eitaa logo
کرسی های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب
219 دنبال‌کننده
82 عکس
0 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅گزارش جلسه: عنوان: بررسی فقهی تحرّی در عبادات 👤آقای دکتر فارسی در ابتدای توضیحات خود به معنای اصطلاحی تحرّی پرداختند. مکلّف، تکلیف خود را باید به گونه‌ای انجام دهد که به مراد شارع دست یابد. در ادامه توضیحاتی درباره کاربرد تحرّی در عبادات چون (نماز، روزه، کفاره، تیمم و حج ) ارائه دادند. 👤سپس آیت الله دکتر مبلغی با طرح این سوال که آیا از تحرّی می توان موضوع جدیدی برای مطالعات اجتهادی ساخت یا خیر به بیان نکاتی پرداختند. وی زمینه های تحرّی را در تنفیذ حکم، تطبیق حکم، کشف حکم و تحرّی روشی بیان کردند. در ادامه دکتر مبلغی توضیحاتی درباره کاربرد تحری در مواردی همچون قواعد اصولی ، موضوع حکم و اجماع ارائه کردند. در پایان ناقد محترم با پیشنهاد بررسی بیشتر درباره رابطه تحرّی با ظن، رابطه آن با عدم حجیت ظن، نسبت تحرّی با شهادت عدلین و نسبت تحرّی با علم اجمالی، پرداختن به دیدگاههای اهل سنت درباره تحرّی برای فهم دقیق‌تر روایات شیعی مرتبط با تحرّی، رابطه آن با حق الطاعه و تاریخ تحول و تطور تحرّی ارائه دادند. 👥 با ما همراه باشید 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب 🆔https://eitaa.com/sccrrc
✅گزارش جلسه: عنوان: اشارات معادشناختی در گاهان و تحول آن با گذر به دوره اسلامی 👤در ابتدای جلسه آقای دکتر مهدی علمی دانشور (عضو هیئت علمی دانشکده ادیان) بیان کردند که: در میان باورهای آغازین وجود جهان پس از مرگ، «دنیای زیرین قلمرو مردگان» از ابتدائی‌ترین اعتقادات نسبت به زندگی پس از مرگ است. از قدیمی‌ترین تمدن‌های کهن می‌توان به سومری‌ها اشاره کرد که آنان از جهان مردگان با تعابیری چون «سرزمین مرگ»، «سرزمین بی‌بازگشت» و سرزمین بی‌حاصل» نام برده‌اند. سرزمین مردگان در باور هندو ایرانی‌ها به این صورت بوده است که این سرزمین در زیر زمین قرار دارد و روان بعد از مرگ و جداشدنش از جسم، به سمت سرزمین مردگان می‌رود. نکته‌ی مهمی که وجود داشت این بود که این روان در سرزمین مردگان وابسته به نیاکان و خویشانش بوده تا این روان را پوشاک و اطعامش دهند. تا پیش از زرتشت این جهان پلید بود، اما با تعالیم زرتشت این جهان به جایگاه دیوان و عذاب گنه‌کاران تبدیل شد و انسان‌های نیکوکار به پاداش بهشت در جهان روشنایی رسیدند. باور به حیات پس از مرگ و رستاخیز از باورهای اساسی دین زردشتی است، به گونه ای که این باور هم بر همه‌ی جوانب اعتقادات زردشتیان تأثیر گذاشته است و هم تأثیر آن را بر ادیان دیگر از جمله دین یهودی و از طریق آن به دیگر ادیان سامی و نیز دین مانوی شاهد هستیم. در دین زردشتی مهمترین هدف زندگی، کمک انسان به اهوره مزدا در نبرد وی با اهریمن است و پایان زندگی انسان نیز یک مرحله از دوره‌ی کامل حیات انسان است. رستاخیز و تن پسین، نماد پیروزی اهوره‌مزدا بر اهریمن و بازآفرینی آفرینش جهانی به شکل آغازین آن است باورهای معادشناختی دین زردشتی دو جنبه دارد: یکی سرنوشت روان شخص در گذشته پس از مرگ و پاداش یا کیفری که هر شخص پس از مرگ دریافت می‌کند دیگری ظهور نجات بخشان موعود، انجام رستاخیز و سرنوشت جهان در نبرد نهایی بـیـن اهــوره مـزدا و اهریمن. در این ارائه و تحقیق به بخش اول، یعنی فرایند سرنوشت روان شخص درگذشته پس از مرگ، چگونگی داوری روان ها و جایگاه پرهیزگاران و گناهکاران پس از مرگ از دروه اوستای متقدم، یعنی گاهانی تا دوره‌ی فارسی میانه و دوره اسلامی پرداخته خواهد شد. زرتشت در متون گاهانی اشاره‌های متعددی به این مسئله دارد که جهانی غیر از این جهان وجود دارد و انسان‌ها باید مواظب کردارشان باشند. واژه (mahrka) در گاهان به معناي مردن آمده است. اين واژه، در اوستا از ريشه(mar) اسـت. در متون اوستای متاخر و اوستای متقدم جز در کتاب وندید سخنی درباره‌ی مرگ و کبفیت آن به میان نیامده است. در این دین مرگ، جدایی روح از تن است در متون پهلوی مرگ به معنای پایان جهان نبوده، بلکه بوسیله‌ی آن، ارواح از جهان مادی به جهان دیگر می‌روند. ما در متون گاهانی جز چند روایت خطی، پیرامون مرگ چیزی در مورد عالم پس از مرگ نمی‌بینیم. قدیمی‌ترین و کامل‌ترین اوصاف روان پس از مرگ را می‌توان در متون گاهانی در هادخت نسک پیدا کرد. در متون فارسی میانه و اواخر دوره ساسانی و دوره‌ی اسلامی متون دینی زرتشتی روایات کامل‌تری از جهان پس از مرگ ارائه می‌دهد. بطئر مثال در کتاب ارداویراف‌نامه که تحریر نهائی آن حدود سده‌ی چهارم یا پنجم هجری صورت گرفته است، فرایندها و روایت‌ها با تفصیل بیشتر مطابقت با متن بندهشن دارد. پس از مرگ 👥 با ما همراه باشید 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب 🆔https://eitaa.com/sccrrc
👤 در ادامه جلسه ناقد محترم آقای مهدی هنرجو درباره حلقه‌های مغفول در پژوهش نکاتی بیان کردند. ایشان معتقد بودند توضیح و تفسیر بعضی از واژه‌ها مانند کماله دیوان، اهریمن و بحث سدوش، همیستگان و اعراف بهتر بود که در ابتدای پژوهش تعریف شوند. از طرف دیگر بعضی موارد است که در بحث مرگ در دین زرتشت تقابل نور و ظلمت دیده می‌شود که بهتر است این نکته بیشتر به آن پرداخته شود. تعارضی در دین زرتشت وجود دارد که وقتی جنازه‌ای را دفع می‌کنند زرتشتیان معتقدند که متوفی به سمت زندگی خودش می‌رود و زندگان باید زندگی خودشان را داشته باشند. برخلاف اعتقاد ما مسلمانان. نکته دیگر این است که یک سرنوشت روان داریم و یک سدوش. در سدوش که همان سه روز و سه شبی است که مرده هم جسمش و هم روانش در این عالم حضور دارند. که این نکته بهتر بود بیشتر به آن پرداخته شود. با بررسی عقاید زرتشتیان و پارسیان هند می‌بینیم که سدوش برای آنان آخرین ایستگاهی است که متوفی می تواند روان و جسمش را ببیند. البته درباره سدوش آثار بسیار کمی وجود دارد. پس از پایان یافتن روز سوم و آغاز روز چهارم، زرتشتیان آغاز به وندیداد خوانی می‌کنند چرا که زرتشتیان معتقدند که روان باید از جسم دل بکند و جدا شود. زرتشتیان برای این روان شدن مراسم دارند. تفاوت عالم همیستگان و اعراف در اسلام باید بیشتر توضیح داده شود. روان در بحث داوری در دو بخش فردی و جمعی است که در این اثر تنها بخش فردی مورد توجه واقع شده و بهتر است که به روان جمعی هم پرداخته شود.در این اثر به خوبی به اندیشه عقلی و نقلی بویژه اندیشه‌های ملاصدرا پرداخته شده است. در پایان ناقد محترم به دانشجویان موضوعاتی مرتبط با اندیشه‌ورزی در عالم پس از مرگ در متون فارسی میانه و ارداویراف نامه، و بررسی اندیشه موبدان امروزی درباره عالم پس از مرگ و مقایسه آن با گذشته گاهانی جهت انجام کارهای پژوهشی پیشنهاد دادند. پس از مرگ 👥 با ما همراه باشید 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب 🆔https://eitaa.com/sccrrc
🎦 گزارش تصویری از پنجمین کرسی علمی _ ترویجی با عنوان «بازنمایی ذهنی در نظر ابن سینا(ماهیت معقول و حیث التفاتی) 📍 مکان: پردیسان، دانشگاه ادیان و مذاهب، سالن شهید بهشتی تصویری سینا ذهنی معقول 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب ➣ ایتا: 🆔https://eitaa.com/sccrrc
✅گزارش جلسه عنوان: بازنمایی ذهنی در نظر ابن سینا (ماهیت معقول و حیث التفاتی) 👤در ابتدای جلسه آقای دکتر عباس مهدوی (عضو هیئت علمی دانشکده فلسفه) بحث خود را این‌گونه آغاز کردند: سعی بنده بر آن است که از ادبیات فلسفه ذهن تحلیلی برای صورت بندی برخی از مفاهیمی که در فلسفه ابن سینا وجود داشته، استفاده کنم. بطور کل شناخت را ابن سینا به شناخت حسی و عقلی تقسیم می کند. در شناخت حسی ابن سینا از حواس باطنی سخن می گوید. اما آنچه به بحث ما مرتبط است شناخت عقلی است. به معنای قوه عاقله که از مجموع صور حسی ظاهری و باطنی که یک صورت معقول را انتزاع می کند. دقیقا جایی که در معرفت شناسی ابن سینا تجرد را برای نفس استفاده می‌کند. هم قوا و هم مدرکات قوا را مادی می‌پندارد. کل بحث ما در اینجا درباره معقولاتی است که در اصطلاح به آنها ماهیت معقول یا صورت معقول می‌گویند. در این جا دو ایده وجود دارد که یکی این است که نظریه شناخت عقلانی ابن سینا یک نظریه واقع‌گرایانه است. به تعبیر دیگر آن ماهیت معقولی که از عالم کسب می کنیم، اینها به نحوی عالم را برای ما بازنمایی می‌کنند. در واقع وضع اموری هستند که در خارج ما با آنها مواجه می‌شویم. پس نه تنها نظریه شناخت عقلانی ابن سینا یک نظریه واقه‌گرایانه است بلکه یک واقع‌گرایی بازنمودی هم هست. بنابراین ایده اصلی این است که ابن سینا یک واقع‌گرای با نمودگراست. در ادامه آقای دکتر مهدوی دو سوال را مطرح کردند: اگر ماهیت معقول داریم که این ماهیت حالت ذهنی است، به چه دلیلی دارای حیث التفاتی است؟ در فلسفه ذهن وقتی از حیث التفاتی داشتن یک حالت ذهنی بحث می‌شود به این معناست که آن حالت ذهنی یک محتوایی دارد که آن گزاره است و آن حالت ذهنی بدون آن محتوا معنایی ندارد. به همین دلیل می‌گوییم حالات ذهنی دارای گرایش گزاره‌ای از حیث التفاتی است غیر از فرآیند مغزی و عصب شناختی است که رخ می‌دهد. حیث التفاتی مدنظر ابن سینا شاید همان حیث التفاتی است که برانتانو یا هوسرل از آن بحث می‌کنند. سوال دیگر این است که اگر فرض این باشد که حالت ذهنی ما دارای حیث التفاتی باشد، چرا این حالت ذهنی دارای حیث التفاتی باید درباره محتوای خاصی باشد؟ به این معنا که چگونه صورت آتش می‌تواند وجود داشته باشد ولی ویژگی‌های فیزیکال مانند سوزاندن نداشته باشد. بطور کل ابن سینا تمام حالات ذهنی که بحث می‌کند حالات ذهنی بازنمودی می‌داند. البته این نکته مهم است که حیث التفاتی مورد نظر ابن سینا با حیث التفاتی که در فلسفه ذهن وجود دارد تفاوت‌هایی دارند. نکته پایانی این است که ابن سینا حیث التفاتی را یک نوع وجود غیرمادی درنظر می‌گیرند. اما در فلسفه ذهن معاصر وقتی صحبت از حیث التفاتی می‌شود حالت ذهنی ویژگی دارد که آن ویژگی به معنای ویژگی محتوای بازنمودی معنا می‌شود. سینا ذهنی معقول 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب ➣ ایتا: 🆔https://eitaa.com/sccrrc
👤در ادامه ناقد محترم اشاره کردند که اگر ملاحظات بنده جایی داشته باشد ادعای دوم اقای دکتر مهدوی پذیرفتنی نیست. در رابطه با دیدگاه ابن سینا درباره ادراک (چه حسی و چه عقلی) که آقای دکتر مهدوی فرمودند یک دیدگاه بازنمودگرایانه است. دیدگاه دیگر واقع گرایانه است که مورد پذیرش است اگر بتوان ماهیت ذهنی و خارجی را یکی بدانیم. اما موضوع بحث بنده ادعای دوم است . قسمتی که ابهام دارد آنجاست که دو معنا از صورت خلط شده است. معنایی از صورت که در برابر ماده قرار می‌گیرد که جزء علل اربعه است. این صورت در اینجا به معنای مثال است نه صورت در برابر ماده. طبق آن چیزی که در متن آمده آقای دکتر مهدوی نفس را به مثابه ماده دانسته‌اند و صورت سبب شناخت آن می‌شود. ساده‌ترین ایرادی که می‌توان به این موضوع وارد کرد این است که حداقل باید نفس با هر شناختی دگرگون شود که حداقل در فلسفه ابن سینا پذیرفتنی نیست و شاید در صدرا بتوان پذیرفت. درست است که با هر شناختی انسان دچار تغییر می‌شود اما ابن سینا بحث ادراک و علم را با بحث تغییر و صورت و ماده گره نزده و مستقل از آن بحث کرده است. در متن با توجه به هفت معنایی که از شفا درباره علل اربعه، صوری، مادی و غایی اوردند این صورت ربطی به این معناها ندارد. و نکته بعدی این است که اگر صورت را صورت در برابر ماده بدانیم، صورت و ماده‌ای وجود دارد که آن مفاهیم ماهوی صورتی هستند که بر آن مفاهیم می‌نشیند و تبدیل به شناخت می‌شوند، که این پذیرفتنی نیست. آقای دکتر لهراسبی در ادامه شاهدی از کتاب نظام حکمت صدرایی از آقای عبودیت مطرح کردند که طبق نظر پیشینیان پیش از صدرا «فرآیند ادراک بدین نحو است که صورت ذهنی در قوه ادراک مناسب خود یا در محلی که چنین قوه‌ای در آن است حلول می کند و با این حلول، نفس توسط قوه ادراکی صورت (تصویر) را می‌یابد و این یافتن همان ادراک بی‌واسطه صورت یا همان ادراک با واسطه شیء صورت است. بطوری که بدون این حلول ادراک منتفی است پس در این نظریه ادراک مشروط به نوعی انفعال است از قبیل انفعال موضوع از عرض نه از قبیل انفعال ماده از صورت.» که این نکته سایه بر روی کل بحث می‌اندازد. به نظر می‌رسد اگر توجه به این نکته کنیم در این عبارت ما نمی‌توانیم نسبت بین دیدگاه ابن سینا و دیدگاه بازنمایی و حیث التفاتی را بپذیریم. زیرا ابن سینا به تمایز بین معلوم به ذات و معلوم به عرض عنایت ویژه دارد. سینا ذهنی معقول 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب ➣ ایتا: 🆔https://eitaa.com/sccrrc
✅گزارش جلسه عنوان: «بررسی تاریخی مناسبات امامیه با غیر امامیه در ری (از قرن چهارم تا نیمه قرن هفتم)» 👤آقای دکتر محمد زرقانی (عضو هیئت علمی دانشکده تاریخ) در ابتدای جلسه اشاره کردند که در این جلسه به دنبال بیان مباحث کلی درباره مناسبات عام و ترسیم الگوی مناسبات خواهند بود. امامیه همواره یک ارتباط سازنده با دیگران و به نوعی رفتار همگرایانه داشتند البته این نوع رفتار در اکثر روابط وجود داشته و در مواردی در مواقع اضطرار رفتار واگریانه در مناسبات خود به کار می گرفتند. هر نوع رفتاری را نمی توان سلیقه‌ای در نظر گرفت و در دسته بطور مشخص قرار داد. مناسبات همگرایانه و واگرایانه را در سه نوع رفتار می‌توان دید. تعبیری که بنده برای رفتارهای واگرایانه و همگرایانه دارم سیاست‌های راهبردی است. در رفتارهای روادارانه باید ازموقعیت و جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار باشد تا بتواند رفتار روا دارانه آن را تعریف کرد. بطور کلی رفتارهای واگرایانه و همگرایانه را مناسبات سازنده می نامیم. از مصادیق مناسبات سازنده می توان به دعوت به حق با لحنی ملایم، تعادل و پرهیز از افراطی‌گری و توهین، رأفت و مدارا و نرمش با مخالفان، شدت عمل دربرابر کفار و معاندین. مناسبات سازنده که بصورت الگو قابل ارائه است بر چه اساسی است. هر نوع رفتاری (با خدا، با خود، با دیگران) به صورت کلی تابعی است از این نکات. هستی شناسی، انسان شناسی و فرجام شناسی که به آن اعتقاد داریم بر رفتار تأثیر می‌گذارد.از طرف دیگر هدف و اهدافی که در این روابط داریم دررفتار تأثیر دارد. و ضلع دیگر مثلث شرایط اجتماعی و سیاسی است که می تواند در رفتار و مناسبات تأثیر گذارد. از سوی دیگر ویژگی های شخصیتی و روانشناسی افراد است که در مناسبات و روابط تأثیر دارد. تاریخی 👥با ما همراه باشید 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب 🆔https://eitaa.com/sccrrc
✅گزارش جلسه عنوان: «بررسی تاریخی مناسبات امامیه با غیر امامیه در ری (از قرن چهارم تا نیمه قرن هفتم)» 👥در ادامه ناقد محترم دکتر امداد توران (عضو هیئت علمی دانشکده شیعه شناسی)، بیان کردند که این کتاب مطالب ارزشمندی درباره مناسبات امامیه و غیر امامیه ارائه کرده است. اما نکاتی درباره ارتقاء کار وجود دارد. یکی اینکه چرا باید واژه مناسبات را برای روابط بکار بگیریم؟ مناسبات جمع مناسَبت از باب مفاعله است هر چند که بر زبان فارسی ثقیل است. یکی به معنای هم نسب بودن و دومی مشابهت داشتن و سومی که هم در فارسی است و هم در عربی همین مناسبات به معنای گرامیداشت در آن مناسبت و یا هدیه دادن در اعیاد را می گویند. اما اینکه روابط را با مناسبات یکی بدانیم از نظر بنده با توجه به معانی آن مورد قبول نیست. نکته دیگر زمانی است که بازده زمانی سه قرن یا چهار قرن را در نظر می گیرید لازم است سیر تاریخی تحولات آن را نیز مشخص کنید که در این اثر نیامده است. نکته دیگر عبارتست از این که سطوح یا انواع روابط از جانب امامیه تفکیک نشده است. در اینجا روابط دو طرف دارد یکی طرف امامیه و دیگری غیرامامیه. در اینجا نه طرف امامیه مشخص است نه طرف مقابل. به عنوان مثال سطح سیاسی خود یک سطح است که می توان گفت در این سطح چه روابطی وجود داشته و تصویر روشنی به ما ارائه دهد که امامیه در مقام حاکم چه رفتاری داشتند و در مقام رعیت و محکوم چه رفتاری. عرصه دوم را می توان عرصه علمی دانست و به سراغ علما باید برویم. دیگری روابط اجتماعی است. حتی عرصه اقتصادی نیز قابل توضیح است. اما در این اثر تصویر روشنی از هر حوزه ارائه نشده است. وقتی از مخالفان می‌گوییم نیز باید مشخص شود. وقتی از مخالفان که درحاکمیت بودند سخن می‌گوییم، یک بحث است و مخالفانی مثل اسماعیلیه که طایفه مطرودی از جانب اهل تسنن هم مورد سرزنش هستند داستان دیگر است. ما نمی‌تونیم در این دوره در آسیبها بگوییم برخورد تند عبدالجلیل قزوینی رازی نسبت به اسماعیلیه را توهین به مقدسات دانیم ولی وقتی مدح فلان حاکم سلجوقی را کرده رواداری داشته است. این به چه معناست چه تصویری به ما می‌دهد؟ اهل تسننی که در حاکمیت است یک محور است زیدیه که حاکمیت ندارند یک محور و اسماعیلیه و باطنیه که جایگاهی ندارند و مطرودند بحث دیگری دارند. عدم تفکیک از دو جانب یکی از جانب امامیه و دیگری از جانب مخالفان امامیه موجب می‌شود ما در فضای گنگ و ابهام آلودی قرار بگیریم. نکته دیگر اصل دسته بندی و نگرش است. در این کتاب بسیار با مباحث درس آموزی و اخلاق رو به رو هستیم. در تاریخ جای اخلاق و موعظه نیست. کار تاریخ توصیف آنچه که واقعیت داشته است، می‌باشد و نباید بین توصیف و تجویز خلط کرد. نکته آخر این قالب که گفته شده رواداری و تعامل و تقابل سخن بگوییم دو اشکال دارد یکی کلی بودن آن است که در هر بازه تاریخی این گفته شده است که این تاریخ را برای ما روشن نمی کند. نکته دیگر این است که رواداری مفهومی است که برای دوره جدید است ما باید ببینیم که در آن دوره چه مفهومی کاربرد داشته و به چه معنا می‌گرفتند. ما بر اساس تفسیر امروزی نباید به آن دوره تاریخی برویم و تفسیر کنیم. تاریخی 👥با ما همراه باشید 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب 🆔https://eitaa.com/sccrrc
✅گزارش جلسه عنوان: «چرخش معرفت شناختی در عرفان پژوهی» 👤در ابتدای جلسه آقای دکتر خلیل قنبری (عضو هیئت علمی دانشکده ادیان) بحث خود را اینگونه آغاز کردند که ادعای بنده این است که مطالعات عرفان دارای روش پسینی است و بدون توسل به پیش‌فرض‌های متافیزیکی است. به عبارت دیگر گزاره‌های عارفان یا به خودی خود معلوم‌اند یا در پرتو دسته‌ای که به خودی خود معلوم‌اند، غیر مستقیم معلوم می‌شوند. این نظر ناظر به پرسشی است که آن این است وقتی وارد تاریخ علم می شوید در جهان مدرن می توان گفت که علوم دستخوش انقلاب شده است. برای مثال می بینید که از طبیعیات به علوم طبیعی چرخشی رخ داده است. لذا نام تازه‌ای برای علوم طبیعی انتخاب شده است و آن را science نامیدید. یا در دنیای فلسفه می‌بینید که از عقل گرایی به پدیدارشناسی چرخشی رخ داده است. سومین مثال این است که در دنیای مدرن از عقل گرایی حداکثری به سمت عقل‌گرایی حداقلی رفتیم. مثال دیگر این است که از عقل‌گرایی ایجابی به عقل‌گرایی سلبی رفته شده است. یا از عقل گرایی به سمت تجربه گرایی تغییر صورت گرفته است. زمانی که این نمونه‌ها را در تاریخ علم مشاهده می‌کنیم به این فرض می‌رسیم که این انثلاب در همه علوم صورت گرفته است. لذا این سوال را به ذهن می‌رسد که آیا مطالعات عرفان نیز دستخوش چنین تحولی شده است؟ یا به تعبیر دیگر مطالعات ادیان هم دستخوش چنین تغییری می‌شود؟ پاسخ بنده این است که بله اینجا نیز چنین حادثه‌ای رخ داده و آن گذر از عقل‌گرایی به سمت تجربه‌گرایی است. به تعبیر دیگر گذر از یک مطالعات عرفانی پیشینی به یک مطالعات عرفانی پسینی. نکته دیگر این است که تعریف بنده از پسینی این است که علمی است که بر پیش‌فرض های متافیزیکی تکیه نزده است. البته بنده این را نمی‌گویم که مطلقا بر پیش‌فرض ها تکیه ندارد بلکه تأکید بر این است که بر پیش‌فرض های متافیزیکی تکیه ندارد. در ادامه به موانعی که پیش روی این مدعا هست خواهم پرداخت. به نظر من چهار ابهام در گزاره های عارفان وجود دارد که نخست ابهام در موضوع است. دوم ابهام دیگر این است چه نسبتی گزاره ها با تجربه های عرفانی دارند؟ با توجه به اینکه خود تجربه های عرفانی نیز به تجربه های آفاقی و انفسی تقسیم می‌شوند. برطرف کردن این ابهام می طلبد که به پیش فرض های متافیزیکی متوسل شویم. سومین ابهام این است که نسبت بین گزاره‌ها با ناعارف است. ابهام چهارم این است که همه گزاره‌ها در یک دسته جای نمی گیرند و نسبت بین این دسته‌ها مشخص نیست. بنابراین این چهار ابهام مانع می‌شوند تا به روش پسینی که به معنای عدم توسل به پیش‌فرض‌های متافیزیکی است، پرداخته شود. این سوال اینجا مطرح می‌شود که چگونه می‌توان این ابهامات را برطرف کرد؟ در یک مرحله برای از میان برداشتن ابهام در موضوع با تکیه بر شناخت از راه گواهی می‌توان آن را برطرف کرد. ابهام دوم را با تکیه بر شناخت از راه درون دینی می توان آن را برطرف کرد. از طریق تکیه بر شناخت از راه حافظه و یادآوری ابهام سوم را می‌توان برطرف کرد. بنابراین عرفان پژوهان نیز مانند عارفان می‌توانند تجربه های عرفانی عارفان را تحلیل کنند. ابهام چهارم را نیز از طریق شناخت استدلالی (استقرایی) را می توانیم برطرف کنیم. 👥با ما همراه باشید 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب 🆔https://eitaa.com/sccrrc
✅گزارش جلسه عنوان: «آوازهای مذهبی مانویان ایرانی» 👤آقای دکتر محمد شکری فومشی (عضو هیئت علمی دانشکده ادیان) به این موضوع اشاره کردند که در سال 1902 هیئتی از آلمان به ترکستان چین می‌روند و در سال 1904 اولین نسخه‌های خطی مانوی کشف و به موزه برلین انتقال داده می‌شود. آلمان‌ها تا سال 1914 در ترکستان ماندند و نسخه‌های کشف شده را به موزه برلین ارسال می‌کردند. تعدای از این نسخ نظر مدیر موزه، آقای مولر را به خود جلب کرد و متوجه این نکته شد که تعدادی از این نسخ متن منثور نیست و علائمی در آن وجود دارد که این نسخ را از نسخه‌های دیگر متمایز می‌کند. البته مولر درباره مزامیر مانی در آن زمان آگاهی داشت و اینکه خود مانی نیز درباره سرودن سرودهاو آوازهایی با مضامین دینی تأکید داشته و به استفاده از انواع هنرها همچون نگارگری، موسیقی، نقاشی جهت انتقال مفاهیم دینی سفارش داشته است. پس از کشف این قطعات، اولین قطعات درباره ستایش از بزرگترین جشن مانویان به نام جشن بما بوده است. با به دست آوردن اطلاعات دیگر متوجه شدیم این آوازها متعلق به یک گروه کر است که به شکل گروه همسرایان خوانده می‌شود. این آوازها در مانستان‌ها و دیرهای مانوی خوانده می‌شده است. اولین کسی که درباره موسیقی اولیه شرقی کار کرده شخصی به نام ولز بوده که کتابی به نام «تاریخ موسیقی و سرودنگاری در بیزانس» دارد. نسخه های خطی که کشف شده مربوط به مانویانی است که در ترکستان چین سکونت داشتند. به زبان های فارسی میانه وپارتی هستند. این متون به دو دلیل دارای اهمیت اصلی هستند یکی اینکه با توجه پراکندگی مانویان در شرق و غرب تنها از مانویان ایرانی نسخ‌های خطی مربوط به آوازهای کلیسایی کشف شده است. دلیل دوم این است که این متون سرشار از اطلاعات ناب دینی هستند و از این جهت اطلاعات دینی بسیار غنی به ما می‌دهند. دلیل سوم که بیشتر برای زبانشناسان کاربرد دارد بخش‌های منثور این نسخه ها می‌تواند بخش‌های آوازی که از بین رفته را تکمیل کند و از آنها برای بازسازی قسمتی از نسخه‌ها استفاده کرد. اشخاص برجسته‌ که این نسخه‌ها را بازسازی و منتشر کردند به ترتیب مولر، زالمان، دورکین مایستر ارنست و انریکو مورانو بودند. در ادامه آقای دکتر شکری توضیحاتی درباره تصاویر نسخه‌ها ارائه دادند. درباره نوع نظم به این نکته پرداختند که متون آوازی معمولا از روی اشعار تدوین شده است. سرودها و اشعار اگر به زبان پارتی بوده باشد «باشا» نامیده می‌شود و اگر به زبان فارسی میانه بود «مهر» می‌نامند. بنابراین برای تحلیل این سرودها در مرحله اول لازم است اساس نظم سرودهای پارتی یا فارسی میانه را بدانیم. امیل بنونیست به این نکته اشاره می‌کند که اشعار مانوی مانند یشت‌ها، هجایی بوده است. هنینگ نظر دیگری ارائه می دهد و معتقد است که اشعار مانوی براساس تعداد تکیه‌ها باید تحلیل شوند. بنابراین به نظم ضربی معتقد است. شائول شاکد معتقد است که تعداد وقف‌ها را مهم می‌داند و در نهایت محسن ابوالقاسمی که در این موضوع کار کرده نظرات اراده شده را رد می کند،نه هجایی و نه ضربی می‌داند. منظور من از نغمه آواز و یا به گفته خود مانویان نوا است. درباره محتوای این سرودها می‌توان به ستایش ملکوت (که همان بهشت روشنی یا به نام دیگر شخینا است)، ستایش ایزدان (پدر بزرگی)، بارقه‌ ای از نور پدر بزرگی که گرفتار و اسیر دنیا شده (نفس زنده)، نریسه ایزد، ستایش عیسا(با تمام جلوه‌های خود) و ستایش مانی اشاره کرد. 👤در ادامه خانم دکتر آزاده احسانی بحث خود را اینگونه آغاز کردند که این موضوع بسیار جدید بوده. از نظر اهمیت پژوهش با توجه به جدید بودن موضوع بسیار مهم است و برای جامعه موسیقی بسیار کاربرد دارد. همان طور که در کتیبه های سومری آواهایی با خط میخی ثبت شده است. از قرن سوم به این طرف نیز از حروف ابجد استفده می‌شده است. در الادوار صفی الدین ارموی از حروف ابجد استفاده می‌شده است. برای این که نوا ثبت شوند و در این کتاب سازها کشیده شده و نت ها با حروف ابجد ثبت شده است. موضوعی که در اینجا اهمیت دارد فاصله‌ای که از کتیبه های سومری تا دوره اسلامی وجود دارد و با توجه به پژوهش های دوره میانی می‌توان این شکاف را پر کرد. ‎مانوی 👥با ما همراه باشید 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب 🆔https://eitaa.com/sccrrc
✅گزارش جلسه عنوان: «سلوک عرفانی و رهایی انسان منهای خدا در آیین جینه» 👤دکتر محمدمهدی علیمردی (عضو هیئت علمی دانشکده عرفان) در ابتدا بیان کردند بر اساس عنوان پژوهش این سوال به ذهن می‌رسد که آیا سلوک عرفانی منهای خدا امکان دارد؟ یکی از آموزه‌های مشترک بین آیین جینه و دیگر ادیان هند است بحث رنج یا دوکه در زندگی دنیوی است. نکته دوم قاعده عمل و عکس‌العمل می‌باشد که به آن قانون کرمه گویند. و باور به سمساره یا گردونه زاد و مرگ دیگر آموزه مشترک است. برخلاف دیگر ادیان، آیین جینه انسان را محروم از امر متعالی می‌کند و به تنهایی انسان در جهت رسیدن به مقام مکشه باور دارد. به همین جهت سالک را ملزم می‌داند با تپس (ریاضت) و اهیمسا (اصل عدم خشونت) به این مرتبه دست یابد. در نتیجه کمالات ذاتی روح که در انسان نهفته بوده، پدیدار می‌شود. اما نکته این است که چه چیزی آیین جینه را از آیین هندو متمایز می‌کند؟ اولین نکته که منجر به جدایی آیین جینه شد، مسئله نظام طبقاتی آیین هندو بود. در ادیان خدامحور مقام فناء فی الله وجود دارد اما در آیین جینه اینگونه است که خود را باید شناخت و بعد از آن باید این خود را از میان برداشت. اما مقصد عرفانی که انتهای آن خدا نیست، کجاست؟ در برخی از ادیان شرقی به امور معرفت شناختی تأکید شده و در برخی به امور وجود شناختی ولی در آیین جینه بر هر دو تأکید شده است. البته به دلیل کرمه به امور وجود شناختی اهمیت بیشتر داده شده است. اصطلاحات مهم از جمله کرمه، اهیمسا، تناسخ، جیوه و اَجیوه، تپس تعریف شده است. کرمه در آیین جینه به دو بخش زیانبار و غیر زیانبار تقسیم می‌شود. هر دو این اعمال باعث افزودن گرده‌های کرمه‌ای بر روح می‌شود و این مانع نجات است. اما برای نجات این راه را پیشنهاد می‌کنند که باید از هر نوع کرمه‌ای خود را برهانیم. به توقف عمل یا حرکت از هر نوع کرمه توصیه می‌کنند. توقف از هر نوع آز و دنیاگرایی. از نظر آیین جینه اعمال انسان دو دسته هستند. دسته‌ای انسان را از مکشه دور می کند و دسته دیگر اعمالی است که انسان را به مکشه نزدیک می کند و به دو قسمت سموره و نیرجره تقسیم می‌شود. سموره به معنای توقف جذب ماده‌های جدید و نیرجره نیز به معنای بیرون راندن اعمال گذشته است. در نهایت مراحل سلوک در آیین جینه که تعبیر بنده مراحل فضیلت نامگذاری شده، به چهارده مرحله تقسیم می‌شود. 1. بیرون راندن گمراهی از خود2. چشیدن طعم حقیقت،3. ترک حقیقت و گمراهی (شک و تردید)، 4. دنیا گریزی، 5. جدایی جزئی از امور دنیا، 6. مرحله ترک دنیا،7. ترک کامل دنیا، 8. خوشی و سروری که از این مراحل و رشد معنوی به دست آورده، 9. مرحله پاک شدن گرایش‌های جنسی از انسان، 10. غلبه بر احساسات11. دوری از توهم، 12. در این مرحله خاموشی و دوری از هر آنچه گناه بوده، 13. در این مرحله رهایی از کرمه‌های که مانع دانش مطلق روح، 14. در این مرحله تمام کرمه‌ها پالوده شده و حرکت به سوي نجات نهایی (مُکْشه) ادامه پیدا خواهد کرد. در نهایت بالاترین درجه زهد در آیین جینه عدم فعالیت و مشارکت در امور دنیوی است. آیین جَیْنه خدامحور نیست، اما معتقد است انسان داراي ابعاد ازلی و ابدي است. از طرفی به جهانشناسی باور دارد که انسان در رأس آن به عنوان جیوَه الوهیت یافته است. جیوَه همان روح انسان در بندِ تن است، که در حیات این جهانی خود گرفتار اعمالی است که مانع ظهور و بروز آن صفات ذاتی است که طبیعتش اقتضاء می‌کند. 📍 مکان: پردیسان، دانشگاه ادیان و مذاهب، سالن شهید بهشتی 👥با ما همراه باشید 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب ➣ ایتا: 🆔https://eitaa.com/sccrrc
✅گزارش جلسه عنوان: «سلوک عرفانی و رهایی انسان منهای خدا در آیین جینه» 👤و در ادامه ناقد محترم آقای دکتر محمد روحانی (عضو هیئت علمی دانشکده عرفان) بیان کردند که عرفان اگر خدا نداشته باشد چه چیزی دارد و پاسخ آیین جینه این است انسان کامل. انسانی که فطرت و حقیقت وجودش را از ناپاکی‌ها (اَجیوه) پاک کرده باشد. آیین جینه معتقد است انسان فطرتا کمال‌ یافته متولد می‌شود اما در طول زندگی امیال و شهوت و خواسته ها روی گنجینه که نامش جیوه است را می پوشاند و ما آن را نمی بینیم. آیین جینه می گوید خاک بیشتر نریز (از طریق اهیمسا) و مرحله دوم این خاک را کنار بزن و گنجینه را دربیاور از طریق (تپس). نکته دیگر این است که بحث توجه به نگاه درون دینی بسیار مهم است. باید زمینه های مختلف را از منظر آن دین فهمید و بعد ما به آن بپردازیم. بحث دیگر که در این پژوهش به آن توجه شده بحث دقیق واژه شناسی و زبانشناسی است. اما چند نکته پیشنهادی قابل مطرح است یکی این است که آیین جینه چگونه بدون خداوند عرفانی را تعریف می کند و آن واژه‌ای که توجه را به خود جلب می‌کند واژه بی خدایی است. و هر آنچه که من انتظار دارم بشنوم حول این موضوع است. این مقاله به نظرم بسیار پرمطلب و حجیم شده است و بهتر بود که به دو مقاله تبدیل شود. نکته دیگر اینکه اگر نفی خدا را در آیین جینه یک محور درنظر بگیریم، سوال اول من این است که آیین جینه چطور به بی خدایی رسید؟ حتما بر اساس یک منطق و استدلالی بوده است. و نهایتا به یک وجه جمعی می رسند که به آن «ستکاریه وادا» به معنای اصل علت و معلولی است و براساس این آیین جینه خدا را نفی می کند و جا داشت که در این مقاله بیاید. و بهتر است که از مطالب جانبی مثل انواع کرمه گذر کرد و به مطالب مهمتر اشاره شود. و نکته ای که هست پیشفرض ما این است که هر آیینی که خدا را قبول ندارد ماتریالیست است، این مقاله می‌تواند نشان دهنده این باشد که لزوما اینطور نیست مثل آیین جینه. جینه خداباور نیست و ماتریالیست هم نیست و به زندگی پس از مرگ و مقام جایگاه ارواح آزاد معتقد است. نکته بعدی در هستی شناسی آیین جینه چیزی به نام انسان کیهانی یا پروشه لوکه داریم. در این هستی شناسی انسانی فرض می‌شود که نشان دهنده هستی است. هستی به شکل انسان فرض می شود و به پیشانی، بالاتنه، شکم و پایین تنه تقسیم می‌شود. پیشانی جایگاه ارواح آزاد، بالاتنه طبقات بهشت و محل حضور خدایان دئوه لوکه، (دئوه به معنای خداست، همین جا سوال مطرح می‌شود که مگر آیین جینه خداباور است ؟ پس دئوه از کجا آمده. سوال بعدی که منتظر پاسخ آن در این مقاله هستیم همین سوال است. که دئوه ها همان انسان هایی هستند که به کمال نرسیدند. بنابراین به بهشت رفتند و در مقام خدا قرار گرفتند. 📍 مکان: پردیسان، دانشگاه ادیان و مذاهب، سالن شهید بهشتی 👥با ما همراه باشید 📋 دبیرخانه کرسی‌های علمی _ ترویجی پژوهشگاه ادیان و مذاهب ➣ ایتا: 🆔https://eitaa.com/sccrrc