eitaa logo
سرزمین شعرها 🍎
1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
647 ویدیو
87 فایل
«مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.» هرکس به خدا توکّل کند، خدا برایش کافی خواهد بود. (سورهٔ طلاق، آیهٔ ۳)
مشاهده در ایتا
دانلود
بـاب سخن، گشوده نگردد به‌جز سـلام حتیٰ در آن زمان که دَهی بر کسی پیام این گفتهٔ رسول گرامی، محمّــد است باشد کلیـد قفــل سخن بی‌گمـان سـلام زیبـنده نیست اهـل ادب، وقت گفتـگو لـب وا کنــد بــدون ســلام، اوّل کــلام چونکه سـلام، نــام خداوند اکبــر است کِبــر و مَنـی، بـه دور کنَــد، از سرِ اَنــام زیرا سلام موجب مِهــر و مَـودّت است زین‌رو رسـول بود در این امر، پیشگام وارد ‌شـدی اگر بـه مکــانی، ســلام کـن فرقی نمی‌کند که، چه‌ای و به هر مقـام هر کس که واکند لب خود بی‌سلام باز گویی زبان اوست چو شمشیر بی‌نیـام بــاشــد مُعــرّف همگان طــرز گفـتگـو بهتر که وا شود لب انسان، به احتــرام انسانِ بـا ادب، همــه‌جــا محتــرم بـوَد آن‌سان که ذکرِ خیر، از او می‌شود مدام امّا کسی که غـافـل از آداب گفتگوست شهره شود به بی‌ادبی نزد خاص و عام حتیٰ به دانش اسـت اگر قطـب عـالمی امّا به چشـم اهـل ادب، بـاشد از عــوام (ساقی)، چو هست پیـروِ دین محمّــدی ورزیـده با خضوع در این راه، اهتمـــام () @shamssaghi
این قدْر مَشو چو طاوُسان، رنگارنگ مُـؤمن به زبــان و پیــروِ اهــل فـرنگ از روی و ریـــا کسی به‌جـایی نرسید "یا رومــی روم باش، یا زنگــی زنگ"
. ای کاش جلیلی شود آن منتخب خلق تا دولت در سایه، شود دولت خورشید چندی گره سخت گشاید به تلاشش این مرد پر از کار و امید از ره تولید
هدایت شده از اشعار مارال افشون
بنده قصد معرفی نامزد خاصی برای ریاست جمهوری ندارم، بنظرم خودتون دارای قدرت تشخیص هستید و نامزد اصلح را انتخاب میکنید. برای جهش و سرافرازی ایران عزیز در این ایامِ ، صلوات بفرستین😄 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🤲🌺
هستی‌ام اشک، کوله‌بارم اشک حاصل عمر و روزگارم، اشک زائری خسته آمدم از راه بی‌قرارم ولی قرارم اشک نوکری بیش نیستم ارباب در رکاب تو گشته کارم اشک نیست در این بساطِ من جز آه گرچه جز آه نیز دارم اشک همه سرمایه‌ام همین اشک است که بیاید مگر بکارم اشک توشه‌ای نیست تا کنم تقدیم مگر از چشم اشکبارم اشک‌ هر قدم هر نفس میانهٔ راه بود هر لحظه غمگسارم اشک تا رسیدم به صحن و ایوانت شد تسلای حال زارم اشک چشمم افتاد تا به‌سوی ضریح سجده‌ها کرد بر نگارم اشک چه نگاری، نگار دلجویی که به مدحش بسی نگارم، اشک اشکم افتاد بر قدم‌هایت گفت ارباب، خاکسارم، اشک چشم شد ابر روضه‌های غمت تا که در ماتمت ببارم اشک ریزم آن‌قدر اشک در غمتان تا که روشن کند مزارم اشک ریزم آن‌قدر اشکِ ماتمتان تا به آتش شود حصارم اشک گر بپرسند روز حشر بگو که چه داری، شود شعارم اشک بی‌کفن ای ذبیح تشنه حسین کشتهٔ تیغ و تیر و دشنه حسین @javadkarimzadeh
از جفای زمانه یار غریب شده دلخسته در دیار غریب چون نشانی ز آشنایی نیست می‌خورد خون دل نگار غریب همه دنبال یار می‌گردند غافل از اینکه اوست یار غریب همه دنبال کار خود هستند هیچ‌کس نیست پای کار غریب به زبان بی‌قرار آمدنش خود فریبان بی‌قرار غریب ما که یک‌عمر ادا در آوردیم اینکه هستیم هم‌قطار غریب کاش می‌شد که بی‌ریا باشیم در دعا بهر انتظار غریب کاش هنگام العجل گفتن چون علی بن مهزیار غریب سر و جان را فدای دوست کنیم کاش باشیم سربدار غریب من ندیدم غریب‌تر از او همه عمرم به روزگار غریب همه عالم شده غریبستان آه از درد بی‌شمار غریب سیصدوسیزده‌ نفر تا کی جمع گردند در کنار غریب؟ سیزده قرن بگذرد اما کی شود وقت کارزار غریب؟ به خدا در نیام طاق شده طاقت و صبر ذوالفقار غریب کاش در صبح جمعه‌ای نزدیک آید از راه تکسوار غریب @javadkarimzadeh
کانال اشعار آیینی آقای کریم‌زاده شعرهای خوبی دارند حتما عضو باشید و بخونید و لذت ببرید 👌 @javadkarimzadeh @javadkarimzadeh @javadkarimzadeh
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
من کوفه را چون مردگان بی‌درد دیدم  نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم  ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاه‌الرجالند  خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند  اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند  عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند   تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد  قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد  این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود  این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود   زن‌هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد  از بام‌ها بر فرق من آتش فشاندنـد  مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم  صید بـه خـون غلطیده‌ی بـالای بامم  وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم  عکس لب خشک تـو را در آب دیدم  در موج خون دریای لارا دیدم امروز  از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز  انگـار می‌بینم جراحـات تنـت را  خونین به چنگ گرگ‌ها پیراهنت را   انگـار ‌بینـم لاله‌های پـرپـرت را  پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را   انگار می‌بینم که بعد از قتـل یـاران  هم تیرباران می‌شوی، هم سنگ باران   انگـار مـی‌بینم ذبیـح کـوچکت را  زخم گلوی شیرخواره کودکت را  انگار می‌بینم که با اشک دو دیـده  داری به روی دست خود دست بریده  انگار بینم غرق خـون آیینه‌ات را  جای سم اسبان و زخم سینه‌ات را   انگار بینم شمـر مـی‌آید بـه گودال  انگار بینم می‌زنی در خون پر و بال  ...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد  زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد   من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم  مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم  لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من  آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من  تنهـا نـه ایـن نامرد مردم می‌کُشندم  در کـوچه‌های شهر کوفه می‌کِشندم  «میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی  بس کن که دل‌ها را به بحر خون نشاندی
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
رفتی هزار خاطره را جا گذاشتی در کنج سینه‌‌ام دل شیدا گذاشتی با رفتنت اگرچه خزان شد بهار من غم را تو ای بهار! شکوفا گذاشتی لب‌تشنه مانده‌ام لب دریای مهر تو این قطره را تو غرق تمنا گذاشتی صد پرده روی صورت ماهت کشیده‌ای بیچاره چشم! جای تماشا گذاشتی؟ می‌خواستم که با تو تکلّم کنم، نشد! حسرت به جان واله موسی گذاشتی از آفتاب مهر تو آفاق داغ شد تنها مرا به پنجۀ سرما گذاشتی آمد مسیح ذکر ولی زنده‌ام نکرد ای جان جان! چه در دم عیسی گذاشتی؟ رفتی ولی خیال تو از سر نمی‌رود یک کوله‌بار خاطره را جا گذاشتی @eitaaparvanegi
هدایت شده از 
Sayad_Eftekhari.mp3
4.01M
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده صید و صیاد رفته باشد https://eitaa.com/Ghoghnooooooos
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حمید نوری: پیام کوتاهی برای منافقین دارم. من حمید نوری هستم و در تهرانم و عید قربان پیش خانواده‌ام هستم. شما بدبخت‌ها الان کجا هستید؟ 🔹می‌گفتید خدا هم نمی‌توانید حمید نوری را آزاد کند. دیدید که توانست. @Farsna
باید بریزم در خودم درد کبودم را جای سکوتم بشکنم کل وجودم را خالی‌ترم خالی‌ترم از هیچ، می‌فهمید پژواکِ غم را در درونم هیچ می‌فهمید آرامشم آرامشی ماقبل طوفان است در سر به زیری، سرکشی‌های فراوان است می‌رقصم و می‌چرخم و از غم فراوانم آن‌قدر غم دارم که دنیا را بخندانم آن‌قدر بارانم، لبم را خنده بوسیده‌ انگار در من یک درخت سیب پوسیده بیرون، سرسبز و درون پاییزِ دلسرد است آرایشِ من دیگران را رنگ می‌کرده‌ست تا چشم‌ها بارانی و دل‌، تنگ‌تر می‌شد هر هفت خط آرایشم پررنگ‌تر می‌شد خورشیدِ بعد از گریه‌های بی امان بودم در زندگی قبلی‌ام رنگین‌کمان بودم مادر اگرچه رفتنش بی تکیه‌گاهم کرد با عشق جای خالی‌اش را پر نخواهم کرد محضِ نجات از غم که آدم دل نمی‌بازد بعد از وقوع سیل، که کشتی نمی‌سازد من تک‌درختِ محکمی که خوب فهمیدم از ریشه‌های مادرم در خاک روییدم شرطِ دوامِ ریشه تنها، «ایستادن» بود اقبال عاشق پیشه، «تنها ایستادن» بود می‌رقصم و می‌خندم و از غم فراوانم آن‌قدر غم دارم که دنیا را بچرخانم 🕊️🍃💚
هدایت شده از آرایه های ادبی
✳️ شرح مصرعی از غزلیات حافظ شیرازی در مورد نقش کتابخوانی در زندگی « جز صراحیّ و کتابم نبوَد یار و ندیم » "حافظ" ❇️ کتاب نخستین اکتشاف بشر برای ثبت اندیشه‌های خود بوده است. با ایجاد خط و ثبت وقایع گذشته، زمانِ حال به آینده پیوند خورد، و تاریخ ایجاد گردید. از آن پس، بشر از مرحله‌ی "یک زمانی" گذشت و "چند زمانی" شد، و توانست نسل‌های آینده را از حال خود با خبر دارد. کتابخانه مهم‌ّترین نشانه‌ی تمدّن قرار گرفت. از آن زمان تاکنون هزاران سال گذشته است، ولی کتاب به عنوان نخستین عامل ثبت اندیشه، اعتبار خود را از دست نداده است. در دوره‌ی معاصر رقيب‌هایی به عنوان تلویزیون و اینترنت و ویدئو به بازار آمده‌اند، امّا هیچ یک از آنها نتوانسته‌اند جای کتاب را بگیرند. زیرا خواندن با تأنّی وارد سراچه‌ی ذهن می‌شود و تفکّر را به پویش می‌آورد، در حالی که تماشا و تصویر، از طریقِ تجسّم، القاء فكر می‌کند که این مجالی برای تأمّل باقی نمی‌گذارد. به این حساب، هنوز بهترین وسیله برای تبادل و پخش اندیشه‌، کتاب است. تعدّد کتابخانه و کتابخوان نشانه‌ی پیشرفتگی و خِرَدورزی یک قوم شناخته می‌شود. این است که ما در بعضی از شهرهای پیشرفته‌ی جهان، در هر محلّه یک کتابخانه‌ی عمومی می‌بینیم که کتابهای مهم و کتابهای روز را در معرض دید خواننده می‌گذارند، و گاه کتابفروشی‌هایی به وسعت یک زمین والیبال دیده می‌شوند. این حرف دیروز و امروز نیست. هر زمان بر حسب امکانات خود چنین بوده. حافظ ششصد سال پیش می‌گفت: جز صراحیّ و کتابم نبوَد یار و ندیم تا حریفانِ دغا را به جهان کم بینم باید آرزو کرد که در هر شهر، کتابخانه‌های عمومی تعدّد پیدا کنند و كانونی باشند برای جوانان که بهترین وقت خود را در آنجا بگذرانند. زندگی برگذر است، بنابراین از دو چیز نباید غافل بود: پرورشِ تن از طریق ورزش و پرورشِ روان از طریق آموختن. و از یاد نبرد که هیچ پیشرفتِ واقعی و از جمله پیشرفتِ مادّی و اقتصادی، بدون کمک فرهنگ، میسّر نیست و اعتبار یک جامعه نه تنها به رونقِ بازار، بلکه به رونقِ معرفت است که باز هم حافظ می‌گفت: گوهرِ معرفت اندوز که با خود ببری که نصیبِ دگران است نصابِ زر و سیم ❇️ محمّد‌علی اسلامی نُدوشن @arayehha
خواستم با شعر شیدایت کنم اما نشد با غزل‌ها غرق رؤیایت کنم اما نشد خواستم تا عشق برچینی فقط از چشم من چون کبوتر جَلد اینجایت کنم اما نشد زیر باران آمدم با چتر بسته خیس خیس تا تهِ کوچه تماشایت کنم اما نشد با نسیم صبح آمد عطر مخصوصت که من آمدم در دشت پیدایت کنم اما نشد زیر رگبار نگاه طعنه‌دار دیگران با خودم گفتم که حاشایت کنم اما نشد هیچ‌کس مانند تو غم را برای من نخواست خواستم تا ترک غم‌هایت کنم اما نشد
«بسم ربّ المهدی عج» ❤️ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ محتاج یک نگاه تو ام ، صاحب الزمان دلتنــگ روی ماه تو ام ، صاحب الزمان شکـــر خدا به غیــر شما دل نبسته ام عمریست در پناه تو ام ، صاحب الزمان ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 🤲 @saeidikimya
درد و درمان منی هم گله دارم هم نه سوختم با تو ولی سایه‌ات از دل کم نه نیستم سهم تو اما تو شدی دنیایم شاخه‌ات در پی این دارونداری خم نه درس عبرت شده این عشق برای مردم خود این عاشق دیوانه ولی آدم نه بین یک جمع غمین و تک و تنها یعنی حرف ناگفته فراوان و کسی محرم نه از خدا خواسته‌ام سر بزند هر لحظه خنده بر روی لبت، هیچ زمانی غم نه
مرا آماج تیرم کرده چشمت رها بودم اسیرم کرده چشمت من آن دشت پر از آلاله بودم ولی حالا کویرم کرده چشمت
هم موسم بخشش است روز عرفه هم لحظهٔ رویش است روز عرفه بیچاره کسی که جای خالق از خلق محتاج گشایش است روز عرفه @gida13
دل در گرو عشق کسی دادم رفت بعدش چه به روزگار ناشادم رفت با اشک به مشهد آمدم حاجتمند با دیدن صحن حاجتم یادم رفت
مسلم نیا! که کوفه برایت قشنگ نیست نامی برای کوفه به جز «شهر ننگ» نیست باید کسی به دست مسافر گلی دهد در دامنش ولی به‌جز از پاره‌سنگ نیست مرد دلیر، صحنهٔ پیکار جای اوست این تنگنای کوچه که میدان جنگ نیست! پیوند خورده روضهٔ مسلم به مادرم! مسلم! بگو که «کوچه» برای تو تنگ نیست؟! هر کس که با تو شور عزا را شروع کرد دیگر برای اشک محرم که لنگ نیست! سنگین‌دلی که ماهِ رخت دید و سنگ زد از چیست قلب او اگر از جنس سنگ نیست؟ آن‌کس که روی ماه تو را خنجرش شکافت رجّاله‌ای است مرده و الا زرنگ نیست باید کسی برای حسینت خبر برد... کوفی وفا نکرده و وقت درنگ نیست! @MohsenAlikhanySher
گل کرد به لب، دوباره نام عرفه سرمست شدم ز وصل جام عرفه لبریز گناه بودم و خالق من؛ بخشید مرا به احترام عرفه...
انتخابات طوفان میان قلب مواج تو برپاست هر قطرهٔ شورآفرینت مثل دریاست رد می‌شویم از خشم نیل و موج‌هایش وقتی عصای قدرت تو دست موساست ای هم‌وطن با استواری گام بردار رای من و تو انقلاب دوم ماست با دشمنان هر روز در جنگیم و این‌بار خط مقدم پای هر صندوق آراست ما مرد میدان‌دار پیکار و جهادیم این سرزمین عمری است مهد آرمان‌هاست باید به استقبال خورشید جهان رفت وقتی تمام ترس شب از صبح فرداست @golchine_sher
با‌اینکه مانده است به دل جای پای تو سربسته است تا به ابد ماجرای تو گفتی به من همیشه وفادار بوده‌ای دیری‌است دلخوشم به همین ادعای تو از پیچ و تاب خاطره رد شو چونان نسیم تا ذره‌ای نفس بکشم در هوای تو سرمایهٔ من از همهٔ شعر و شاعری این چند بیت بود؛ همین هم برای تو گیرم جوانی من و تو سهم هم نشد بگذار تا که پیر شوم پا‌به‌پای تو
من در بر کشتی نجات آمده‌ام در ساحل چشمۀ حیات آمده‌ام تا زودتر از زود گناهم بخشند قبل از عرفه در عرفات آمده‌ام