eitaa logo
سرزمین شعرها 🍎
1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
647 ویدیو
87 فایل
«مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.» هرکس به خدا توکّل کند، خدا برایش کافی خواهد بود. (سورهٔ طلاق، آیهٔ ۳)
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 
Sayad_Eftekhari.mp3
4.01M
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده صید و صیاد رفته باشد https://eitaa.com/Ghoghnooooooos
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حمید نوری: پیام کوتاهی برای منافقین دارم. من حمید نوری هستم و در تهرانم و عید قربان پیش خانواده‌ام هستم. شما بدبخت‌ها الان کجا هستید؟ 🔹می‌گفتید خدا هم نمی‌توانید حمید نوری را آزاد کند. دیدید که توانست. @Farsna
باید بریزم در خودم درد کبودم را جای سکوتم بشکنم کل وجودم را خالی‌ترم خالی‌ترم از هیچ، می‌فهمید پژواکِ غم را در درونم هیچ می‌فهمید آرامشم آرامشی ماقبل طوفان است در سر به زیری، سرکشی‌های فراوان است می‌رقصم و می‌چرخم و از غم فراوانم آن‌قدر غم دارم که دنیا را بخندانم آن‌قدر بارانم، لبم را خنده بوسیده‌ انگار در من یک درخت سیب پوسیده بیرون، سرسبز و درون پاییزِ دلسرد است آرایشِ من دیگران را رنگ می‌کرده‌ست تا چشم‌ها بارانی و دل‌، تنگ‌تر می‌شد هر هفت خط آرایشم پررنگ‌تر می‌شد خورشیدِ بعد از گریه‌های بی امان بودم در زندگی قبلی‌ام رنگین‌کمان بودم مادر اگرچه رفتنش بی تکیه‌گاهم کرد با عشق جای خالی‌اش را پر نخواهم کرد محضِ نجات از غم که آدم دل نمی‌بازد بعد از وقوع سیل، که کشتی نمی‌سازد من تک‌درختِ محکمی که خوب فهمیدم از ریشه‌های مادرم در خاک روییدم شرطِ دوامِ ریشه تنها، «ایستادن» بود اقبال عاشق پیشه، «تنها ایستادن» بود می‌رقصم و می‌خندم و از غم فراوانم آن‌قدر غم دارم که دنیا را بچرخانم 🕊️🍃💚
هدایت شده از آرایه های ادبی
✳️ شرح مصرعی از غزلیات حافظ شیرازی در مورد نقش کتابخوانی در زندگی « جز صراحیّ و کتابم نبوَد یار و ندیم » "حافظ" ❇️ کتاب نخستین اکتشاف بشر برای ثبت اندیشه‌های خود بوده است. با ایجاد خط و ثبت وقایع گذشته، زمانِ حال به آینده پیوند خورد، و تاریخ ایجاد گردید. از آن پس، بشر از مرحله‌ی "یک زمانی" گذشت و "چند زمانی" شد، و توانست نسل‌های آینده را از حال خود با خبر دارد. کتابخانه مهم‌ّترین نشانه‌ی تمدّن قرار گرفت. از آن زمان تاکنون هزاران سال گذشته است، ولی کتاب به عنوان نخستین عامل ثبت اندیشه، اعتبار خود را از دست نداده است. در دوره‌ی معاصر رقيب‌هایی به عنوان تلویزیون و اینترنت و ویدئو به بازار آمده‌اند، امّا هیچ یک از آنها نتوانسته‌اند جای کتاب را بگیرند. زیرا خواندن با تأنّی وارد سراچه‌ی ذهن می‌شود و تفکّر را به پویش می‌آورد، در حالی که تماشا و تصویر، از طریقِ تجسّم، القاء فكر می‌کند که این مجالی برای تأمّل باقی نمی‌گذارد. به این حساب، هنوز بهترین وسیله برای تبادل و پخش اندیشه‌، کتاب است. تعدّد کتابخانه و کتابخوان نشانه‌ی پیشرفتگی و خِرَدورزی یک قوم شناخته می‌شود. این است که ما در بعضی از شهرهای پیشرفته‌ی جهان، در هر محلّه یک کتابخانه‌ی عمومی می‌بینیم که کتابهای مهم و کتابهای روز را در معرض دید خواننده می‌گذارند، و گاه کتابفروشی‌هایی به وسعت یک زمین والیبال دیده می‌شوند. این حرف دیروز و امروز نیست. هر زمان بر حسب امکانات خود چنین بوده. حافظ ششصد سال پیش می‌گفت: جز صراحیّ و کتابم نبوَد یار و ندیم تا حریفانِ دغا را به جهان کم بینم باید آرزو کرد که در هر شهر، کتابخانه‌های عمومی تعدّد پیدا کنند و كانونی باشند برای جوانان که بهترین وقت خود را در آنجا بگذرانند. زندگی برگذر است، بنابراین از دو چیز نباید غافل بود: پرورشِ تن از طریق ورزش و پرورشِ روان از طریق آموختن. و از یاد نبرد که هیچ پیشرفتِ واقعی و از جمله پیشرفتِ مادّی و اقتصادی، بدون کمک فرهنگ، میسّر نیست و اعتبار یک جامعه نه تنها به رونقِ بازار، بلکه به رونقِ معرفت است که باز هم حافظ می‌گفت: گوهرِ معرفت اندوز که با خود ببری که نصیبِ دگران است نصابِ زر و سیم ❇️ محمّد‌علی اسلامی نُدوشن @arayehha
خواستم با شعر شیدایت کنم اما نشد با غزل‌ها غرق رؤیایت کنم اما نشد خواستم تا عشق برچینی فقط از چشم من چون کبوتر جَلد اینجایت کنم اما نشد زیر باران آمدم با چتر بسته خیس خیس تا تهِ کوچه تماشایت کنم اما نشد با نسیم صبح آمد عطر مخصوصت که من آمدم در دشت پیدایت کنم اما نشد زیر رگبار نگاه طعنه‌دار دیگران با خودم گفتم که حاشایت کنم اما نشد هیچ‌کس مانند تو غم را برای من نخواست خواستم تا ترک غم‌هایت کنم اما نشد
«بسم ربّ المهدی عج» ❤️ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ محتاج یک نگاه تو ام ، صاحب الزمان دلتنــگ روی ماه تو ام ، صاحب الزمان شکـــر خدا به غیــر شما دل نبسته ام عمریست در پناه تو ام ، صاحب الزمان ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 🤲 @saeidikimya
درد و درمان منی هم گله دارم هم نه سوختم با تو ولی سایه‌ات از دل کم نه نیستم سهم تو اما تو شدی دنیایم شاخه‌ات در پی این دارونداری خم نه درس عبرت شده این عشق برای مردم خود این عاشق دیوانه ولی آدم نه بین یک جمع غمین و تک و تنها یعنی حرف ناگفته فراوان و کسی محرم نه از خدا خواسته‌ام سر بزند هر لحظه خنده بر روی لبت، هیچ زمانی غم نه
مرا آماج تیرم کرده چشمت رها بودم اسیرم کرده چشمت من آن دشت پر از آلاله بودم ولی حالا کویرم کرده چشمت
هم موسم بخشش است روز عرفه هم لحظهٔ رویش است روز عرفه بیچاره کسی که جای خالق از خلق محتاج گشایش است روز عرفه @gida13
دل در گرو عشق کسی دادم رفت بعدش چه به روزگار ناشادم رفت با اشک به مشهد آمدم حاجتمند با دیدن صحن حاجتم یادم رفت
مسلم نیا! که کوفه برایت قشنگ نیست نامی برای کوفه به جز «شهر ننگ» نیست باید کسی به دست مسافر گلی دهد در دامنش ولی به‌جز از پاره‌سنگ نیست مرد دلیر، صحنهٔ پیکار جای اوست این تنگنای کوچه که میدان جنگ نیست! پیوند خورده روضهٔ مسلم به مادرم! مسلم! بگو که «کوچه» برای تو تنگ نیست؟! هر کس که با تو شور عزا را شروع کرد دیگر برای اشک محرم که لنگ نیست! سنگین‌دلی که ماهِ رخت دید و سنگ زد از چیست قلب او اگر از جنس سنگ نیست؟ آن‌کس که روی ماه تو را خنجرش شکافت رجّاله‌ای است مرده و الا زرنگ نیست باید کسی برای حسینت خبر برد... کوفی وفا نکرده و وقت درنگ نیست! @MohsenAlikhanySher
گل کرد به لب، دوباره نام عرفه سرمست شدم ز وصل جام عرفه لبریز گناه بودم و خالق من؛ بخشید مرا به احترام عرفه...
انتخابات طوفان میان قلب مواج تو برپاست هر قطرهٔ شورآفرینت مثل دریاست رد می‌شویم از خشم نیل و موج‌هایش وقتی عصای قدرت تو دست موساست ای هم‌وطن با استواری گام بردار رای من و تو انقلاب دوم ماست با دشمنان هر روز در جنگیم و این‌بار خط مقدم پای هر صندوق آراست ما مرد میدان‌دار پیکار و جهادیم این سرزمین عمری است مهد آرمان‌هاست باید به استقبال خورشید جهان رفت وقتی تمام ترس شب از صبح فرداست @golchine_sher
با‌اینکه مانده است به دل جای پای تو سربسته است تا به ابد ماجرای تو گفتی به من همیشه وفادار بوده‌ای دیری‌است دلخوشم به همین ادعای تو از پیچ و تاب خاطره رد شو چونان نسیم تا ذره‌ای نفس بکشم در هوای تو سرمایهٔ من از همهٔ شعر و شاعری این چند بیت بود؛ همین هم برای تو گیرم جوانی من و تو سهم هم نشد بگذار تا که پیر شوم پا‌به‌پای تو
من در بر کشتی نجات آمده‌ام در ساحل چشمۀ حیات آمده‌ام تا زودتر از زود گناهم بخشند قبل از عرفه در عرفات آمده‌ام
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست...
روزی به‌هم می‌زد خدا آب و گِلش را می‌ساخت از روی تو، ماه کاملش را! هر کس تو را از دور می‌بیند، در این شهر گم می‌کند آن‌روز، راه منزلش را... حتی برای غرق‌ماندن در نگاهت دریا‌ به‌ دریا می‌زند، هر شب دلش را بی‌تو برای باغ ما فرقی ندارد طوفان زده یا باد برده، حاصلش را... گفتم به شب راحت بخوابد بعد از این، چون حل می‌کند چشم سیاهت، مشکلش را باید همیشه... تا ابد... باشی کنارم مانند دریایی که دارد، ساحلش را @mimbeygzade
از گرد و غبار خسته‌ام، می‌دانی؟ یک‌گوشه فقط نشسته‌ام، می‌دانی؟ ای کاش کسی روی مرا پاک کند... من آینه‌ای شکسته‌ام... می‌دانی؟ @mimbeygzade
من خاطره‌هایی که ندیدی، هستم! آن درد که هرگز نشنیدی، هستم! با خواندن من شبی به هم می‌ریزی من مصرعِ غمگینِ جدیدی هستم! @mimbeygzade
هدایت شده از م بیگ زاده
اندکی بیشتر از پیش "رهایم کردی" اندکی بیشتر از پیش "گرفتار شدم..." @mimbeygzade
کانال اشعار خانم بیگ‌زاده 👆👆👆
هدایت شده از علی مقدم
4_6028479146785507645.mp3
4.3M
گوش کنیم شاید حال دلمان خوب شود @sheikh_ali_moghaddam
هر چـند گـذشـتهٔ تباهی دارم عاصی‌ام و نامهٔ سیاهی دارم بخشـید و کریمانه بغل کرد مرا انـگـار نه انـگـار گـنـاهــی دارم
هدایت شده از  🖋بر بال واژه ها
دید، آسمان از دور کم کمک سپاهش را بر سرش کشید از غم چادر سیاهش را نور میکند جلوه در نگاه آن آقا! آسمان شده عاشق، دید تا نگاهش را بر لب پدر لبخند یک نوازش آرام چشم دخترش در خواب ،پس ندیده آهش را روسری دختر را میکند مرتب او دست میکشد با عشق روی پای ماهش را آسمان ،زمین عالم، نیمه شب همه دیدند با چه زحمتی بابا کَند خار راهش را ✍سادات_مبارز https://eitaa.com/sadatmobarez