلی میانه‌ی خوبی ندارد ولی مسئولانه و متعهدانه برای انقلاب کار می‌کند. ۴. شاعر انقلاب در مدح انقلاب و منتسبانش محدود شده است، اما شاعر انقلابی افق‌های پیش روی انقلاب را می‌بیند و آن‌ها را برای مردم ترسیم می‌کند. ۵. شاعر انقلاب چون احتمالا سر سفره‌ی انقلاب جای خوبی نشسته است خیلی محتاط و محافظه‌کار‌ عمل می‌کند، مبادا جایگاهش به خطر بیفتد، از کنار تبعیض‌ها و ستم‌ها با تغافل عبور می‌کند. اما شاعر انقلابی در خط مقدم مبارزه است، از گلوله خوردن نمی‌ترسد، خودش و قلمش وقف انقلاب‌اند، از بیان تبعیض‌ها و ستم‌ها ابایی ندارد، چون آن را موجب تقویت انقلاب می‌داند حتی اگر تضعیف خودش را به همراه داشته باشد. ۶. شاعر انقلاب از وضع موجود راضی است، چون جایگاه دارد، رفاه دارد، به خیلی از اهدافش رسیده است‌ یا در شُرف رسیدن است، شاید اصلا آرمان‌های انقلاب برایش اهمیتی نداشته باشد. اما شاعر انقلابی تا رسیدن پرچم انقلاب به دست صاحب اصلی‌اش راضی نمی‌شود و برای بهبود شرایط همواره در تلاش و نبرد است. ۷. شاعر انقلاب ممکن است روزی ضدانقلاب شود، اما شاعر انقلابی ممکن است روزی شهید... eitaa.com/alisalimian_poem
از کودکی... از کودکی با کوهی از غم آشنایی مانند زینب روضه‌خوان کربلایی از کودکی با دیدن گودال و خنجر در حیرت از رفتار شمر بی‌حیایی مهمان‌نوازی‌های‌شان شرمنده‌ات کرد! خونین‌جگر از کوفیان بی‌وفایی دروازهٔ ساعات آتش زد به جانت عمری حزین از غصّهٔ شامِ بلایی در روضه‌های ماتم جدّ غریبت مثل پدر از کودکی صاحب‌عزایی حجّاجِ بیت‌الله، گریان تو هستند تو بانی آن روضهٔ سرخ منایی گِرد مزار خاکی تو زائری نیست گویای داغ حضرت خیرالنّسایی در اوج غم‌های گرفتاران شیعه مانند زهرا مادرت مشکل‌گشایی ای وارث غم‌های بی‌پایان سجاد تا روز محشر شیعیان را مقتدایی
شد دل غم‌دیدۀ ما داغ‌دار کربلا از غم جان‌سوز تو ای یادگار کربلا از حسین و از حسن داری نسب، یعنی دلت بود غمگین از مدینه، غصه‌دار کربلا خون چکید از چشم‌هایت، کربلا تا شام غم چون پدر بودی همیشه سوگوار کربلا "باقر علمِ النّبیّین" ای حبیب‌بن‌حبیب ای غریب‌بن‌غریب ای بی‌قرار کربلا ای حدیثت چون دَم خون خدا، مُحْیِی القُلوب زنده شد با تو حدیث استوار کربلا تا عَلَم برداشتی در عِلم، عالم تازه گشت پا گرفت از درس تو شور و شعار کربلا تربت بی‌زائرت آتش به دل‌ها می‌زند مانده گویی بر سرت گرد و غبار کربلا
سخت است داغ کربلا را دیده باشی گودال و شمر بی‌حیا را دیده باشی جسم عزیزانت به‌روی خاک باشد سرهای روی نیزه‌ها را دیده باشی باشد امید خیمه‌ها بر دست عباس دستان از پیکر جدا را دیده باشی هم‌بازی بی‌بی رقیه باشی و بعد سیلی بی‌چون‌وچرا را دیده باشی شب باشد و تاریکی و خار مغیلان آن کوفیان بی‌وفا را دیده باشی پا در رکاب کاروان باشی از اول یعنی تمام ماجرا را دیده باشی یک عمر با داغ عزیزانت بسوزی یک عمر اشک بی‌هوا را دیده باشی حالا خودت مسموم زهر کینه باشی تا آخرین جور و جفا را دیده باشی یا رب مبادا اینکه هنگام شهادت بار دگر این صحنه‌ها را دیده باشی @darroudishaer
هدایت شده از محمدمعین پوریلان
السلام علیک یا محمد ابن علی ایهاالباقر یابن رسول الله خشکیِ لبِ شهید را می دیدی بی حرمتیِ یزید را می دیدی در کودکی ات پیر شدی از بس که هر لحظه غمی جدید را می دیدی @moeinpooryalan
سلامم را اگر پاسخ نمی‌گوید خیالی نیست سلام گرگ خیلی هم به‌کار ما نمی‌آید‌‌‌...
عمری گذشت و ساخته‌ام با نداشتن ای دل چه خوب بود تو را هم نداشتم @robaiiyat_takbait
بی ضریح نیستی سینهٔ تمام شیعیان صحن توست... قلبشان، ضریح... @yadoyar
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ آقا سلام، صاحب دل‌های بی‌قرار! صبری نمانده بر دل بیچارگان، بیا ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانهٔ دوستی من دلم می‌خواهد خانه‌ای داشته باشم پرِ دوست کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هر کسی می‌خواهد داخل خانهٔ پر مهر و صفامان گردد یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند شرط واردگشتن شستشوی دل‌ها شرط آن داشتن یک دل بی‌رنگ‌وریاست بر درش برگ گلی می‌کوبم روی آن با قلم سبز بهار می‌نویسم ای یار خانهٔ دوستی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر «خانهٔ دوست کجاست؟!»
حالم بد است و معجزه دم‌نوش دست توست قدری نگاه تازه در این استکان بریز!
مجبورم از بس می‌چکی بر بالش خیسم شعرت کنم هی هر شب و باز از تو بنویسم
داری به بخش خاطره پیوست می‌شوی پرونده‌ای که می‌شودش بست می‌شوی چون برگ‌های کهنهٔ تقویم سال قبل یک‌دست چک‌نویس دم دست می‌شوی از لای واژه‌های دلم لیز می‌خوری آن نقطه‌ای که آخر خط هست می‌شوی سنگت میان پنجره تکثیر می‌شود بغضی که توی حنجره نشکست می‌شوی وقتی کلاغ قصهٔ‌مان مانده پشت در تنها کلید در که شکسته است می‌شوی تقصیر بخت کهنهٔ من نیست این که تو تقدیر تازه‌ای که نبایست می‌شوی وقتی به خاطرات کسی کوچ می‌کنی در شعر من به خاطره پیوست می‌شوی
هزار سال عجیب از گذشتنت رفته عجیب نیست که بوی من از تنت رفته
نیلوفرانه‌هاش اگرچه قشنگ بود این بیت آخر است که از او گذاشتم! 🌸🌼🌺
ســپـیــده سر زده اما هــــنــوز بیدارم از این سیاهی شب‌های بی‌تو بیزارم سمند خاطره‌ها نعل تازه بسته ولی خدا کند که نتازد به جسم بیمارم دوباره پلک چپم می‌پرد مرض دارد نفوس بد زدنش داده است آزارم چقدر پای دلت مانده این دل تنها چقدر حال خوش از زندگی طلبکارم همیشه زیر لبم زمزمه کنم این را تو از کجای زمان آمدی به دیدارم؟