eitaa logo
*صدای الهه*
125 دنبال‌کننده
868 عکس
221 ویدیو
231 فایل
میان تاریکی تو را صدا کردم سکوت بود و نسیم که پرده را می برد . در آسمان ملول ستاره ای می سوخت ستاره ای می رفت ستاره ای می مرد ✅دلنوشته هایی از جنس بیداری @SEDAYE_ELAHE ☆کتاب صوتی ☆معرفی کتاب ☆موزیک ☆دلنوشته های خودم ☆اشعارشاعران بزرگ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ ! ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ ! ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ... ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ... ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناري رو مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد. حضرت پرسيد علت چيست؟ ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتي اسيب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده اي طناب بزرگ به طرف ما رها کرد. و با ان قسمتهاي اسيب ديده کشتي را بستيم. نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم. حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مي نامي. اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند براي حال تو بيش از ديگران آگاه هست... خالق من بهشتي دارد،«نزديک زيبا و بزرگ»... و دوزخي دارد به گمانم «کوچک و بعيد» و در پي دليلي ست که ببخشد ما را،،، گاهي به بهانه دعايي در حق ديگري... شايد امروز آن روز بي دليل باشد،،، @SEDAYE_ELAHE
مردی شبیه اسب_ رافائل مارتینس.m4a
3.79M
داستان صوتی مردی شبیه اسب نوشته رافائل_مارتینس ترجمه: عبدالله کوثری قسمت اول @SEDAYE_ELAHE
مردی شبیه اسب_ قسمت دوم.m4a
2.66M
داستان مردی شبیه اسب قسمت دوم نوشته رافائل مارتینس ترجمه عبدالله کوثری @SEDAYE_ELAHE
مردی شبیه اسب_ قسمت سوم.m4a
2M
مردی شبیه اسب رافائل مارتینس قسمت سوم @shahrzade_dastan @SEDAYE_ELAHE
مردی شبیه اسب_ قسمت چهارم.m4a
4.6M
داستان صوتی مردی شبیه اسب رافائل مارتینس ترجمه عبدالله کوثری @shahrzade_dastan @SEDAYE_ELAHE
تو را در دلبری دستی تمام است تمام است و تمام است و تمام است بجز با روی خوبت عشقبازی حرام است و حرام است و حرام است ... {\__/} ( • - •) /つ @SEDAYE_ELAHE 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای رسیدن به آرامش دو چیز را ترک کن: یکی اینکه بخواهی دائم در مورد دیگران قضاوت کنی یکی اینکه بخواهی دائم مورد تأیید دیگران باشی. 🌸سلام 🌸امروزتون مملو از شادی و آرامش 🍃❤️🍃 @SEDAYE_ELAHE 📿
💠 روز 💠 💎 چگونه با أدب باشیم؟! 🔻امام حسن عسکری علیه‌السلام: كَفاكَ اَدَبا تَجَـنُّـبُكَ ما تَـكْرَهُ مِنْ غَيْرِكَ ✳️ براى ادب تو همين بس كه آنچه را از ديگران نمی‌پسندى، از آن دورى كنى. 📚 بحارالأنوار: ج ۷۸، ص ۳۷۷ 📚 @SEDAYE_ELAHE
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری دلازاری دگر جوید دل زاری که من دارم 👤رهی معیری @SEDAYE_ELAHE
*صدای الهه*
اگر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری دلازاری دگر جوید دل زاری که من دارم 👤رهی معیری @SE
سبک نگارش و دیدگاه‌های رهی معیری رهی معیری در سرودن شعر کلاسیک و به ویژه غزل، استعدادی کم‌نظیر داشت. او در سبک‌ها و قالب‌های متعددی دست برده بود، اما اغلب اشعار او را می‌توان در دو سبک‌ شعری هندی و عراقی جای داد. او در سبک هندی پیرو صائب تبریزی و در سبک عراقی متأثر از سعدی بود. علاوه بر این دو شاعر، رهی از شیفتگان مولانا، حافظ، نظامی و مسعود سعد سلمان بود. محتوای سروده‌های رهی، اغلب درمورد باده و مستی، طبیعت و رنج دوری از یار بود. همچنین اشعار سیاسی، اجتماعی و طنز درخور توجهی نیز در سروده‌های وی دیده می‌شد. با خواندن اشعار انتقادی رهی معیری می‌توان به دغدغه‌مندی وی در قبال حقوق و نقش زنان در جامعه پی برد. زبان رهی ساده، دلنشین و به دور از هرگونه تکلف بود. او در سرودن شعر وسواسی شدید داشت؛ اشعار معیری تا حدی کم‌نقص هستند که یافتن بیتی سست در غزل‌های وی، امری بسیار مشکل است. @SEDAYE_ELAHE
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک قاچ کتاب📚📚📚 برای دوست هیچ چیز راز نیست و برای دشمن همه چیز راز است. 📚پاگرد ✏محمدحسن شهسواری @shahrzade_dastan @SEDAYE_ELAHE
Baba Leng Deraz(Part 1)(S1-101).pdf
1.75M
📚بابا لنگ دراز 📝جین وبستر جلد اول 🌸🌸🌸 @SEDAYE_ELAHE
Baba Leng Deraz(Part 2)(S102-239).pdf
2.46M
[ File : Baba Leng Deraz(Part 2)(S102-239).pdf ] 📙بابا لنگ دراز 📝جین وبستر جلد دوم 🌸🌸🌸 @SEDAYE_ELAHE
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزی پسری خوش چهره در یکی از شهرها در حال چت کردن با یک دختر بود، پس از گذشت دو سال، پسر علاقه بسیاری نسبت به دختر پیدا کرد، اما دختر به او گفت: «میخواهم رازی را به تو بگویم.» پسر گفت: «گوش می‌کنم.» دختر گفت: «من می‌خواستم همان اول این مسئله را با تو در میان بگذارم، اما نمی‌دانم چرا همان اول نگفتم، راستش را بخواهی من از همان کودکی فلج بودم و هیچ‌وقت آن‌طور که باید خوش قیافه نبودم، بابت این دو ماه واقعا از تو عذر می‌خواهم.» پسر گفت: «مشکلی نیست.» دختر پرسید: «یعنی تو الان ناراحت نیستی؟» پسر گفت: «ناراحت از این نیستم که دختری که تمام اخلاقیاتش با من می‌خواند فلج است، از این ناراحتم که چرا همان اول با من روراست نبودی، اما مشکلی نیست من باز هم تو را می‌خواهم و عاشقانه دوستت دارم.» دختر با تعجب گفت: «یعنی تو  هنوز می‌خواهی با من ازدواج کنی؟» پسر در کمال آرامش و با لبخندی که پشت تلفن داشت گفت: «آره عشق من.» دختر پرسید: «مطمئنی دیوید؟» پسر گفت: «آره و همین امروز هم می‌خواهم تو را ببینم.» دختر با خوشحالی قبول کرد و پسر همان روز با ماشین قدیمی‌اش و با یک شاخه گل به محل قرار رفت، اما هرچه گذشت دختر نیامد. پس از ساعاتی موبایل پسر زنگ خورد. دختر گفت: «سلام.» پسر گفت: «سلام، پس کجایی؟» دختر گفت: «دارم می‌آیم، از تصمیمی که گرفتی مطمئن هستی؟» پسر گفت: «اگر مطمئن نبودم که به اینجا نمی‌آمدم عشق من.» دختر گفت: «آخه…» پسر گفت: «آخه نداره، زود بیا. من منتظر هستم.» و پایان تماس… پس از گذشت دو دقیقه یک ماشین مدل بالا کنار پسر ایستاد. دختر شیشه را پایین کشید و با اشک به آن پسر نگاه می‌کرد. پسر که مات و مبهوت مانده بود، فقط با تعجب به او نگاه می‌کرد. دختر با لبخندی پر از اشک گفت: «سوارشو زندگی من…» پسر که هنوز باورش نشده بود، پرسید: «مگر فلج نبودی؟ مگر فقیر و بدقیافه نبودی؟ پس… من همین الان توضیح می‌خواهم.» دختر گفت: «هیس، فقط سوار شو…» آری، دختر یکی از ثروتمندترین افراد آن شهر بود. آنها ازدواج کردند و بهترین و عاشقانه‌ترین زندگی را ساختند. دخترک سال‌ها بعد داستان عاشقانه زندگی خود را برای همه تعریف کرد و گفت: «هیچ‌وقت نمی‌توانستم شوهری انتخاب کنم که من را به خاطر خودم بخواهد، زیرا همه از وضعیت مالی من خبر داشتند و نمی‌توانستم ریسک کنم… به همین خاطر تصمیم گرفتم که با یک ایمیل گمنام وارد دنیای چت شوم، سه سال طول کشید تا من دیوید را پیدا کردم، در این مدت طولانی به هر کس که می‌گفتم فلج هستم با ترحم بسیار من را رد می‌کرد، اما من تسلیم نشدم و با خود می‌گفتم اگر می‌خواهم کسی را پیدا کنم باید خودم را یک فلج معرفی کنم. می‌دانم واقعاً سخت است که یک پسر با یک دختر فلج ازدواج کند، اما دیوید یک پسر نبود… او یک فرشته بود.» 《پایان》🍃 @SEDAYE_ELAHE
پاییز را ساده منگر .. پاییز اتحاد جنون آمیز برگ است با نور عاشقانه برگی‌ست که همرنگ خورشید شده است... 💠 @SEDAYE_ELAHE 💠
آرزو امشبـم ; آرزو میکنم در دنیای رنگارنگ با هـــر کـه روبـرومیشـی باطن خوبی داشته باشه نه ظاهـر خـوبی❤ شبتون بخیر✨ 💠 @SEDAYE_ELAHE 💠
Aslan - Masih & Arash.mp3
6.59M
موزیک ♫︎✨ @SEDAYE_ELAHE ‌ ╭┈─┈┈─┈┈─┈┈─┈ ♡ ㅤ    ❍ㅤ     ⎙ㅤ     ⌲ ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ‌ ╰┈──┈┈──┈┈──┈ ‌‌ &
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا