eitaa logo
سیده اعظم حسینی
584 دنبال‌کننده
3 عکس
19 ویدیو
0 فایل
اشعار و آثار خانم دکتر سیده اعظم حسینی.. شماره ی ایتا جهت تبادل نظر و ارائه ی پیشنهادات و انتقادات 09179148588
مشاهده در ایتا
دانلود
این اثر برگزیده ی کنگره ملی شعر فاطمی هجده سال نوری گردید. سلام بر بانوی صبر و ایثار، حضرت زینب که در این ایام دوباره غریب مانده است   " ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی" که هر چه از تو بگویند،باز برتر از آنی به نام نامی ات ای دختر بزرگ شب قدر! به نام نامی ات ای دختر شُکوه نهانی! گُلی به هیبت کوه و زنی به هیأت طوفان تو آن حقیقت محضی که ماورای بیانی! عزیز حضرت حیدر! عروس حضرت جعفر! برای لرزه به دشمن،چه خطی و چه نشانی! تو همزمان که نشستی به آرد کردن گندم ورای فهم زمینی،ورای درک زمانی! که کوله بار علی،عطر دستپخت تو را داشت برای کودک بی نان،هنوز دل نگرانی! چه سایه های بلندی که پشت کودکی تو برای "واقعه" با کوچه کرده اند تبانی... گدازه های کلامت،شراره خیزِ همیشه مگر هنوز هم ای کوهِ داغ در فورانی؟! به روی ساعت سه، کوک شد زمان و پس از آن رسید موسم گودال و فصل جامه درانی در آن غروب دویدن میان خیمه و صحرا " تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی" تمام عقلی و دور از مدار زینبی تو هر آنچه مست سر بام،گرم سنگ پرانی! و کوچه ها همه خمیازه های وا شده بر خواب به نام هر چه سپیده،بمان که خطبه بخوانی غبار مرده ی رخوت گرفته ایم و ملولیم مگر تو چادر خود را به روی ما بتکانی..
شروع می شود این روضه با لهوف نگاهت مدد گرفته قلم باز از حروف نگاهت   به یال اسب گره می زند زنی گله ها را چنان صبور که کم کرده روی حوصله ها را زنی شگفت که زیبایی نگاه بلندش به هم زده ست برای ابد معادله ها را بهارپوش زنی، همردیف هر چه صنوبر که برگ ریخته کوچ غریب چلچله ها را شب و قیام نشسته،هنوز هم نشکسته گواه این نشِکستن،گرفته نافله ها را از اولین نفس صبح تا همین دم مغرب به پای خسته دویده مسیر هلهله ها را کسی نبود به غیر از رمیدگانِ به صحرا به دست خیمه گرفتند فاتحان صله ها را! ز سنگهای سرِ بام ها نیامده پیداست کشیده اند به شهر امتداد غائله ها را آهای وارث اعجاز "نَبتَهِل"! به نگاهی بکش به شومی تقدیرشان مباهله ها را! چنین که بر گسلِ بغض ایستاده نگاهت به شهر می کشی آخر تمام زلزله ها را "سری به نیزه بلند است" و سخت بوده بگویی که بیشتر بکند نیزه دار فاصله ها را عجیب نیست ز بازار سر درآوری آخر چنین که می شکنی رونق معامله ها را به جز سوالِ " عمویم چرا به خیمه نیامد" عقیله ای تو جواب تمام مساله ها را... چقدر خاطر آسوده دارد این سرِ بر نی که داده است به دستت زمام قافله ها را
مسیر قافله کج شد به سمت عصر تلاطم و زانوان تو خم شد کنار تربت چندم؟ حساب داغ من از روز و ماه و سال،گذشته نپرس...حال من از غصه و ملال گذشته همینکه کمتر از آنی که رفته ایم،رسیدیم مشخص است که بر کاروان چه حال گذشته! من آن تمامیِ شرمم که مانده ام به جوابی تو آن نجابت محضی که از سوال گذشته! رسیده ها که به جای خود..از تطاول طوفان چقدر  تیغ که از سیب های کال گذشته! زمین گریست که:" چیزی نمانده تا کف گودال" زمان گریست که:" ساعاتی از زوال گذشته"! حریم خیمه به فتوای شرع سوخت و یعنی حرام ها همه از بسترِ حلال گذشته! محال بود تصور کنم به نیزه سرت را محال بود و چه ها دیدم از محال‌،گذشته! کسی برای خرید کنیز اشاره به ما کرد حدیث غارت و تاراج ما ز مال گذشته! شبی نبود که لالایی اش به گوش نیاید ببین که کار رباب تو از خیال،گذشته! شبیه هر چه که زخمم،شبیه هر چه که داغم بیا که وصف من از مثل و از مثال گذشته به اشک نیست امیدی که داغ دل بنشاند اگر چه دیری از این حسرت زلال گذشته "مَضَی الزّمانُ و قَلبی یقول انّک آتٍ" اگر چه عمر من از وعده ی وصال گذشته به مویه های زنانه سبک نشد دلم اما حدیث هجر،مفصل شد و مجال گذشته
مسیر آمده را بی تو میروم نه به دلخواه چگونه رد شوم از خاطرات روشنِ این راه   نه آرزوی رسیدن،نه اشتیاقِ سلامی نه رغبتی به نشستن،نه شور و شوق کلامی! نمی شناسی ام ای زادگاه ایل و تبارم! ز بس گذشته ام از کوچه های کوفی و شامی "تو خود حدیث مفصل بخوان ز مجمل" و بگذر به زیر تیغ امامی،میان شعله امامی...! به لطف آیه ی "الا المودّةَ"نگذشتیم ز کوچه ای که ندیدیم احترام تمامی! به سرسلامتی ما، سری نماند سلامت مگر به اینکه خطا رفت سنگی از سرِ بامی! کدام شعله به "در" زد که عصر روز دهم هم نمی رسید به جز بوی سوخته به مشامی! به غیر فصل پیمبرکُشانِ وادی تورات کدام فصل در این قوم داشته ست دوامی؟ به پیشواز من ای شهر،شیرخواره نیاور شراره خیزتر از این نخواه داغ مدامی! گذار باد نیفتد به کوی هاشمیانت که مانده است بر او ردّ یادگاریِ گامی بگو به مادرِ آن چارقبرِ تازه ی خالی که کوچه مانده صدایت کند دگر به چه نامی! بگو به تربت معصوم "مجتبی"که ندارم ز شهدنوشِ قبیله به غیر زخم،پیامی! بگو به قامتِ "اِربا"،به خاطر دلِ عمه نمی شود که در این کوچه باز هم بخرامی؟ فدای خانه ی دربسته ات،برادرِ زینب! نمی شود که دری وا کنی به ذکرِ سلامی؟! که بغض تکیه زده روی شانه های صدایم چقدر روضه شود خواهرانه های صدایم...  ۱-مصرع های "ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی"،"تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی"،" مضی الزمان و قلبی یقول انک آت" از سعدی... ۲- نَبتهِل....اشاره به آیه ی مباهله... ............ کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
34.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازپخش به مناسبت وفات حضرت فاطمه ی ام البنین سلام الله علیها ........................... شعرخوانی سیده اعظم حسینی در کنگره ی فرهنگیاران سپاه .......... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
🌸به مناسبت ولادت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها و روز زن، تقدیم به زنان عفیف سرزمینم و زنان جبهه ی مقاومت 🇸🇩🇸🇾🇮🇷🇮🇶🇱🇧🇾🇪 در هم سرشت برگ گل و بوی سیب را در آن چکاند رایحه های نجیب را یک تکه از بهارترین شوق فصل ها اردیبهشت خوش نفس دلفریب را تا مبهم و شگفت و معما شود کشید در آن تضادهای قشنگ و عجیب را هم ابرهای گاه به گاه صبور را هم قطره های سرزده ی بی شکیب را هم رستخیز شادترین لحظه های صبح هم غربت اصیل غروبی غریب را ----- زن آفریده شد اگر چه شریف بود اما برای بار امانت لطیف بود کو عشق تا به ساحت زن جلوه گر شود تا این لطیف کوه شود کوه تر شود ناگاه نور فاطمه تابید و بعد از آن عشق از نگاه فاطمه پاشید و بعد از آن زن اسم تازه ای شد و کم کم شروع شد قامت کشید آسیه مریم شروع شد زن فاطمه ست و هر چه به جز آن نوشته اند قاموس های جعلی شیطان نوشته اند زن زینب است یک تنه کولاک می کند شمشیر حیدر است و چکاچاک می کند زن پا به پای واقعه طوفان می آورد زن دلهم است مرد به میدان می آورد بانوی میثم است که در گیر و بندها قامت کشیده روبه روی نیشخندها ام وهب شده که رجزخوان ترین شود اعجاز واژه های غرورآفرین شود این سان که بیت های مصمم می آورد هر تیر در مقابل او کم می آورد ریحانه است و ریشه در اسطوره ها زده هی مادرانه دست به دلشوره ها زده از ذکر لای لای شبش شور می چکد از جانماز صبحدمش نور می چکد در ازدحام جلوه گری پاک و ساده است آری مدافع حرم خانواده است فرمانده نبرد نهایی روبه روست هر گاهواره مرکز فرماندهی اوست باروی غزه است چنین محکم و بلند بنیان صعده است صبور و شکوهمند سر می زند ز دامن مکتب شناسی اش یک غزه با تمامی روح حماسی اش در دامنی که فاطمیون پا گرفته اند از زخم های وا شده فتوا گرفته اند زخم مکرر است شهید است شاهد است زن امتداد مغنیه های مجاهد است پلکی به هم نیامده در قاب انتظار زن تکه های گم شده ی کربلای چار در چشم هاش گم شده بغض شکسته ای غواص ته نشین شده ی دست بسته ای اشک است غرش است خروش است صاعقه ست زن محور مقاومت کل منطقه ست زن شور ممتد است شکوه مداوم است زن نیمه ی صبورتر حاج قاسم است ____ کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
43.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در سالروز میلاد حضرت مسیح ،تقدیم به مسیحیان عاشق امام حسین و حضرت ابالفضل علیهما السلام ......................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
در آستانه ی پنجمین سالروز شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی، تقدیم به آن اسطوره ی بی بدیل ایران زمین و جهان اسلام: باید بر اوج باور ایران بایستی وقتی که جز به رسم شهیدان نزیستی! همنام "قاسم" "حسنی"! پاره پاره تن! سردار عشق! "نفس زکیه"تو نیستی؟!! روییده درد، در دل ایران، بلندتر! قامت کشیده خون به خیابان بلندتر! با یاد پاسدار حرم، ضجه می زنند نقاره های سوگ خراسان، بلندتر! شولای داغ بر تنِ تبدار هر چه شهر پیراهنی که بر تن کرمان، بلندتر! هوهوی داغدار کویر از گلوی باد در مرز سوگوار درختان، بلندتر! نجوای " رود رودِ" خزر، می رسد به گوش در شروه ی خلیج پریشان، بلندتر ما لاله لاله شعله به دست ایستاده ایم هر جا نفس کشیده زمستان بلندتر! ما سایه ی بلند ظهوریم و می شویم وقت طلوع، مثل "سلیمان" بلندتر! عفریت زخم خورده ی کابوس های قدس! بردار گامهای گریزان بلندتر! حالا که ایستاده "سلیمانِ" باشکوه یک گردن از بلندی جولان، بلندتر! نامت بلند باد در ایرانِ سرفراز! در خاطرات غزه و لبنان، بلندتر! جام شراب، تا "خط بغداد"، دست تو فریاد "نوش نوشِ" شهیدان بلندتر! بعد از تو خطِّ آخر این جام و... می رسد آواز سرخوشان غزلخوان، بلندتر... "ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم" این را بگو به محضر طوفان، بلندتر... .................................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
به مناسبت29 جمادی الثانی سالروز وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها.. خواهر بزرگتر است دیگر...آن هم زینب!...شعاع خورشیدی اش میـتابد تا دور دستها...آنگونه که در تابناکی نورش و در نام های مشترک فرزندانِ خانه ی علی علیه السلام،تاریخ تو را گم میکند... درست در آستانه ی کودکانه هایت،پدر صدا میزند تا توشه برگیری از چشمان بسته ی مادر... و همان کودکی ات را قلم های ناقص به پشتوانه ی ذهن های کرم خورده، به تحریف نشسته اند... ولی تو پیش از این ها در کلام پیامبر مهربانی، گره خورده ای به دل پسرعمویت "عون بن جعفر".... تاریخ گواه است که پدر،آخرین نان و نمک را از دستپخت تو برداشت... و می رسی به کربلا... به چکامه های ناگهان،که بیت بیت،تو را اشک می کند...و به خطبه های طوفانی که تاریخ، گاه به نام تو نگاشته است و گاه به نام خواهرت زینب... و چه فرقی میکند از کدام گلو تراویده باشد که یک نورید در دو آینه... سلام بر تو و خطابه های باشکوهت.... سلام بر ام کلثوم.... شبیه صاعقه در فصل های بی باران خبر رسید به بسیارها...به بسیاران! خبر رسید تبر را به لکنت آورده صنوبرانه ترین بعثت سپیداران! که پایکوبی یک شهر را قُرق کردند به سوگواره ی خون،دسته ی عزاداران... که گیج و منگ ترین ها پریده اند از خواب به صیحه های سحرگاهِ ایلِ بیداران! چنان فصیح ز دارالاماره می گذرند که اعتبار نماندَ برای معماران! که داغ بر جگرانند و درد بر دوشند! که زخم های مدامند در نمکزاران! دو خواهرند و افق های دور دامنشان نبوده جز ملکوت تبار "طیار"ان به نام نامی ات ای حیدرانه های بتول! به نام نامی ات ای امتداد کرّاران! "بخوان به حرمت خورشید در قلمرو شب" بخوان به نام نفَس در دیار مرداران! سراب در بغل از هر کویر رد شده اند به چرک نوشیِ گندابه ها سزاواران! کجای وسعت تاریخی ای همیشه بزرگ؟ که کرده اند به نامت طمع،طمعکاران تو آن کلام بلندی که شبهه ات کرده است مدام،پچ پچ موهوم ذهن بیماران! سلام غربت ناگفته های نشنیده! سلام زخمی تعبیرهای پوسیده! به ژرفنای تو تا می رسد قلم،خواب است کجا زلالی دریا نصیب مرداب است؟ قلم نوشته..ولی فصل ها نمی فهمند که یاس با تبر اصلاً نمی خورد پیوند؟ تُیولِ شب چو به تاراج می دهد خورشید کجا به شب پره ها باج می دهد خورشید؟ "بَناتنا لِبَنینا"... سخن گزاف نبود برای عشق،از این خوشتر اعتراف نبود "بناتنا لبنینا"...سخن تعارف نیست که امر،امر دل است و در آن تکلف نیست سلام آینه ی فصل سنگ باران ها! بخوان به شیوه آتش، به سبک طوفان ها! مقدّر است که یک چند،روضه تر باشی که میزبان شب آخر پدر باشی میان این همه ناباورِ مکرر هیچ بگو که نان و نمک خورد و...زخم و...دیگر هیچ! زمان گذشت و رسیدی به لحظه های محال بخوان"خذیهِ و رُدّیه"..بگذر از گودال میان دشتِ به تقدیر خود فرومانده بهل چکامه شود بغض در گلو مانده! به نام کودکِ در ازدحام تیر بخوان! "و لهفُ قلبی علی الظامی الصغیر" بخوان! کنار تشنگی دشت،موج خیز فرات " و زادَنی حَسَراتٍ و زادَنی حَسَرات".. بیا و مرثیه کن دشت روبه رویت را به سوز اشک بیا تازه کن گلویت را که با تمامی آتشفشانی ات بانو هنوز مانده به جنگ جهانی ات،بانو! هنوز مانده به فریادهای طوفانی هنوز مانده که "ساعات" را بلرزانی آهای خطبه ی جنجالی سر بازار! قدم به کوچه ی این مثنوی-غزل بگذار! بگو که ریشه ی ما با تبر نمی افتد که سر فتاده و سودای سر نمی افتد بخوان دوباره که بر کاخ های هرزه ی شهر به جز به خطبه ی داغت شرر نمی افتد بگو که قافله سالار تا شما دو تنید به قدس ساحت یک زن،نظر نمی افتد! آهای سرّ ستبرای شانه ی "زینب" به بودِ توست که کوه از کمر نمی افتد! مگر به نیت رسوایی همیشه ی خویش و گرنه هیچ کسی با تو در نمی افتد غروب بود و زنی می دوید و می گفتی که زودتر بدود کاش اگر نمی افتد شبیه کودک نوپا...ولی نه...نوپا هم میان گودی و تل،این قدَر نمی افتد! حدیث درد تو ای غربت نجیبانه! مفصل است و در این مختصر نمی افتد... میان خاطره ها...خاطرات نادلخواه.... رسیده شهر به آغاز خطبه...بسم الله.... بناتنا لبنینا....از جملات پیامبر(ص) است که روزی به فرزندان حضرت علی و حضرت جعفر علیهما السلام نگاه کرده و این جمله را فرمودند.. خذیه و ردیه...او را بگیر و برگردان...جمله ی امام حسین علیه السلام به حضرت ام کلثوم،زمانی که امام سجاد علیه السلام از خیمه بیرون آمده و قصد میدان داشت. یا لهفَ قلبی علی الصغیر الظامی...چقدر دلم کباب شد بر کودک تشنه کام خردسال....اولین چکامه حضرت ام کلثوم علیها سلام...
ماتَت رجالی و افنی الدهرُ ساداتی و زادنی حسراتٍ بعدَ حسراتٍ مردان ما مردند و روزگار سرورانم را نابود کرد و حسرت ها روی حسرت هایم افزود... از چکامه های حضرت ام کلثوم علیها سلام ...................................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
تقدیم به سردارترین سرباز و سربازترین سردار وطن ،حاج قاسم عزیز دار بر دوش، کجا می روی ای طوفان مرد؟ شهر، پشتش به تو گرم است، خدا را! برگرد! ای تسلای تبرخوردگیِ زیتون ها! فصل بارانیِ مایوس ترین هامون ها! ای کمان گیرترین باورِ این دشت، ای کوه! سایه ات کم نشود از سر این دشت، ای کوه! تیرِ پرتابِ چنین دست و چنین بازویی کی نشیند به تنِ خسته ی هر گردویی؟! هر عقابی به پَرِ تیرِ تو تعظیم کند مرزها را پس از این، تیر تو ترسیم کند! دل به طوفان زده ای، دست مریزاد ای مرد! سرزمین تو پر از مردِ چنین باد ای مرد! هر چه گل، آینه ی پیکر گُلفامت باد! هر چه گهواره، پر از کودکِ همنامت باد! از بلندای تو پیداست سراسر خورشید ای دماوندترین قله! شکوهت جاوید! صبحِ آدینه ی سنگین و... خبر، سنگین تر بغض، سنگین شده و داغِ جگر، سنگین تر خبر آمد تن خونین کسی باز آمد مرد، سردارترین رفته و.... سرباز آمد! شهر در سوگ، تَرَک خوردنِ بارویش را! در کجا دفن کند قوّتِ بازویش را؟! صبح گاهی خبر آمد که تو تکثیر شدی! خواب آشفته ی نمرودی و تعبیر شدی! تو که تکثیر شدی، شهر، "سلیمان" تر شد سایه ات کم که نشد هیچ،.. فراوان تر شد... از پی ات منطقه در منطقه، طوفان شده است بی گمان خون تو فرمانده ی میدان شده است! تکه در تکه پریشان شدی و می جنگی! همه ی باورِ ایران شدی و می جنگی! شهر، امّید به تو دارد و ساماندهی ات جان فدای تو و این شیوه ی فرماندهی ات! این شغالان که به یک گرگ، ارادت دارند از همین پیرهنِ سرخ تو وحشت دارند... ترس، آمیخته با زیر و بمِ زوزه یشان خنده ماسیده به روی لجنِ پوزه یشان... می سپاریم به خاطر، بدن خونینت! پرچمِ کاوه ی ما، پیرهن خونینت! شهر، هر چند که خالی ز "سلیمانی" نیست هر کسی بگذرد از خون تو، ایرانی نیست! از پی ات، عاشق سرمست، فراوان بادا! شیرمردانِ از این دست، فراوان بادا! ای صبوحی زده بیتاب تر از مجنون ها! گاه یادی بکن از طایفه ی دلخون ها! جام می، تا خطِ بغداد، گوارا بادت! "جرعه بر خاک فشاندن" نرود از یادت!...‌ ..................................................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
به ساحت بلند همسران صبور شهیدان... نشسته ام دم در تا که بی صدا نروی در این سکوت نفس گیر کوچه ها نروی هوای چشم من ابری شد و نمی گویم کمی درنگ کنی و در این هوا نروی دلیل بغض گلوگیر هر شبم این نیست که یا به رفتن خود شک کنی و یا نروی که رسم عشق چنین است: راه را باید به انتها ببری یا از ابتدا نروی از این "چرا برودها" عبور کن بگذر تمام غیرت شهری،برو! چرا نروی؟ مرور می کنم این خاطرات خالی را دوباره عطر تو پر کرده این حوالی را نیامدی و کمی دیر شد حواست هست کنار قاب زنی پیر شد حواست هست سحر مسافر بی ادعای جاده شدی محال بود بمیری، شهید زاده شدی! اگر چه مثل همیشه نگاه می کردی عجیب بر دلم افتاد برنمی گردی! که دشت در گذرت لاله خیز خواهد شد شبی تمام تنت خاکریز خواهد شد که خاطرات تو را دشت خاک خواهد کرد شبی تمام تو را یک پلاک خواهد کرد زبانه می کشد آتش شبی تمام تو را و پس نمی دهد از تو به غیر نام تو را شیارِ دور و برت ناپدید خواهد شد و سجده گاه تو حتی شهید خواهد شد! عبور می کنی از این حصار تکراری که رزق یکسره از "عندربهم" داری رها نکردی اگر چه هنوز سنگر را سپرده ای به من این جنگ نابرابر را که می شناسی ام ای عشق،آدمش هستم همان بسیجی خط مقدمش هستم! که ایستاده ترینم! که جبهه خالی نیست! در امتداد تو می جنگم و ملالی نیست... نبرد بر سر خورشید روشن فرداست دفاع های مقدس هنوز پابرجاست پُری ز زخم و به عشق وطن نمی افتی که پرچمی شدی از دوش من نمی افتی به دوش می برمت در فراز زیباتر تو پرچمی و در این اهتزاز زیباتر اگر چه راه خطرناک و جاده باریک است به دوش می برمت فتح قله نزدیک است... ........................................................ کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1